مرغی چو مرغان
چه گونههای جانوری در ایران در معرض انقراض هستند؟
پیش جمع آمد همای سایهبخش
خسروان را ظل او سرمایهبخش
زان همای بس همایون آمد او
کز همه در همت افزون آمد او
(منطقالطیر عطار)
همای بر شانه کوه نشست. بر کوهی سفید در طالقان تا با اینکه حامل هیچ رازی نیست، یادآور اسطورهای از اسطورههای ایران کهن باشد. واکنش هیجانی مردم به نمایش فیلمی از پرنده همای به همراه چند زاغ دور یک لاشه، بر فراز قلهای برفی در ارتفاعات البرز، در نوع خود نهتنها واجد ارزشهای زیباییشناسی است که واجد ارزش خبری هم هست. تماشای همای، بهانهای است تا به بررسی وضعیت پرندگان و بهطور کلی حیات وحش در معرض خطر ایران بپردازیم. اما پیش از آن شاید ذکر چند نکته ضروری باشد. هما پرنده کمیابی نیست. بلکه پرندهای کمجمعیت است. این پرنده حتی در معرض خطر نیست، بلکه مثل بسیاری از دیگر گونههای حیات وحش در ایران، به خاطر از دست رفتن زیستگاهها و طعمهها آسیبپذیر شده است. اما آنچه شاید برای انسان ایرانی خردمند، میتواند شگفت باشد واکنشهای نهچندان آگاهانه و بعضاً تحقیرآمیز متخصصان و برخی گروههای ضدایرانی، نسبت به هیجان مردمی است که فرهنگ و هنر و سبک زندگی و آداب و سننشان از هزارهها قبل و از کنه تاریخ میآید. مردمی با پشتوانه غنی از ادب و فرهنگ با آمیزهای زیباشناسانه از افسانه و اسطوره. کاش جانورشناسان، دامپزشکان، روزنامهنگاران و خلاصه هر آنکس که با طبیعت ایران سروکار دارد، علاوه بر دانش، اندکی هم شعر فارسی و اسطورهشناسی ایرانی بخواند. که اگر دانشمندان ما میدانستند، اینطور از سر افاده و تفرعن در ذم واکنش هیجانی مردم نسبت به دیدن همای اظهار فضل نمیکردند.
همای چه نوع گونهای است؟
همای پرندهای از راسته لاشخورهاست. این پرنده از مغز استخوان لاشه میخورد. پراکنش این پرنده از حدود شرق آفریقا تا آسیای میانه است. بعضاً تا چین هم این پرنده رویت شده است. در ایران همای در ارتفاعات زاگرس و البرز زندگی میکند. گونهای بسیار زیبا و دارای رفتارهای خارقالعاده است. هما بسیار بزرگجثه است. طول دو سر بالهایش به 290 تا 310 سانتیمتر میرسد. این پرنده به خاطر نوع زندگی و نوع تغذیه آن پرنده کمیابی است، اگرچه در معرض خطر انقراض نیست. هما کمجمعیت است، بنابراین یافتن آن با دشواری همراه است، چون در جمعیت وسیع دیده نمیشود. در مناطق مختلف تعداد محدودی از آنها زندگی میکنند. همای گاهی استخوان را با خود به آسمان میبرد و از بالا آن را به صخرهها میکوبد تا بتواند استخوان را بشکند و از مغز آن تغذیه کند. به دلیل این مدل زندگی جمعیت آن هیچگاه زیاد نبوده است. این پرنده کماکان در ایران زندگی میکند و ادامه بقای آن با مشکلی روبهرو نیست.
