زنهار خودیها
پیام هشدارها درباره اثر تحولات اقتصادی بر وضعیت اجتماعی کشور چیست؟
افزایش مراجعه به نهادهای حمایتی، افزایش سرقت از منازل و به قولی شروع روند رو به تزاید جرائم خرد، نشانههای تاسفباری از آغاز شیوع آسیبهای اجتماعی در اقتصاد ایرانی است. پسِ رکود و تورم و افزایش هزینههای زندگی و کوچک شدن سفرههای مردم، تنگدستی و فقر و شوربختانه فساد و جرم است که روی دیگری از اجتماع انسانی را نمایش میدهد.
جواد حیدریان: افزایش مراجعه به نهادهای حمایتی، افزایش سرقت از منازل و به قولی شروع روند رو به تزاید جرائم خرد، نشانههای تاسفباری از آغاز شیوع آسیبهای اجتماعی در اقتصاد ایرانی است. پسِ رکود و تورم و افزایش هزینههای زندگی و کوچک شدن سفرههای مردم، تنگدستی و فقر و شوربختانه فساد و جرم است که روی دیگری از اجتماع انسانی را نمایش میدهد. همپیوستگی ساختهای شکلدهنده اجتماعی و اقتصادی، دومینوی خطرناکی از آوار بحرانها را پنهان کرده است. اقتصاد رو به شکست و به باور برخی جامعهشناسان دچار فروریزی است و پسامد چنین اتفاق بزرگی، افزایش تنشهای درونی و سرریز و فوران آسیبهای اجتماعی است. استمرار چنین شرایطی راه را بر هر بیراههای باز میکند. حالا در میانه این همه آوار که جامعه ایرانی در پی اعمال زور تحریم خارجی و مدیریت داخلی با آن دست و پنجه نرم میکند، صدای خیلیها بلند شده است.
جامعهشناسان معتقدند سالهاست نشانههای بروز چنین بحرانی را زنهار دادهاند اما گوش شنوایی نبوده است که از دل این هشدارها راهکار برونرفت، طراحی کند و اغلب به کتمان یا انکار مشکلات منجر شده و مسائل کلان به واسطه استدلالهایی کوتهنگرانه فروکاسته شده است. حالا البته همگان در قامت منتقدان وضع اجتماعی – اقتصادی اخیر بلند شدهاند، چه آنکه جریان موسوم به اصولگرایی و تحلیلگران آن که غالب زمان منکر وجود چنین مشکلاتی در بستر اجتماعی ایران بودند، حالا صدای هشدارشان شنیده میشود. البته اینکه همه جریانهای فکری درون ساختمان نظام به وجود مشکل اقتصادی و اجتماعی درون کشور اذعان دارند اتفاق مبارکی است چراکه فهم و اعلام مشکل و درک شرایط فعلی خود بزرگترین راه امید به درمان است.
البته باید تاکید کرد که جامعه ایرانی به واسطه بافتار فرهنگی و ترکیب متنوع و رنگینکمانیاش، ذاتاً مسلح به نوعی کنش همدلانه و حمایتگرانه بوده است؛ فرهنگی که در رخداد مصیبت و البته وقایع تهییج ملی، نوعی همگرایی بنیادین و قوی نشان میدهد و در شرایط حاضر نیز به نوعی همگرایی و همدردی میان طبقات مختلف رسیده است. اما پذیرش اصل مشکل و اعلام رسمی آن از سوی نهادها و سازمانها نشاندهنده نوعی بلوغ حکمرانی و سیاسی است؛ حادثهای که میتواند زمینه مرمت شکافهای قشری و درمان دردهای مزمن اقتصادی و اجتماعی را فراهم آورد.
