قصه صیقل خوردن سنگ
راهحل مساله تعارض منافع چیست؟
حکمرانی خوب سیستمی است که در آن سیاستگذاران و تصمیمگیران در تصمیمهایی که میگیرند با تعارض بین منافع شخصی خودشان و منافع اجتماعی روبهرو نشوند. اگر سیاستگذاری در حوزه سیاستگذاری خودش و در حوزهای که تصمیمگیری میکند منافع شخصی داشته باشد، خواهناخواه گرایش به سمت منافع شخصی پیش خواهد آمد و خواهناخواه تصمیمگیر ممکن است نسبت به منافع اجتماعی چشمپوشی کند و این در مجموع باعث میشود سیاستگذاری آنطور که باید، پیش نرود.
حکمرانی خوب سیستمی است که در آن سیاستگذاران و تصمیمگیران در تصمیمهایی که میگیرند با تعارض بین منافع شخصی خودشان و منافع اجتماعی روبهرو نشوند. اگر سیاستگذاری در حوزه سیاستگذاری خودش و در حوزهای که تصمیمگیری میکند منافع شخصی داشته باشد، خواهناخواه گرایش به سمت منافع شخصی پیش خواهد آمد و خواهناخواه تصمیمگیر ممکن است نسبت به منافع اجتماعی چشمپوشی کند و این در مجموع باعث میشود سیاستگذاری آنطور که باید، پیش نرود. یک بحث مهم در حکمرانی خوب تعارض منافع است. البته در بحث حکمرانی خوب میتوانیم مباحث مختلف دیگری را هم مطرح کنیم. بحث آیندهنگری یکی از این مسائل است. مساله بعدی انتظاری است که از سیاستگذاران جامعه و کسانی که حکمران جامعه محسوب میشوند وجود دارد و باید به موضوعی که زیرنظرشان قرار دارد، دید استراتژیک داشته باشند، به موضوعهایی که درباره آنها تصمیمگیری میکنند به صورت بلندمدت نگاه کنند و طبعاً باید یک ذهن منسجم برای تصمیمگیری خود داشته باشند که با آن ذهن منسجم و شناختی که دارند در مجموع بتوانند تصمیمهای مناسبی اتخاذ کنند.
پیشنیازهای حکمرانی خوب
مسائل مختلفی در بحث حکمرانی خوب مطرح است. این انتظار که ما یک حکمران خوب پیدا کنیم یا اینکه گروهی پیدا کنیم که حکمرانان خوبی باشند مثل انتظار برای پیدا کردن یک سوزن در انبار کاه است. یعنی نظام حکمرانی کشور باید به گونهای باشد که یک حکمرانی خوب بر آن تحمیل شود و مانند سنگی باشد که وقتی در رودخانه میافتد، آنقدر به حرکت درمیآید که صیقل داده میشود. چنین نظام حکمرانی خوبی هم به دلیل قانونگذاری مطلوب، اجرای قانونگذاری مناسب، اجرای مطلوب قانون، سیستم قضایی مناسب و شفافیتی است که وجود دارد. این موارد میتوانند حکمرانی را مانند یک سنگ صیقلخورده کنند تا حکمرانی به صورت مناسبی انجام شود. اگر ما یکسری معیارها را در نظر بگیریم و بر اساس این معیارها، افراد و نهادها را برای حکمرانی خوب گزینش کنیم، به نظر نمیآید ترکیب نهایی که به آن دست پیدا میکنیم به ایجاد حکمرانی خوب منجر شود. درواقع هیچچیز بهتر از نگاه جامعه و البته نگاه تاثیرگذار جامعه که از طریق رای دادن یا انتخاب افراد در این زمینه مشارکت میکند، نمیتواند برای حکمرانی خوب موثر باشد. جامعه مدنی که رسانه، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و شبکههای اجتماعی هستند میتوانند قسمتی از آن باشند مثل آن آب رودخانه است که این سنگ را صیقل میدهد. آب رودخانه باید روان باشد تا بتواند این سنگ را آنقدر حرکت بدهد تا صیقل بخورد. در صورتی که این اتفاق بیفتد ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که حکمرانی خوب در جامعه ما پدید بیاید. البته و به صورت طبیعی ممکن است این اتفاق زمان ببرد چراکه این صیقل خوردن کار یک روز یا دو روز نیست اما به هر حال ما باید در این جهت حرکت کنیم. مسائل بسیاری ممکن است وجود داشته باشد که کسی از آن خبر ندارد اما وقتی در معرض دید جامعه مدنی قرار بگیرد مسلماً مانند آن سنگ صیقلخورده حل میشود.
مسائلی که ریشه در حکمرانی دارند
اما کدامیک از مسائل و ابرچالشهای ما در قالب نظریههای حکمرانی خوب حل و فصل میشود؟ باید توجه کرد که بسیاری از مشکلات ما درواقع ناشی از مسائل حکمرانی است. اگر بخواهیم جزئی وارد شویم و در بخشها و مباحث جزئیتری به تحلیل بپردازیم، بهتر میتوان این بحث را شرح و بسط داد. وقتی که صحبت از حکمرانی میشود، باید توجه کرد که مساله حکمرانی بسیاری از مسائل مختلف جامعه را دربر میگیرد. مسائل مربوط به روابط مختلف کشور، نظام اجتماعی حاکم بر کشور و فضای فرهنگی حاکم در جامعه همه به صورت کلی جزو مسائل حکمرانی قرار میگیرند. اما اگر بخواهیم وارد مسائل اجرایی شویم، بیشتر بحث تعارض منافع مطرح میشود؛ منافعی که در این زمینهها وجود دارد و باعث میشوند دولت عملکرد اصلی خود را نداشته باشد و در نتیجه به همین دلیل ما حکمرانی خوبی را شاهد نباشیم. چرا که وقتی حکمرانی خوب نباشد، سیاستهای مناسبی اعمال نمیشود، نظارت مناسب هم صورت نمیگیرد و فعالیتهایی که در حیطههای مختلف باید انجام شود به خاطر مساله ضعف در حکمرانی در عمل انجام نمیشوند.
