شناسه خبر : 28567 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مقدمات تغییر بازی در میدان ارزی

پویا جبل‌عاملی از چگونگی استفاده از شرایط فعلی ارزی در جهت رشد تولید می‌گوید

پویا جبل‌عاملی می‌گوید: هنگامی که ضرورتی ایجاد شود که امروز حتماً نیاز به تصمیمی باشد، مقداری فضا برای انجام اصلاحات باز می‌شود. چون تصمیم‌گیرنده درک می‌کند که اگر اصلاحات انجام نشود، ممکن است که پایه‌های اقتصاد به طور سهمگینی دچار مشکل شود و خطر این وضعیت، انگیزه‌ای برای او ایجاد می‌کند تا یکسری اصلاحات در دستور کار قرار گیرد.

مقدمات تغییر بازی در میدان ارزی

جهش نرخ ارز در شش ماه گذشته، اقتصاد کشور را با چالش‌هایی روبه‌رو کرده است. اما زاویه دید جدیدی که اخیراً از سوی برخی اقتصاددانان مطرح شد، این جرقه را ایجاد کرد که می‌توان با اتخاذ رویکردی مدبرانه، میدان بازی را بار دیگر در دست گرفت. تجارت فردا در گفت‌وگو با پویا جبل‌عاملی، به این موضوع پرداخته است. این تحلیلگر اقتصادی معتقد است افزایش نرخ حقیقی ارز در شرایط فعلی، قطعاً یک مزیت تولیدی و صادراتی برای کشور ایجاد کرده است. اگرچه ممکن است موانع تحریمی ما را با برخی محدودیت‌ها در زمینه صادرات مواجه کنند، اما از نظر جبل‌عاملی، اولین شرط برای برون‌رفت از وضعیت فعلی، ایجاد یک چشم‌انداز مثبت از سوی سیاستگذار برای بازیگران اقتصادی است. این تحلیلگر، علاوه بر تحریم عامل دیگری را که مانع تحقق مزیت نسبی می‌شود سیاست‌ها و اظهارات ضدتولید معرفی کرد. اظهاراتی که باعث می‌شود سیگنال مثبت صادرشده از سوی جهش ارز، دچار پارازیت شود و نااطمینانی نسبت به آینده را دوچندان کند. جبل‌عاملی معتقد است در شرایط فعلی، تصمیم‌گیرنده نهایی باید از اتخاذ تصمیم‌های بدون پشتوانه کارشناسی و صفت «خودرای بودن» پرهیز کند. جبل‌عاملی، یکی از مزایای شرایط فعلی را مهیا شدن فضا برای تصمیمات بزرگ و اصلاحات اقتصادی عنوان کرد. در حقیقت شرایط به سمتی پیش می‌رود که سیاستگذار چاره‌ای جز پذیرش اصلاحات ندارد. اما به گفته این تحلیلگر اقتصادی، صرف پذیرش اصلاحات کافی نیست، در این راه باید به سیاستگذار به طور شفاف اعلام شود که در ازای اصلاحات اقتصادی، پاداش کوتاه‌مدتی در کار نخواهد بود و ثمره آن را باید در بازه‌های میان‌مدت و بلندمدت جست‌وجو کند.

♦♦♦

 با توجه به صحبت‌هایی که اخیراً مطرح شد و خاستگاه یک نگاه جدید و با امید به بازار ارز شد، در وهله اول می‌خواهیم بدانیم که ما در بحران ارزی قرار گرفته‌ایم یا خیر؟ در واقع شرایط فعلی نامی جز بحران دارد؟

