گره بازنشدنی
آیا واگذاری سهام باشگاه استقلال به هلدینگ خلیجفارس اشتباه بود؟
«استقلال ایران باید در ابعاد ملی، منطقهای، آسیایی و جهانی جزو برترینها باشد... ما با حمایت هواداران پرشور استقلال به سمت توفیقات ورزشی در عرصه جهانی خواهیم رفت.»
وقتی روز 9 اردیبهشت امسال، نخستین جلسه هیاتمدیره تیم (نه باشگاه) استقلال بعد از خرید (تهاتر با مطالبات انباشته از دولت) ۸۵ درصد سهام آن از سوی گروه صنایع پتروشیمی خلیجفارس برگزار شد، عبدالعلی علیعسکری، تکیهزده بر صندلی ریاست یکی از دو تیم بزرگ فوتبال ایران، جملات بالا را به زبان آورد. جملاتی مملو از تکرار، وعده، آرزو و اهداف دستنیافتنی؛ در یک کلام سنگ بزرگی که در تاریخ چهل و چند سال گذشته استقلال و رقیب دیرینه قرمزش، شاید چندده بار دیگر و از زبان چندده مدیر دیگر، طوطیوار تکرار و تکرار شده است!
دو روز بعد از این جلسه، مالکان جدید استقلال اختیارات علی خطیر، مدیرعامل وقت باشگاه، را کاملاً محدود و احمد شهریاری، دوست علیعسکری و مدیرعامل سابق باشگاه صباباتری را به عنوان نماینده تامالاختیار هلدینگ، مسئول اغلب امور از جمله انتصابات، تغییرات و پرداختهای مالی کردند. تغییر بزرگی که نشان از این داشت که کار علی خطیر به عنوان مدیرعامل وقت استقلال بسیار سخت و تقریباً رو به پایان است. آمدن شهریاری، نشان دادن محترمانه درهای خروج به خطیر بود. طبیعی بود که مالک جدید بخواهد شخص مورد نظر خودش را به عنوان مدیرعامل منصوب کند، اما قرار دادن شهریاری به عنوان نماینده هلدینگ و البته رویکرد او در نحوه مدیریت، نشان از تغییرات مثبت و روزهای خوش نمیداد! آنهایی که شهریاری دوران مدیریت شهریاری در صباباتری را به خاطر میآوردند، خوب میدانستند که او دوست دارد در امور تیم دخالت مستقیم داشته باشد و بنابراین، مدیرعامل استقلال در دوره زعامت شهریاری عملاً چیزی جز یک ماشین امضا نخواهد بود.
شهریاری همان روز آمدنش، ۵۰ میلیارد تومان پول هلدینگ را به حساب آبیها واریز کرد تا خودی نشان دهد. خطیر هم به عنوان مدیرعامل تصمیم گرفت این پول را بین اعضای باشگاه تقسیم کند تا 15 درصد از قرارداد بازیکنان و کادر فنی پرداخت شود، اما این کار که بدون اطلاع هیاتمدیره رخ داد، کار خطیر را یکسره کرد؛ شهریاری که از اقدام بیاجازه خطیر ناراحت شده بود، دستور برکناری او را در روزهای پایانی لیگ پیشین به هیاتمدیره داد. روز 13 اردیبهشت اعلام شد که پس از بازی با تراکتور، جلسه اضطراری هیاتمدیره استقلال در محل هلدینگ خلیجفارس برگزار شده و حکم اخراج علی خطیر از سوی سه عضو هیاتمدیره امضا و با رفتن خطیر، فرشید سمیعی سرپرست استقلال شده است. ریلگذاری شهریاری برای یکدست کردن تیم مدیریتی آغاز شده بود.