مساله تعارض منافع
در مقاله 18 مردادماه پویا ناظران در روزنامه دنیای اقتصاد، مهمترین خلأ در کشور مساله تعارض منافع عنوان شده است. اما راهحل این تعارض چیست؟ مساله اصلی این است که اقتصادی که دولت سهم زیادی در آن دارد و منبع توزیع ثروت و درآمد هم همین دولت است، خودبهخود به افراد علامت میدهد که اگر میخواهند ثروتمند شوند باید به دولت نزدیک باشند. به نظر من، بزرگترین و اولین مشکل ما این است که دولت بزرگ است و در تمامی امور دخالت میکند. درواقع تصمیمگیریهای دولت در توزیع ثروت بسیار تاثیر میگذارد. تا زمانی که چنین فرآیندی در اقتصاد ما حاکم است، افرادی که میخواهند منافعی حاصل کنند، میدانند که برای تصاحب منافع باید به دولت نزدیک شوند. در حالی که در غالب کشورهای دنیا خیلی از افراد جامعه میدانند کار برای بخش عمومی (Public Work) کاری نیست که افراد از طریق آن ثروتمند شوند. به همین دلیل افرادی که هدفشان ثروتمند شدن است به دنبال کارهای عمومی (Public Work) نمیروند، بلکه افرادی که هدفشان مشهور شدن و خدمت به جامعه است کارهای عمومی (Public Work) را انتخاب میکنند. متاسفانه در کشور ما این دو با همدیگر تلفیق شده است. در نتیجه افرادی که میخواهند ثروتمند شوند راه را از طریق دولت میبینند و این اولین مشکلی است که ما با آن مواجه هستیم. برای دستیابی به حکمرانی خوب در اولین گام باید این علامت (Signal) به جامعه داده شود که راه ثروتمند شدن بخش عمومی نیست بلکه بخش خصوصی است. درواقع باید اجازه داده شود که بخش خصوصی فعالیتهای خود را گسترش دهد. در واقع این بهترین سیگنالی است که میتوان به جامعه داد. در حال حاضر وقتی چارچوب فعلی را بررسی میکنیم میبینیم بعضی اوقات برخی مسوولان در حوزهای در بخش خصوصی فعالیت کردهاند و بعد وزیر و مشهور شدهاند یا اینکه ابتدا وزیر بودهاند و بعد در بخش خصوصی مرتبط با همان حوزه وزارت خود فعال شدهاند. اما برای تحقق حکمرانی خوب باید از طریق قوانین و نظارت بیشتر جلو رواج هر دو حالت گرفته شود. به عنوان مثال یک راه این است که افرادی که میخواهند مسوولیتی را در حاکمیت بر عهده بگیرند، در آغاز کار، فهرست داراییهای خود را مشخصاً اعلام کنند. راه دیگر این است که به عنوان مثال اگر فردی میخواهد در بورس مسوولیتی داشته باشد، فعالیت شخصی در بورس نداشته باشد. متاسفانه در حال حاضر کمتر به این مسائل توجه میشود و لازمه حل این مسائل نیز جامعه مدنی و شکلگیری مطالبه در این زمینه است.
رفتوآمد مدیران در بخشهای دولتی و خصوصی
در مورد رفتوآمد مدیران بخش خصوصی و دولتی بعید است روالی که در حال حاضر وجود دارد خلاف قانون باشد و کاری خلاف قانون انجام شود، ولی ما شاهد تعارض منافع هستیم. اگر این پیشفرض صحیح باشد که کاری خلاف قانون صورت نمیگیرد، با توجه به مسائلی که بر اثر تعارض منافع شکل میگیرد، به نظر میرسد قوانین ما در این زمینه نقص دارند و باید اصلاح شوند. نکته دیگر درباره رفتوآمد مدیران بخش خصوصی به بخش دولتی این است که خیلی از این مدیران خودشان مقصر نیستند و برای کسب ثروت بیشتر در واقع ناچار هستند به دولت نزدیک شوند. به دلیل اینکه نقش دولت در اقتصاد ما بسیار پررنگ است و غیر از بخشهای اقتصادی که در اختیار دارد، سیاستها و تصمیماتش بر فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی تاثیر پررنگی میگذارد و درواقع تعیین میکند که هر کدام از افراد مستقیماً دارای چه نقشی در اقتصاد باشند. البته در کشورهای دیگر هم این اثرگذاری وجود دارد، اما این رابطه مستقیم نیست؛ یعنی ممکن است فعالان اقتصادی لابیهایی کنند که دولت به نفع آنها تصمیماتی بگیرد و درواقع این رابطه غیرمستقیم است. ولی در کشور ما این رابطه به یک رابطه مستقیم تبدیل شده و افراد فعال در صنایع مختلف و بخش خصوصی به حضور در بخشهای دولتی تشویق میشوند که این کاملاً اشتباه است و به مساله تعارض منافع منجر میشود.