انسجام یا گسست؟
واکنش جامعه ایرانی در برابر تهدید دوباره تحریم و جنگ چه خواهد بود؟
خبر کوتاه اما ترسناک بود: بازگشت کوپن! برای کسانی که دهه 60 را با دلهره جنگ و کمبود، در صفهای شیر و پنیر و نفت طی کرده بودند این خبر کابوسی دوباره بود که به لطف بیتدبیریهای دولت بهار میرفت تا آرامش خاطر جامعه را بر هم بزند. هنوز هیچ منبعی خبر را تایید نکرده بود که سیل خریداران هراسان به فروشگاههای زنجیرهای و سوپر مارکتها سرازیر شد.
خبر کوتاه اما ترسناک بود: بازگشت کوپن! برای کسانی که دهه 60 را با دلهره جنگ و کمبود، در صفهای شیر و پنیر و نفت طی کرده بودند این خبر کابوسی دوباره بود که به لطف بیتدبیریهای دولت بهار میرفت تا آرامش خاطر جامعه را بر هم بزند. هنوز هیچ منبعی خبر را تایید نکرده بود که سیل خریداران هراسان به فروشگاههای زنجیرهای و سوپر مارکتها سرازیر شد. در برابر دیدگان بهتزده فروشندگان، گونیهای برنج و پیتهای روغن و بستههای حبوبات بود که از فروشگاهها خارج میشد. در کمتر از چند ساعت، انبارها از مواد غذایی اصلی تهی شدند و مردمی که در این رقابت برای خرید جا مانده بودند به هول و ولا گرفتار آمدند که حالا برای تامین مایحتاج خود و خانوادهشان چه کنند. بوی نامطبوع بازار سیاه به مشامشان میخورد بیآنکه بدانند این کوپنهراسی هنوز تا مرز رسیدن به واقعیت راهی بس طولانی دارد. تحریمهای دوران جنگ اما، آثار بیمارگونه خود را برجای گذاشته بود. مردمی که در دهه 60 گلایهای از کمبودها نمیکردند و حتی سهم ارزاق خود را به سربازان جنگ و به همسایگان بیبضاعت میبخشیدند این بار بیآنکه به دیگران بیندیشند، تنها نگران پر کردن انبارهای خانه خود بودند تا از خطر قحطی در امان بمانند. کوپنیسم اما، هرگز بازنگشت!
از آن روز تاکنون هراس کمبود دارو و مواد غذایی و دلار و طلا، همچون نگرانی از سهمیهبندی ارزاق، گاهوبیگاه خواب مردمان این سرزمین را آشفته است. در دوران تحریمها هر گزارشی که در رسانههای داخل و خارج کشور منتشر میشد از ابعاد و پیامدهای اقتصادی تحریمها سخن میگفت و نگران دست بسته دولت در فروش نفت و معاملات بینالمللی و تهیه مایحتاج جامعه بود اما کمتر پژوهشی به ابعاد جامعهشناختی و روانشناسی داستان تنگنا و مضیقه مردم پرداخت؛ مردمی که چیز زیادی از دشواری صادرات و واردات و رد و بدل شدن دلار در سطح جهانی نمیدانستند، اما کمبود دارو برای بیمارانشان را با گوشت و خون خود احساس میکردند. مردمی که از تنگناهای دولت برای کنترل تورم سر درنمیآوردند، اما فرسودگی زیرساختها، از هواپیماهایی که برنخاسته فرو میافتاد تا قطارهایی که لِکولِککنان به مقصد نمیرسید تا ارتباطات آنلاینی که به لنگر کشتیها گیر میکرد و به نابودی میرفت را به چشم میدیدند.
با روی کار آمدن دولت امید و به مدد سیاستهای اقتصادی که رفتهرفته رنگوبوی عقلانیت به خود گرفت، اندکی بر این آشفتهحالیها مرهم نهاده شد. برجام، نور امید تازهای بود که به دل آنها که از تنگناها به درد آمده بودند تابیده شد. هراس به نتیجه رسیدن گزینههای روی میز، کمکم جای خود را به احساس امنیت و آرامش داد و به این ترتیب جنگهراسی و ترس از بازگشت تحریمها، رنگ باخت.
