اعتراض فرودستان
پیام اعتصاب بازار چیست؟
بازار کجاست؟ هرجا که مردم مبادله میکنند. هر جا که مبادله کالا یا سرویس یا هر چیزی که ارزش تجاری دارد انجام میشود را میتوان بازار دانست. این توصیف به قدری کلی و وسیع است که به ما کمکی در تفسیر خبر «اعتراض بازاریان تهران» نمیکند. به نظر میرسد وقتی مردم از بازاری جماعت صحبت میکنند عمدتاً به افرادی اشاره دارند که در یک فروشگاه در حال عرضه کالاهای مصرفی عامه مردم نظیر پوشاک و مواد غذایی و وسایل خانه و... هستند.
بازار کجاست؟ هرجا که مردم مبادله میکنند. هر جا که مبادله کالا یا سرویس یا هر چیزی که ارزش تجاری دارد انجام میشود را میتوان بازار دانست. این توصیف به قدری کلی و وسیع است که به ما کمکی در تفسیر خبر «اعتراض بازاریان تهران» نمیکند. به نظر میرسد وقتی مردم از بازاری جماعت صحبت میکنند عمدتاً به افرادی اشاره دارند که در یک فروشگاه در حال عرضه کالاهای مصرفی عامه مردم نظیر پوشاک و مواد غذایی و وسایل خانه و... هستند.
اما با گسترش شهرها و تغییر ساختار لجستیک و زنجیره تامین کالاها دیگر بازار سنتی تهران نقش مهمی حتی در عرضه کالاهای مصرفی هم ندارد. اکنون بخش مهمی از کالاهای مصرفی جامعه در فروشگاههای زنجیرهای، هایپرمارکتها، فروشگاههای محلی و اخیراً فروشگاههای آنلاین و مجازی عرضه و خریده میشود. به همین ترتیب وقتی از اعتراض در بازار سنتی تهران (محدوده سبزهمیدان تا مسجد جامع) صحبت میشود، به هیچ وجه نمیتوان آن را به کل فضای مفهومی بازار تعمیم داد. سالهاست که بازار سنتی تهران نه از نظر اقتصادی و نه از نظر سیاسی نفوذ گذشته را ندارد و به فضایی محدود و حاشیهای بدل شده است.
با این حال سوال اصلی سرجای خودش است که چه کسانی هفته گذشته در بازار تهران اعتصاب و اعتراض کردند؟ به باور من این افراد هیچ ارتباطی با مالکان و تاجران مستقر در بازار ندارند. برای دفاع از این ادعا لازم است کمی واقعیت موجود در بازار تهران را بررسی کرد. تقریباً در هیچ فروشگاهی در بازار مالک و تاجر اصلی پشت دخل نایستاده است. عمدتاً فروشندگان و وردستهای آنها کسانی هستند که حقوقبگیر بوده و در ازای حقوق ماهانه و کمیسیون فروش مشغول به کار هستند.
طبیعی است این فروشندگان غیرمالک انگیزه کمی دارند که در کنشهای سیاسی و اجتماعی خود منافع و تمایلات مالک و تاجر اصلی را نمایندگی کنند. اغلب آنها افرادی از طبقه متوسط به پایین جامعه هستند که به دلیل فقدان دارایی و ثروت قابل توجه و سهم بالای هزینههای مصرفی در بودجهشان طبعاً در قبال رشد تورم آسیبپذیرتر هستند. اما مالکان و تجار در بازار عمدتاً افرادی هستند که به دلیل دارایی بیشتر، از تورم کمتر لطمه میبینند چون متناسب با رشد تورم ارزش داراییهای آنها هم افزایش مییابد. باید توجه داشت که این دو گروه اگرچه هر دو در بازار مشغول به کار هستند اما منافع اقتصادی آنها کاملاً با هم متفاوت است.
کسی که در بازار بزرگ یک مغازه 20متری دارد حداقل پنج میلیارد تومان دارایی را بدون احتساب سرقفلی، در آنجا حبس کرده است. چنین کسی قطعاً اهل اعتصاب و اعتراض خیابانی نیست. آنها که در اعتراضات اخیر بازار تهران حضور داشتند عمدتاً فروشندگان و وردستها هستند. این افراد عجیب نیست که در شرایط فعلی ناراضی باشند و به خیابان بریزند اگرچه آنها هم بیشتر دنبالهرو دیگران هستند و بعید است پیشقدم در سازماندهی اعتراضات شوند.
البته سبزهمیدان محل جولان دو گروه دیگر هم هست؛ دلالان ارز و سکه، کسانی که در حال دست به دست کردن ارز و سکه به صورت غیررسمی هستند. بخش عمده این گروه در شرایط فعلی اتفاقاً خوشحال هستند. محدودیتهایی که دولت برای خرید و فروش رسمی ارز وضع کرده عملاً بازار دلالهای پیادهرویی در سبزهمیدان و چهارراه استانبول و ابتدای منوچهری را رونق داده است. بخش قابل توجهی از سکه پیشفروششده هم توسط همین افراد خریده شده است. البته باز هم در میان این گروه هستند کسانی که بیشتر دلال خردهپا بوده و عملاً شرایط فعلی آنها را هم متضرر کرده است.
