فصل مدیریت احیاگر
چشمانداز ایران در گفتوگو با محمد بازرگان
چشمانداز ایران در صورت استمرار سیاستهای فعلی مدیریت سرزمین بهخصوص در حوزه منابع آب و خاک چشمانداز تیرهوتاری است. این چکیده گفتوگو با محمد بازرگان دبیر کارگروه آب و محیط زیست کمیته کشاورزی مجمع تشخیص مصلحت نظام است که معتقد است: اگر میخواهیم وضعیت ایران را بهبود ببخشیم باید روشهایمان را عوض کنیم و مدیریت احیاگر داشته باشیم.
♦♦♦
مرور مصاحبه شما در مورد آینده سرزمین و منابع آب و خاک و در نهایت مهاجرت بزرگ از شمال به جنوب تا سال 2050 تصویری آخرالزمانی از ایران سی سال آینده ارائه میدهد. ابتدا خود شما چه تصویری از سی سال آینده ایران دارید؟
اگر بخواهم تصویری از منابع آب و خاک کشور به شما ارائه بدهم، باید ببینیم این تصویر با چه نوع مدیریت بر سرزمین یا چه نوع رفتاری با منابع باید ارائه شود. اگر همین روشی که در سی سال اخیر وجود دارد مبنای این تحلیل و پیشبینی باشد، تصویر تاریکی جلوی ذهن من است. اما اگر قرار است تغییراتی در روشهای خود بدهیم میتواند تصویر خیلی بهتری از آینده سرزمین در سی سال آینده ارائه شود. بنابراین در دنیا هم چنین است و مدیریت جهانی نیز پژوهش میکند و بر مبنای دادهها میگوید تخریب سرزمین در دنیا نیز اتفاق افتاده است. اگر میخواهیم وضعیت ایران را بهبود ببخشیم باید روشهایمان را عوض کنیم و مدیریت احیاگر داشته باشیم. حتی در این روش نباید مدیریت پایدار را اجرا کرد چرا که در مدیریت پایدار به تخریبهای پیش از پایداری کاری ندارند و معتقدند این تخریب اتفاق افتاده و ما با آن کاری نداریم و به تخریبها رسمیت میبخشند. اما مدیریت احیاگر معتقد است تخریبهای پیشین شناسایی شده است و باید احیا شود. نهتنها باید از این به بعد الزامات پایدار را رعایت و تخریب را متوقف کرد بلکه باید برگشت و تخریب صورتگرفته در گذشته را نیز جبران کرد. این روشی است که در دنیا اکنون در مدیریت سرزمین پیش گرفتهاند. یعنی مدیریت در جهان یک قدم به جلو رفته است. خلاصه پاسخ به این پرسش این میشود که ما اکنون به دلیل اینکه مدیریت جامع نداریم و نگاه بخشی به منابع داریم و هر کسی دارد سهم خود را میبیند، مثلاً کشاورزی، صنعت، معدن و... هر بخشی دارد کار خودش را میکند و آن حکمرانی جامع که همه ذینفعان را دربر بگیرد و منابع سرزمین و منابع کشور را همراستا با منابع ذینفعان کند وجود ندارد. این نکته کلیدی مغفولمانده در مدیریت سرزمین در ایران است چرا که ذینفعان حق خود میدانند که در یک ساختار حکمرانی درست حقوق آنها لحاظ شود. در یک نظام حکمرانی سالم به کشمکشهای ذاتی ذینفعان پرداخته میشود. موضوع زمین و آب و به قولی اراضی موضوعی ساختاری و زیربنایی است که ذینفعان متفاوتی دارد. مثلاً در اصفهان این کشمکش ذاتی ذینفعان در صنعت و کشاورزی را شاهد هستیم. اما باید در مقیاس بالا دید که آن بالا حکمرانی جامع همه این تضادها و درگیریها را میبیند و تقسیم سهم میکند. یعنی براساس نیازهای سرزمین، صنعت در جای خود، کشاورزی در جای خود، خدمات در جای خود و... حضور دارند و از منابع بهره میبرند. این اتفاق با آمایش دقیق سرزمین در سطح کلان چیدمان میشود. یعنی نظام تصمیمگیری و حکمرانی طوری برنامهریزی میکند که آنچه از صنعت یا کشاورزی میخواهد در منطقهای به دست میآورد که ظرفیت آن را دارد. بنابراین وقتی قرار است با آب یا خاک به عنوان منابع پایه شغل ایجاد شود، باید طوری چیدمان شود که ظرفیت کشاورزی و صنعت و... متناسب با توان اکولوژیک آن استان یا منطقه از کشور باشد. در توسعه شهری نیز وضعیت خیلی جالب است. مثلاً توسعه شهر رشت نباید با توسعه شهر یزد یکسان باشد. در یک جایی که به صورت فشرده اراضی کشاورزی داریم، باران داریم قاعدتاً طبق مبنای آمایش سرزمین نمیتوانیم توسعه به صورت افقی در شهر صورت دهیم. باید جمعیت را آنجا ساکن نکنیم و توسعه شهر اگر قرار است اتفاق بیفتد باید به صورت عمودی باشد. اما در یک جایی در اطراف اراضی داریم که جایگاه کشاورزی ندارد یا کم دارند آنجا باید توسعه افقی بیشتری صورت داد.