اما مشکل فقط این نبود؛ از شواهد و قرائن اینچنین برمیآمد که هلدینگ خلیجفارس که استقلال را جای طلب برداشته، هیچگونه آمادگی، دیدگاه و آگاهی ورزشی و حرفهای نسبت به دارایی جدیدش ندارد و مدیران ارشد آن با اینکه استقلال را به دست دوستشان سپردهاند، و بیآنکه پیش از سخنانی که بر زبان میآورند، با اهل فن مشورت کنند «نگاه ابزارمحور» به دارایی جدیدشان دارند. شاهد، حرفهای جدید آقای رئیس بود که میخواست نام زیبای خلیجفارس را به استقلال ایران بچسباند و تیمش را با نام «استقلال خلیجفارس» راهی لیگ نخبگان آسیا کند: «این رویه در هلدینگ خلیجفارس وجود دارد که شرکتهای تابعه، پسوند خلیجفارس را داشته باشند.» همین سخنان موجب بازخوردهای منفی فراوان داخلی و حتی خارجی شد. هرکس که کوچکترین دیدگاه ورزشی و فوتبالی داشت یا مناسبات دیپلماتیک نزدیک به ورزش را درک یا دنبال میکرد، خوب میدانست که چنین تغییری علاوه بر دستکاری در یک نام تاریخی، چه پیامدهای منفی محتملی میتواند برای استقلال داشته باشد. نتیجه، عقبنشینی علیعسکری و رفعورجوع موضوع بود.
اما حاشیهها به استقلال وارد شده بود؛ جواد نکونام بعد از زاویه با خطیر، حالا با مدیریت جدید باشگاه هم داستان داشت. نتیجه، از دست رفتن تمرکز و از دست رفتن قهرمانی در روز آخر فصل بود. شایعات بالا گرفت. خیلیها نکونام را رفتنی دانستند، اما ظواهر نشان میداد که شهریاری میخواهد صبر کند و جواد را که محبوبیت هواداران را داشت، «فعلاً» نگه دارد. سنگرها باید یک به یک فتح میشد. روز 30 تیرماه اعلام شد که خروجی جلسه هیاتمدیره در تاریخ 19 تیر (11 روز قبل)، انتخاب فرشید سمیعی به عنوان مدیرعامل و گماردن احمد شهریاری (رئیس هیاتمدیره)، فرشید سمیعی، مهدی افضلی، مهدی حیدرزاده و مصطفی کارخانه به عنوان اعضای جدید هیاتمدیره بوده است. حالا تیم جدید میتوانست با تسلط کامل و با نظر مستقیم هلدینگ، شرکت جدیدش را مدیریت کند. ولی آیا اداره و مدیریت حرفهای یک باشگاه در فوتبال ایران از طریق یک هلدینگ ممکن بود؟ آیا در فوتبال سراسر دولتی ایران که دخالت دولت، حکومت و مسئولان غیرورزشی در فوتبال، سابقهای چنددههای داشته و مشکل اساسی ساختاری سر تا پایش را گرفته، تنها تغییر ظاهری مالکیت و سپردن بزرگترین تیمهای ایران به کنسرسیومهای پتروشیمی و بانکی، میتواند مشکلات بزرگ آنها را حل کند؟
چرا مشکلات استقلال حل نشد؟
با نشستن مردان هلدینگ پتروشیمی بر صندلیهای مدیریتی استقلال، از میان دهها مشکلی که گریبان استقلال را گرفته بود، تنها مسئله تامین مالی حل شد. مشخص بود با اینکه فرشید سمیعی مدیرعامل استقلال شده، تمام امور مربوط به آبیها توسط شهریاری تصمیمگیری و تصمیمسازی میشود و سمیعی عملاً عهدهدار امور اداری و امضاست. در ابتدای فصل که بحث مجوز ادامه حضور جواد نکونام در استقلال مطرح بود، شهریاری حرکتی برای حل این موضوع بزرگ نمیکرد و معتقد بود آمدن مربی خارجی کارساز است، اما قرارداد طولانیمدت با نکونام موجب شد تا استقلال و نکونام با هم بمانند و فصل را شروع کنند. با این حال، وقتی دو بازیکن بوسنیایی بدون اطلاع نکونام سر از دفتر سمیعی درآوردند و پای قراردادهای آنچنانی را امضا کردند، مشخص شد داستان استقلال و سرمربیاش بیخ پیدا خواهد کرد. فصل در همین برزخ تلخ آغاز شد؛ نکونام برد، مساوی کرد و باخت تا سایه شمشیر برکناری را بالای سرش حس کند. گفته شد سمیعی با فرهاد مجیدی مذاکره کرده است. گفته شد تصمیم هیاتمدیره (شهریاری) قطعی است و یک مربی خارجی میآید. یک مربی درجه چندم بلغاری هم به استقلال «لینک» شد، اما فشار افکار عمومی او را از استقلال دور کرد. آش بازیکنان بوسنیایی که با نظر هلدینگ خلیجفارس به استقلال پیوسته بودند هم آنقدر شور بود که پس از عدم تایید نکونام، آنها هم مثل بسیاری از خارجیهای دیگر، غرامتشان را گرفتند و بدون انجام حتی یک بازی رسمی، تهران را ترک کردند.
مشخص است که پول هلدینگ خلیجفارس باعث شده تا امسال باشگاه استقلال «مشکل مالی» کمتری داشته باشد، اما همین پول انگار کاری کرده تا استقلال همچنان از سوءمدیریت، اختلافات داخلی، مشکلات انباشته، و از همه بدتر فساد و بدهبستان رنج ببرد. در یک کلام، دلیل اصلی تمام این مشکلات، ساختار بهشدت غلط و مسموم فوتبال ایران است. پول خوب است، اما حلال تمام مشکلات نیست. ساختار نادرست فوتبال ایران که فساد از اصلیترین پایههای آن بوده و هست موجب شده تا صرفنظر از هر اتفاقی که در آن میافتد، در بر همان پاشنه اصلی بچرخد. دخالت مستقیم مالک یا نمایندگان مالکان باشگاه در کار کادر فنی، نتیجهای جز سقوط و عدم موفقیت پروژهها نخواهد داشت. نمونههای کوچک و بزرگ خارجی از منچستریونایتد و میلان و بارسلونا گرفته تا باشگاههای نسبتاً حرفهای در یونان که سابقه هفتتیرکشی و به وسط زمین پریدن یک رئیس باشگاه در آن (که چون پول داده بود، حق خود میدید که به هر شکلی که دلش خواست اعتراض کند)، ثابت کرده که دخالت مدیران بالادستی موجب ضررهای هنگفت است. در کنار اینها، عدم شفافیت مالی، نبود سلسلهمراتب اداری در یک باشگاه حرفهای و از همه مهمتر «نبود باشگاه» در فوتبال ایران، دلیل اصلی بدبختی فوتبال ماست. اگر امروز صدای بیچارگی از استقلال بلند شده، شک نکنید که فردا فریاد شیون از خانه پرسپولیس هم بلند خواهد شد!
پنهان کردن زخمهای کهنه
تغییر مالکیت دو تیم بزرگ پایتخت، تنها «تغییر نام» و به عبارتی یک این جیب به آن جیب بزرگ بود (من هیچکدام از تیمهای حاضر در لیگ ایران را باشگاه فوتبال نمیدانم؛ زیرا آنچه در فوتبال ایران میگذرد، از فوتبال حرفهای و حتی نیمهحرفهای روز دنیا و اصول باشگاهداری در آن دور است). واگذاری دستوری داراییهای دولتی به بنگاههایی که در بهترین حالت، خصولتی هستند، تنها یک راهحل موقت بود که در درازمدت نه اهداف سیاستگذاران و سیاستبازان را برآورده خواهد کرد و نه قدرت برآورده کردن آرزوهای فوتبالدوستان را دارد که خیال نزدیک شدن به استانداردهای جهانی را در ذهن خود میپرورانند.
تنها چند ماه پس از واگذاری، نه استقلال و نه رقیب بزرگش پرسپولیس، ابتداییترین و اساسیترین لازمه برگزاری یک مسابقه فوتبال، یعنی استادیوم برای میزبانی از حریفان داخلی و خارجیشان ندارند. وقتی استادیوم صد درصد غیرخصوصی آزادی زیر یوغ بازسازی دولتی کمر خم کرده و تیمهای تهرانی برای اجاره زمین در شهرهای اطراف به گدایی افتادهاند، آیا میتوان حتی از بزرگترین هلدینگهای جهان توقع داشت که بتوانند مشکل استقلال و پرسپولیس را حل کنند؟ وقتی ساختار بینظم و اختاپوسوار تیمداری در ایران به گونهای است که همه دنبال ورود از درهای پشتی هستند تا پول بیشتری به جیب بزنند و سر فوتبال را کلاه بگذارند، کدام شرکت اقماری و بزرگی (با وجود برخورداری از ساختار منظم و درست سرمایهگذاری) میتواند توجیهی برای هدر رفتن وحشتناک پولی که به پای این تیمها میریزد پیدا کند؟ کدام حسابرس، بازرس، مجمع و هیاتمدیره درستکاری را که بر اساس قانون تجارت و وجدان کاری حرفهای کار میکنند میتوان یافت که به پرداختهای مشکوک چندصد هزاردلاری به بازیکنان گمنام اروپایی که حتی یک دقیقه هم برای تیم تحت تملکشان بازی نکردهاند، واکنش نشان ندهند و مهر تایید بر اقدامات مدیرعامل گماشته خودشان بزنند؟
اژدهای هفتادسر فساد در فوتبال ایران چنان ریشه دوانده که تغییرات ظاهری مانند واگذاریهای دستوری، دردی از دردهای آنها دوا نخواهد کرد. فساد، همچون آبی روان که چالهاش را پیدا میکند، راههای ورود به فوتبال را در هر جا که باشد مییابد. دلیل؛ نداشتن ساختار و قانون است. هزار بار هم مالک و اسم و مدیران تیمها را عوض کنید، باز هم مشکل، همان مشکل است. جایی که زیربنا نباشد، نمای ظاهری هم به زودی فرو خواهد ریخت!
«درد» از هر طرف درد است!
اقتصاد فوتبال ایران مانند بخش عمدهای از اقتصاد کشور فاقد امکان درآمدزایی و ارتباطات جهانی است. علاوه بر اینکه سایه سنگین تحریمها مانع دریافت مطالبات انباشتهشده فوتبال ملی و باشگاهی از نهادهای جهانی و قارهای شده، اصولاً فوتبال در چرخه اقتصادی داخل کشور هم تنها موجودی «هزینهساز» است تا «درآمدزا»؛ که خب بزرگترین ایراد واگذاریهای دستوری هم در همین ناترازی نهفته است. بر اساس آخرین مستندات موجود در صورتهای مالی، استقلال نزدیک به 800 میلیارد تومان بدهی داشته که به زودی افزایش هم خواهد داشت. آیا هلدینگ خلیجفارس به عنوان مالک و بهرهبردار مالی استقلال، میتواند درآمدی از دارایی تحت تملک خود داشته باشد؟ قبلاً هم اینجا نوشتهام که سه منبع درآمد پایدار و اصلی یک باشگاه فوتبال «حق پخش تلویزیونی، اسپانسرینگ و درآمدهای روز مسابقه» هستند. در کجای این کشور «بستر منابع درآمدی پایدار» وجود دارد که استقلال بتواند بر مبنای آن خلق ثروت کند؟
