امیدزدایی
کدام سیاستها سبب پمپاژ ناامیدی به جامعه میشود؟
جامعه ایرانی ناامید است. این جمله را این روزها زیاد میشنویم و میخوانیم. «امید اجتماعی» مفهومی است که به محور نشستها و هماندیشیهای مختلف تبدیل شده است.
جامعه ایرانی ناامید است. این جمله را این روزها زیاد میشنویم و میخوانیم. «امید اجتماعی» مفهومی است که به محور نشستها و هماندیشیهای مختلف تبدیل شده است. از رئیسجمهور گرفته تا نمایندگان مجلس «امید» را دغدغه خود میدانند و میکوشند «دستوری» آن را احیا کنند. تحلیلگران و اندیشمندان حوزههای مختلف نیز قلم به دست گرفتهاند و تلاش میکنند با واکاوی علل ترویج و تشدید ناامیدی، برای جان بخشیدن دوباره به امید به یاری حکمرانی بیایند. تب ناامیدی اما، رو به روز تندتر میشود. اختلافنظرها هم کماکان پابرجاست. سند آیندهپژوهی ایران میگوید 75 درصد از مردم از وضع موجود ناراضیاند و بیش از نیمی از آنها به آینده امیدی ندارند. برخی نیز میگویند جامعه در معرض گسیختگی اجتماعی است و یکی از نشانههای این گسیختگی تشدید یأس و ناامیدی در میان مردم است. در نقطه مقابل این گروه اما، برخی محققان معتقدند جامعه ایرانی ناامید نیست چون مردم هنوز ازدواج میکنند، خانه میخرند و بچهدار میشوند؛ آنها از سیاستمداران خود ناامید شدهاند. برخی هم حرکتهای جمعی و جنبشی جامعه را نشانههایی از حیات امید میدانند. حرکتهایی که با بارقهای هرچند کمرنگ از گشایش، یکباره مردم را به پای صندوقهای رای میکشاند یا در کمک به زلزلهزدگان کرمانشاه پویشی همدلانه و یاریگرانه را خلق میکند. از این دو دیدگاه که بگذریم، واقعیت عیان را نمیتوان نادیده گرفت. حتی اگر نشانههایی از امید در جامعه باقی مانده باشد با سیاستهای نادرستی که در پیش گرفته میشود، رو به نابودی است. به همان اندازه که ترویج مثبتاندیشی و امیدواری به آینده در جامعه دشوار است، سلب آن و راندن مردم به سوی یأس و دلسردی کاری بس ساده است. بیشک، امیدسازی را نمیتوان تنها از دولت انتظار داشت. حاکمیت به معنای عام نیز، تنها یک راس مثلث ایجاد امید در جامعه است. دو راس دیگر این مثلت نخبگان و جامعه مدنی هستند اما، در امیدزدایی از جامعه نقش یک عامل پررنگتر است؛ چراکه قدرت دارد.
چگونه مردم را ناامید کنیم؟
به جرات میتوان گفت سیاستمداران سراسر دنیا (به جز مناطق محدودی از اروپای غربی و آمریکای جنوبی) ثابت کردهاند که در دلسرد کردن مردم از آینده ید طولایی دارند. سیاستمداران ما نیز از این قافله جا نماندهاند. دستورالعمل امیدزدایی از جامعه آسان است. به دو یا چند مورد از موارد زیر عمل کنید، تا به نتیجه دلخواه برسید:
♦ وعدههای آرمانگرایانه و تحققناپذیر بدهید. دوران حکمرانی پوپولیستهاست. در دنیا مهار حکمرانی و موجسواری بر افکار عمومی را به دست گرفتهاند. آنها میکوشند با وعدههای بزرگ و آرمانی در هر دوره انتخاباتی مردم را پای صندوقهای رای بکشانند. مهم نیست وعدهها چقدر امکان تحقق دارند. وعده حل ابرچالشها را میدهند یا حتی کنترل کامل بحران اقتصادی. میگویند با فساد مبارزه خواهند کرد و پاکدستترین دولتها خواهند بود. مهم این است که مردم باور کنند سیاستمدارانی که رای به صندوقهایشان میریزند قادرند در کمترین زمان ممکن معجزه کنند. آنها با امید به بهبود شرایط به میدان میآیند اما اندکی بعد میبینند که فقر، بیکاری و فساد و مشکلات زیستمحیطی همچنان پابرجاست؛ و این آغاز ناامیدی است. تحلیلگران میگویند مردم به تدریج وعدههای برگزیدگان خود را از یاد میبرند اما در نهایت، برمبنای نیازها و انتظارات خود نتایج را ارزیابی میکنند و ناامید میشوند.
♦ پاسخگو نباشید. مردم به برگزیدگان خود قدرت میدهند تا در برابر وعدههایی که دادهاند و انتظاراتی که جامعه از آنان دارد پاسخگو باشند. پاسخگویی ابزاری است که به شهروندان اطمینان میدهد خواستههایشان در صدر اولویتهای سیاستمداران است. فرار از پاسخگویی کار دشواری نیست. سیاستمداران میتوانند از تریبونهای مختلف استفاده کنند و توپ را در زمین دیگران بیندازند. موانع خیالی یا فرضی بتراشند و بگویند کنترل اوضاع از دستشان خارج شده است. راههای سادهتری هم وجود دارد. در طول بحران از صحنه روزگار غیب میشوند. درها و پنجرههای ارتباطی را میبندند و انگار نه انگار میلیونها نفر با سوالات و مطالبات ریز و درشت بسیار، پشت درهای بسته منتظر جوابند. راه دیگری هم هست، میگویند خربزه خوردهاید پای لرزش بنشینید، این انتخاب شماست! چنین سیاستمدارانی میتوانند به سرعت جماعتی ناامید خلق کنند.
