غرق در هزینه غرقشده
گفتوگو با طیبه امیرخانی درباره خطای کنکورد سیاستمداران
دولتها بیشتر از آدمها در معرض ارتکاب خطای هزینه غرقشده هستند چون سیاستمداران همیشه برای اصرار بر خطا بهانه دارند. به این ترتیب به راحتی میتوانیم دریابیم که چرا مقادیر سرسامآوری پول، زمان و انرژی در برنامههای بیهوده دولتها به هدر میرود. از آنجا که دولت از پول مالیاتدهندگان برای پروژهها استفاده میکند پافشاری سیاستمداران بر خطای هزینه غرقشده بر زندگی تکتک ما تاثیر منفی میگذارد. طیبه امیرخانی، استاد مدیریت دانشگاه شهید بهشتی از عوامل تشدید پدیده «هزینههای غرقشده» در حکمرانی ایران میگوید.
♦♦♦
بسیاری این برداشت را دارند که پدیده «هزینههای غرقشده» در کشور ما خیلی شدیدتر از کشورهای دیگر است. بهطور مثال میتوان از چند سیاست اقتصادی نام برد که با وجود عواقب زیانباری که داشته و دارند همچنان ادامه پیدا میکنند. در کشور ما سیاستگذار برای اینکه به اقشار کمدرآمد کمک کند، به مصرفکنندگان انرژی یارانه میدهد. اما این سیاست، لزوماً افراد کمبرخوردار را منتفع نمیکند و در حقیقت به سود ثروتمندان تمام میشود. چون فقیرترین افراد نه خودرو دارند که از یارانه سوخت بهرهمند شوند و نه خانهای با چند اتاق که برق و گاز ارزان بیشتری دریافت کنند. سیاستمداران میدانند این سیاست به سود فقرا نیست اما به خاطر ترس از نارضایتی طبقه شهرنشین آن را کنار نمیگذارند. اقتصاددانان معتقدند دولتها در ایران در تله خطای کنکورد گرفتار شدهاند. نظر شما چیست؟
هزینه غرقشده، همان خطای کنکورد است که در علم مدیریت زیاد بهکار میرود. اوایل دهه 1960 بریتانیا و فرانسه پروژه ساخت یک هواپیمای مافوق صوت را به صورت مشترک در دستور کار قرار دادند. بعد از مدتی دو کشور متوجه شدند این پروژه به نتیجه نمیرسد اما با وجود این، به خاطر برخی ملاحظات سیاسی، پروژه را ادامه دادند. از آن زمان از پروژه کنکورد به عنوان خطای کنکورد یاد میشود و یادآور این مساله است که بعضی وقتها انسانها، مدیران و سیاستمداران با علم به اینکه کارشان خطاست، آن را ادامه میدهند. مثلاً همانطور که اشاره کردید، سیاستمدار متوجه است که تداوم یک سیاست، زیان زیادی به دنبال دارد اما آن را ادامه میدهد چون ملاحظات سیاسی دارد. یا مدیری که یک پروژه را آغاز کرده، بعد از مدتی میفهمد ادامه آن خطاست اما ادامه میدهد چون دوست ندارد شکست بخورد.
بنگاهها هم زیاد در تله خطای کنکورد گرفتار میشوند که هزینه زیادی برای آنها به دنبال دارد. مثلاً شرکت نوکیا وقتی نابود شد که تغییرات سریع تکنولوژیک را نادیده گرفت. چون حاضر نشد هزینه هنگفتی را که صرف تکنولوژی کرده بود، کنار بگذارد. به هر حال خطای کنکورد و هزینه غرقشده یکی از رایجترین خطاهای رفتاری است که میتواند سیاستمدار و مدیر بنگاه را گرفتار خود کند. چند سال پیش مقالهای را با آقای دکتر عادل آذر کار کردیم که در ژورنال علمی و پژوهشی دانشگاه تهران منتشر شد. اسم مقاله را گذاشتیم «سیاهچالههای بودجه». این مقاله ایده آقای عادل آذر بود. من بیشتر در بررسی شواهد کار کردم و به قول معروف ایده را به مقاله تبدیل کردم. ایده دکتر آذر، بهعنوان فردی که هم نماینده مجلس بود و هم در دیوان محاسبات حضور داشت، این بود که ما یکسری هزینههایی داریم که دارد به شکل سیاهچاله عمل میکند. یعنی منابع را میبلعد و خروجی هم نمیدهد. این سیاهچالهها شناسایی شدهاند و نمایندگان مجلس نسبت به آنها اشراف دارند اما باز هم تداوم پیدا میکنند. وقتی بررسی را شروع کردم و خیلی دقیق بودجههای چندین سال را نگاه کردم دیدم که ما زمینههای زیادی از این دست داریم که منابع مالی زیادی را میبلعد و محصولی از آن خارج نمیشود. ایده ما ابتدا حول بودجههای فرهنگی شکل گرفته بود و فرض اصلی این بود که هر سال بودجه زیادی را به کار فرهنگی اختصاص میدهیم اما هیچ بازدهیای برای کشور نداشته است پس چرا این پروژهها ادامه پیدا میکند؟ عجیبتر اینکه وقتی اسناد بودجه را بررسی کردیم دیدیم متاسفانه فقط در بحثهای فرهنگی نیست که این اتفاق وحشتناک میافتد؛ این مشکل را در بخش عمرانی و دیگر بخشها هم داریم. کمیتپذیرترین بخش بودجه، بخش عمرانی است اما حتی در این بخش هم سیاهچاله وجود دارد. این سیاهچالهها همه جا هستند و منابع کشور را میبلعند. سیاهچالهها ارتباط زیادی با هزینههای غرقشده دارند. این چرخه به این شکل کار میکند که سیاستمداران تصمیم غلط میگیرند و این تصمیم غلط ذینفعانی پیدا میکند که نمیگذارند تصمیمها اصلاح شود. پس بخشی از هزینههای غرقشده عامدانه است و بخشی هم ناشی از حکمرانی غلط است. البته این پدیده فقط مختص ما نیست و در همه کشورها ممکن است اتفاق بیفتد اما در کشور ما شدیدتر است. این پدیده را نمیتوان بهشکل صفروصدی دید، بلکه با یک طیف روبهرو هستیم. کشورها در جایی از این طیف قرار میگیرند. متاسفانه ما در انتهای این طیف قرار داریم یعنی کشوری هستیم که بخش زیادی از منابع را در چاله هزینههای غرقشده میریزیم. در نهایت اینکه، ما متوجه شدیم تمایل سیاستمداران برای سرمایهگذاری در پروژههایی که هزینه غرقشده دارند به مراتب بیش از شهروندان عادی است.
همانطور که اشاره کردید، هیچ کشوری نیست که گرفتار هزینههای غرقشده نباشد اما این پدیده در ایران بسیار پررنگ است. به نظر شما چه عواملی باعث شدند که ما به سمت شدید این طیف نزدیک باشیم؟
پاسخ را باید در شیوه غلط حکمرانی جستوجو کرد. در کشور ما نهاد علم از سوی سیاستمدار جدی گرفته نمیشود و ساختار ما برای تخصص و تخصصگرایی هم ارزشی قائل نیست. اگر سیاستمداران به این مساله توجه کنند، ممکن است خیلی وقتها خیلی از کارها شروع نشود و اگر شروع شد، به هر حال سیستمی وجود خواهد داشت که خطا را اصلاح میکند اما در کشور ما چنین سیستمی هم وجود ندارد. همانطور که اشاره شد، یکی از نقشهای اصلی دولت در جهان جدید خطمشیگذاری عمومی است. منظور از خطمشیگذاری عمومی، تصمیمها و سیاستهایی است که به وسیله نهادهای تصمیمساز مثل قوای سهگانه اتخاذ میشود که مسیر حرکت کشور را ترسیم میکند. شاید اگر در مرحله خطمشیگذاری مطالعه صورت گیرد و به شواهد مختلف توجه شود، کشور اینقدر گرفتار اتلاف منابع نشود. به خاطر دارم یک بار یکی از نمایندگان مجلس گفت تا همین اواخر در کرج دفتری دایر بوده که کارمندانی داشته و هر سال از دولت بودجه دریافت میکرده. این دفتر با تعدادی کارمند، از زمان رضا شاه تحت عنوان فولاد کرج حضور داشتند و مربوط به دورانی بودند که قرار بود در کرج کارخانه فولاد دایر شود. هیچگاه در کرج چنین کارخانهای راهاندازی نشد اما از آن زمان دفتری وجود داشت که از دولت بودجه میگرفت و کارکنانی داشت که همواره در محل کار حضور داشتند و حقوق میگرفتند. از این دست مثالها زیاد است و محدود به این مورد نمیشود.
به نظر شما چرا این اتفاق میافتد؟
این اتفاق میافتد چون حکمرانی اقتصادی ما به درستی کار نمیکند. کارل مارکس گفته؛ اقتصاد زیربناست و قطعاً حرف درستی زده چون امروز میبینیم به خاطر عملکرد نامناسب حکمرانی اقتصادی، در آستانه ونزوئلایی شدن قرار داریم. این سطح تورم بالا، ناامنی اقتصادی و رشد اقتصادی پایین، بنیانهای اخلاقی و فرهنگ جامعه ما را نابود کرد. انسانهایی که چند سال متوالی است در شرایط سخت اقتصادی هستند به یکدیگر و منافع بلندمدت کشور فکر نمیکنند. حکمرانی بد باعث شد ما سیر قهقرایی فرهنگی را هم طی کنیم. این هزینهها و مخارج بیحسابوکتاب و بیفایده دولت فقط آسیبهای اقتصادی ندارد و دارد به ابعاد اجتماعی و سیاسی هم آسیب میزند. معتقد هستم که در ساختار سیاسی ما اهمیت برخی ارزشهای ایدئولوژیک از اصول علمی بیشتر است. به نظر شما چه تحلیلی پشت طرح صیانت وجود دارد؟ چگونه به خود اجازه میدهند طرح صیانت از فضای مجازی را تصویب کنند؟ با توجه به شرایط اقتصادی و کسبوکارها، با توجه به شرایط روانی و نارضایتی عمومی، با توجه به شرایط علمی... با توجه به کدام شرایط این طرح را تصویب کردهاند. مشخص است که تحلیلی نشده اما بهصرف یکسری ایدئولوژیها کلاً تحلیل هزینه و فایده و عوارض جانبی کنار گذاشته شده است. البته همیشه هم این ایدئولوژیها نیست که سبب وقوع چنین پدیدههایی میشود اما معتقد هستم که خیلی وقتها به خاطر پافشاری بر برخی اهداف سیاسی و ایدئولوژیک، حاضریم زیان را تحمل کنیم. همین دیدگاه است که باعث میشود منابع را صرف ایدهها و پروژههای شکستخورده کنیم. در کنار ضعیف بودن نهاد علم و تاثیر ایدئولوژی نکته دیگری هم وجود دارد و آن ضعیف بودن جایگاه مردم است. در حکمرانی ما رضایت و اعتماد عمومی جایگاه ضعیفی دارد. شاید در حرف خیلی از مردم صحبت شود، اما در عمل جایگاه خاصی برای آنها قائل نیستند. دید بدبینانه من این است که تا جایی که رضایت باشد یا نارضایتی نباشد که کارشان را انجام میدهند و جایی هم که این شرایط نباشد با روشهای سخت کار را پیش میبرند. این هم دلیل دیگری است که به شواهد بیتوجه باشند و خطمشیها متاثر باشند از ایدئولوژیهایی که حتی تصریح هم نشده است و کسی نمیداند که برای چه و کی اینها دنبال میشوند.
در شماره پیش تجارت فردا، بحثی بود تحت عنوان «تله فراعادیسازی». مفهومی که برای توضیح پدیدهای در اواخر حکومت اتحاد جماهیر شوروی مطرح شد و اشاره داشت به اینکه همه میدانستند که خطمشیها به نتیجه نمیرسند و یک جای کار میلنگد اما در عرصه رسمی سیاست طوری رفتار میشد که انگار همهچیز بر قاعده و درست پیش میرود. بحثی که شما درباره علل شدت «هزینههای غرقشده» در ایران مطرح کردید، این را به ذهن میآورد که گویی چنین پدیدههایی ریشههای مشترکی دارند، نوعی امتناع از پذیرش واقعیت.
دقیقاً. اصلاً در بحث خطمشیگذاری و تحلیل آن، نخستین و مهمترین گام را شناسایی مشکل یا مساله میدانیم. ما در خطمشیگذاری میگوییم در صورتی خطمشی درست وضع میشود و نتایج مفید کسب میشود که مساله درست شناسایی شود. ما در ایران با عارضهای مواجه هستیم که سیاستمداران و خطمشیگذاران مساله را درست نمیشناسند و مشکلات را نادیده میگیرند.
اتفاقاً این سوال ما هم هست. چقدر این معضل نفهمیدن است و چقدرش نخواستن؟ یعنی چقدرش منافع اقتصادی است و چقدر ناتوانی در درک مشکلات؟
تلفیقی از هر دو است. فرضیه ندانستن سیاستمداران باطل شده و نتوانستن هم واقعیت ندارد اما شکی نیست که در اکثر موارد نمیخواهند کاری صورت گیرد. انگار داریم به سمت الیگارشی پیش میرویم. در این شرایط افرادی که میخواهند بمانند باید خود را به گروه و نگرش خاص سیاسی متعهد نشان دهند. گروهی که بر سازوکار خطمشیگذاری کشور حاکم است و سیاستمدارانی که وارد فرآیندهای خطمشیگذاری میشوند باید از این کانال باریک بگذرند. خود خطمشیها هم از این کانال باریک میگذرند. آدمهایی که از این کانال باریک رد میشوند باید وفاداری خودشان را نشان دهند. دقت کنید نمیگویم «وفادار باشند» میگویم «وفادار نشان دهند». همین نکته است که سیستم را به شدت به سمت ریا برده است و همچنین باعث شده بسیاری از افراد بعد از عبور از این کانال دست به کاری نزنند که باعث شود بعداً کنار گذاشته شوند.
به نظر میرسد که ایران یکی از جنگهای اصلی بر سر واقعیت است. یعنی با اتکا به استدلالهای ادبیات انتقادی و مباحث آن تلاش برخی از گروهها این است که واقعیتهای عیان را طور دیگری جلوه دهند. آیا میتوان گفت که صاحبان ایدئولوژی عملاً به سلاحها و ادبیات انتقادی مجهز شدهاند؟
من خودم به «ساخت اجتماعی واقعیت» باور دارم. همیشه سر کلاسهایم هم به دانشجوها میگویم در علوم اجتماعی هیچ چیزی مطلق نیست و صفر و صد نگاه نکنید. کاری به علوم طبیعی و پزشکی ندارم اما در علوم اجتماعی بحث برگر و لاکمن درباره ساخت اجتماعی واقعیت مورد پذیرش است. برخی خطمشیها اساساً بحث دودوتا چهارتاست و اصلاً به ساخت اجتماعی واقعیت ربطی ندارند و اصلاً علوم اجتماعی نیست. مثلاً پروژههای عمرانی اینطور هستند. پدیدهای مثل سد گتوند را میشد با بررسیهای دقیق اجرا نکرد. زمینشناسان، مهندسان و صاحبنظران حوزههای دیگر میتوانستند خیلی ساده ابعاد این پروژه را بررسی کنند. علم روز برای یکسری خطمشیگذاریها که به علوم فنی، علوم پایه و علوم پزشکی مربوط است جواب دارد. مثل همین بحث واکسن کرونا، علم راهحل داشت اما نکردند تا کار به اینجا بکشد. اینکه پول واردات را صرف تولید داخل کنند و الان بفهمند که به هر دلیلی نمیتوانند تولید کنند یا حتی تولیدشان گرانتر میشود یک دودوتا چهارتا بود که انجام نشد و با جان مردم بازی کردند.
اما در دسته دوم خطمشیها نظر شما صائب است و جنبه ساخت اجتماعی واقعیت پیدا میکند. مثلاً خطمشیهای فرهنگی. آنجا ممکن است دید شما با من فرق کند. اساساً حتی در اتکا به شواهد هم یک نوع سوگیری فنی بهوجود میآید. یعنی هر گروهی سعی میکند از مستنداتی استفاده کند که بهنفع خودش است. بله این اتفاق در علوم اجتماعی رخ میدهد. اما برای اینکه جلوی این سوگیری فنی را بگیریم و نشان دهیم که شواهد ما قابل اتکاست، اتفاقاً شعار پستمدرنها بهکار میآید: «هیچ واقعیت قطعی و صددرصدی وجود ندارد.» تنها راه همان پلورالیسم است. تنها راه این است که اجازه دهیم صداهای متفاوت مطرح شود. صداهای همه شنیده شود، هزینه-فایدهای که هرکدام دیدهاند باید شنیده شود و لحاظ شود و در نهایت باید مردم از بین اینها انتخاب کنند. اما اینکه بگوییم بحث ذهنی است و همزمان هم فقط ایده ما درست است همخوان نیست. چند وقت قبل جملهای را از آقای جهانپور دیدم که خیلی برایم سنگین بود. گفته بودند واکسن فایزر هم آش دهنسوزی نیست. ما در پزشکی که علم دودوتا چهارتا است داریم اینطور حرف میزنیم حالا وقتی به علوم اجتماعی میرسیم که هیچ. خطمشیگذاران ما اتفاقاً الان دید بسیار جزماندیشانهای از واقعیت دارند و اجازه نمیدهند صدای دیگری بلند شود. این با رویکرد پستمدرن که دائماً بر شنیدن صداهای گوناگون تاکید دارد کاملاً متفاوت است.
بر اساس برخی از دیدهها و برداشتها بهنظر میرسد در سطح فردی هم بسیاری از صاحبان قدرت توانایی دیدن واقعیت، از جمله شکست پروژههای خودشان را ندارند. آیا چنین بحثی در مدیریت، در زمینه روانشناسی مدیران هم وجود دارد؟
بله، این سوگیری هم در مدیران دیده میشود. حتماً در ادبیات علمی بر این موضوع کار شده است. اما اینکه مدیران فکر کنند تنها فکر خودشان درست است و نتوانند عقاید دیگران را بشنوند وجود دارد و هرقدر هم که سطح مدیری بالاتر میرود این خطای شناختی شدیدتر میشود. یکی از خطاهای ادراکی که برای همه در حدی وجود دارد انکار شواهدی است که علیه نظر خودمان باشد. مثلاً اگر من دوست دارم که واکسن آسترازنکا بزنم، شواهدی را که علیهاش هست، جدی نمیگیرم. حالا در سطوح بالای مدیریتی این تشدید میشود. در نبود چندصدایی مدیران سطح بالا گاهی دچار این وضعیت میشوند که ایمان میآورند افکار اشتباهشان درست است.