نمایشگاه کتاب: برکشیدگان رانت و کوشندگان فروتن
نگاهی به ظهور و افول کتابفروشیهای ایران از منظر اقتصادی
از صد و چند سال پیش که نخستین کتابفروشیهای ایران در تیمچه حاجبالدوله ایجاد شدند تا امروز که جغرافیای فرهنگی تهران سراپا تغییر کرده است، همواره گفته شده است که کتاب و کتابخوانی در ایران بیپشتوانه است و فرهنگ به حال خود رها شده است. منظور از پشتوانه هم دولت است که مدام از آن خواسته میشود پا به میدان بگذارد و اهالی فرهنگ را از مضیقه برهاند.
از صد و چند سال پیش که نخستین کتابفروشیهای ایران در تیمچه حاجبالدوله ایجاد شدند تا امروز که جغرافیای فرهنگی تهران سراپا تغییر کرده است، همواره گفته شده است که کتاب و کتابخوانی در ایران بیپشتوانه است و فرهنگ به حال خود رها شده است. منظور از پشتوانه هم دولت است که مدام از آن خواسته میشود پا به میدان بگذارد و اهالی فرهنگ را از مضیقه برهاند. تا پیش از انقلاب 1357، شمار ناشران و کتابفروشان و عناوین کتاب، تقریباً معادل میزان تقاضای کتاب بود و به همین علت تقاضای ورود دولت به بازار نشر هم محدود بود. اما پس از انقلاب، به دلایلی که در سطور بعدی میآید، درخواست کمک از دولت شتاب بیشتری گرفت.
کمکخواهی از دولت، البته خاص کتابفروشان و ناشران نبوده و نیست. صاحبان همه مشاغل همواره دست نیاز به سوی دولت دراز کردهاند و میکنند؛ از کارگاههای واکسی و گونیبافی و مسگری قدیمی تا صنایع پیشرفته امروزی، ادامه کار خود را در یاری دولت میجستهاند و میجویند. یکی زمین رایگان میخواهد، دیگری وام کمبهره و ترجیحاً کمک بلاعوض میخواهد، سومی میگوید دولت در را به روی کالاهای خارجی ببندد، دیگری هم تقاضا میکند که دولت کالای مرا بخرد و... چند سال پیش تولیدکنندهای از دولت گلایه میکرد که چرا از تولید چراغهای خوراکپزی نفتی حمایت نمیکند!
خواستهها که تمام میشود، فغان از دست مردمی که کالاها را نمیخرند، آغاز میشود. این فقره اخیر در بازار فرهنگ، بیش از بازارهای دیگر دیده میشود. از زبان کتابفروشان و ناشران، مدام شنیده میشود که مردم دیگر مانند گذشته کتابخوان نیستند. فارغ از اینکه این حرف غلط است یا دستکم اثبات آماری و علمی نشده است، معلوم نیست که اساساً مخاطب این حرف و گلایه کیست. اگر مردم کتابخوان نیستند، چگونه در 40 سال گذشته که جمعیت ایران 5 /2 برابر شده، تعداد ناشران ایرانی بیش از 20 برابر شده است؟ مگر نه اینکه رتبه جهانی نشر کتاب در ایران، از حیث تعداد عناوین، معمولاً هشتم یا نهم است، یعنی در سطح ژاپن و اسپانیا؟ وانگهی اگر مردم «کالای کتاب» را نمیخرند، اهالی نشر چه اصراری به «تولید» این کالا دارند و چه کسی این رسالتِ خدشهناپذیر را بر دوششان گذاشته است؟
واقعیت چیست و منشأ گلایهها کجاست؟ واقعیت این است که صد و چند سال پیش، شماری از باسوادهای حوزوی و تحصیلکردگان فرنگ، با انگیزههای غیراقتصادی و صرفاً به قصد ترویج معارفی که از نظر خودشان نجاتبخش جامعه بود، چند موسسه انتشاراتی کوچک و کتابفروشی محقر بنا کردند. این ناشران کمشمار، کتابهایی کمشمار چاپ میکردند و در کتابفروشیهای انگشتشمار بازار و باب همایون عرضه میکردند. چند صد دانشآموخته و ملای آن دوران هم که ظرف سه دهه به چند هزار نفر رسیدند، مشتری این کتابفروشیها بودند. بهاصطلاح اقتصاددانان، میان عرضه و تقاضای کتاب، تناسب و تعادلی بود. اما از جایی این تعادل به هم خورد. در پی شکلگیری این موسسات انتشاراتی و کتابفروشی، کسان بیشتری به صرافت «تولید کالای کتاب» افتادند. کتاب هم شد کالایی مانند کالاهای دیگر و کار ناشران و کتابفروشان هم شد شغلی مانند مشاغل دیگر در ایران و جهان. اما تحولی که در حوزه تولید رخ داد، در ذهنیت ناشران و کتابفروشان رخ نداد و آنها را دچار دوگانگی رفتاری کرد. هنگام سخن گفتن از حرفهشان، آن را حرفهای متفاوت با حرفههای دیگر بهشمار آوردند و خود را حامل رسالت فرهنگی خواندند، اما آنگاه که وارد بازار شدند، انتظار داشتند کالایشان مانند کالاهای دیگر، سودآور شود. این انتظارشان ایرادی نداشت اما کسی که میخواهد کالایش سودآور شود، باید به الزامهای بازار گردن نهد و از بازار همان را بخواهد که دارد. بازار کتاب، مانند بازارهای دیگر، دو سو دارد. یکسوی آن تولیدکنندگان و عرضهکنندگان هستند، یعنی نویسندگان و مترجمان و ناشران و سوی دیگرش، مصرفکنندگان و تقاضاکنندگان یعنی خریداران کتاب. اگر کتاب یا محصول فرهنگی دیگری تولید میشود و فروش نمیرود، یک جای کار ایراد دارد و منشأ گلایهها همینجاست؛ 40 سال پیش، در ایران فوران انتشار آثار فرهنگی رخ داد. ابتدا صدها نشریه سیاسی منتشر شدند و آنگاه که تقریباً همه آنها توقیف شدند، بازار نشر کتاب رونق گرفت. هر کس که میتوانست پروانه نشر بگیرد، پیش از شروع کار، سودش را برده بود زیرا این پروانه نشر، کاغذ ارزان و زینک ارزانی در پی داشت که بخشی از آن صرف چاپ کتاب میشد و بخش دیگرش با قیمت بازار فروخته میشد. این مابهالتفاوت یا رانت، موجب آسودگی خاطر بنگاه انتشاراتی بود. کتابها با هزینه تولید بسیار پایین و با قیمتهای سوبسیدی به بازار میآمد و کتابفروشیها هم رونق داشتند. دهههای 1360 و 1370، بهشت بازار نشر بود و «به دست آمدن» سودهای قابل اعتنا. این سودها که تقریباً بیزحمت حاصل میشد، این علامت را داد که بازار فرهنگ، بازار پررونقی است و متقاضیان فعالیت در حوزه نشر، گروهگروه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مراجعه کردند و مجوز گرفتند و شدند ناشر.