♦ ناشفاف بمانید. شفافیت، ابزار نظارت مردم بر برگزیدگان خود است. تنها با این ابزار میتوانند اطمینان حاصل کنند که بودجهها در جای درست هزینه میشود، دولتمردان و نمایندگان آنها، منافع خود را بر جامعه ترجیح نمیدهند و منابع را به نفع گروههای خاص یا به اشتباه صرف نمیکنند. بهترین راه برای ناامید کردن آنها، حکمرانی در پس پرده است. هرقدر اطلاعاتی که به جامعه میرسد محدودتر باشد، نهتنها تحقق دموکراسی به مخاطره میافتد و فضاهای تاریک و مساعدی برای ریشه دواندن فساد ایجاد میشود، که امید مردم نیز رو به زوال میگذارد. در نبود شفافیت و دسترسی آزاد به اطلاعات، افراد به گمانهزنی روی میآورند، محیط مساعدی برای تولید و انتشار شایعات فراهم میشود و آنها که قادرند از آب گلآلود ماهی بگیرند با دامن زدن به تردیدها و نااطمینانیهای جامعه، مردم را به دلسردی و یأس بیشتر سوق خواهند داد. مردم هنوز هم به درستی نمیدانند میلیاردها رانت ارزی چگونه توزیع شد و دلار چرا سر به فلک کشید، در عوض روزبهروز ناامید و ناامیدتر میشوند.
♦ بوروکراتهای فاقد دانش را در راس امور قرار دهید. مردم به حکمرانی شفافی اعتماد و امید دارند که سیاستگذاری و تصمیمسازیهای آن بر مبنای نظرات کارشناسی و علمی اندیشمندان حوزههای مختلف صورت بگیرد. به کمک بوروکراتهای بیسواد و ناآگاه و اتخاذ تصمیمات دفعتی و اجرای برنامههای کارشناسینشده برمبنای اراده و خواست سیاسی، که در نهایت به تشدید بحرانهای اقتصادی و سیاسی منجر میشود، به راحتی میتوان جامعه را ناامید کرد. ایجاد اتاقهای فکر برای تولید راههای بنبست نیز میتواند موثر باشد.
♦ قوانین و مقررات و بگیر و ببندها را تشدید کنید. امید را «توانایی ادراکشده» تعریف میکنند؛ اینکه هر فرد آزادانه بتواند هدفی را انتخاب کند و برای رسیدن به آن هدف مسیری را طی کرده و حس عاملیت داشته باشد. میخواهد یک دختر جوان باشد که آرزوی ورود به ورزشگاه در سر میپروراند یا یک فعال اقتصادی که برای رونق کسبوکار، به فضای امن و آزاد نیاز دارد. اگر این تعریف را بپذیریم، از بین بردن امید کار دشواری نیست. میتوان در زندگی روزمره مردم مداخله کرد و با گرفتن حق انتخابهای فردی و سلب آزادیهای اجتماعی آنان امید آنان را میراند. برای فعالان بخشهای غیرحاکمیتی هم میتوان دائم مقررات تراشید و بخشنامه خلق کرد و دست و پایشان را بست تا مایوس شوند و عطای فعالیت را به لقایش ببخشند. گذاشتن چوب لای چرخ اقتصاد، که پیامد آن در سادهترین حالت بروز مشکلات معیشتی برای تمامی اقشار جامعه است، بهترین راه برای پمپاژ ناامیدی است.
♦ از ارکان حاکمیت اعتبارزدایی کنید. حفظ شأن و منزلت و اعتبار هر یک از ارکان حاکمیت میتواند در گذار از بحران و حل چالشها، نقشی کلیدی ایفا کند. اتهامزنی، قضاوتهای نسنجیده، رفتارهای هیجانی و دور از آداب سیاسی بهترین راه برای ناامید کردم مردمی است که سرنوشت کشور را با دادن رای به دست نمایندگانشان سپردهاند. از بگم و بگوهایی که در دولت نهم پایهگذاری شد تا گروکشیهای سیاسی میان قوا، یا استیضاحهای مملو از تهمتزنی و افشاگری، همگی کمک میکند تا جامعهای بیافرینیم که اعضای آن از سپردن اداره امور به کسانی که به جای حل مشکلات کشور با یکدیگر دست به یقهاند، ناامید شوند.
♦ مردم را نادیده بگیرید و صدایشان را نشنوید. حاکمیتی میتواند از نیروی محرکه امید برای اصلاحات و بهبود بهره ببرد که پیوند عمیق و نزدیکی با یکایک افراد جامعه داشته باشد. لازمه این پیوند شنیدن صدای مردم است؛ مردمی که وقتی مطالباتشان نادیده گرفته میشود به خشم میآیند و اعتراضات خیابانی جسته و گریخته را رقم میزنند. آسانترین راه برای دلسرد کردن آنان، مخدوش کردن رابطه دولت-شهروندان و ناشنیده گرفتن صدای انتظارات جامعه است.
به دستورالعملهای بالا، چاشنیهای متعددی را میتوانید بیفزایید. دروغ بگویید، بداخلاقی کنید، فضای گفتوگو با جامعه را ببندید، دخالت دولت را در عرصه اقتصاد تقویت و تسهیل کنید و از رسانههای موافق بخواهید در رقابت با رسانههای مخالف، بر طبل جنگ روانی بکوبند. در اسرع وقت میتوانید منتظر جامعهای باشید که باید از احیای امید در آن «قطع امید» کرد!