به نظر میرسد مدیریت سرزمین در ایران حداقل در چند دهه اخیر مساله آمایش را بهطور کامل کنار گذاشته است. به وضعیت توسعه نامتوازن شهرها اشاره کردید. در شهرهایی که ظرفیت اکولوژیک از نظر آب، خاک و منابع محدود است توسعه کشاورزی صورت میگیرد. از سویی در مناطقی که ظرفیت وجود دارد، توسعه شهری و ساخت ویلا و تغییر کاربری اراضی و افزایش جمعیت صورت میگیرد. چرا آمایش در ایران چنین بیارزش تلقی شده است و توسعه در ایران بدون سامان است؟
دلیل اصلی این اتفاق ضعف حکمرانی منابع طبیعی و محیط زیست است. این ضعف بهطور روشن در ناتوانی در همراستا کردن خیر اجزای سیستم یعنی ذینفعان با خیر کلان کشور است. یک کشاورز در خوزستان الان سودش در این است که برنج بکارد. اما سود ایران در این است که آن کشاورز برنج نکارد. ما نمیتوانیم با قوه قهریه افراد را مجبور کنیم که چه چیزی بکارند، چه چیزی نکارند. کار حکمران درست چیست؟ ما آنقدر باید با گزینههای موجود کار کنیم تا کشاورز را قانع کنیم که سود او در مسیر شماره دو تامین میشود و مسیر شماره دو ضمن اینکه متضمن سود کشاورز است سود کشور را نیز در پی دارد. یعنی کشت کمآببری به ایشان معرفی کنیم اما این کشت کمآببر باید برای او سود داشته باشد. مثلاً محصول رقیب با برنج، سویاست. کشاورز اکنون در خوزستان سویا نمیکارد و برنج میکارد. نمیتوان از هر فردی انتظار داشت خیر شخصی را کنار بگذارد و به منافع کشور فکر کند. چرا مردم میروند و در اراضی غیرمسکونی ویلا میسازند؟ شما به استراحت نیاز دارید. با این فضاها و خانههای کوچک و آلودگی هوا، همه به یک جای تفریحی فکر میکنند. حکمرانی درست یعنی این نیاز مردم باید درک شود. نه اینکه با آن مقابله کنیم. ما باید راهکار برای این نیاز درست کنیم. شبیه کاری که در دنیا انجام شده است. دنیا در جاهای خوشآبوهوا مناطقی برای تفریح و استراحت با مشارکت زمانی مردم احداث کرده است. ما اما هتلهای گران داریم و هر کسی که نیاز به استراحت و تفریح دارد، به جای اینکه هزینه زیادی صرف کرایه هتل کند میرود و یک ویلا میسازد! ما اگر مسیر درست و حرفهای را که متضمن منافع کشور است رونق دهیم و روغنکاری کنیم و صیقل دهیم و تراش بدهیم، جامعه در مسیری میافتد که به نفع طرفین است. اگر هزینه اسکان در یک هتل یا یک مهمانسرا و یک جای خوشآبوهوای کشور پایین بیاید و شرایط زیست آسان و کمهزینه باشد چرا باید در شمال هر ایرانی یک ویلا داشته باشد و اراضی برای فروش زمین و ویلا تغییر و تبدیل شود؟ اگر در خوزستان قرار است سویا به جای برنج کاشته شود، باید در مقایسه دو دوتا چهارتا ملاحظه همه چیز شود. سویا دانه روغنی است. برنج قابل نگهداری است. سویا مطلقاً قابل نگهداری نیست. آیا دولت میتواند بهطور تضمینی از کشاورز دانههای روغنی را بخرد؟ آیا پول نقد به او پرداخت میشود؟ آیا با قیمت مناسب خریداری میشود؟ دولت وظیفه دارد منافع ذینفعان را درک کند و با تصمیم درست مسیر توسعه کشور را هموار کند و جلوی تخریب سرزمین و در نهایت مهاجرت و تبعات بعدی آن را بگیرد. وقتی شرایط کاشت و فروش محصولی مثل ذرت که گیاهی تابستانه است یا سویا در خوزستان فراهم شود، کشاورز به سمت کاشت ذرت و سویا میرود و برنج آببر نمیکارد. بنابراین هم روغن کشور تامین میشود و هم برنج موردنیاز از جای دیگری تامین میشود که برای آب و خاک هزینه تخریبی نداشته باشد. آمارهای سی سال گذشته نشان میدهد ما در بخش کشاورزی مصرف آب را بیشتر کردهایم اما توان این را نداشتهایم که بهرغم مصرف آب بیشتر به سمت تولید محصولات راهبردی برویم. ما برنج و گوجه کاشتهایم که فراتر از نیاز است و برای ما پرهزینه است. در ایران بیش از دو برابر نیاز گوجه کاشته میشود؟ چرا؟ چون گوجه و رب آن صادر میشود و سود دارد. آیا در این صادرات نفع و سودی برای مملکت هم وجود دارد؟ خیر! چون ما واردکننده بزرگ روغن هستیم. حدود 80 درصد نیاز روغن کشور وارداتی است. پس ما نتوانستهایم آب حداقلی خود را به سمت تولید محصول استراتژیک سوق دهیم.
این روش در تضاد با سیاستهای کلان حاکمیتی از جمله خودکفایی و افزایش جمعیت و سیاستهایی از این دست است. از طرفی ما منابع را مصرف میکنیم که خودکفا شویم، از طرفی محصولاتی تولید میکنیم که اولویت ندارند و به قولی محصولات راهبردی نیستند. این پارادوکس از منظر نظام حکمرانی چگونه قابل بررسی است؟
به نظر من ما در تبیین راهبردهای کلان که مشارکت ذینفعان را نیز در آن داشته باشیم ضعیف عمل کردهایم. در عمده برنامههای توسعه عبارات شعاری به کار بردهایم. ما پایش درستی از برنامههای توسعه کشور از جمله مثلاً برنامه هفتم توسعه نداریم. حتی درک درستی از برنامههایی که خودمان ارائه میکنیم وقتی مدیر هستیم نداریم. ارزیابی درستی از میزان موفقیت یا شکست این برنامهها صورت نمیگیرد. نگاه بخشی و منطقهای بر نگاه ملی در فرآیند توسعه ایران غلبه دارد. در همین موضوعات معمول مثل سدسازی یا احداث کارخانه و... شما شاهد هستید که در رسانهها و محافل و شبکههای اجتماعی کشمکشهایی که اتفاق میافتد غلبه نگاه قومی، منطقهای و صنفی و بخشی بیشتر از نگاه منافع ملی در آن مشاهده میشود. مثلاً هر استانی تلاش میکند سد یا کارخانه و... را به سمت مرز استان خود ببرد. هنوز یاد نگرفتهایم نگاه ملی را بر نگاههای منطقهای و شخصی و بخشی و قومی غلبه بدهیم. این روش صدمات بسیار زیادی در طول این سالها به فرآیند توسعه ایران وارد کرده است. در بحث آمایش سرزمین متاثر از قوت و قدرت کشمکشهای محلی بودهایم. برنده آن کسی بوده که توان سیاسی بیشتری برای بردن منافع اقتصادی توسعه به سمت منطقه خودش داشته است و در این روش بعدها که نتایج اثر مشاهده میشود، میبینیم که همه جوانب در فرآیند توسعه در نظر گرفته نشده است. فرض کنید در توسعه نیشکر جنبههای کمی در خوزستان در نظر گرفته شده است. واقعیت این است که به شدت آب این دشت پرآب و حاصلخیز صرف تولید نیشکر شده است. محصولی که بهصرفه نیست و چند سالی است که این صنعت راه افتاده و عدهای دارند از آن ارتزاق میکنند. تعداد زیادی شغل ایجاد کرده و... من معتقد نیستم که این نظم به هم بخورد. اما معتقد هستم واحد شکری که دارد از نیشکر به دست میآید بیش از دو برابر واحد شکری که از کشت چغندرقند به دست میآید، مصرف آب داشته است. پس ما خوزستان پرآب و حاصلخیز را با توسعه نیشکر از بین بردهایم و روند تخریب سرزمین آنجا شکل گرفته و پیامد آن نیز همان بحث خروج سرمایه انسانی و مهاجرت است. اگر نوار جلسات آن زمان را که طرح توسعه نیشکر در خوزستان طراحی و اجرا شد، مرور کنیم، متوجه میشویم که همان زمان عدهای هشدار دادهاند آبی که صرف این صنعت میشود میتواند مخاطرات زیادی برای ایران و خوزستان طی 20 ، 30 سال آینده داشته باشد. اکنون زمان بروز فاجعه آبی است که هشدار داده شده بود. چرا این اتفاق افتاد و نظام تصمیمگیری کشور چگونه به این تصمیم رسید. همین سیاست را میتوانید در احداث بعضی از سدها ببینید.