چرا هما در آسمان اسطوره به پرواز درآمد؟
هما بسیار بزرگ است. دلیل اینکه از این پرنده به عنوان یک گونه اساطیری در ایران نام برده میشود و در فرهنگ مردم جا باز کرده همین بزرگ بودن و کمتر دیده شدن آن در کنار سیمای شگفت و باشکوه آن است. دلیل اینکه این پرنده را به عنوان همای سعادت میشناختند این بود که در زمان زرتشتیان وقتی کسی میمرد بدن بیجان فرد را خاک نمیکردند چون خاک جزو عناصر اصلی قابل احترام بود که نباید آلوده میشد. بنابراین مردگان را به ارتفاعات میبردند و در گوردخمههایی رو به آسمان قرار میدادند. پرندگان لاشخور بر سر لاشه انسان مرده مثل هر لاشه دیگری جمع میشدند و تغذیه میکردند. گاهی هم هما در میان این لاشخورها سر میرسید. پرندهای با هیبت و با بالهایی بزرگ که در هنگام پرواز سایه بسیار باشکوه و بزرگی بر زمین میانداخته است. همای استخوانخوار گاهی یک استخوان از بدن مرده را با پاهایش بلند میکرده و به پرواز درمیآمده است. چیزی که مردم شاهد بودند، حضور یک پرنده بزرگ و زیبا و باشکوه است که بعضاً استخوان از مردهشان بلند میکرده و با خود به آسمان میبرده است. این برای انسان ایرانی کهن با آن فرهنگ و اسطوره، نشان و نمادی از سعادتمند شدن آن فرد بوده است. به گونهای که گویی یک فرشته از جهان دیگری آمده و قسمتی از بدن فرد را با خود به بهشت برده است. بنابراین این پرنده در ایران باستان بسیار خوشیمن و قابل احترام بوده است. زمانی که همای پرواز میکرده تا به لاشهای برسد وقتی سایهاش بر سر کسی میافتاده نشاندهنده خوششانسی او بوده و گاهی در ادبیات فارسی و دیگر مکتوبات ایرانی حتی به انتخاب پادشاه هم اشاره شده است.
«همای مرغ استخوانخوار معروفی است که در راسته شکاریان قرار میگیرد. شهرت این پرنده در ادبیات فارسی بر اساس جایگاه اسطورهای آن است؛ آنچنان که سایه این پرنده بر سر هر کس میافتاد او را سعادتمند میدانستند و حتی وی را پادشاه میکردند. در علم پرندهشناسی این پرنده را در خانواده کرکسها قرار دادهاند. هما (هومیا، هوما، هومیه یا هومایه) در اوستا به معنای «خجسته» آمده و در شاهنامه از درفش «همای پیکر» یاد شده است. همچنین در اوستا از مرغی به نام «مرغ وارغن» نام برده شده، که فر به صورت این پرنده از پیکر جمشید جدا گردیده است. مرغ «وارغن» را برخی سیمرغ، برخی پرندهای از جنس شاهین و برخی به پیروی از (ولف) شاهین و معین هم یکی از معانی همای را «وارغن» آورده است. مرغ وارغن با سیمرغ افسانهای خلط شده؛ ولی در حقیقت «مرغ وارغن» همان همای امروزی است. با وجود اینکه همای در فرهنگ ایرانی پرندهای مشهور است؛ اما نوشتههای بسیار اندک و پراکندهای درباره آن وجود دارد» (جستاری پیرامون «همای» شفق اسماعیل / زارعی، جمیله).
ساختار مدیریت حیات وحش ایران از آغاز تا اکنون
ایمان ابراهیمی، کارشناس حیات وحش، در مورد وضعیت مدیریت حیات وحش در ایران توضیح داده است: ایجاد ساختار مدیریت حیات وحش در ایران، آغاز باشکوهی داشت. پس از آنکه جمعیت و گونههای حیات وحش در دهههای 30 و 40 با ورود سلاحهای مدرن در خطر انقراض قرار داشتند و تعداد زیادی از آنها از بین رفته بود، اسکندر فیروز که خود شکارچی قهاری بود، در یک سفر شکار در آفریقا در سال 1346 به یکباره از شلیک به شیر و فیل آفریقایی منزجر شد و برای همیشه سلاح شکاریاش را دور انداخت و آن را با دوربین عکاسی عوض کرد. او پایهگذار بزرگترین جنبش جهانی حفاظت از محیط زیست شد و سازمان حفاظت از محیط زیست را در ایران با نام اولیه اداره شکاربانی تاسیس کرد. مدیریت حیات وحش در ایران از آغاز تا سالها بعد به دلیل