شناسه خبر : 47342 لینک کوتاه

آزمایشگاه نظرات تخیلی

چرا عقاید تخیلی و مخرب در ایران طرفدار پیدا می‌کند؟

احمد علم‌الهدی که در سه سال گذشته در برابر مسائل کشور رویکرد سکوت در پیش گرفته، اخیراً در خطبه‌های نماز جمعه مشهد گفته: «بر ما تکلیف است که هرگز با غرب و آمریکا کنار نیاییم، سازش نکنیم و تصور تفاهم هم نداشته باشیم.» اظهارات احمد علم‌الهدی درباره اینکه قطع رابطه با غرب یک تکلیف است، از دو جهت با نقد تحلیلگران مواجه شده؛ اول اینکه او در سه سال گذشته که دامادش قدرت را در دست داشت و در موقعیت مشابه سکوت کرده و دیگر اینکه سخن تازه او خیلی عجیب‌وغریب و دور از منطق است.

 

سمیه متقی / نویسنده نشریه 

احمد علم‌الهدی که در سه سال گذشته در برابر مسائل کشور رویکرد سکوت در پیش گرفته، اخیراً در خطبه‌های نماز جمعه مشهد گفته: «بر ما تکلیف است که هرگز با غرب و آمریکا کنار نیاییم، سازش نکنیم و تصور تفاهم هم نداشته باشیم.» اظهارات احمد علم‌الهدی درباره اینکه قطع رابطه با غرب یک تکلیف است، از دو جهت با نقد تحلیلگران مواجه شده؛ اول اینکه او در سه سال گذشته که دامادش قدرت را در دست داشت و در موقعیت مشابه سکوت کرده و دیگر اینکه سخن تازه او خیلی عجیب‌وغریب و دور از منطق است.

سیاستمداران در چند دهه گذشته، ایده‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. ایده‌هایی که حتی مطرح‌کردنشان هم زیان‌بار بوده است. خیلی از این ایده‌ها به سیاست‌گذاری راه نیافته اما انتظارات جامعه را دستکاری کرده اما بعضی ایده‌ها اجرایی شده و نتایج زیان‌باری به دنبال داشته است. به طور مثال، پافشاری بر راهبرد خودکفایی در تولید گندم، باعث برداشت بی‌رویه آب‌های زیرزمینی و فرونشست کشور شده است یا ایده مبارزه با امپریالیسم باعث انزوای ایران شده و عملاً وابستگی به شرق را به دنبال داشته است. این گزارش تلاش می‌کند به این پرسش پاسخ دهد که چرا ایده‌های خطرناک به سیاست‌گذاری راه می‌یابند و تبدیل به تصمیم می‌شوند.