این روزگار خوش اما، پایایی چندانی نداشت. رئیسجمهور گزافهگوی و دیوانهمسلک ایالات متحده، نیامده کمر به قتل برجام بست و هر چه گفت و هرچه کرد تلاش برای آن بود تا رشته روزها و ماهها چانهزنیهایی که آثارش بر چهره مذاکرهکنندگان ژنو باقی مانده است، پنبه شود. تهدید خلافت اسلامی که مدتها منطقه را به آشوب کشیده بود اکنون جای خود را به سیاستهای خصمانه رودررو داده است که آمریکا و انگلستان و فرانسه نقشهاش را میکشند، عربستان پولش را میدهد و اسرائیل برایش کف میزند و تشویقش میکند! موشکهایی که بر فراز سوریه به پرواز درآمد گرچه به تعبیر بسیاری زهرچشمگیری از بشار اسد بود و خط و نشانکشی برای روسیه، و گرچه به مقاصد استراتژیک اصابت نکرد اما ترکشهایش در روح و روان جامعه ایرانی باقی ماند؛ جامعهای که امنیت و آرامش مرزهایش را در سالهای اخیر با هیچ چیز عوض نکرده است.
حالا فقط هراس از جنگ در خاورمیانه نیست که بازگشته. مردمی که رای به صندوق دولت امید ریختند در توانایی دولتشان برای مدیریت این اوضاع کمی تردید دارند. اقتصادی که مردم معیار محک زدنش را قیمت دلار و گوشت و میوه میدانند یکباره آشفته شده، رسانهها مدام خبر از ابرچالشهایی میدهند که میتواند روزهای طلایی آینده را تیره و غبارآلود کند، غول بیکاری قصد تکان خوردن و کوچیدن ندارد، حال محیط زیست و منابع آب رو به وخامت است و هراس بازگشت تحریمها و جنگ، رفتارهای عقلانی جامعه را دچار اختلال میکند.
جامعه ایرانی در شرایط جدید چه واکنشی از خود نشان خواهد داد؟
سرمایه ازدسترفته
کمتر کسی است که فرانسیس فوکویاما نظریهپرداز ژاپنی-آمریکایی و استاد دانشگاه استنفورد را نشناسد. نظریه «پایان تاریخ» او را به یکی از چهرههای شناختهشده بینالمللی در نظریهپردازی سیاسی تبدیل کرده است. سخنرانی فوکویاما در نشست جهانی حکومت که همهساله در فوریه به میزبانی دولت امارات و در دوبی برگزار میشود، امسال برای اندیشمندان سیاسی کشور به مرکز توجه و بحث و گفتوگو بدل شد.
فوکویاما که در این نشست در یک جلسه پرسش و پاسخ با عنوان «بازنویسی تاریخ: آینده حکمرانی جهانی و حکومتهای شبکهای» سخن میگفت ضمن اظهار نگرانی از حرکت جهان به سمت چندقطبی یادآور شد مشکل بزرگ در حکمرانی جهانی این است که واقعیت اجتماعی بنیادین با سرعتی بسیار سریع در حال پیشروی و دگرگونی است و نهادها در حال تلاشند تا خود را با آن منطبق کنند. فوکویاما ظهور پوپولیسم را «پاشنه آشیل بسیاری از دموکراسیها» در غرب دانست، چراکه مردم احساس میکنند ارزشی برای نظام سیاسی ندارند.
صحبتهای فوکویاما اما، از آیندهنگری مسائل جهانی به تحلیل شرایط ایران کشیده شد تا جایی که ادعا کرد ایران به خاطر تنشهای اجتماعی که بین نسلهای این کشور وجود دارد به سمت یک بحران در حال حرکت است. به گفته او در ایران، یک انقلاب اجتماعی زیر پوست جامعه در حال گسترش است. یک جمعیت جوان و تحصیلکرده وجود دارد، خصوصاً در بین زنان، که با رفتارهای دستوری چندان سر سازگاری ندارد. ایران به سمت نوعی انفجار در حرکت است. فوکویاما آشفتگیهای اخیر در ایران را تا حدی ناشی از عوامل آب و هوایی همچون خشکسالی و کمبود آب دانست، که اغلب خشونت به بار آورده است و با دیگر عوامل بحرانزا تداخل پیدا کرده است. این نظریهپرداز البته میگوید از نتیجه این روند مطمئن نیست اما وضعیت ایران را وضعیت باثباتی نمیداند.
