عقلانیت یا قواعد سرانگشتی
معیار تصمیمگیریهای اقتصادی ما چیست؟
آخرینباری که به خرید سکه، ارز یا سهام اقدام کردید، معیارهای تصمیمگیری شما چه عواملی بودند؟ زمانی که مثلاً اخبار عرضه اولیه فلان سهام مطرح شد، آیا به صورتهای مالی ماهانه و سالانه شرکت مورد نظر و گزارشهای عملکردی آن بر روی کدال مراجعه کردید؟ آیا هنگام خرید دلار، به بازدهی بلندمدت داراییهای مختلف از جمله ارز، سهام و مسکن توجه کردید؟ هنگامی که در جوانی تصمیم گرفتید، به جای کار به ادامه تحصیل بپردازید، مبانی تصمیمتان چه بود؟ برای ازدواج چطور؟ چرا مثلاً تصمیم گرفتید، در سن 60سالگی بازنشسته شوید؟ هنگام خرید یک رب گوجهفرنگی برای منزلتان، مبنای انتخاب شما چه بوده است؟
آیا هنگام خرید سهام و دیگر داراییها از جمله ارز اینگونه تصمیمگیری کردید که مثلاً سهام مورد نظر شما در هفته یا ماه گذشته بازدهی خوبی داشته است یا هنگام فروش آنها بازدهی بدی داشته است؟ آیا معمولاً سهامهای برنده را نسبت به سهامهای بازنده زودتر میفروشید؟ آیا هنگام خرید دلار، مبنای تصمیم شما این بوده است که همه دور و اطرافیان شما اقدام به خرید دلار کردهاند؟ آیا هنگام تصمیم برای ازدواج، مبنای تصمیم شما این بوده است که دیگر به سن ازدواج رسیدهاید و دیگران از شما انتظار دارند که در این سن و سال ازدواج کرده باشید؟ یا مثلاً اولین رب گوجهفرنگی را که به نظرتان خوب آمد خریداری کردهاید؟
اگر روال تصمیمگیریهای شما یا بیشتر آنها، مشابه معیارهای مطرحشده هستند، تنها نیستید. مطابق با یافتههای اقتصاد رفتاری و روانشناسی اجتماعی، حدود 95 درصد از تصمیمهای ما، ناخودآگاه یا به بیان اقتصاد رفتاری در سیستم تفکر ما هستند. اقتصاد رفتاری، رشتهای است که با روششناسی علمی در فضای بینرشتهای اقتصاد، روانشناسی اجتماعی، علوم شناختی و علوم اعصاب، عوامل مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل و فهم بازارها و عوامل اقتصادی بهکار میگیرد. این رشته به دنبال افزایش قدرت توضیحدهندگی علم اقتصاد از طریق واقعی کردن بنیانهای روانشناسی است. به زبان ساده، اقتصاد رفتاری میگوید چیزهای کوچک (آن چیزی که ریچارد تیلر، نوبلیست اقتصادی سال 2017، عوامل بهظاهر بیربط1 در تصمیمگیری مینامد) باعث میشود رفتارهای عادی مانند خرید کردن، آنطور که افراد تصور میکنند، نباشد؛ مثلاً بارها پیش آمده که هدفتان خرید یک کالاست اما سر از خرید چیز دیگری درمیآورید یا میخواهید مقدار معینی از پول را خرج کنید، اما بیشتر از آن مقدار از حسابتان میرود. بنابراین ظاهراً جدای از عقلانیت، انسانها از قواعد سرانگشتی2 برای تصمیمگیریها و قضاوتهای خود استفاده میکنند.
قواعد سرانگشتی، میانبرهای ذهنی هستند که تصمیمگیری را سادهتر میکنند. آنها رویههای تصمیمگیری را نشان میدهند که یک تصمیم سخت را با یک تصمیم ساده جایگزین میکنند (کانمن، 2003). نشان داده شده است که استفاده از قواعد سرانگشتی میتواند به خطاهای شناختی (یا خطای در تفکر) منجر شود. البته در اقتصاد رفتاری، میان دو دسته از دانشمندان در رابطه با استفاده از قواعد سرانگشتی در تصمیمگیری اختلافنظر وجود دارد. دستهای به رهبری دانیل کانمن3، نوبلیست اقتصادی سال 2002، بر این باور هستند که استفاده از قواعد سرانگشتی به خطاهای تصمیمگیری منجر میشود. عدهای دیگر به رهبری گرد گیگِرنزر4 بر این باور هستند که اتفاقاً قواعد سرانگشتی با توجه به حجمِ کمِ اطلاعاتیِ مورد نیاز و سرعت بالای آنها، به تصمیمهای کم و بیش خوب و قابل اتکا میرسند.