این مساله شفافی است که با توجه به تغییرات قیمتی رخ داده از زمستان سال پیش تا به امروز، اقتصاد ما دچار شوک ارزی شده است. هنگامی که 70 درصد از ارزش پول ملی شما کاهش پیدا کند، نمی‌توان گفت شوک ارزی نشده یا وارد بحران ارزی نشده‌ایم. انتخاب واژه در اینجا موضوع را تغییر نخواهد داد. نکته‌ای که وجود دارد این است که در وضعیت فعلی در قیاس با شوک‌های سال 90 و 91، تفاوت نرخ ارز حقیقی کاملاً مشهود است. اگر حداکثر قیمت جهش قبلی را برای نرخ ارز حقیقی در نظر بگیریم، نرخ ارز حقیقی فعلی بیش از 30 درصد قیمتی است که در شوک قبلی داشتیم. در نتیجه نرخ ارز حقیقی که شاخص قیمت‌ها و برابری قیمت را در خود دارد، به خوبی نشان می‌دهد که شوک وجود داشته است. اگرچه این وضعیت نشان‌دهنده نوعی بی‌ثباتی است و باعث شده که تورم‌های بالا نیز در کمین باشد، اما اگر ما بتوانیم ثبات را به بازارها برگردانیم و تورم را کنترل کنیم، به دلیل اینکه نرخ ارز حقیقی در حول اواخر دهه 70 است، یک مزیت نسبی برای اقتصاد ایجاد می‌کند تا بتواند صادرات غیرنفتی و تولید داخلی را رونق دهد. در این شکی نیست که عملاً ما توانستیم از وضعیتی که اقتصاد ما را دچار بیماری هلندی می‌کند، نجات پیدا کنیم. اما این «اگر»، اگر بزرگی است، با توجه به شرایط ریسکی که امروز در اقتصاد ما وجود دارد، به‌خصوص در مورد ریسک‌هایی که در دسترس سیاستگذار اقتصادی قرار ندارد، بسیار دشوار است که بتوانیم ثبات را به اقتصاد بازگردانیم. اگر ثبات نباشد، دو حالت پیش‌رو خواهیم داشت: حالت اولیه این است که در کوتاه‌مدت نرخ ارز ثابت بماند اما، به دلیل وجود ریسک‌های سیاسی و اقتصادی، از این پستو افزایش نرخ ارز خودش را در نرخ تورم نشان دهد. در نتیجه اگر نرخ اسمی ارز باثبات بماند، عملاً باعث می‌شود نرخ ارز حقیقی کاهش پیدا کند و مزیت نسبی ایجادشده از دست برود. حالت دوم این است که جهش پشت هم اتفاق بیفتد و ما را به نقطه ناپایداری غیرقابل جبرانی برساند. در همین وضعیت فعلی نیز اگر آمارهای شوک را با شوک ابتدای دهه 90 مقایسه کنیم، می‌بینیم که بی‌ثباتی و تغییرات قیمتی شوک فعلی، به مراتب بیشتر از شوک قبلی بوده است. اگر شاخص فشار بازار ارز را در نظر بگیریم، که هم ذخایر بانک مرکزی و هم تغییرات نرخ ارز را لحاظ می‌کند، محاسبات نشان می‌دهد که در دو ماه متوالی در سال جاری از مرز بحران عبور کرده است. در حالی که در شوک قبلی، عبور شاخص از مرز بحران در دو ماه متوالی رخ نداده بود، یعنی در یک ماه از خط بحران عبور می‌کرد و در ماه بعدی به سطح عادی بازمی‌گشت. اما در تجربه فعلی، در خرداد و تیر، دو بار پشت سر هم این مرز شکسته شده است. این نشان می‌دهد که میزان نوسانات قیمتی، به مراتب بیشتر از شوک پیشین بوده است.

بخشی از آن به این دلیل است که مردم در تجربه قبلی، درک روشنی از چارچوبی که تحریم می‌توانست بر اقتصاد اثر داشته باشد، نداشتند اما در دوران فعلی، با یادگیری که داشتند، زودتر از وقوع تحریم‌ها، آن را پیش‌بینی کردند و این رفتار، در قیمت خودش را بروز داده است. بنابراین در شرایط خاصی قرار داریم که باعث می‌شود نتوانیم بااطمینان بالا بگوییم نرخ اسمی بتواند برای مدت قابل ملاحظه‌ای باثبات باشد. اگر هم دوباره شروع به شوک‌هایی کند که در این چند ماه شاهدش بودیم، باید گفت دیگر چارچوب بازی تغییر خواهد کرد. دیگر مانند تجارب قبلی نیست که شوکی ایجاد شود و بعد وضعیت باثباتی حاکم می‌شد، در این حالت، وضعیت بسیار بحرانی‌تر از سناریوها و تجربه‌هایی که داشتیم، خواهد بود. می‌توان گفت در صورت وقوع سناریو دوم، اقتصاد ایران با تجربه جدیدی مواجه خواهد شد که ریسک بالایی خواهد داشت.