در نقد دیدگاه فوکویاما البته بسیار نوشته شده است. برخی که همواره او را به نزدیکی با پنتاگون و قلم زدن در راستای سیاستهای پیدا و پنهان ایالات متحده و اسرائیل متهم کردهاند میگویند این نظریه فروپاشی جامعه ایرانی 40 سال است که مطرح میشود در حالی که انسجام و وحدت جامعه اسلامی، پیوسته امیدواران به گسست آن را ناامید کرده است. گروه دیگری از تحلیلگران نیز بر این باورند که نظریات فوکویاما بیشتر مبتنی بر مطالعات بینالمللی و روند ظهور و افول لیبرالیسم در جهان است و به دلیل تفاوتهای ساختاری جدی قابل تعمیم به شرایط ایران نیست.
دیدگاه فوکویاما هرچه هست اما، تقابلی با هشدار جامعهشناسان و پژوهشگران علوم سیاسی کشور ندارد. در سالهای اخیر یکی از مهمترین داراییهای کشور یعنی «سرمایه اجتماعی» بهشدت رو به نقصان گذاشته است. سرمایهای که بر محور اعتماد و هنجارهای اجتماعی استوار است. سرمایهای که متضمن مشارکت، همدلی و حضور فعال یکایک شهروندان در تمامی عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است و بدون آن میتوان گفت هیچ سرمایهای به بهرهوری و کارآمدی لازم نمیرسد. سرمایه اجتماعی لازمه جامعهای است که میخواهد در برابر هر تهدید و تحریمی منسجم باشد و بتواند بحرانهای احتمالی را بدون ازهمگسستی پشت سر بگذارد.
بسیاری از تحلیلگران، کاهش سرمایه اجتماعی در ایران را ناشی از ناامیدی مردم از توانایی دولت در حل مسائل و معضلات اقتصادی و سیاسی میدانند. شبکههای اجتماعی که در کمرنگ شدن جایگاه اطلاعرسانی و مرجعیت رسانههای اصلی به فضایی آزادتر برای نشر اخبار و اطلاعات بدل شدند هر ازگاهی از ناکارآمدی دستگاههای اجرایی یا فساد گسترده در بخشی از حکمرانی پرده برداشتند و به این ناامیدیها دامن زدند. مردم رفتهرفته پنداشتند با دولتمردانی روبهرو هستند که نهتنها توانایی مقابله با بحرانهای گوناگون را ندارند، که برخی آنها در میان این همه دشواری، تنها به منافع خود میاندیشند و مشغول بستن بار خود هستند. آثار این کاهش اعتماد و امید و تحلیل رفتن سرمایه اجتماعی در مهمترین رویدادهای سال گذشته خود را به وضوح نشان داد. زلزله کرمانشاه گرچه مصداق همدلی عظیم شبکههای میان مردم بود اما به سند بیاعتمادی آنها به دولت و دولت نهادها تبدیل شد. برف زمینگیرکننده تهران هم مهر تایید دیگری بر آن گذاشت.
این سرمایه ارزشمند که هنوز هم میتوان آن را احیا کرد، شاید یکی از مهمترین ابزارهایی است که میتواند ناجی جامعه در برابر تحریمهراسی و جنگگریزی و فوبیای دلار باشد. جامعه در شرایط بحرانی باید به دولتمردان خود اعتماد داشته باشد و دولتمردانی میتوانند اعتماد عمومی را جلب کنند که از پیش شفاف، پاسخگو، مسوولیتپذیر و مشارکتجو عمل کرده باشند، پایبندی خود را به قانون به اثبات رسانده باشند، ثابت کرده باشند اهل تبانی با دستهای فاسد نیستند و برای مقابله با فساد عزمی جدی دارند و از همه مهمتر دغدغه خود را برقراری عدالت اجتماعی و تامین رفاه و آزادی مردم نشان بدهند.
انسجام اجتماعی؛ سلاح رویارویی با بحران
نابرابری، فساد، دشواریهای اقتصادی، تغییرات اقلیمی و بحرانهای زیستمحیطی، رقابتهای ژئوپولتیک و چالشهای سیاسی اما، تنها مختص ایران نیست. در جای جای دنیا مردم با چنین پدیدههای ناخوشایندی دست به گریباناند تا آنجا که نظریهپردازان و اندیشمندان حوزههای مختلف، پیوسته در حال تحلیل شرایط جدید حکمرانی در جهاناند و میکوشند راهکارهایی به سیاستگذاران و دولتمردان ارائه دهند تا از فروپاشی جوامع جلوگیری کنند.