همان همیشگی

هر زمان احتمال قدرت گرفتن دولتی غیراصول‌گرا در انتخابات ریاست‌جمهوری افزایش یافته، این پرسش هم مطرح شده که آیا دولت جدید با ایالات‌متحده آمریکا رابطه برقرار می‌کند یا خیر. در همین رقابت‌های اخیر انتخابات ریاست‌جمهوری هم چندین‌بار در بخش‌های مختلف مناظره از مسعود پزشکیان به عنوان گزینه غیراصول‌گرای این انتخابات درباره نحوه تعامل دولت او با غرب سوال شد. البته او هم مانند سید‌محمد خاتمی، رهبر جبهه اصلاحات آن زمان که کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری هفتم بود، پاسخ به این پرسش را به سه‌گانه «عزت، حکمت و مصلحت» در برقراری رابطه محول کرد و نوع رابطه‌اش با جهان را مبتنی بر همین سه اصل خواند. خاتمی وقتی رئیس‌جمهور شد، تصمیم به ترمیم روابط با غرب گرفت اما اگر خاطرات اطرافیان او را مرور کنید؛ با روایت‌های عجیبی از ایجاد موانع برای جلوگیری از دیدار و دست دادن رئیس‌جمهور ایران با بیل کلینتون مواجه می‌شوید. همه اینها نشان می‌دهد که دولت‌ها با موانع بازدارنده زیادی برای هرگونه تعامل و رابطه مستقیم با آمریکا روبه‌رو بوده‌اند. حالا بماند که محمود احمدی‌نژاد، چهره برخاسته از جریان اصول‌گرایی وقتی در قدرت بود، چقدر تلاش کرد که آب‌باریکه‌ای میان دولتش و دولت آمریکا برقرار کند که البته بی‌نتیجه ماند. اصول‌گرایان در دوره بعدی و در دوران مذاکرات هسته‌ای و توافق برجام به منتقد برجام تبدیل شدند و محکم پشت اینکه برجام توافق بدی است ایستادند. در نهایت اما با روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی، همین جریان مخالف در جایگاه مذاکره‌کننده به دنبال احیای برجام رفت و حالا هم که نوبت پزشکیان رسیده، احمد علم‌الهدی در خطبه‌های نماز جمعه 29 تیر گفته: «در عرصه‌های زندگی اجتماعی ما، غرب و آمریکا دشمن ملت و اسلام و انقلاب هستند. هیچ‌وقت هم دشمنی اینها کم نمی‌شود و بر ما هم تکلیف است هرگز با اینها کنار نیاییم، سازش نکنیم و تصور تفاهم هم نداشته باشیم.» سخنی که احتمالاً همچون ادوار گذشته از سوی بخشی از جریان اصول‌گرا و پایگاه حامیان آنها مورد حمایت قرار گرفته و احتمالاً بار دیگر اهرم فشار به دولت جدید برای تحمیل نظرات و ممانعت از پیشبرد برنامه‌ها در حوزه سیاست خارجی و ارتباط با غرب باشد. اما سوال اینجا پیش می‌آید که چنین نظراتی که تجربه شده و نتیجه آن هم مشخص و قابل پیش‌بینی است؛ چرا هرازگاهی مطرح می‌شود و چرا برخلاف انتظار شاهد آن هستیم که به مرور به فضای تصمیم‌گیری‌ها نیز وارد می‌شود؟

30

نگاه‌های ایده‌آلیستی و آرمان‌گرایانه

 جامعه ما هم همچون بسیاری از جوامع دنیا در مواجهه با اندیشه‌های مختلف قرار داشته است؛ زمانی نگرانی از آن بود که ایران متاثر از شوروی به پشت پرده آهنین برود و زمانی هم موضوعاتی مانند غرب‌گرایی به میان آمد. داستان آنگلوفیل‌ها و روسوفیل‌ها و حضور و آثارشان هم که در تاریخ سیاسی ما کم نبوده است. چه پیش از انقلاب و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگاه‌های آرمان‌گرایانه و ایده‌آلیستی در مسیر دستیابی به اتوپیا و آرمان‌شهری که هر یک از این دیدگاه‌ها مطرح می‌کردند؛ موجب جلب نظر عده‌ای و همراهی‌ها می‌شد. حتی محمدرضا پهلوی هم وقتی در نوروز 1355 از اصطلاح به «سوی تمدن بزرگ» سخن گفته بود، آرمان‌گرایی‌اش را نشان داد، البته در برابر هم یکی از جامعه بی‌طبقه توحیدی گفت (علی شریعتی) و آن یکی از سوسیالیسم اسلامی، دیگری از مدینه فاضله و حرکت به سمت آرمان‌شهری مملو از رفاه. بعد از آن هم برخی پیرو این نگاه یا نقطه مقابلش در دیدگاه‌های راست بی‌محابا برنامه‌هایی را ریختند و طرح‌هایی را ارائه دادند که شاید اگر نگاهی به تاریخ نه‌چندان دور جهان می‌انداختند متوجه عاقبت آن می‌شدند و سرمایه‌های این کشور را صرف این دیدگاه‌ها نمی‌کردند. البته ورود این دیدگاه‌ها به فضای تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی ما و پذیرش آن صرفاً به دلیل برداشت اشتباه نیست، جامعه ما مدت‌هاست در چرخه‌ای قرار گرفته که منتظر آن است یک نفر بیاید و همه مشکلات را حل کند.