قواعد سرانگشتی که ما در تصمیمگیریها و قضاوتهایمان استفاده میکنیم، بسته به هدف بهکارگیری آنها دستهبندیهای مختلفی دارند. اما از جمله آنها میتوان به قواعد سرانگشتیِ دسترسیپذیری5، نمایندگی6، اثبات اجتماعی7، لنگر و تعدیل8، نادیده گرفتن نرخ پایه در احتمالات9، فهم نادرست از تصادفی بودن10، آشنایی و شباهت11، کمبود12 و... اشاره کرد. در این یادداشت، تنها به معرفی قاعده سرانگشتی اثبات اجتماعی میپردازیم زیرا با توجه به شواهد موجود در ایران، به نظر میرسد استفاده از این قاعده توسط مردم رواج بیشتری دارد. این شواهد نشان میدهد که برای موفقیت در بازار، اگرچه بهرهمندی از هوش و تواناییهای تحلیلی از اهمیت بالایی برخوردار است، اما با استفاده از قواعد سرانگشتی ممکن است، عملکرد خوبی در بازار نشان داد.
قاعده سرانگشتی اثبات اجتماعی
استفاده از قاعده سرانگشتی اثبات اجتماعی، نشاندهنده پدیدارهای روانشناختی و اجتماعیای است که مردم برای انجام متقابل یک عمل درست اجتماعی، آن عملی را که عمدتاً توسط افراد حاضر در شبکه اجتماعی آنها انجام میشود، انجام میدهند. اثبات اجتماعی، بیشتر در موقعیتهایی اتفاق میافتد که افراد قادر به تشخیص رفتار درست نیستند و این فرض را در ذهن خود دارند که افراد دور و اطراف در مورد موقعیت تصمیمگیری حاضر دانش بیشتری دارند. تاثیرات ناشی از اثبات اجتماعی را میتوان در تمایل افراد به پیروی از انتخابهایی دید که نه درست هستند و نه غلط. این موضوع را برخی، به عنوان رفتار گلهای میشناسند. اگرچه اثبات اجتماعی، نشاندهنده یک انگیزش عقلانی است (زیرا اطلاعات پردازششده توسط دیگران را در تصمیمگیری خود فرد وارد میکند)، یافتههای مختلفی نشان میدهد که استفاده از این قاعده سرانگشتی میتواند به سرعت افراد را در انتخاب میان دو گزینه مجزا همگرا کند و باعث شود افراد حاضر در یک شبکه اجتماعی، تصمیمی را بگیرند که در واقع اطلاعات بسیار کمی در مورد آن وجود دارد. به این پدیده در اقتصاد رفتاری آبشارهای اطلاعاتی13 میگویند.
اثبات اجتماعی را میتوان نوعی از همنوایی14 دانست. فردی که در یک موقعیت مثلاً سرمایهگذاری قرار دارد و برای انتخاب میان خرید دلار یا سرمایهگذاری در صندوقهای سرمایهگذاری مردد است، احتمال زیادی وجود دارد که به دنبال نشانههایی از کار درست در تصمیمهای سرمایهگذاری دیگران باشد. هنگامی که «رفتار دیگران را تقلید میکنیم، باور داریم که تفسیر دیگران از یک موقعیت مبهم از تفسیر خودمان درستتر است و این موضوع در واقعیت به کمک ما میآید» (آرنسون و همکاران، 2005)، این پدیده را میتوان ناشی از اثبات اجتماعی دانست.
یافتههای روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که اثبات اجتماعی نهتنها به پذیرش عمومی (همنوایی با رفتار دیگران بدون پذیرش فردی) منجر میشود، بلکه باعث پذیرش خصوصی آن عمل توسط فرد نیز میشود.
حال آخرینباری را که تصمیمی با این رویه گرفتید، به یاد آورید. برای بعضی ممکن است که نتیجه آن تصمیم، رضایتبخش و برای برخی بد بوده باشد. اما یافتهها نشان میدهد به لحاظ تکاملی نیز همنوایی با دیگران آنچنان بد نبوده است. فردی را تصور کنید که هزاران سال پیش بدون آنکه بداند چرا هنگام حمله گرگها باید فرار کند، پا به فرار میگذارد، قطعاً نتیجه همنوایی با دیگران برای او رضایتبخش بوده است!
سخن اصلی آن است که در بازار میتوان موفقیتهای چشمگیری داشت حتی اگر فردی از هوش یا قدرت تحلیلی بالایی برخوردار نباشد. این موفقیت وابسته به همنوایی با دیگران است، دیگرانی که ممکن است گاهی دست به انتخابهای درستی بزنند و گاهی انتخابهای غلط.