جامعهشناسان و نظریهپردازان علوم سیاسی، در رویارویی با این بحرانها بر یک دیدگاه اتفاق نظر دارند. جامعهای که بتواند در شرایط بحرانی انسجام خود را حفظ کند از میدان جنگ و بحران و رقابت، پیروز بیرون خواهد آمد. این دیدگاهی است که تجربه کشورهای مختلف جهان در طول تاریخ آن را به اثبات رسانده است. کشورها با انسجام داخلی در برابر سختترین صدمات نیز دوام آوردهاند. پس از جنگ جهانی کشورهایی مانند آلمان و ژاپن توانستند ویرانیها را آباد کنند، دشواریها را پشت سر بگذارند و دوباره روی پای خود بایستند. جامعهشناسان میگویند بدون انسجام اجتماعی چنین پدیدهای میسر نبود و نیست. اما انسجام اجتماعی چیست و چه مولفههایی دارد؟
انسجام اجتماعی را با میزان پیوندهای متقابل میان گروههای مختلف تشکیلدهنده یک اجتماع میسنجند. البته آنچه قوت انسجام هر جامعه را تعیین میکند، اعتماد است که خود به صورت درونگروهی و برونگروهی قابل بررسی است. اعتماد درونگروهی در قالب پیوندهای میان اعضای یک خانواده، فامیل، طایفه، قومیت، صنف و جناح مشاهده میشود که به نوبه خود سبب حمایت، پشتیبانی و دفاع برای اعضای گروه میشود. اما آنچه از منظر وحدت و منافع ملی اهمیت دارد، قوت اعتماد برونگروهی است یا اعتمادی که اعضای یک جامعه صرف نظر از عضویتشان در گروههای مختلف اجتماعی به یکدیگر و به دولتمردان دارند.
جامعهشناسی مانند پارسونز معتقد است جامعه استعداد و ظرفیت جدال و ستیز را داراست که البته این استعداد ممکن است به فعلیت درآید یا خیر. از نظر او این جدال و ستیز از کمیابی عمومی کالاهای ارزشمند سرچشمه میگیرد. از اینرو او به دنبال راهی است که از طریق آن، انسانها با وجود کمیابی مزمن کالاها در جامعه بتوانند در کنار هم به سر برند و همبستگی و انسجام جامعه به خطر نیفتد. اما اینکه چگونه کمیابی کالاهای ارزشمند به تهدید همبستگی اجتماعی میانجامد، امری است که به موضوع ضرورتهای کارکردی در نظام اجتماعی پارسونز مربوط میشود. یکی از ضرورتهای کارکردی در نظام اجتماعی، کارکرد تطبیق و انطباق خردهنظام با نظام اجتماعی است. چنانچه خردهنظام نتواند نیازهای خود را با شرایط محیطی و ارزشهای حاکم بر جامعه هماهنگ کند، همبستگی اجتماعی تهدید خواهد شد. شاید به همین دلیل است که فردگرایی، تضعیف ارزشها و طرد اجتماعی را از مهمترین عواملی میدانند که انسجام اجتماعی را تهدید میکند.
برای رسیدن به انسجام، جامعهشناسان بر مولفههای مختلفی تاکید میکنند. زبان و تاریخ ملل که خود در قالب هویت ملی جای میگیرد شاید مهمترین عامل انسجام اجتماعی است. در کشورهایی نظیر ایران، اعتقادات دینی و مذهبی و ارزشهای اخلاقی نیز عامل دیگری برای انسجام به شمار میروند. گرچه تجربه ایران در سالهای جنگ تحمیلی و دوران پرتنش تحریمها نشان داده است اتکا بر هویت ملی-مذهبی میتواند سپر قدرتمندی در برابر گسست اجتماعی باشد اما باید به خاطر داشته باشیم برای حفظ انسجام اجتماعی نمیتوان به این دو پیششرط بسنده کرد.