در این پرونده البته علاوه بر بررسی دلایل بروز و ظهور چنین چالشی، در پی یافتن انگیزههای منتقدان وضع موجود اجتماعی بهخصوص جریان فکری اصولگرایان هستیم و اینکه آیا آنها صرفاً منتقد دولت هستند یا قرار است دستگاههای ناظر و نهادهای حساس مدیریت کشور این هشدار طیف سیاسی را به منزله یک اتفاق مهم تلقی کنند نه اینکه مثل ادوار گذشته به سادگی از کنار آن بگذرند.
یادآوری ابرچالشها
اغراقآمیز نیست اگر یادآوری شود طی سالهای اخیر اقتصاددانان، جامعهشناسان و تحلیلگران و روزنامهنگاران به کرات از احتمال بحرانی شدن اوضاع اجتماعی در پس مشکلات شدید اقتصادی، هشدار دادهاند و اغلب گوشی شنیدار نبوده است. نهادهای سیاستگذار در ایران به دلایلی که هنوز نمیتوان تحلیل دقیقی درباره انگیزهها و دلایل نادیدهانگاری آنها درباره چنین هشدارهایی ارائه داد، مساله را جدی نگرفتند.
طرح ابرچالشها و مسائل پیامد آن از سوی مسعود نیلی، شاید جدیترین هشدارها در این زمینه باشد. مسعود نیلی معتقد است اقتصاد ایران اسیر یک توهم در سطح سیاستگذار و جامعه شده است. توهمی که دولت خود را متصدی تمام امور اقتصادی میداند و جامعه ارائه منابع ارزان از سمت دولت را یک وظیفه بدیهی میداند؛ غافل از اینکه همین رویکرد سبب مخارج افراطی دولت و مصرف بیرویه جامعه شده است.
نیلی در طرح این مساله به دنبال تغییر مسیری است که ریشه در تاریخ جامعهداری و اقتصاد دارد. او تاکید کرد که پنج ابرچالش بودجه، صندوقهای بازنشستگی، نظام بانکی، محیط زیست و منابع آبی مسائلی هستند که به تدریج تبدیل به موانع رشد و سرمایهگذاری میشوند و درست در تقابل با ضرورت مهمی قرار میگیرند که اقتصاد ایران در مواجهه با آن است؛ ضرورتی به نام اشتغالزایی در مقیاس گسترده. به منظور تامین سالانه یکمیلیون شغل برای جمعیت در سن کار که عمده آنها متولدین انبوه دهه ۱۳۶۰ هستند، و برای حل آن، احتیاج به سرمایهگذاری قابل توجهی است، در حالی که منابع مالی و طبیعی هدررفته به عنوان مانع بر سر راه سرمایهگذاری عمل میکنند. در نتیجه معضل بیکاری به عنوان ابرچالش ششم اقتصاد کشور بروز میکند.
پیشبینی این اقتصاددان چنان روشن است که میتوان به وضوح اثرات بیتوجهی به آن را در ساختار اجتماعی و اقتصادی امروز مشاهده کرد. او البته در تشریح این وضعیت تاکید کرده است که نتیجه مهمی که میگیریم آن است که این ابرچالشها، نتیجه و حاصل سیاستهایی بودهاند که در طول زمان خودمان اتخاذ کردهایم و کسی از بیرون نظام تصمیمگیری بر ما تحمیل نکرده است.
ناامیدی از تاثیر هشدارها
در کنار هشدارهای مسعود نیلی میتوان به تحلیلهای خواندنی محسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان نیز طی سالهای گذشته نظر کرد. او برای نمونه در یک سخنرانی هشدارهای روشنی داده است: من به طور جدی نگران پنج میلیون دانشآموختهای هستم که خارج از بازار کار حضور دارند... اگر اکنون پنج میلیون فارغالتحصیل داریم که بعد از چند ماه دوندگی و جستوجوی کار، اکنون خسته و ناامید شدهاند و دیگر دنبال کار نیستند، نمیتوانیم بگوییم اینها چون دنبال کار نرفتهاند پس بیکار نیستند. به گمان من این پنج میلیون دانشآموخته فاقد اشتغال را باید بیکار محسوب کنیم و به پنج میلیون بیکار رسمی بیفزاییم. این انتظارات و سرخوردگی این بیکاران اکنون به یک بمب بزرگ اجتماعی تبدیل شده است که اگر منفجر شود ابعاد آن تمام حوزههای اقتصادی و اجتماعی را دربر میگیرد.
