ناباوری به آزادی
چرا با اقتصاد آزاد و اقتصاددانان همراهش مخالفت میشود؟
میلتون فریدمن گفته است یکی از بزرگترین اشتباهات، قضاوت سیاستها و برنامهها بر مبنای اهدافشان است نه نتایجشان. به این معنا که در نهایت آنچه باید در ترازوی قضاوت و ارزیابی قرار گیرد، نتیجهای است که از سیاستهای اتخاذشده و تصمیمات گرفتهشده حاصل میشود، نه آرمانها و اهداف احتمالاً بلندی که در آغاز برای آن متصور شده است.
رضا طهماسبی: میلتون فریدمن گفته است یکی از بزرگترین اشتباهات، قضاوت سیاستها و برنامهها بر مبنای اهدافشان است نه نتایجشان. به این معنا که در نهایت آنچه باید در ترازوی قضاوت و ارزیابی قرار گیرد، نتیجهای است که از سیاستهای اتخاذشده و تصمیمات گرفتهشده حاصل میشود، نه آرمانها و اهداف احتمالاً بلندی که در آغاز برای آن متصور شده است. از اینرو مهم نیست که یک دولت، مثلاً دولت دوازدهم به ریاست حسن روحانی را لیبرال یا به همان گزاره نامفهوم رایج نئولیبرال بخوانید، وقتی نتیجه تمام سیاستها و تصمیمها، دستدرازی و دخالت بیشتر دولت، محدودیت و ممنوعیت بالاتر، کوچکتر شدن شعاع فعالیت بخش خصوصی و تمرکز همه امور در ید پرقدرت و کمبهرهور دولت باشد، اقتصاد هرچه باشد، لیبرال و مبتنی بر آموزههای بازار آزاد نیست، هر چند چهرهای چون مسعود نیلی را در خود داشته باشد، که حالا همو را هم ندارد.
تا جایی که حافظه تاریخی نسل ما و البته نسلهای قبلتر به یاد میآورد، در کشور ما دولتی بر سرکار نیامده است که خود پارادایم اقتصادی خود را بیان کند که همیشه ترس از انتقاد یا از دست دادن بخشی از آرایی که در سبد داشتند، نهتنها اصول اقتصادی خود را عیان نکردند که اصولاً در این وادی بنیانشده بر علم و تجربه، ترجیحشان چرخشهای پوپولیستی و استفاده از لفاظیهایی چون اقتصاد مردمی و خدمت به مردم بوده است. طبیعی است در این شرایط که روشنفکران، سیاستگذاران و سیاستمداران همواره بر طبل پوپولیسم میکوبند و صدای دفاع از مردم در برابر سیاستهای نولیبرال یا بازار آزاد وحشی! بلند است، یا حتی سیاستمداران مثلاً معتقد به نظام بازار هم دائم از فراهم نبودن شرایط و بستر میگویند، به تدریج خواست جامعه هم به سوی کنترل و دخالت بیشتر نظام اقتصادی میرود.
در این شرایط، بخشی از روشنفکران و حتی اقتصادخواندهها، به دلایل مختلفی از ناآگاهی نسبت به اصول علم اقتصاد گرفته تا حفظ وضع موجود و منافع فردی یا گروهی یا حتی خیرخواهی، به آنچه «اقتصاد آزاد» میخواندند، تیغ انتقاد بکشند و در این میان معدود چهرههایی را از دم تیغ بگذرانند که تلاششان در جهت اصلاح اشکالات بنیادی اقتصادی با بهرهگیری از مسائل علمی، و نه تقلیلیافته به مکتب، بود. از نمونههای روشن این رویکرد میتوان به محمد طبیبیان و مسعود روغنیزنجانی در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 اشاره کرد که کار هر دو در نهایت به استعفا از سازمان برنامه و بودجه کشید. مرحوم محسن نوربخش که خروجش از عرصه سیاستگذاری با مرگی نابهنگام رقم خورد و اخیراً عباس آخوندی و مسعود نیلی که از دولت خارج شدند چون سیاستگذار علاقهای به توصیههای آنها نداشت. این خروج که میتوان ناشی از سرخوردگی دانست، اما در چشم برخی همچنان نشانه شکست اقتصاد آزاد است، در حالی که توجهی به این مساله ساده ندارند که چگونه دولتی را متهم به لیبرال و نولیبرال بودن میکنند که از قیمتگذاری سس و رب گوجهفرنگی و چیپس هم نمیگذرد.
فریدمن در جایی دیگر میگوید: اغلب مخالفتها با بازار آزاد در واقع نتیجه باور نداشتن به آزادی است.