شرط لازم و کافی برای شکلگیری و حفظ انسجام اجتماعی در برابر تهدیدها، مشارکت واقعی مردم در تمامی زمینهها و حوزههای حیات اجتماعی است. مردمی که خود را در سرنوشت خود سهیم میدانند برای رقم زدن آن به بهترین وجه تلاش میکنند؛ حال لازم باشد در برابر تحریم اقتصادی مقاومت کنند یا با تدبیر از بحران ارز و دلار بگذرند یا در برابر تهدید به جنگ، همبستگی خود را از دست ندهند. بیتردید برای افزایش مشارکت مردم به دولتمردانی نیاز است که فضای مشارکت را فراهم کنند. تامین آزادی مردم به هر شکل و شیوه، از آزادی بیان گرفته تا آزادی اقتصاد همگی میتواند زمینهساز این مشارکت باشد. در نقطه مقابل هر نوع تحدید آزادی با تهدید مشارکت، میتواند قوت این رکن انسجام اجتماعی را رو به ضعف ببرد. شاید به همین دلیل است که در این شرایط بحرانی، کوچکترین خبری مانند فیلترینگ یک شبکه اجتماعی خود به چالشی در افکار عمومی بدل میشود و هماندیشی و گفتمان عمومی برای پرداختن به موضوعات و مسائل حیاتیتر را به حاشیه میراند. با هر تحدیدی، مردم ناراضی خواهند شد و با هر نارضایتی از فضای تعامل و تشریک مساعی با دولتمردان خود فاصله میگیرند.
توجه به گروههای اقلیت و در حاشیهمانده از دیگر عوامل موثر در ایجاد انسجام اجتماعی است. زنان، اقلیتهای مذهبی، قومیتها و مهمتر از همه اقشار بیبضاعت بخشهای مهمی از جامعه هستند که انتظار دارند مطالباتشان دیده شوند و پاسخ بگیرند تا با احساس طرد اجتماعی و انزوا از دیگر بخشهای جامعه مواجه نشوند. در هر بحرانی حس پیوستگی این حاشیهنشینان به متن است که میتواند سبب تقویت انسجام اجتماعی شود و حکمرانی را در مقابله با بحران یاری دهد.
از نقش رسانهها در ایجاد انسجام اجتماعی، بازگرداندن امید به جامعه و تقویت اعتماد نیز نباید غافل شد. گرچه رسانههای نوین برای آزادی دسترسی به اطلاعات فرصت بیبدیلی را ایجاد کردهاند اما به نظر میرسد به همان اندازه که در آگاه کردن مردم از آنچه تا پیش از این در پس پرده باقی میماند موثر بودهاند، به همان اندازه مردم را در دنیایی از خبر و نظر، اطلاعات صحیح و غلط یا سوگیرانه و جهتدار گیجوگنگ رها کردهاند. به همین دلیل است که برای بازگرداندن اعتماد و امید به جامعه و تقویت پیوندهای اجتماعی به رسانههای حرفهای نیاز است که به دور از وابستگی و منفعتطلبی، ترویج بدبینی و بیاعتمادی، به نشر آگاهی بپردازند و بر سرمایه اجتماعی جامعه بیفزایند.
علاوه بر این همه، نباید از خاطر دور داشت که انسجام اجتماعی تابعی از انسجام در هرم قدرت است. در جامعهای که مردم به وحدت و یکپارچگی نظام سیاسی تردید دارند و پیوسته شاهد منازعات سیاسی بین دولتمردان خود هستند نمیتوان انتظار داشت، پیوستگیهای درونگروهی یا برونگروهی خود را حفظ کنند. مسوولیت اخلاقی و قانونی دولتمردان آن است که در مدت زمامداری به جای گروکشی و تخریب و ایجاد گسست در ساختار حکمرانی به وحدت رویه بیندیشند و با ایجاد ثبات سیاسی و تضمین ثبات اقتصادی و اجتماعی هراس را از دل مردم برانند.
به سوال نخستین بحث بازمیگردیم. آیا تهدید جنگ بیرونی یا فشارهای خارجی، دوباره دستمایه وحدت و انسجام میشود و یکپارچگی مردم همچون سالهای نخستین پیروزی انقلاب و جنگ تهدیدهای خارجی را بیاثر میکند؟ یا اعتماد ازدسترفته و سرمایه اجتماعی تضعیفشده که جامعهشناسان سالهاست نسبت به تشدید آن هشدار میدهند، همچون کوپنهراسی، مردم را به غارتگران انبارهای برنج و روغن تبدیل میکند؟ در پاسخ به این سوالات صفهای خرید دلار، در اوج بحران ارز، حرفهایی برای گفتن دارد. باید از واکنشهای هیجانی جامعهای که بیم بر امیدش غلبه پیدا کند، ترسید. تزریق امید به جامعه شاید نوشدارویی پیش از مرگ سهراب باشد.