وقتی بازار به هر دلیل از معامله امتناع میکند یا وقتی به دلیل گرانی بیش از حد تقاضای خرید کاهش مییابد اولین افرادی که لطمه میبینند همین فروشندگان پورسانتی و وردستها و کسانی هستند که دارایی و پسانداز خاصی ندارند. توقف معاملات برای این افراد یعنی از دست رفتن فوری درآمد و معیشت. در بازار بزرگ، سبزهمیدان، بازار علاءالدین، چهارراه استانبول، جمهوری و برخی دیگر از نقاط تهران تجمع قابل توجهی از چنین افرادی وجود دارد. آنچه در هفته گذشته در تهران رخ داد صرفاً اعتراض این افراد بود که عملاً امتداد اعتراضهایی است که در ماههای گذشته به صورت شورشهای کور و از سر استیصال رخ داده است. بیتردید آنها که بازار را اداره میکنند و مالک و تاجر اصلی هستند در این اعتراضات نقشی نداشتهاند.
طبیعی است گروههای سیاسی بهخصوص آنها که مخالف دولت هستند با ربط دادن این اعتراضات به بازاریان قصد دارند بعد جدیدی به نارضایتی از دولت اضافه کنند. مثلاً میخواهند بگویند نارضایتی از عملکرد دولت به اصناف و تجار هم گسترش یافته است. حتی محتمل است که تحریکاتی برای افروختن این آتش هم کرده باشند کما اینکه در گذشته هم کردهاند. اما در واقع کماکان بزرگترین بازندگان شرایط فعلی طبقات فرودست هستند و افرادی که دارایی و ثروت دارند کمتر از این شرایط لطمه میبینند اگر حتی سود نکنند.
این واقعیت تلخی است که مسوولان اعم از دولتی و غیردولتی باید نگران آن باشند. بزرگترین بازندگان رکود و تورم همان فرودستان و محرومانی هستند که همه سنگشان را بر سینه میزنند. سیاستهای اقتصادی اشتباه دولت و ناهماهنگی جدی میان ارکان دولت وقتی با هماهنگی عجیب بخشهایی از حاکمیت برای سنگاندازی در کار دولت و دشوار کردن شرایط سیاسی داخلی و خارجی همراه میشود نتیجهای جز این وضعیت ندارد.
به نظر میرسد سه جریان هماکنون دست به دست هم دادهاند و شرایط فعلی را ایجاد کردهاند:
1- جریانی که اساساً اولویت را به اقتصاد نمیدهد و بر اساس تصور ایدئولوژیکی که از سیاست دارد به دنبال ایجاد الگوی حکمرانی خاصی در ایران و منطقه است. این جریان معتقد است که در این منازعه نهایتاً آن کسی پیروز است که خالصانه به اعتقادات خود پایبند باشد و به دور از هرگونه سازش و انعطاف، صرفاً با ایستادگی بر سر آنچه بدان معتقد است برای تحقق هژمونی سیاسی تلاش کند. معتقدان به این جریان پذیرفتهاند که تنگنای اقتصادی فعلی به نتیجه مقاومت میارزد. بهخصوص که به پیروزی خود در نهایت معتقدند.
2- یک جریان فرصتطلب سیاسی که گمان میکند شرایط فعلی موجب افزایش نارضایتی مردم از دولت شده و راه را برای موفقیت آنها در پس گرفتن دولت از جریان اصلاحطلب-اعتدالگرا هموار میکند. این جریان سیاسی اگرچه همین الان هم صاحب قدرت زیاد سیاسی در کشور است ولی به کمتر از «همه» راضی نیست. آنچه برای این جریان مهم است کنترل قدرت است نه آینده مملکت.
3- جریان سوم که بوروکراتهای فاقد ایدئولوژی و گرایش سیاسی هستند که صرفاً از حضور در دولت منتفع میشوند. کسانی که به واسطه سالها حضور در ردههای میانی مدیریت کشور توانستهاند شبکهای از روابط برای خود ایجاد کنند و به اتکای این شبکه هم امنیت و هم منفعت خود را تضمین کنند. افرادی که اگرچه مشهور یا متنفذ رده اول نیستند اما در خلل و فرج دیوانسالاری غولپیکر حکومت به خوبی خود را جا داده و با همه گرایشهای سیاسی هم کار کرده و میکنند. این جریان سوم چنان تار عنکبوتوار خود را در گوشه و کنار بوروکراسی حاکمیت تنیده که هرگونه تغییر و تحول اساسی در ساختارهای اداره کشور به ویژه در حوزه اقتصاد آنها را از نان خوردن میاندازد. این جریان سوم را بوروکراتهای فاسد میتوان نامید.
دولت فعلی متاسفانه در مقابل هر سه جریان بالا تسلیم شده است. جریان ایدئولوژیک اول و جریان فرصتطلب سیاسی دوم عملاً در یک ائتلاف قدرتمند هستند که فضا را برای بازیگری سیاسی دولت تنگ کردهاند. بلایی که بر سر برجام آمد و خنثی کردن سیاست تنشزدایی و تعامل دولت در عرصه سیاست خارجی محصول همین ائتلاف بود. مشکل اینجاست که دولت حتی از پس جریان سوم هم برنیامد و بوروکراتهای فاسد عملاً در دولت فعلی هم حضور دارند و فعالیت میکنند.
این سه جریان دست در دست هم شرایطی ایجاد کردهاند که سیاستگذاری اقتصادی عملاً بلاموضوع شده است. تمام تدابیر اقتصادی عملاً در گلوگاههای سیاسی گیر میافتند و مستهلک یا منحرف میشوند. در چنین شرایطی عجیب نیست که فرودستان جامعه روزبهروز مستاصلتر شوند. همه از اقتصاد حرف میزنند اما اغلب دغدغه سیاست دارند.