پیوندهای قطعشده
بررسی ریشههای اعتصاب بازار در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: اینکه این بازار دیگر آن بازار قدیم نیست، به این معنی نیست که پیوندهای درونی اجتماعی در این بازار بر کنشهای اقتصادی تاثیر نمیگذارد. این جابهجاییها به این معنا نیست که ارزشها و روابط اجتماعی گذشته در بازار ضعیف شده یا از بین رفته باشد.
علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ شفاهی اقتصاد ایران، معتقد است متهم کردن بازار به اینکه دارد توطئهای انجام میدهد بسیار خطرناک است و به جای طرح چنین نگاهی، باید دید ما چطور نتوانستهایم در این مدت از ظرفیت این بازار که این همه روابط اجتماعی دارد استفاده کنیم. این عضو هیات علمی دانشگاه تهران درباره ریشههای اعتصاب اخیر بازاریان میگوید: میتوان گفت بخشی از اعتراضهای بازاریان همان اعتراضهای مردم است چون این دو گروه به عنوان عرضهکننده و تقاضاکننده با هم ارتباط دارند. من فکر میکنم یکی از پیامدهای تحولات بسیار شدیدی که در این یکی دو ماهه اتفاق افتاده، قطع شدن این رابطه است و بدترین چیز برای یک کاسب و مغازهدار این است که نتواند جواب مشتری را بدهد چون در این صورت دیگر کارکردی ندارد. چه در شرایطی که توانایی خرید مردم کمتر شود و چه در شرایطی که مردم به مغازهدار مراجعه کنند و او به دلیل ثبات نداشتن قیمت نتواند به آنها جنسی بدهد، نارضایتی به وجود میآید. عدم ثبات قیمتها رابطه بین مردم و بازاریان را از بین برده است و شاید این یکی از مسائلی باشد که نوعی همگرایی بین بازاریان و مردم درباره آن وجود دارد.
♦♦♦
اعتراضات اخیر بازار ریشه در چه مسائل و مشکلاتی دارد؟
در بررسی اولیه به نظر میرسد اعتراضات اخیر بازار ریشه اقتصادی داشته است. اما ریشههای اجتماعی و حتی سیاسی هم از این مساله جدا نیست. عموماً نظریههای اقتصادی تمرکز محدودی روی بازار دارند و تنها بخشی از واقعیت بازار را پوشش میدهند؛ نظریه بازار در تئوریهای اقتصادی مترادف با نظریه قیمت است و محل بازار هم جایی برای رسیدن به قیمت واقعی یا قیمت مبادلهای تلقی میشود. اما بحران بازار تنها این نیست یعنی بازار تنها جایی برای مبادلههای غیرشخصی که اقتصاددانان میگویند نیست. برای تحلیل اعتراضهای بازار باید توجه کرد که بسیاری از این اعتراضها ریشه در تغییر مناسبات اجتماعی بازار دارد.
بازار حداقل در 150 سال اخیر و از زمان جنبش تنباکو یکی از نهادهای مهم در تغییرات اجتماعی و سیاسی بوده است. حتی برخی محققان معتقدند بازار در شکلگیری پایههای انقلاب مشروطیت هم نقش اصلی را داشته است. البته برخی هم نقش روحانیت را برتر میدانند اما در هر صورت این وفاق وجود دارد که نقش بازار در تحولات سیاسی و اجتماعی مهم است. در انقلاب اسلامی هم بازار نقش مهمی داشته است.
امروز به نظر میرسد این ویژگی بازار که عمدتاً در ارتباط بازار با روحانیت بوده و کسی مثل احمد اشرف از آن با تعبیر دوقلوهای بازار و مسجد یاد میکند، تغییر کرده و پویایی این رابطه از بین رفته یا بهشدت کاهش پیدا کرده است. در نتیجه ما امروز با یک بازار از جا درآمده اجتماعی (dislocated) مواجه هستیم. در این برهه بسیار مهم است که به این بازار توجه شود نه به این دلیل که علاوه بر جنبه اقتصادی اعتراضات اخیر، ریشههای دیگری هم موجب این واکنشها شده که بیسابقه است. پیش از این بازار معمولاً در مقابل آنها که مخالف اتحادش با روحانیت بودهاند از جمله رژیم پهلوی و حتی صنعتگران در اتاق بازرگانی واکنش نشان میداد. بازار یکی از متحدان اصلی روحانیت در روند انقلاب و بر سر کار آمدن نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین واکنشهای اعتراضی بازار به سیاستهای این نظام باید مورد توجه قرار گیرد. یکی از مسائلی که باعث از جا درآمدن بازار شده این است که بهتدریج در دوره اول انقلاب اسلامی، گروههای بازاری که در حکومت بودند؛ چه در اتاق بازرگانی و چه در وزارتخانههایی مثل وزارت بازرگانی، وزارت کار و حتی صنعت، توسط چپها به حاشیه رانده شدند. در دهههای بعد هم با ظهور گروه تکنوکراتهای اسلامی جایی برای بازار در حکومت نماند. بهتدریج موتلفه اسلامی هم که در گذشته نماینده بازاریها بودند، نقش خود را هم در اجتماع و هم در سیاست از دست دادند؛ برخی چهرههای آنها از دنیا رفتند و به طور کلی هم فعالیتشان در سیاست کمرنگ شد و نتوانستند جانشینپروری کنند. امروز حضور بازاریها در همه نهادهای سیاسی که قبلاً در آنها حضور داشتند، کمرنگ شده است. البته تحقیقات زیادی درباره بازار شده و در نتایج این تحقیقات، این گفته خیلی محبوبیت پیدا کرده که بازار دیگر آن بازار قدیم نیست، اما اینکه این بازار دیگر آن بازار قدیم نیست، به این معنی نیست که پیوندهای درونی اجتماعی در این بازار بر کنشهای اقتصادی تاثیر نمیگذارد. این جابهجاییها که ما به آن «حکشدگی» کنشهای اقتصادی در شبکه روابط، فرهنگ و ساختهای اجتماعی میگوییم در بازار بسته به زمان و سلسله مراتب و اصناف مختلف کم و زیاد میشود، ولی اینها به این معنا نیست که ارزشها و روابط اجتماعی گذشته در بازار ضعیف شده یا از بین رفته باشد.
در بازار تهران به معنای محدودهای که سقف دارد، اتحاد و روابط اجتماعی خاصی شکل گرفته است. به لحاظ تاریخی هم این سقف معنای خاصی داشته است. در بسیاری از حوادث تاریخی بهویژه بعد از کودتای 28 مرداد، اتفاق افتاده که نیروهای انتظامی به بازار حمله کردهاند و سقف برخی از قسمتها را خراب کردهاند یا به آن آسیب رساندهاند. این به این معناست که اتحاد بازاریان در آن فضای جغرافیایی به وجود میآید. الان هم به عنوان مثال بازار ناصرخسرو که مسقف نیست کمتر درگیر این حوادث شده است. همچنین میتوان گفت سقف استعاره یا نمادی است از اینکه روابط اجتماعی در آن محل شکل گرفته است.
موضوع این اعتراضها بیشتر چه مسالهای بود؟ آیا هدف انتقاد از یکسری تصمیمات اقتصادی خاص بود یا سیاستهای کلیتر حاکمیت را مورد نقد قرار میداد؟
تحولات اقتصادی اخیر به بسیاری از صنوف صدمه وارد کرده است. یکی از افراد صنف لوازم الکتریکی به من میگفت قیمت سیم که برای ما یک ماده اساسی است، در عرض دو ماه گذشته 50 درصد گران شده است. شاید فشار اقتصادی و نامتعادل شدن کسبوکار اثرگذار باشد، ولی اعتراضات از جایی شروع میشود که روابط اجتماعی در آنجا قویتر است. درباره اینکه آیا این اعتراضها واکنشی است به حاکمیت، به نظر من میتوان این تلقی را داشت. اگرچه ممکن است این را سیاهنمایی منظور کنند، ولی بهتر است این مقطع فرصتی تلقی شود برای توجه به خواستههای بازاریان چراکه حداقل در دو سه دهه اخیر از مسائل بازاریان به عنوان طبقهای که نقش مهمی در تحولات اجتماعی داشته، غفلت شده است. به نظر من بازاریان چون در حاکمیت نمایندهای ندارند و موقعیت رهاشدهای در سیاست ایران دارند و نمیتوانند بر سیاستهای اقتصادی مانند گذشته تاثیر بگذارند این نوع واکنش را نشان میدهند.
به نظر شما اعتراض بازاریان بحق و در زمان مناسب بود؟
قطعاً این تلقی وجود دارد که این اعتراضها در زمان مناسبی اتفاق نیفتاده و معترضان به موقعیت و شرایط کشور آگاه نیستند و این آگاهی نداشتن از موقعیت و شرایط به معنای خروج آنها از سیاست (politics) است. در حالیکه اتفاقاً در هر دورهای بازاریان آگاهی سیاسی داشتهاند و از طریق اتحاد با گروههای دیگر بهویژه روحانیت موجب تغییرات در جامعه میشدند. امروز دیگر هیچ گروهی در حاکمیت نماینده بازاریان نیست و این بسیار مهم است. علت اینکه روشنفکران بیشتر به توسعه سیاسی میاندیشند، کاهش مشارکتشان در حاکمیت است. اعتراضهای اخیر بازاریان نیز به عنوان گروهی که همیشه با روحانیت بوده و الان روحانیت را در حکومت میبیند، باید اینطور تعبیر شود که چه اتفاقی بر سر رابطه بازار و روحانیت افتاده است. به قول آقای عسگراولادی مشاوران اجتماعی بازار همیشه روحانیان بودهاند به عنوان کسانی که نبض اجتماع را در دست داشتهاند، ولی الان دیگر اینطور نیست. این از عواملی است که باعث میشود اعتراض بازاریان زمانمند نباشد، یعنی آنها اعتراض خود را تحت شرایط خاصی نمیبینند به این علت که نمایندهای در حاکمیت ندارند و صدایشان در تصمیمگیریهای اقتصادی حاکمیت شنیده نمیشود. اعتراض قبلی بازار به مالیات بر ارزش افزوده بود. آن موقع از طریق اتحادیههای صنفیشان وارد مذاکره شدند و به نتیجه رسیدند. اما آن موقع هم بازاریان برخلاف گذشته، نماینده رسمی و پایداری در مراکز تصمیمگیری نداشتند و من فکر میکنم حتی اتاق بازرگانی هم نماینده مناسبی برای بازاریان نبوده است، اگر بود باید اتاق بازرگانی به وظیفه خود عمل میکرد و زودتر از اینها مشکلات بازاریها را با دولت و حاکمیت در میان میگذاشت. البته ممکن است مسوولان اتاق بگویند گوش شنوایی در دولت نیست.
بازار امروز چه تفاوتهایی با بازار چند دهه قبل دارد و اعتراض حال حاضر چه تفاوتها و شباهتهایی با اعتراضهای تاریخی بازاریان دارد؟
در گذشته بیشتر روابط اجتماعی کنشهای بازار را تشکیل میداد. گفته میشد بازاریها در بین خود ازدواجهای درونگروهی دارند، روابط اجتماعی فرهنگی دارند، ارزشهای خاصی دارند که بر اساس آن کنشهای اقتصادیشان شکل میگیرد نه بالعکس. بعد هم ادعا میشد بر اثر منفعتطلبی بیشتر بازاریان و تغییرات نسلی که به وجود آمده دیگر این بازاری آن بازاری قدیم نیست. حتی در پاسخ به انتقاد بازاریها از تاسیس بعضی از مراکز خرید بزرگ به این دلیل که اینها محلهایی هستند که فرهنگ و ارزشهای دینی را رعایت نمیکنند، به طور غیرمستقیم از آقای کرباسچی شنیده بودم که ایشان گفتهاند در بازار هم همین تغییرات به وجود آمده و بازار فقط ادعا میکند که نسلش عوض نشده و ارزشهایش تغییر نکرده است. تحقیقاتی هم در این زمینه شده مثلاً تز دکترای آقای ارژنگ کشاورزیان که خیلی هم مورد استقبال واقع شد، درباره تغییرات بازار بود و در آن نتیجه گرفته بود بازار دیگر آن بازار گذشته نیست. با این حال من فکر میکنم اشتباهی که این تحقیقات مرتکب میشوند این است که تصور میکنند چون بازار از سیاست یا روحانیت جدا شده، دیگر آن بازار گذشته نیست که بتواند جنبش به وجود بیاورد؛ البته این حرف را مخالفان نظام هم مطرح میکنند. آنچه در این تحقیقات از آن غفلت میشود این است که هیچ تحقیقی بدون پذیرش بازار در ورود محقق به آن شبکه روابط به وجود نمیآید و صرف وجود آن شبکه روابط نشان میدهد که بازار هنوز پیوندها و بافت اجتماعی خود را بهشدت حفظ کرده است. ممکن است این پیوندها در یک راسته یا یک صنف ضعیف شده باشد، اما حتماً در اصناف دیگر بیشتر شده است. البته صنعتی شدن و نظام توزیع مدرن به برتری بازار ضربههای جدی زیادی زده است. به علاوه، بسیاری از خود بازاریها الان از بازار بیرون آمدهاند و شرکتها و دفاتری بیرون از بازار دارند. گسترش شهر هم به کاستن از اهمیت بازار دامن زده، اما هیچکدام از اینها نمیتواند نافی این باشد که روابط اجتماعی حداقل برای کنشهای اقتصادی و حتی کنشهای سیاسی بازار تعیینکننده است. به نظر من غافل شدن از اینکه بازار پیوندهایی دارد که این پیوندها در هر نوع کنش خشونتآمیز یا غیرخشونتآمیز بازار در آینده تعیینکننده است، اشتباه محض است. تهدیدهایی مانند اینکه جوازها را باطل میکنیم هم به جایی نخواهد رسید. باید برای برقراری ارتباط با بازار یک فکر اساسی کرد چون بازار هنوز یکی از منسجمترین بخشهای اجتماعی و اقتصادی ایران است. صنفهایی مثل موبایلفروشان که در همین یکی دو دهه اخیر به وجود آمدهاند امروز توانستهاند بهسرعت زیر سقف بازار علاءالدین با هم ارتباط برقرار و روابط اجتماعی تنگاتنگی ایجاد کنند. این روابط اجتماعی در منفعت آنها بسیار تعیینکننده است یعنی آنها به تجربه فهمیدهاند که اگر با هم باشند بهتر میتوانند سود ببرند.
دیدگاهی وجود دارد که خود بازاریان را عامل، شریک و همراه افزایش روانی قیمتها میداند. به نظر شما نارضایتی و اعتراض بازاریان با اعتراض سایر گروههای مردم چه نسبت و رابطهای دارد؟
اول اینکه بازار یک سلسله مراتب اجتماعی دارد؛ گروههای بالای بازار تجار بزرگ و بنکداران و واردکنندگان هستند. گروههای میانی مغازهداران و احتمالاً دلالان هستند. گروههای پایینی هم باربران و شاگردان و کارآموزان هستند. به نظر من این اعتراضها بیشتر از جانب گروههای میانی و پایین بوده است. اینها هم پیوندهای تنگاتنگی با مردم دارند. یک بخش مهم از نظام توزیع و فروش ارتباط با مردم است. برای بازار این ارتباط حیاتی است. به سبب تحولات حملونقل بین شهرها و درون شهر تهران بهویژه با گسترش مترو، مردم نسبت به گذشته دسترسی بسیار بیشتری به بازار پیدا کردهاند. بسیاری از خانوادهها ترجیح میدهند با استفاده از مترو برای خرید به بازار بروند. در واقع نهتنها بازار استقبال خود را نسبت به گذشته از دست نداده بلکه ورود مردم به بازار بیشتر هم شده است. حتی امروز به بازار به عنوان یک سایت گردشگری هم نگاه میشود چون ویژگیهای معماری و رفتاری سنتی به گردشگر واقعی حس اصالت و تاریخی بودن میدهد. از این جهت میتوان گفت بخشی از اعتراضهای بازاریان همان اعتراضهای مردم است، چون این دو گروه به عنوان عرضهکننده و تقاضاکننده با هم ارتباط دارند. من فکر میکنم یکی از پیامدهای تحولات بسیار شدیدی که در این یکی دو ماهه اتفاق افتاده، قطع شدن این رابطه است و بدترین چیز برای یک کاسب و مغازهدار این است که نتواند جواب مشتری را بدهد چون در این صورت دیگر کارکردی ندارد. چه در شرایطی که توانایی خرید مردم کمتر شود و چه در شرایطی که مردم به مغازهدار مراجعه کنند و او به دلیل ثبات نداشتن قیمت نتواند به آنها جنسی بدهد، نارضایتی به وجود میآید. عدم ثبات قیمتها رابطه بین مردم و بازاریان را از بین برده است و شاید این یکی از مسائلی باشد که نوعی همگرایی بین بازاریان و مردم درباره آن وجود دارد.
برخی به دستهای پنهان در اعتراضهای بازار اشاره میکنند و سرچشمه اعتراضات را در خارج از بازار جستوجو میکنند. چنین تحلیلهایی با واقعیت تحولات بازار چه نسبتی دارد؟
من شک ندارم که اعتراضهای بازار آگاهانه بوده است. در موارد مختلف میبینیم که شبکه روابط و ساخت اجتماعی که در بازار وجود دارد به یک کنش جمعی منتهی میشود حال چه این کنش جمعی تعطیلی در روزهای تاسوعا و عاشورا و روزهای خاص مذهبی باشد چه برگزاری هیاتهای مذهبی. این کنش جمعی آگاهانه است و این امکان وجود دارد که از همین ساخت و روابط اجتماعی برای اعتراضات هم استفاده شده باشد. سادهاندیشانه است که به این نوع اعتراضات به عنوان یک توطئه نگاه کنیم. باید به نحوه مواجهه با بازار به عنوان یک سازمان اجتماعی که از گذشته در اجتماع ما اینقدر اهمیت و اثرگذاری داشته توجه کنیم و با آن همان برخوردی را نکنیم که شاه داشت. شاه با جدا شدن از بازار بعد از کودتای 28 مرداد و بعد با تشکیل اتاق بازرگانی و صنایع و معادن که باعث شد صنعتگران نسبت به بازرگانان دست بالا را داشته باشند، بخشی از بازار را مجزا (ایزوله) کرد. بعد اتحاد بین روحانیت و بازار یکی از عوامل مهم در پیروزی انقلاب اسلامی بود. به نظر من متهم کردن بازار به اینکه دارد توطئهای انجام میدهد بسیار خطرناک است. به جای طرح چنین نگاهی، باید دید ما چطور نتوانستهایم در این مدت از ظرفیت این بازار که این همه روابط اجتماعی دارد استفاده کنیم. نگاه کنیم که آیا ما مثل دوره پهلوی این قشر مهم را از صحنه سیاست حذف نکردهایم. آیا نباید بازار نمایندهای در حاکمیت داشته باشند؟ در گذشته بازاریها اعلامیه میدادند. حداقل از طریق بازار و اتاق بازرگانی نمایندههای خود را انتخاب میکردند و حتی بخشی از این نمایندهها بازاری بودند. حاج سیدمحمود لاجوردی میگفت قبل از تشکیل اتاق تجارت در سال 1305 برخی از تجار بزرگ با توصیه حکومت حداقل هفتهای یک روز مثلاً جمعهها در خانه حاج محمدحسین امینالضرب با برخی بازاریها مثل حاج محمدتقی سفارتی جمع میشدند و مشکلات بازاریها را میشنیدند و منتقل میکردند و این یکی از راههای گرفتن اطلاعات و اخبار بازار بود. جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار در دوره آقای هاشمی موقعی که از طریق کارگزاران داشت اتفاقات مدرنی در سطح نظام توزیعی به وجود میآمد، واکنش نشان میدادند. این واکنشها از طریق جامعه روحانیت مبارز و موتلفه اسلامی منعکس میشد. آقای هاشمی هم اینها را میشنید و عکسالعمل نشان میداد ولی ما بعد از آن هیچ عکسالعملی از حکومت در مقابل اتفاقات و تحولات بازار نمیبینیم. من الان هیچ نهادی را نمیشناسم که با بازار ارتباط مستمر داشته باشد. بازار یک بار با جدا شدن از روحانیت از سیاست خارج شده و یک بار هم با ظهور موسسات مختلفی مثل کمیته امداد، بهزیستی و بنیادها از کارکرد خیریهای خود دور شده است. اینکه یک نهاد مهم اجتماعی را نادیده بگیریم، اتفاق خوبی نیست.