دسترسی به نهادهای دانشگاهی و مراکز پژوهشی جهانی، هم از استاندارد علمی بالایی برخوردار بود و هم این کار در ایران مطابق استاندارد بینالمللی پیش میرفت. اما بعد از تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و تغییرات ساختاری و مدیریتی کلانی که رخ داد، محیط زیست و حیات وحش در معرض تهاجم و شکار، برای مدتی به فراموشی سپرده شد و متاسفانه مدیریت حیات وحش در کشور بعد از آن زمان دچار یک عقبافتادگی علمی شد. برخی آمارهای غیرمستند از کاهش جمعیت حدود 90درصدی حیات وحش در ایران بعد از انقلاب و در طول جنگ تحمیلی حکایت دارد. آن زمان حیات وحش اولویت کشور نبود، چون سرزمین در تهاجم جنگی ویرانگر بود و البته دیگر متدهای روز دنیا در بحث حفاظت از حیات وحش در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی مرتب با حیات وحش در ایران آموزش داده نمیشد. اکنون نمیتوان ادعا کرد که مدیریت حیات وحش در ایران بر اساس استانداردهای جهانی و همراستا با پیشرفتهای علمی در این زمینه است. به نظر میرسد شیوه مدیریت حیات وحش در ایران در طول سه، چهار دهه گذشته بهروز نشده و با همان روال که در ابتدا به وجود آمده، ادامه یافته است. بخش بزرگی از مشکلاتی که در حفاظت از حیات وحش با آن دستبهگریبان هستیم، به همین روش ناکارآمد و قدیمی حیات وحش برمیگردد. روش فعلی مدیریت حیات وحش در ایران در زمان آغاز بسیار کارآمد و حتی در دنیا زبانزد بود. همین روند قدیمی و بهروزنشده مدیریت حیات وحش در ایران زمانی در کشور شروع شد که تعدادی از مهمترین گونههای حیات وحش طبیعت و جغرافیای ایران را از دست داده بودیم. در ایران گونههای منقرضشده شناساییشده، گونههایی هستند که جثه بزرگ دارند. معروفترین این گونههای ازبینرفته شیر و ببر ایرانی است.
دلایل حذف گونهها از طبیعت
حذف گونههای حیات وحش از طبیعت هر کشوری دلایل مشخص و واحدی ندارد. بلکه ترکیبی از دلایل فراوان به نابودی کامل جمعیت یک گونه و انقراض آن منجر میشود. اما گونههایی که در ایران کاملاً از بین رفتهاند و ما نسبت به نابودی آنها اشراف کامل داریم، دلیل اصلی انقراض آنها شکار بیرویه و افسارگسیخته بوده است.
بر اساس گزارش سایت فکتنامه «آخرین شیر و ببر در ایران به ترتیب در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ دیده شدهاند و از آن زمان تاکنون دیگر اثری از این گونهها در فلات ایران دیده نشده است. این بدان معناست که فرآیند انقراض این گربهسانان بزرگ مانند اکثر حیواناتی که تاکنون از روی زمین منقرض شدهاند از چندین دهه پیش آغاز شده بود».
هادی معیرینژاد، روزنامهنگار و نویسنده، در یادداشتی درباره شیر ایرانی و انقراض آن با عنوان «شوربختی شیر ایرانی در دوران قبله عالم!» توضیح داده که مسعود میرزا ظلالسلطان، پسر دوم (و فرزند سوم) ناصرالدینشاه قاجار در کتابش با عنوان سرگذشت مسعودی (که در سال 1323 قمری تنظیم شده) اطلاعاتی از شیر میدهد از جمله اینکه در دشت ارژن به شکار شیر میرود و بهرغم جرگه کردن منطقه با 10 هزار نفر، موفق نمیشود، شیری شکار کند. او همچنین ضمن توصیف رود قرهآغاج (در جنوب شیراز) مینویسد: «شیر فراوان و زیاد است ولی از قراری که شنیدم به قرب 15 سال است که دیگر هیچ شیری در شیراز دیده نشده است.» به علاوه این شاهزاده قاجار به منطقه کامفیروز اشاره میکند که با سران ایل قشقایی برای شکار شیر میرود، آنها دو شیر شکار میکنند، اما ظلالسلطان دست خالی برمیگردد. برخلاف تصور برخی که گمان میکنند آخرین شیر را او شکار کرده است، در خاطراتش با حسرتی وصفناشدنی از عدم موفقیت در این زمینه یاد میکند.