 اگر بخواهیم نیمه پر لیوان را در شرایط حاضر ببینیم چطور باید موضوع را بررسی کنیم؟ در واقع، اساساً نیمه پری در لیوانی که روبه‌روی ماست، وجود دارد یا خیر؟ الزاماً افزایش نرخ ارز، باید بحران مالی ایجاد کند؟

اگر افزایش نرخ ارز در روندی اتفاق بیفتد که روند باثباتی باشد و نوسانات کمی داشته باشد، لزوماً بحران مالی رخ نخواهد داد. اما اگر افزایش در قالب یک شوک اتفاق افتد، با توجه به اینکه وضعیت آینده را بی‌ثبات نشان می‌دهد، در تصمیم‌گیری بنگاه‌های تولیدی، اثر منفی می‌گذارد و نوسان خودش را به شکل بحران نمایان می‌کند. اما اگر رشد قیمتی صورت گیرد که این رشد، با یک روند باثبات باشد، در حقیقت باعث مزیت نسبی تولید می‌شود و نوسان به حاشیه می‌رود. برای روشن شدن این مزیت، یک مثال عینی وجود دارد. شما دو کالا را در نظر بگیرید که یکی وارداتی و دیگری تولید داخل است. صد درصد کالای وارداتی در خارج از کشور تولید می‌شود و قیمتش، مطیع نرخ ارز است. اما در کالای تولید داخل، حتی اگر 80 درصد کل مواد لازم تولید از خارج باشد و 20 درصد ارزش افزوده‌ای باشد که در داخل به آن افزوده می‌شود، هنگامی که پول ملی تضعیف شود، کالایی که صد درصدش خارجی است، بیشتر از کالای تولید داخل گران می‌شود. در نتیجه یک مزیت نسبی را برای کالاهای تولید داخل ایجاد می‌کند و مسلماً به نفع اقتصاد است، حتی برای تولید کالاهایی که بخش قابل توجهی از واسطه‌های تولیدی، وارد شده باشد. اگر بخواهیم این را در وضعیت فعلی خودمان تفسیر کنیم، این‌طور می‌شود که نرخ ارز حقیقی جهش پیدا کرده و پول ملی تضعیف شده است، اگر سیاستگذار بتواند چشم‌انداز مثبتی از آینده را خلق کند، در این حالت این مزیت نسبی می‌تواند باعث رونق تولید داخل و رشد و اشتغال بیشتر شود.

 می‌توان از صحبت شما برداشت کرد که سیاستگذار در شرایط فعلی، برای بهره‌برداری از نیمه پر لیوان، باید بهبود انتظارات را سرلوحه کار خود قرار دهد.

نکته دیگری که می‌توان به این قضیه اضافه کرد و شاید یکی از مزایای شرایط فعلی باشد، این است که سیاستمداران و تصمیم‌گیرندگان نهایی، با توجه به وضعیت موجود و شرایط خاصی که اقتصاد ایران دارد، می‌توانند به سمت اصلاحات حرکت کنند. برخی مواقع، وضعیت مقداری نامساعد است ولیکن قابل تحمل است، در این حالت سیاستمداران معمولاً تمایلی به انجام اصلاحات ندارند، اما وضعیت فعلی ما یک پله بدتر از وضعیت قابل تحمل است. یعنی به نظر می‌رسد شرایط به گونه‌ای است که اگر امروز اتفاقی نیفتد، اگر امروز اصلاحی نشود، معلوم نیست در آینده چه وضعیتی رخ خواهد داد. خیلی ضروری است که امروز حتماً کاری صورت گیرد. هنگامی که ضرورتی ایجاد شود که امروز حتماً نیاز به تصمیمی باشد، مقداری فضا برای انجام اصلاحات باز می‌شود. چون تصمیم‌گیرنده درک می‌کند که اگر اصلاحات انجام نشود، ممکن است پایه‌های اقتصاد به طور سهمگینی دچار مشکل شود و خطر این وضعیت، انگیزه‌ای برای او ایجاد می‌کند تا یکسری اصلاحات در دستور کار قرار گیرد. بنابراین از نظر من، در بزنگاهی قرار گرفته‌ایم که در این بزنگاه، دست کسانی که به دنبال اصلاحات اقتصادی هستند، مقداری برای اثرگذاری بر سیاستگذاران بازتر می‌شود. البته تنها مجاب کردن آنها کفایت نمی‌کند. حتی اگر سیاستمداران اصلاحات را بپذیرند، مهم است که به طور شفاف و صریح به آنها گفته شود که در کوتاه‌مدت نتیجه ملموسی به دست نخواهد آمد اما به هر شکل در بلندمدت، از وضعیتی که امروز با آن دست‌به‌گریبان هستید، دور خواهید شد. 