هشدارهای هدفمند رنانی به نظر بیپاسخ ماندند. بنابراین او به نقد ساختار توسعه در ایران کشیده شد تا در تحلیلهایی ساختاری، فرآیند سیاستگذاری و نقشهکشی در ایران امروز را مورد هدف قرار دهد. اما گویی او نیز چون دیگر عالمان اقتصادی و اجتماعی کمکم از بیتوجهی به هشدارها ناامید شده است. رنانی در یادداشتی در این باره تاکید کرده است: «در سالهای اخیر خیلی نوشتم، گفتم و برای سخنرانی، مشاوره، نشست علمی یا برگزاری کارگاه، سفر رفتم. درستش این است که بگویم در 15 سال گذشته، خیلی شِلتاق کردهام. نهتنها برای مسائل متعدد اقتصاد سیاسی تحلیل دادهام... [نهتنها] درباره سیاستهای ضدتورمی دولت و برنامههای خروج از رکود پیدرپی مصاحبه کردم؛ بلکه در خارج از حوزه اقتصاد، در موضوعات مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اعتقادی نیز مطلب نوشتم، پویش راه انداختم و پیام دادم. درباره ضرورت آشتی ملی و عفو عمومی، درباره لزوم توجه به حقوق همه اقوام و مذاهب ایرانی و ضرورت آموزش زبان مادری به کودکان آنان، درباره بحران آب، مرگ کولبران، خودکشی شوان و قتل بنیتا سخن گفتم و نوشتم و در بیشتر انتخاباتها، تحلیل و پیشبینی داشتهام و مردم را برای مشارکت تشویق کردهام... نمیدانم آیا در این سالها مساله مهمی بوده است که من درباره آن سخن نگفته باشم؟ به راستی آیا من به عنوان یک معلم اقتصاد وظیفه داشتهام در این همه حوزه وارد شوم؟ ... اکنون فهم اینکه در پشت این توجیهات چه عامل و سائقی در کار بوده است، برای خودم نیز ساده نیست. خار خار نفس بوده است؟ یا شهوت شهرت؟ یا رضای الهی؟ یا دغدغه وطن؟ یا حس نوعدوستی؟ یا ماموریت روشنفکری؟ یا وظیفه حرفهای؟ .... نمیدانم! هر چه هست، اکنون خیلی خسته و فرسودهام... بنابراین تا مدتی تحلیل یا نوشتهای در حوزه اقتصاد سیاسی و جامعهشناسی سیاسی نخواهم داشت.»
سکوت رنانی در تحلیل رویدادهای روز به بیتوجهی و بیعملی نهاد سیاستگذار در ایران برمیگردد. به این دلیل که هشدار اقتصاددانان و جامعهشناسان را هرگز جدی نگرفت تا آنجا که دیگر حتی بزرگان اصولگرا هم زبان به هشدار گشودند.
احمد توکلی و عماد افروغ پیش از آنکه نهادهایی مثل کمیته امداد و پلیس آگاهی به عنوان نهادهای معتمد نظام تصمیمگیری، از ازدیاد آسیبهای اجتماعی پیامد بحران اقتصادی سخن بگویند، هشدارهای شدیداللحنی دادهاند.