سرنوشت ببر ایرانی نیز شباهت بسیاری به شیر ایرانی داشت. گونه بزرگ و زیبایی که دو میلیون سال از آغاز پیدایشش دوام آورده بود، آخرین نفرش در ایران در سال ۱۳۳۷ در پارک ملی گلستان شکار شد. یکی از دلایل اصلی انقراض ببر مازندران شخص ظلالسلطان، شاهزاده قجری، گزارش شده است. او در گزارشی که از شکار خود در 40 روز استقرار در جزیره میانکاله به نگارش درآورده از یک جنایت تمامعیار پرده برمیدارد: «آنچه میرزا محمدخان، منشی من یادداشت کرده بود به حکم من از این قرار است: شش هزار قرقاول به ساری به دوستان خودمان در شهر فرستاده شد، به جز دزدیدهشدهها و به آمارنیامدهها، ۳۵ ببر، ۱۸ پلنگ، ۶۳ گاو و گاومیش اهلی که وحشی شده بودند، ۱۵۰ مرال که گاو کوهی میگویند در این ۴۰ روز توقفِ ما در آنجا کشته شد. در این ۴۰ روز صدای تفنگ از هم نمیبرید و دیگر روزهای آخر شکارها قربی نداشتند.» آنطور که بررسی پژوهشگران نشان میدهد؛ ظلالسلطان به تنهایی حداقل ۲۰ درصد کل ببرهای ایران را کشته است. در نهایت بررسیها نشان میدهد که مهمترین عوامل انقراض ببر و شیر در ایران علاوه بر شکار، تخریب زیستگاه به ویژه خشکاندن تالابها، تغییر کاربری اراضی طبیعی و افزایش کشاورزی، صنعتی شدن و تسخیر جنگلها و تالابها و بیشهزارها بهوسیله جوامع در حال رشد، این انقراض را رقم زده است. البته پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که احتمالاً گونههای حذفشده از طبیعت ایران بیش از این یکی، دو گونه معروف باشد. ولی به این دلیل که مطالعات حیات وحش در ایران به روش مدرن و علمی فعلی، قدمت طولانی در ایران ندارد، بنابراین این احتمال وجود دارد که گونههایی را از دست داده باشیم بدون اینکه متوجه حضور آنها شده باشیم. علاوه بر این گونههایی هستند که سالهاست در ایران دیده نشدهاند. اما کماکان نمیتوان اطمینان داشت که از بین رفتهاند. بیشترین گونهای که میتوان از این طیف مثال زد «گیلانشاه خالدار» است. این گونه 12 سال است در ایران دیگر دیده نشده است.
در حال حاضر در ایران گونههایی که در خطر انقراض قرار دارند، عمدتاً به همین دلایل از جمله شکار بیرویه و از دست رفتن زیستگاههایشان، با این مشکل مواجه هستند. از جمله گونههایی که جمیعتشان در طبیعت ایران به حدی رسیده که در لبه پرتگاه انقراض هستند، گونههایی مثل یوزپلنگ آسیایی، میشمرغ (نام علمی: Great bustard)، تلیله بزرگ (نام علمی: Calidris tenuirostris)، درنای سیبری و برخی از خزندگان را میتوان نام برد. بسیاری از این گونهها در حال حاضر امکان احیا و حفظ آنها وجود دارد. به نظر میرسد اما اراده کافی برای نگه داشتن این گونهها در طبیعت ایران وجود ندارد یا لااقل از حداکثر امکانات برای حفاظت آنها استفاده نمیشود. برای مثال یوز ایرانی / آسیایی در پارک ملی توران جمعیت پویایی دارد. این به این معنی است که این گونه در این منطقه زادآوری دارد و افراد جدیدی به جمعیت آن اضافه میشود. اما مهمترین مخاطره جمعیت این گونه در کشور، گذر جاده از زیستگاه است که اساساً مدیریت نمیشود. این مسیر با فنسکشی و علائم هشدار و دوربین و... بیخطرسازی نمیشود. ما گونه باارزشی مثل یوزپلنگ را انحصاراً در ایران داریم که میتوان با تهدیدهای شناساییشده و ارائه راهحلهای برطرف کردن این تهدید آن را حفظ کرد اما به نظر میرسد با وجود همه این اطلاعات، ارادهای وجود ندارد که این حفاظت و احیا عملی شود. مثالهای مشابهی در مورد گونههای دیگر در خطر انقراض وجود دارد. بهطور مثال گونه میشمرغ که در منطقه بوکان در غرب ایران زندگی میکند. از این گونه چیزی کمتر از 30 عدد در خوشبینانهترین حالت باقی مانده است. محل زندگی و زادآوری این گونه کاملاً مشخص است. تهدیدات این گونه نیز کاملاً معلوم است. مثلاً سگهای ولگرد و کشاورزی ناپایدار از جمله برداشت محصول در زمان تخمگذاری این گونه، از جمله دلایل از بین رفتن تعداد آن است. از طرفی راهحل حفاظت از گونه میشمرغ برای متخصصان کاملاً قابل راستیآزمایی است اما با همه این دادهها برای نگه داشتن آخرین افراد از این گونه در خطر انقراض اقدامات لازم و حرفهای صورت نمیگیرد. همین رویه ساده از بین رفتن یک گونه از طبیعت در ایران میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد. از طرفی حضور انسان و دستکاری او در همه زیستگاههای گونهها قابل مشاهده است که به خودی خود مانع ادامه بقای گونه میشود.
مشارکت مردمی برای حفاظت از حیات وحش در ایران وجود دارد. البته این کار یک بعد بسیار مثبت و یک بعد بسیار منفی دارد. بعد مثبت آن این است که علاقهمندان و متخصصان حیات وحش در ایران و داوطلبان حفظ حیات وحش در ایران بسیار قابل توجه است. بهخصوص در مقایسه با کشورهای دیگر منطقه بهخصوص خاورمیانه این عدد و این کیفیت بسیار قابل ارزشگذاری است. این یک امکان بالقوه و بزرگ برای ما ایجاد کرده است تا بتوانیم از این فرصت حداکثر استفاده را برای حفظ حیات وحش ببریم.
اما بعد منفی این است که ساختار حفاظت از محیط زیست و بهطور مشخص حفاظت از حیات وحش ساختاری است که به اندازه کافی مشارکتطلب نیست و نمیتواند بهطور خودکار مشارکت مردمی را در خودش بگنجاند. سازمان محیط زیست خود هم ناظر بر حیات وحش و هم مجری حفاظت از آن است. در واقع مجری انجام کاری است که خود در نهایت باید آن را نظارت و ارزیابی کند. این به مرور زمان نوعی ناتوانی در مدیریت محیط زیست و حیات وحش در ایران ایجاد کرده است. همین رویه یک سد بزرگ در مقابل مشارکت مردمی برای حفاظت ایجاد کرده است. شاید به نظر مخاطب این محال بیاید و به دشواری بتوان آن را باور کرد که بخش بزرگی از حفاظت حیات وحش در کشورهای توسعهیافته به عهده سازمانهای غیردولتی است. بهرهبرداری از مناطق تحت حفاظت و تعریف مناطق تحت حفاظت و اجرای پروژهها برای حفظ بقای گونههای در خطر انقراض تقریباً اقداماتی است که در کشورهای توسعهیافته رسماً از سوی سازمانهای مردمنهاد انجام میشود و نقش ارگانهای دولتی محیط زیست در کشورهای مختلف، نظارت بر مدیریت حیات وحش و نظارت بر انجام پروژههای اجرایی برای حفظ حیات وحش است. در ایران این محدودیت وجود دارد. خود سازمان حفاظت محیط زیست مجری حفاظت است و خود ناظر است و استفادهکننده از بودجههای دولتی نیز خود این سازمان محسوب میشود. ما در مسئله حفاظت از محیط زیست و حیات وحش در ایران با یک دور باطل مواجه هستیم. از طرف دیگر به دلیل محدودیتهایی که ناظر بر سازمان محیط زیست است این ارگان دولتی نمیتواند از بودجههای بینالمللی و بودجههای مردمی و خصوصی استفاده کند. دلیل این است که قانون به درستی پیشبینی کرده که ارگانی که ناظر است، نمیتواند از کمکهای مالی استفاده کند. چون در این مورد شائبه به وجود میآید و ریسک بالایی را ایجاد میکند که تخلفی صورت بگیرد. اما مشکل اینجاست که ارگان ناظر خود ارگان مجری نیز هست. بنابراین ما با شرایطی روبهرو هستیم که تعداد بسیار زیادی از افراد حقوقی و حقیقی علاقه دارند در حفظ حیات وحش مشارکت کنند اما در به روی آنها اگر نگوییم بسته است، نیمهبسته است.
حیات وحش از زبان آمار
بسیار دشوار است که بتوان با زبان آمار نسبت به وضعیت حیات وحش ایران نظر داد. چون دادههای سرشماری در ایران به صورت معمول در اختیار عموم قرار نمیگیرند. دادههای ما در مورد حیات وحش پراکنده است. اطلاعاتی که بتوانیم بر اساس آن یک داوری کلی داشته باشیم متاسفانه در دسترس نیست. البته اگر این داده در دسترس هم بود نمیتوانستیم بهطور کامل به آن اعتماد و استناد کنیم. چرا که روشهای آماربرداری از جمعیت حیات وحش در ایران روشهای بهروزی نیستند. در نهایت میتوان گفت در ایران تنها وضعیت نسبتاً پایداری در جمعیت پستاندارانی داریم که مورد شکار قرار میگیرند و بقیه گونهها از توجه هم حتی محروم هستند. دلیل این ادعا این است که حفاظت در ایران مبتنی بر شکار است. منظور گونههایی مثل آهو، قوچ و میش و... است. کاهش جمعیت اگر هم اتفاق افتاده باشد، چندان چشمگیر نیست. چون حفاظت در ایران متمرکز بر گونههایی است که مورد شکار واقع میشوند. اما طبق آمار در مورد پستانداران طعمهخوار و شکاری و همینطور در مورد خزندگان و پرندگان به نظر میرسد وضعیت نگرانکننده است. چرا که نهتنها داده دقیقی وجود ندارد، بلکه همان دادههای اندک روند نگرانکننده کاهشی را نشان میدهد. برخی از گونههای حیات وحش حتی دیگر با چشم دیده نمیشوند. به نظر میرسد هیچ توجهی چه از طرف بخش دولتی، چه از طرف بخش مردمی به گونههای زیادی از حیات وحش در ایران وجود ندارد. اگر بخواهیم مشخصتر بگوییم، گونههای آبزی در ایران در خلیجفارس، عمان و خزر یا پستانداران دریایی یا بخش بزرگی از حشرات در ایران، مطلقاً مورد توجه و حفاظت نیستند و آماری از وضعیت زندگی آنها و مخاطراتی که آنها را تهدید میکند وجود ندارد. این گونهها کمتر به چشم میآیند و مورد توجه نیستند، بنابراین ممکن است بخشهایی از این تنوع زیستی جغرافیای تاریخی خود را از دست داده باشیم.
وضعیت حفاظتی و طبقهبندی حیات وحش کشور از نگاه ملی و بینالمللی
سازمان حفاظت از محیط زیست در مورد وضعیت حفاظتی و طبقهبندی حیات وحش کشور از نگاه ملی و بینالمللی توضیح داده است که در حال حاضر بسیاری از گونههای مختلف جانوری یا مهرهداران ایران در معرض تهدید قرار دارند. تخریب و تکهتکه شدن زیستگاههای اصلی این جانوران و شکار و صید بیرویه آنها و خشکسالیهای متوالی در کشور از جمله عوامل اصلی تهدید آن بهشمار میرود. اگرچه بسیاری از گونههای در معرض خطر تحت حمایت هستند اما متاسفانه ابزار و امکانات کافی برای حفاظت از آنها وجود ندارد، چه در مورد نمونههای برجستهای نظیر یوزپلنگ یا گور ایرانی و چه در مورد گونههایی با اهمیت کمتر نظیر خزندگان و دوزیستان. اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (IUCN) برای بررسی وضعیت حفاظتی گونههای جانوران جهان، هرسال فهرستی را به نام لیست سرخ (Red List) منتشر میکند که وضعیت حفاظتی گونهها را در سطوح مختلفی مانند بحرانی (CR)، در معرض خطر انقراض (EN) و آسیبپذیر (VU) طبقهبندی میکند و آخرین وضعیت حفاظتی گونههای مختلف مهرهداران در ایران را در سال 2009 منتشر کرده است که حدود 77 گونه از تمامی ردههای جانوری، یعنی نزدیک به 8 /6 درصد از کل گونههای جانوری ایران را در فهرست منتشرشده قرار داده است. چنانچه روند تخریب زیستگاهها و سایر عوامل تهدید ادامه داشته باشد، حیات وحش کشور با تهدید جدی مواجه خواهد بود و در سالهای آتی برخی گونههای ارزشمند را همچون یوزپلنگ و گور ایرانی از دست خواهیم داد و به فهرست گونههای منقرضشده افزوده خواهد شد. برای حفاظت از ذخایر ژنتیکی کشورمان باید همت گماشت و تعارضات موجود بین انسان و محیط را به حداقل رساند و برای نسل آتی سرزمینی با میراث طبیعی گرانبها به ارث بگذاریم. توجه به ارزشهای متنوع گونههای جانوری در برنامهریزیهای توسعه، ایجاد حس حمایت از حیات وحش در سطوح جامعه، جلب مشارکتهای مردمی در مدیریت و حفاظت حیات وحش، انجام پژوهش کاربردی و بنیادی به منظور شناخت و مدیریت گونههای جانوری و احیای زیستگاه و جمعیت آنها، فراهم کردن امکانات، تجهیزات و نیروی کیفی و کمی مورد نیاز حفاظتی و جلوگیری از تخریب زیستگاهها میتواند شرایط مطلوبی را برای پویایی و پایداری گونههای جانوری کشورمان و زیستگاههای آنها فراهم کند.
آشنایی با سازمان جهانی حفاظت از منابع طبیعی (IUCN)
سازمان جهانی حفاظت از منابع طبیعی یکی از بزرگترین و مهمترین شبکههای حفاظت از محیط زیست جهانی است. این سازمان اتحادی است متشکل از ۸۳ کشور، ۱۱۰ آژانس دولتی، بیش از ۸۰۰ تشکل غیردولتی و ۱۰ هزار دانشمند و کارشناس از ۱۸۱ کشور که به صورت مشارکت جهانی فعالیت میکنند. ماموریت اصلی این سازمان جهانی تحت تاثیر قرار دادن، تشویق و ترغیب جوامع دنیاست تا علاوه بر حفظ تنوع زیستی، روند استفاده از منابع طبیعی را بر اساس معیارهای اکولوژیک متعادل کند. سازمان جهانی حفاظت از منابع طبیعی بر پایه یک سازمان چندفرهنگی و چندزبانی بنا شده است. این سازمان ۱۱۰۰ ستاد در ۴۰ کشور دنیا دارد و دفتر مرکزی این سازمان در سوئیس است. این سازمان در سال ۱۹۴۸ با عنوان اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت (IUPN) به دنبال کنفرانس بینالمللی در فرانسه به وجود آمد اما در سال ۱۹۵۶ به نام سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست تغییر نام داد. تا هنگامی که ایده حفاظت از محیط زیست در دهههای گذشته با سعی و کوشش و در جهت حفظ منافع سیاسی انجام میشد، ملتها تمایل کمتری برای همکاری با این سازمان داشتند. حدود ۱۶ هزار گونه از حیوانات و گیاهان در خطر انقراضاند و بسیاری از اکوسیستمها، تالابها، جنگلها در حال انحطاط و تخریب هستند، در حالی که ما میدانیم اکوسیستمهای طبیعی منابعی باارزش در اختیار انسان قرار میدهند. مهمترین کارکردهای اکوسیستم کمک به کاهش فقر و افزایش فرصتهای توسعه اقتصادی برای جوامع است. گسترش این تفکر نیازمند یکپارچگی در تصمیمها و عملکردهای منطقهای، ملی و بینالمللی سیاستگذارها در همه ردهها و همچنین در رهبران اقتصادی است. سازمان جهانی حفاظت از منابع طبیعی (IUCN) به دنبال افزایش درک علمی فرصتهایی است که طبیعت در اختیار انسان قرار میدهد. اما این سازمان جهانی میداند این درک تنها از طریق راههای عملی چون همراهی دانشمندان، سیاستگذاران، رهبران اقتصادی و NGOها و تغییر ارزشهای جهانی و نحوه استفاده از منابع طبیعی تحقق خواهد یافت. این سازمان از طریق حمایت و توسعه علوم جدید حفظ محیط زیست، استفاده این علوم در پروژههای بینالمللی و برقراری ارتباط بین نتایج بهدستآمده در تحقیقها با سیاستهای منطقهای، ملی و بینالمللی از طریق گفتوگوی بین دولتها و جوامع شهری و بخش خصوصی به دنبال حفظ محیط زیست است. اولویت برنامه فعلی سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست بازشناسی راههای امرارمعاش -بهخصوص برای فقرا- از طریق مدیریت پایدار منابع طبیعی است. این سازمان در پروژههایش، مفهوم مدیریت اکوسیستم جهت حفظ تنوع زیستی و معیشت پایدار وابسته به منابع طبیعی مستقیم را به کار میبرد و سازمان تلاش میکند اکوسیستمها را مدیریت و بازسازی کند و همچنین نحوه زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم را بهبود بخشد. این سازمان به عنوان بزرگترین شبکه دانش زیستمحیطی تاکنون به ۷۵ کشور برای حفظ منابع طبیعی و تدوین استراتژیهای تنوع زیستمحیطی کمک کرده است.