متقاضیان اصلاحات اقتصادی باید توجه کنند که سیاستمداران معمولاً به دنبال نتایج کوتاه‌مدت هستند. در نتیجه هنر تبیین این مساله، بسیار مهم است، یعنی از یک طرف، فضا برای اصلاحات باز شده اما اگر از آن طرف، اصلاحات پذیرش شود، باید برای آنها تشریح کرد که چه نتایجی را دربر خواهد داشت و باید از آنها، انتظارات حداکثری در کوتاه‌مدت گرفته شود تا بعداً برای پروژه اصلاحات اقتصادی ایجاد مشکل نکند و این بهانه به دست مخالفان نیفتد که نتیجه‌ای در کوتاه‌مدت عاید نشده است.

 در شرایط فعلی شما چقدر سیاستگذار را دارای این خصیصه می‌بینید که به اصلاحات اقتصادی رضایت دهد؟

اگر نسبت به شش ماه گذشته به موضوع نگاه کنیم، فضا بازتر شده است. یعنی به خاطر فشارهای اقتصادی، شرایط برای انجام اصلاحات مهیاتر شده است. موضوع دیگر، به خود افرادی بازمی‌گردد که پروژه اصلاح اقتصادی را پیش می‌برند، آنها در زمان حال باید فعالیت بیشتری داشته باشند. تکان دادن بوروکراسی که باید اصلاحات را پیش ببرد، خود یک معضل است. باید این موانع، با یک تلاش پیگیر به پیش رود و فارغ از اینکه شما دانش اصلاحات را داشته باشید، باید یک خصیصه اجرایی هم داشته باشید تا بتوانید این مشکلات را از پیش‌رو بردارید. برداشت من این است که امروز سیاستمداران و تصمیم‌گیرندگان نهایی، در مواجهه با اصلاحات اقتصادی، بازتر و منعطف‌تر برخورد می‌کنند.

 یعنی تصمیماتی می‌بینید که این سیگنال‌ها را دریافت می‌کنید؟

تصمیماتی هستند که نشان می‌دهد این انعطاف وجود دارد و چراغ سبزی برای انجام اصلاحات است. اما بستگی به کسانی دارد که هم علم اصلاحات را دارند و هم در کار اجرایی تبحر دارند. اینکه این افراد بیایند و با توجه به شرایط فعلی ریسک بپذیرند، نکته مهمی است. به هر شکل ممکن است این ریسک بالا را نپذیرند، در واقع همین ریسک ممکن است موجب شود تا کسانی که معتقد به اصلاحات اقتصادی هستند، عقب‌نشینی کنند. اگر این شجاعت وجود داشته باشد، می‌توان پروژه اصلاحی را در شرایط فعلی پیش برد.