احمد توکلی از چهرههای سیاسی و اقتصادی اصولگرا در گفتوگوهای متعدد، به کرات گفته است: «من سال 46 فعالیت سیاسی را شروع کردم و تاکنون که در خدمت شما هستم با این تجربه به آینده مینگرم و عقیدهام بر این است که جمهوری اسلامی تا چشم کار میکند و افق را میبیند کودتا نمیاندازد و با ترکیب سیاسی اجتماعی که دارد معلوم نیست که کودتا شود، تجاوز نظامی هم آن را برنمیاندازد، چون مردم ایران نشان دادهاند وقتی پای بیگانه به میان میآید متحد میشوند، انقلاب مخملی هم نتیجهای نمیدهد.
اگر با فساد مبارزه نکنیم حتماً جمهوری اسلامی را ساقط میسازد؛ فساد هر حکومتی را ساقط میکند و این مساله فقط مربوط به جمهوری اسلامی نیست؛ هم در دین ما این مورد بیان شده است، همانطور که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرمایند حکومت با کفر میماند اما با ظلم نمیماند؛ هم اقتصاد سیاسی بیان میکند که چرا فساد همه چیز را از بین میبرد؛ تولید را نابود میکند، سرمایهگذاری را به تاخیر میاندازد، هزینه سرمایهگذاری را بالا میبرد، اشتغال کم و بیکاری زیاد میشود، اختلاف طبقاتی را شدت میدهد، باعث تغییر رفتار و اخلاق میشود، به هنجاریهای اجتماعی آسیب وارد میکند، و مثل یک موریانه در همه ارکان نظام اختلال ایجاد میکند.»
دلنگرانی اقتصاددانان، جامعهشناسان و فعالان رسانه
باید به هشدار اقتصاددانان کشور، دلنگرانی جامعهشناسان و روزنامهنگاران درباره احتمال سرایت مشکلات اقتصادی به مسائل اجتماعی اشاره کرد. هشدارهایی که در پس تحلیلهای واقعگرایانه میتوان نگرانیهای سیاسی را نیز دید. نگرانی که عماد افروغ به عنوان تحلیلگر نزدیک به حاکمیت و بسیاری از جامعهشناسان مستقل درباره خطرات آن هشدار دادهاند.
البته باید در کنار این مسائل نحوه مواجهه دولت، مجلس و نهادهای حاکمیتی و موثر را نیز تحلیل کرد. پیامی که بیش از پیش نگرانی از جدی نگرفتن مسائل را تداعی میکند. شاید اظهارات رئیسجمهوری در جلسه پرسش از او در مجلس شورای اسلامی نشاندهنده شیوه مواجهه دولت و شاید بتوان با اغماض گفت، روش مواجهه حاکمیت با مسائل جامعه باشد. رئیسجمهور در آن جلسه گفت: «پشت تریبونها نگوییم که ما دچار بحران شدهایم؛ والله ما دچار بحران نیستیم. اول مساله است، بعد تبدیل به آسیب و بعد تبدیل به تهدید و در نهایت به بحران تبدیل میشود. ما در مرحله آسیب قرار داریم و گاهی موارد در لبه تهدید هستیم. چرا بحران میگویید؟ من به ملت ایران قول میدهم که هیچگاه کاری را بدون مشورت و خِرد جمعی انجام ندادم. من تمام دولت و کارشناسان را به شهادت میطلبم؛ حتی تصمیم قاطع صددرصدی داشتم اما وقتی در جلسهای رفتم، دیدم همگی نظر مخالف دارند، نظر آنها را قبول کردم؛ این کار نادرست است و خودسری است؟ ما حتماً اشتباه داشتهایم اما باید آن را رفع کنیم.»
در نهایت باید دید آیا هشدارهای جدی معتمدان و منتقدان وضع موجود، میتواند به اتخاذ تصمیمهای حیاتی نهادهای تصمیمساز برای برون رفتن از مشکلات اجتماعی و اقتصادی منجر شود یا باید نگران تبعات سیل آسیبهای اجتماعی و در نهایت آغاز روندهای سیاسی غیرقابل پیشبینی در آینده پیشرو بود!