طغیان سیل تقاضا برای انتشار کتاب، مقارن شد با برآمدن موج جدید ارتباطات و ورود اینترنت به ایران و پیدا شدن رقیبی تازه برای کتاب. برخی از خریداران سابق کتاب به فضای مجازی کوچ کردند و آنها که مانده بودند با سیل عرضه کتاب روبهرو شدند. این وضع، خوشایند ناشران و کتابفروشان نبود. خریداران کتاب یا طرف تقاضا، انتخابهای زیادی داشتند و میتوانستند از این یا آن ناشر و کتابفروش کتاب بخرند اما تولیدکنندگان و فروشندگان کتاب یا طرف عرضه، انتخابهای محدودی داشتند. در این اوضاع و احوال جدید، سه دسته ماندند و مابقی یا رفتند یا لنگانلنگان به سوی ورشکستگی میروند. گروه اولِ ماندگاران، آنهایی هستند که نافشان را با رانت بریدهاند. با رانت آمدهاند و با رانت ماندهاند. اینان غالباً یا دولتی و نهادیاند یا وابستگان خصوصی دولت و نهادها. گروه دوم ماندگاران، آنهایی هستند که در دوران رانت فرهنگی دهههای 1360 و 1370 بار خود را بستند و پس از این دوران توانستند با رانت و بیرانت (و البته غالباً باز هم با رانت) به راه خود ادامه دهند. اینان غالباً دولتیهای سابقند که با سرمایههای عمومی شکل گرفتهاند اما اسناد مالکیتشان به نام اشخاص خصوصی است. گروه سوم ماندگاران، که دست برقضا بار فرهنگ بر دوش ایشان است، ناشرانی هستند که بیرانت آمدهاند و بیرانت پا گرفتهاند و سرافراز پیش میروند.
این آرایش سهگانه بازار نشر ایران، از نمونههای برجسته وضع طبیعی و وضع غیرطبیعی در اقتصاد نشر و کل اقتصاد ایران است. گروههای اول و دوم، برآمدگان وضع غیرطبیعی و انحصارِ غیرطبیعیاند و گروه سوم برآمدگان وضع طبیعی یا کوششهای شخصی. برآمدگانِ وضع غیرطبیعی یا در واقع برکشیدگان، دو تالی فاسد دارند که معمولاً در نقدها به وضع بازار کتاب، نادیده گرفته میشود. نخستین تالی فاسد این برکشیدگانِ رانت و «انحصار غیرطبیعی»، خارج کردن فرهنگ و دانش از بستر طبیعی اجتماعی و ضمیمه کردن آن به قدرت سیاسی است. دومین تالی فاسد که نتیجه همان فساد اول است، استمرار چرخه رانت است. برآمدگان رانت، دارای قدرت بسیج و تشکلسازیاند و این بسیج و تشکل، خودش ابزار توزیع رانت است. همین دستگاه رانت است که موجب میشود ناشری یا فروشگاهی، ولو ناکارآمد، باقی بماند و ناشر یا فروشگاهی دیگر، ولو کارآمد، به حاشیه رانده شود.
بنابراین اینکه برخی کتابفروشیها ورشکسته و برخی تکثیر میشوند، ابداً به مردم و کتابخوانها ربطی ندارد. مردم کتاب مورد نیاز خود را از هر جای بازار که بیابند میخرند. آنچه موجب ورشکستگی میشود، در وهله نخست، همین چرخه معیوب رانت و معاضدت رانتخواران و قدرت سیاسی است و در وهله دوم، ناتوانی ناشران و کتابفروشان در زمینه نوآوری و خلاقیت. ناکامی ناشران و کتابفروشان هم اساساً حاصل همان چرخه رانت است و البته گاهی کاهلی.
آرایش سهگانه ناشران که شرح آن رفت، هر سال در موعد نمایشگاه کتاب، خود را نشان میدهد. طول و عرض غرفهها و نسبت آنها با تعداد عناوین و کیفیت کتابهای هر ناشر، به بیننده ریزبین نشان میدهد که چه کسانی بر سر سفره رانت نشستهاند و ماشین چرخه رانت را روغنکاری میکنند. 12 تا 22 اردیبهشت، فرصت مغتنمی است برای شناخت بازیگران بازار نشر؛ از برکشیدگان رانت تا کوشندگان فروتن.