بحث مهاجرت از مناطق جنوبی ایران به شمال ایران را به شکل هولناکی در گفتوگویی ترسیم کردهاید. کاهش منابع آبی، افزایش گرد و غبار و آلودگیهای صنعتی سبب خروج سرمایههای انسانی و متخصصان و... از خوزستان شده است. آیا نظام تصمیمگیری در ایران نمیتواند یک عمل غلط از جمله توسعه نیشکر و دیگر محصولات آببر در خوزستان را متوقف کند؟
به نظر من هنوز امکانپذیراست که بعضی از تصمیمات را در حوزه سیاستگذاری کلان مدیریت سرزمین بازنگری کرد و برخی چیزهایی را که از دست رفتهاند، برای مثال در خوزستان برگرداند و روند تخریب سرزمین و مهاجرت مردم را متوقف کرد. این امر شدنی است مشروط بر اینکه نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری در حوزه مدیریت منابع آب و خاک را اصلاح کنیم. ما باید چند الزام داشته باشیم؛ اول اینکه پایداری و پایش حداقل میانمدت تصمیمات داشته باشیم. اکنون پایش کوتاهمدت است. یعنی هر چهار سال یکبار ما تصمیم میگیریم. یعنی با آمدن وزرای جدید یک تصمیم بهطور کلی دگرگون میشود. آیا باید یک راهبرد در حوزه منابع آب کشور به یکباره کاملاً دگرگون شود؟ چرا باید در مورد توسعه سطح زیر کشت که برای نمونه از سوی یک مسوول تصمیم گرفته میشود، مسوول بعدی که چند سال بعد میآید آن تصمیم را وتو کند و آن را متوقف کرده و کاملاً تغییر دهد؟ این تصمیمات هنوز با شتابزدگی و تغییرات مکرر صورت میگیرد. دوم اینکه باید مبانی برنامههای پنج تا 10ساله کشور ابتدا ریخته شود و سیاستها و راهبردها در نظر گرفته شود و آن راهبرد پایش شود. من معتقد هستم با شرایطی که ایران دارد ما باید تولید منبعمحور داشته باشیم. یعنی نمیتوانیم صرف تولید به عنوان محور و تولید به هر بهایی را مدنظر قرار دهیم. در هیچ جایی تولید به هر بهایی را منطقی نمیدانند. در کشوری مثل ایران که منابع ضربهپذیر دارد و محدودیت منابع از جمله آب وجود دارد، بسیار غیرمنطقی است که ما تولید به هر بهایی را در نظر بگیریم. اینکه ما چند برابر منابع را مصرف میکنیم تا یک حداقلی تولید داشته باشیم و برای نمونه تولید را 30 درصد افزایش داده باشیم قابل قبول نیست. چون این یعنی اینکه کشور ضرر کرده است. اما وقتی تولید را رشد دهیم ولی منابع بیشتر مصرف نشود و تخریب سرزمینی رخ ندهد و مصرف آب کمتر شود و ضربه زدن به خاک را با سطح زیرکشت کمتر کنیم، یعنی کار درست انجام دادهایم و این مایه افتخار است.