 واقعیت‌گرایانی که موفق نبودند

پیش از ورود به بحث دوگانه ایده‌آل‌گرایی و واقع‌گرایی در جامعه ما به نوع نگاه دولت‌ها و نحوه سیاست‌گذاری آنها در حوزه‌های اثرگذار بر زندگی مردم به صورت موجز می‌پردازیم. در رابطه با سیاست‌گذاری در کشور ما حداقل در سال‌های پس از پیروزی انقلاب با دو رویکرد روبه‌رو بودیم، دولت‌هایی که تصمیمات شاذ و بدون سابقه قابل بررسی و چشم‌انداز مشخص (به زبان ساده من‌درآوردی بدون تکیه بر تجربه دیگران) را در پیش گرفتند و دولت‌هایی که در تلاش بودند تصمیماتی اتخاذ کنند که بر اساس تجربیات بین‌المللی بود اما در نهایت موفقیت محسوس و بلندمدتی نصیب مردم نشد. ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران نظرات اقتصادی‌اش را با عنوان «اقتصاد توحیدی» معرفی می‌کرد که بن‌مایه‌اش را از نوشته‌های سیدمحمدباقر صدر با عنوان «اقتصادنا» وام گرفته بود و البته تصمیماتش به نوعی بود که گویی بر نظرات سوسیالیستی جامه اسلامی پوشانده باشند. هم حضورش به عنوان اولین رئیس‌جمهوری ایران و هم خاستگاه سیاسی‌اش موجب شده بود نگاهی آرمان‌گرایانه به حل مشکلات ایران و جهان داشته باشد. البته در این دوران محمدعلی رجایی نخست‌وزیر بود اما اختلافات پیش‌آمده در این دوره عملاً تصویر روشنی از عملکرد دولت نمی‌دهد و قریب به دو سال بعد هم دولت با رای به عدم کفایت رئیس‌جمهوری به سرانجام مشخصی نمی‌رسد. به هر حال مواردی مانند اصلاحات ارضی و همان معدود برنامه‌ها هم نشان از حرکت این دولت در همان نظرات مطرح‌شده برای بنی‌صدر به عنوان اقتصاد توحیدی دارد.  دولت محمدجواد باهنر با ریاست‌جمهوری محمدعلی رجایی هم دیری نپایید و عملاً پس از دو ماه و پیش از برنامه‌ریزی‌های مشخص با انفجار دفتر ریاست‌جمهوری به پایان رسید. میرحسین موسوی نخست‌وزیر بعدی و رئیس دولت به ریاست‌جمهوری آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای بود. او درباره وضعیت اقتصادی این دوره گفته است: «دولت زمان جنگ چه زمان شهید رجایی و چه بعد از دولت شهید رجایی با آشفتگی شدیدی در اقتصاد کشور روبه‌رو است. در آن زمان برنامه و بودجه مختل است و اقتصاد کشور کاملاً در حال تب و تاب قرار دارد... بنده وقتی وارد دولت شدم خیلی با اقتصاد آشنایی نداشتم،‌ اما معتقد بودم که نیروی کارشناسی خوبی در کشور وجود دارد، که بسیار به ضرورت استفاده از آن در مدیریت و اداره امور عمومی جامعه اعتقاد داشتم. اولین اقدام را در اقتصاد کشور سامان دادن برنامه و بودجه دانستم.» بر همین اساس در دولت اول میرحسین موسوی با تلاش او برای گردهمایی هر دو طیف بازار و راست سنتی و جناح چپ در تشکیل کابینه روبه‌رو هستیم. البته که اواسط کار حبیب‌الله عسگراولادی، علی‌اکبر ناطق‌نوری، علی‌اکبر ولایتی، احمد توکلی، محسن رفیق‌دوست، مرتضی نبوی و پرورش در نامه‌ای دست به استعفا می‌زنند و دولت را با این واقعیت روبه‌رو می‌کند که نظرات متضاد سیاسی و اقتصادی با هم در یک دولت نمی‌گنجد و عملاً در ادامه مسیر و با توجه به وضعیت بحرانی جنگ متاثر از رویکرد چپ‌گرایانه اعضای دولت بود. روندی که در نهایت چه تصمیمات درستی گرفته شده بود و چه تصمیماتی نادرست بود به مدیریت وضعیت مردم از طریق کوپن و سایر روش‌های تامین نیازهای عمومی در آن برهه حساس منجر شد.

 دولت بعدی که همزمان با فقدان امام خمینی و رهبری آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای روی کار آمد، دیگر نخست‌وزیر نداشت و اکبر هاشمی‌رفسنجانی به عنوان رئیس‌جمهور، رئیس دولت نیز بود. برنامه‌های اقتصادی او بر پایه سه محور «حرکت به سمت اقتصاد آزاد»، «کاهش دخالت دولت در اقتصاد» و «تعامل بین‌المللی با هدف توسعه اقتصادی» استوار بوده است. سیاست‌هایی که با دو محور اساسی «سازندگی» و «تعدیل» اقتصادی قابل ترسیم است. این مسیر با پیروزی سیدمحمد خاتمی و برنامه‌های توسعه‌طلبانه‌اش تداوم پیدا کرد. اما سال 1384 نقطه عطفی در مسیر سیاسی ایران بود؛ به این معنی که پس از این مقطع، اقتصاد ایران مسیری متفاوت از گذشته را پیمود و هرگز به مسیر قبلی بازنگشت. بسیاری از تحلیلگران سیاسی، رای‌آوری محمود احمدی‌نژاد را به دلیل شعارهای پوپولیستی او می‌دانند و شعارهایی که از یک‌سو به آوردن نفت سر سفره‌ها ختم می‌شد و از سمتی به دیپلماسی تهاجمی علیه کشورهای غربی مرتبط بود. به اینها رویکرد عدالت اجتماعی را هم می‌توان اضافه کرد که عدالت را مساوی با مصرف رایگان یا ارزان منابع می‌دانست و به نوعی برگرفته از دیدگاه‌های چپ بود. شاید بر همین اساس است که بهزاد نبوی در تقسیم‌بندی سیاسی، احمدی‌نژاد را نماینده‌ای از جریان «چپ جدید» عنوان کرده است. به هر حال در تحلیل این سیاست‌ها بسیاری از صاحب‌نظران و تحلیلگران اقتصاد به این باور رسیدند که جهت‌گیری‌های اقتصادی این دوره پیوند نزدیکی با پوپولیسم چپ داشته است. علیرضا سمیعی‌اصفهانی در مقاله‌ای با عنوان «رویکرد اقتصاد سیاسی به سیاست‌های اقتصادی دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد» با بهره‌گیری از نظریه «اقتصاد کلان پوپولیستی» این سیاست‌ها و آثار آن را بر اقتصاد کشور ارزیابی کرده است. سیاست‌هایی که در نهایت به گسترش نقدینگی، تورم، و رکود اقتصادی منجر شد. در این مقاله درباره این تصمیمات آمده است: «رکود تورمی در اقتصاد ایران به وجود آمد، زیرا مشاوران احمدی‌نژاد به رابطه نقدینگی و تورم اعتقادی نداشتند و در مراحل بعد نیز قادر به کنترل و اصلاح سیاست‌های اقتصادی نبودند.» عملاً شعارها و نگاه پوپولیستی حاکم در این دولت باعث شد وضعیت کشور روزبه‌روز آشفته‌تر شود، روابط بین‌المللی هم به دلیل رویکرد و سخنان تهاجمی دولتمردان و عدم توانایی در مذاکرات هسته‌ای هم در تنگنا قرار گیرد و به این ترتیب کشور در یک شرایط خاص به دولت اول حسن روحانی رسید. بسیاری دولت حسن روحانی را به دلیل چیدمان کابینه ادامه‌دهنده راه دولت اکبر هاشمی‌رفسنجانی عنوان می‌کردند اما فراز‌ونشیب این دولت و البته حجم کارشکنی‌ها و سنگ‌اندازی‌ها در بازه زمانی پس از برجام عملاً دولت را در اجرای برنامه‌های اقتصادی و سیاسی نرمال و با قدرت پیش‌بینی آینده آن فلج کرده بود، در این بین در کنار وضعیت آشفته توان مدیریتی لازم برای تصمیمات مقتدرانه هم در دولت مشاهده نمی‌شد. از طرفی فضای جامعه نیز به دلیل آشفتگی اقتصادی و معیشتی در دوران پس از خروج آمریکا از برجام و ورود کرونا دولت را به تلاش برای گذران روزمرگی برد. به عبارتی سیاست دولت نامشخص و با وجود عقبه چهره‌های اقتصادی‌اش بیشتر در مسیر جلوگیری از گسترش بحران اقتصادی و ایجاد آرامش در فضای اقتصادی بود که در دوره دوم به موفقیت لازم نرسید.