 به گفته شما، افزایش نرخ ارز می‌تواند مزیت صادراتی برای ما ایجاد کند. در شرایط فعلی نیز می‌توان با ایجاد ثبات، به سمت این هدف حرکت کرد. اما سوال اینجاست که ما تجربه جهش ارزی را در همین دهه داشته‌ایم. آیا در ابتدای دهه 90 از فرصت ایجادشده بهره‌ای بردیم؟

ببینید جهش نرخ ارز اجازه می‌دهد تا مزیت نسبی صادرات و تولید داخل را ایجاد کنید، اما مشکل اینجاست که شرایطی که باعث می‌شود شوک ایجاد شود، از دل تحریم‌ها بیرون می‌آید. این تحریم‌ها از اینکه یک اقتصاد پویا و تولیدمحور شکل گیرد، مانع‌تراشی می‌کند. معتقدم که امروز هم مانند تجربه قبلی این مشکل را خواهیم داشت. یعنی اینکه شرایطی که از دل تحریم‌ها استخراج می‌شود، چندان برای بهره‌برداری بنگاه‌ها از مزیت نسبی ایجادشده، مهیا نیست. علاوه بر این، ما بعد از هر شوک ارزی و تصحیح قیمتی، تصمیمات ارزی می‌گیریم که ضدتولید است. مثلاً هنگامی که تصحیح قیمتی صورت می‌گیرد، که در تجربه فعلی نیز مشهود است، هر روز از سوی مسوولی گفته می‌شود که این نرخ واقعی نیست و کاهش خواهد یافت. هنگامی که چنین سیگنالی به فعال اقتصادی می‌دهید، نمی‌توان انتظار داشت که تولیدکننده و صادرکننده به توسعه تولیدات و پروژه‌های جدید روی آورد، چراکه او را از بابت تصحیح نرخ نااطمینان کرده‌ایم. در واقع از این سمت، اثر مثبت را با این اقدامات خنثی می‌کنیم و اجازه بروز آن را نمی‌دهیم. در حقیقت خودمان، فرصتی را که ایجاد شده است محدود می‌کنیم و با این اقدامات، عملاً اثر تصحیح قیمت را در تولید نمی‌بینید. در نتیجه مزیت نسبی ایجاد شده اما سیگنال‌هایی که به تولیدکننده می‌دهیم، سیگنال‌هایی نیست که او را ترغیب به این کند که کار تولیدی خود را گسترش دهد.

 یعنی همان راهی را تاکنون رفته‌ایم که در جهش قبلی هم طی شده است.

معتقدم که حتی در خیلی جاها بدتر از قبل هم بوده است. یعنی وضعیتی که از نظر بستن بازار، ایجاد شد، به مراتب از شوک قبلی بدتر بوده است. با وجود اینکه این دولت مدعی بوده از اقتصاددانان و کارشناسان اقتصادی متبحر استفاده می‌کند، اما در عمل بروزی از آن را نمی‌بینیم. در واقع این نکته به ما القا می‌شود که تصمیم‌گیرنده نهایی سرخود برای چینش سیاست ارزی اقدام می‌کند و چندان به نظرات کارشناسی بهایی نمی‌دهد.

 برخی این تحلیل را ارائه می‌دهند که با افزایش نرخ ارز در شرایط فعلی، قدرت مانور دولت در مدیریت نقدینگی با توجه به درآمدهای دلاری افزایش یافته است، چنین تحلیلی تا چه حد قابل اتکاست؟

این نوع تحلیل‌ها، شبیه قیاس مع‌الفارق است. مثل این است که بگوییم شخصی 20 سال سن دارد و فرزندش متولد می‌شود، یک سال که می‌گذرد بگوید سن من 20 برابر فرزندم است و سالیان بعد این نسبت مدام کوچک‌تر شود و شخص به این نتیجه برسد که ممکن است سن فرزندش از او رد شود! این نوع تحلیل‌های آماری نیز همانند همین مثالی است که برای شما زدم. کاملاً مثال‌های بی‌پایه‌ای است. چنین چیزی در ذهن قابل تصور نیست. اگر بخواهیم نقدینگی و درآمدهای دلاری را در یک تحلیل قرار دهیم باید سرعت گردش پول را نیز در نظر بگیریم. چراکه یک طرف جریان درآمدی است و طرف دیگر انباشت. در نتیجه این مقایسه، مقایسه نامربوطی است و راه به جایی نمی‌برد. ما یک بازار آزاد داریم که اگر در آن دلار معامله می‌شود و نرخ را تعیین می‌کند سنجش آن با درآمدهای ارزی غیرقابل بحث و تفسیر است. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها