حکومت قانون مانع پوپولیسم
فرآیند تبدیل قهرمان به مستبد چگونه متوقف میشود؟
یکی از مشخصههای دنیای مدرن، وجود حکومت قانون است. تا پیش از این مرحله در حیات بشری، قانون آن بود که حاکم اراده میکرد و اراده وی را محدودیتی نبود. اراده او منتج از آسمانها و ملکوت بود و وی سایه پروردگار و قدرت چنین کسی مگر محدودشدنی بود؟ اما در دنیای مدرن، حاکم خود محدود به قانون است، زیرا او از آسمان به زیر آمده است و باید خدمت خلقی کند که او را برگزیدهاند.
یکی از مشخصههای دنیای مدرن، وجود حکومت قانون است. تا پیش از این مرحله در حیات بشری، قانون آن بود که حاکم اراده میکرد و اراده وی را محدودیتی نبود. اراده او منتج از آسمانها و ملکوت بود و وی سایه پروردگار و قدرت چنین کسی مگر محدودشدنی بود؟ اما در دنیای مدرن، حاکم خود محدود به قانون است، زیرا او از آسمان به زیر آمده است و باید خدمت خلقی کند که او را برگزیدهاند.
دولت لازم است تا انگیزه تجاوز و تعدی به حقوق دیگران از سوی آدمیان رخت بربندد و در عین حال قانون لازم است تا مداخله دولت در زندگی انسانها محدود شود و حاکم هر آنچه میخواهد انجام ندهد و سودای تجاوز به شهروندان را نداشته باشد. وجهه دنیای مدرن، تنها دموکراسی نیست. ممکن است حاکم با رای عموم انتخاب شود اما به دلیل نبود حاکمیت قانون، حاکم قدرت کافی برای انجام آنچه اراده کند را داشته باشد و چنین حکومتی با وجود داشتن صندوق رای، حکومتی ماقبل مدرن است. حکومت مدرن فاقد قدرت مطلقه است و حوزه عمل همه از جمله حاکم، مقید به قانون است.
ونزوئلا نیز از سال 1958 دموکراسی داشت اما عدم قدرتیابی سطوح مختلف اجتماعی باعث شد که قدرت سیاسی به صورت متکثر توزیع نشود و در عین حال قدرت طبقات حاکم مقید به قانون نباشد.
به همین علت، سیاستمداران فاسد با شبکههای خود در قدرت و البته تضادهایی که گاه بین آنها ایجاد میشد، چهره دائمی ونزوئلا را ساخته بودند و رایدهندگان به دنبال سوپرمنها یا به عبارت بهتر، مستبدانی مانند هوگو چاوس بودند که میتوانستند جلوی نخبگان ونزوئلایی بایستند. نتیجه چنین فرآیندی آن بود که ونزوئلا بهرغم وجود دموکراسی، فاقد وجوه یک دولت مدرن واقعی بود، جایی که عرصه قدرت محدود به قانون است.
تداوم پوپولیسم
دولت هوگو چاوس که به طور دموکراتیک انتخاب شد، به مخالفانش حمله کرد، آنان را از پستهای دولتی بیرون انداخت، روزنامههایی را که هیات تحریریه آنها را دوست نداشت، بست و املاکشان را از چنگشان بیرون آورد. چاوس با تکیه بر آرای خود کنگرهای را که با او همکاری نمیکرد، تعطیل کرد و پس از آن خود اقدام به نوشتن قانون اساسی جدیدی کرد که قدرت بسیار بیشتری را به ریاستجمهوری میداد. کارهایی که به تمامی از سوی سلف وی، مادورو نیز انجام شد. اگر در ایالات متحده، ترامپ پوپولیستی ظهور میکند که از همان جنس چاوس است و به دنبال آن است تا قدرت عمل خود را بیشتر کند، با مانع بزرگی به نام حکومت قانون روبهروست.
ترامپ در آمریکا هر کاری نمیتواند بکند و در عین حال نهادهای متکثر ایالات متحده به گونهای است که اگر ترامپ بخواهد زیر آب مخالفان را بزند، خود از بین میرود. از اینرو ظهور پوپولیسم در آمریکا هرچند هزینه دارد، اما بدون تردید هزینه آن برای شهروندان بسی کمتر از ونزوئلاست که حاکم میتواند به راحتی قدرت خود را گسترش دهد.
دموکراسی و نهادهای بهرهکش
در حالی که دموکراسی در آمریکای لاتین، به طور اساسی در مقابل حاکمیت نخبگان، قرار داشت و میبایست حقوق و فرصتها را حداقل از لوای بخش محدودی از نخبگان دور کند، اما ریشههای این دموکراسی از دو سو در خاک نهادهای بهرهکش قرار داشت. اول آنکه عدم تساوی که برای قرنها تحت رژیمهای استثماری تداوم یافته بود، باعث آن بود تا رایدهندگان در این دموکراسی نوظهور به سیاستمدارانی رای دهند که سیاستهای افراطی داشتند. دوم آنکه همین نهادهای بهرهکش هستند که سیاست را جذاب میکنند و باعث میشوند تا مردم به سمت مردان قوی چون چاوس بروند تا یک سیستم حزبی کارایی که بتواند جایگزینهای مطلوب اجتماعی را برای آنان به وجود آورد. چاوس و دهها قهرمان دیگر در آمریکای لاتین تنها بدین دلیل مورد استقبال مردم قرار میگیرند که آنان را از وضعیت موجود برهانند، اما مساله آن است که این قهرمانان خود در ادامه به مانعی برای سعادت مردم تبدیل میشوند. بدون حکومت قانون این قهرمانان امروز، فردا مبدل به مستبدانی میشوند که هرچند قصد دارند کشور و مردمان خود را به سوی وضعیت بهتری سوق دهند اما این قصد، بهانهای میشود برای داشتن قدرت مطلقهای که همراه خود فساد و تباهی را برای آنان و کشورشان به ارمغان میآورد. کلید قهرمان ماندن آنان محدود بودن قدرت آنان است. گزارهای که آنان شاید هیچگاه درنیابند.
پوپولیسم از معضلات جامعه بهره میبرد و بدون آنکه راهکاری داشته باشد، از خستگی و سرخوردگی اجتماعی نسبت به مشکلات استفاده میکند و خود را راهحل وضع موجود جا میزند و در یک کلام قول میدهد که اگر او بر مسند قدرت باشد، بدون آنکه نیاز به مشارکت شهروندان باشد، به تنهایی مشکلات را حل کند. مردم وامانده از زندگی، برای چه چنین قهرمانی را امتحان نکنند؟ مردمی که آنقدر در پی آن نیستند تا ریشه معضلات را جستوجو کنند و فقط میدانند که وضعیت موجود را نمیخواهند و حاضر میشوند تا به چنین فردی آری بگویند. اما وقتی این قهرمان به روی کار آید، اولین ادعایی که دارد، عدم قدرت کافی است و از همینجا تباهی آغاز میشود و ونزوئلا نمونه بارز آن است.
چاوس قدرت خود را متمرکز کرد و به مدد افزایش قیمت نفت، به شهروندانش نشان داد که واقعاً سوپرمن است. تنها کافی بود مردم ونزوئلا اراده کنند که چه میخواهند و چاههای نفت و اراده چاوس، نیاز آنان را برطرف میساخت. اما سنتی که برآمده از وفور درآمد زیرزمینی است، به زودی وجهه دیگر خود را به مردمان نشان میدهد. آنطور که دیدیم امروز ونزوئلای مادورو به کجا رسیده است. مردمانی گرسنه، در صف ایستاده، بدون دارو و مهمتر بدون آینده.
اگر حکومت قانون وجود داشت، اگر قدرت حاکم محدود میشد و اگر جامعه ونزوئلا از نهادهای متکثر بهره میبرد، امروز شاهد ونزوئلای دیگری بودیم.
چه میتوان کرد؟
حال چه میتوان کرد تا حکومت قانون ریشه دواند و فرآیند قدرتیابی گروههای مختلف تسریع شود و در نتیجه نهادهای سیاسی فراگیر محقق شوند؟ پاسخ صادقانه به این پرسش این است که یک نسخه مشخص وجود ندارد. طبیعتاً عواملی وجود دارد که باعث میشود تا فرآیند قدرتیابی محتملتر شود. یکی از این عوامل، وجود درجهای از تمرکزگرایی است تا جنبشهای اجتماعی که رژیمهای موجود را به چالش میکشند به بیقانونی نینجامند، و عامل دیگر حضور نهادهای جامعه مدنی است که میتوانند تقاضاهای مردم را هماهنگ کنند و به این شکل، جنبشهای مخالف به سادگی از سوی نخبگان از بین نمیروند و در عین حال به ابزاری برای گروه دیگری که نهادهای بهرهکش موجود را در دست میگیرند تبدیل نمیشوند.
اما بسیاری از این عوامل در بلندمدت خود را نشان میدهند. سختی کار آنجاست که سیاستمداران پوپولیست بدون قید قانون، همه نهادهای مدنی را به زیر میآورند و تولد مجدد این نهادها به سادگی امکان ندارد و تعادلی که این پوپولیستها ایجاد میکنند، به گونهای است که مردم سرخورده از آنان، دیگر دغدغه ایجاد نهادهای مدنی و... را ندارند، آنان میخواهند از اشتباه قبلی خود در انتخاب پوپولیستها هرچه سریعتر رهایی یابند و به این شکل تنها راهی که جلوی خود میبینند شورش است. شورشی که یا موفق نمیشود حتی اگر پیروز شود، نتیجهای بهتر از وضع موجود را به همراه ندارد.