تنها چیزی که واگذاری و تغییر ظاهری اخیر در مدیریت و مالکیت دو تیم تهرانی پرهوادار تسهیل کرده، دم دست بودن اسپانسرهای مالی برای هر دو تیم است. استقلال و پرسپولیس که تا دیروز از پول دولت و شرکتهای دولتی ارتزاق میکردند، امروز با پول «هلدینگ خلیجفارس» و «کنسرسیوم چندبانکی» نفس میکشند. آنچه ظاهر امر نشان میدهد این است که دردسر جذب اسپانسر کمتر شده است. گرچه، به تملک درآوردن یک تیم فوتبال برای اینکه خودت اسپانسرش باشی و خرج سالیانهاش را پرداخت کنی، معجون سمی و ترکیب عجیبی است که فقط در ایران پیدا میشود! اگر الگوی جهانی را مدنظر بگیریم، تنها حدود ۴۰ درصد از درآمد باشگاههای دارای استاندارد جهانی از راه جذب اسپانسر تامین میشود. 60 درصد دیگر از درآمدهای معمول باشگاههای حرفهای از فروش حق پخش تلویزیونی مسابقات (43 درصد) و همینطور عرضه مستقیم و غیرمستقیم خدمات در روز مسابقه با تکیه بر برند باشگاه (فروش بلیت و پیراهن و لوازم با لوگوی باشگاه) در کنار درآمدهای آکادمی و مدارس فوتبال، فروشگاه، رستوران و هتل با نام باشگاه (حدود ۱۷ درصد) حاصل میشود.
رسیدن به درآمد لیگ برتر انگلیس به عنوان ثروتمندترین لیگ دنیا با درآمد بیش از ۱۱ میلیارد یورو در سه فصل (2022 تا 2025) پیشکش! آیا هلدینگ پرطمطراق چندهزارمیلیاردی خلیجفارس که مدیرعاملش رئیس سابق صداوسیمایی بوده که کلیددار دائمی خزانه درآمد پخش تلویزیونی است، زورش میرسد حتی جرات مطالبه حق مسلم استقلال از درآمدهای هنگفت پخش تلویزیونی را از سازمان سابقش داشته باشد یا در صورت اصرار بیش از حد، کارش به جواب پس دادن در نهادهای بالادستی آنچنانی میکشد؟
در روزگاری که درآمد پیجهای اینستاگرامی فروش پیراهن فوتبال، عددی چشمگیر -و در حد خودشان قابل توجه- شده، آیا استقلال به عنوان یک شرکت ثبتشده در بورس ایران، توانایی تاسیس یک فروشگاه درخور نام استقلال و فروش حتی یک عدد پیراهن تیمش را به شکل رسمی دارد؟ استقلالی که زمین اجارهای هم برای میزبانی از مهمانانش گیر نمیآورد، در کدام استادیوم باید برای درآمدهای روز بازیاش برنامهریزی کند یا اسم استادیوم اختصاصیاش را مثل تمام باشگاههای حرفهای دیگر در دنیا، به یک برند (حتی داخلی) اجاره دهد و درآمد حاصل از آن را خرج کند؟
با اینکه شور هواداری از تیم محبوبم را هرگز رها نکرده و نمیکنم، اما سالهاست که به دلیل ماهیت شغلی و جستوجوگرایانه روزنامهنگاری و پژوهش، فوتبال را فراتر از هواداری و طرفداری تماشا میکنم و هرچه بیشتر پیش میروم، بیشتر به این نتیجه میرسم که «درد اصلی ما نخواستن است» تا نتوانستن! نمونههای کوچک و بزرگ زیادی در کشور از خواستن و توانستن (حتی در ورزش و فوتبال-مانند باشگاه فوتبال خاتون بم) وجود دارد که دستکم به الگوهای جهانی نزدیک شده یا خودشان را در مسیر آن قرار دادهاند. اما آنچه طی چند دهه گذشته و بهویژه 10 سال اخیر در کل فوتبال کشور -با وجود تمام پیشرفتها، تلاشها و کارهای انجامشده- جریان داشته، نشان از یک عزم همگانی در نخواستن دارد و تا وقتی این رویکرد تغییر نکند، هیچ مشکلی از هیچ تیمی در فوتبال ایران حل نخواهد شد.