اکنون سه سال از آغاز به کار دولت ابراهیم رئیسی می‌گذرد و در شرایطی که او دیگر میان ما نیست، دولت اصول‌گرا به پایان رسیده است. در این دوره با وجود تجربه احمدی‌نژاد در به هم ریختن روابط بین‌الملل، رویکرد رسمی کشور ایجاد تعادل در روابط بین‌الملل نبود و عملاً با سیاست‌هایی که دولت در پیش گرفت، در بسیاری از معادلات و مناسبات بین‌المللی، نقش ایران کمرنگ شد. البته دولت سیزدهم در نهایت به این نتیجه رسید که باید راهبرد «نفی غرب» را کنار بگذارد و تعادل را به دیپلماسی بازگرداند که این رویکرد مخالف چیزی است که احمد علم‌الهدی اخیراً مطرح کرده است.

31

سخن آخر

سال‌های طولانی است که انواع اندیشه‌های شکست‌خورده، از مارکسیسم- لنینیسم تا مائوئیسم و کاستروئیسم و... نظریه وابستگی، جایگزینی واردات، خودکفایی و...، در ایران پیاده و اجرا شده‌اند. این‌گونه اظهارنظرها در همه کشورها وجود دارد و به گوینده ایرادی وارد نیست چون هرکس آزاد است که نظرات خود را مطرح کند اما موضوع این است که در اغلب اوقات چنین نظراتی به سیاست‌گذاری راه پیدا می‌کند و کشور را از مسیر توسعه و پیشرفت منحرف می‌کند. قاعدتاً افراد آزادند نظرات خود را مطرح کنند و هیچ‌کس حق ندارد کسی را به خاطر نظراتش محدود کند اما سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری درباره زندگی و کسب‌وکار مردم، جای ایده‌های مخرب نیست و نباید عرصه‌ای برای آزمون و خطا باشد. آرمان‌گرایی، شعارزدگی و بی‌توجهی به واقعیت چه در جامعه و چه در میان سیاستمداران ما موجب آسیب‌های پی‌درپی به اقتصاد و سیاست کشور شده است و عملاً این تصور را ایجاد کرده است که ایران به آزمایشگاه نظرات تخیلی و مخرب با تکرار بسیار بدل شده است. البته آنچه در انتخابات اخیر با آن مواجه شدیم نشان از یک گام بلند به سمت واقع‌گرایی و تحقق جامعه توسعه‌یافته سیاسی است. چنانچه مردم با وجود آنکه شعارهای ایده‌آلیستی و وعده‌های رنگارنگ و اغواگرایانه از دادن گوشت و طلا تا جت اسکی و... به میان آمد در نهایت به کاندیدایی که نه وعده‌های دهان‌پرکن داد و نه از آرمان‌گرایی گفت، رای دادند. مسعود پزشکیان در تبلیغاتش نه وعده عجیب داد و نه ادعای فیل هوا کردن مطرح کرد. او تنها وعده‌اش اجرای قانون و حرکت در مسیر چشم‌اندازهای توسعه کشور بود. البته سخن از تنش‌زدایی در سیاست خارجی و سیاست داخلی نیز از برنامه‌هایی است که او در این بین اعلام کرد که دولتش پیگیر آن است. امید که این بار دولت با نگاه کارشناسانه و با تکیه بر تجارب جهانی و به دور از تحمیل شعارهای پوپولیستی و آرمان‌گرایانه در مسیر اصلاح رویکردها و قرار گرفتن قطار کشور بر ریل درست گام بردارد. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها