راه رفتن روی لبه تیغ
تحلیلی درباره ریشههای گسترش طلاق
بنا بر گزارش سازمان ثبت احوال تعداد 175 هزار مورد طلاق در سال 1396 داشتهایم که بیشترین آمار ثبتشده در تاریخ ایران است. به صورت دقیقتر نسبت طلاقها به ازدواجهای ثبتشده در سال گذشته به 29 درصد رسیده که بالاترین آمار در تاریخ ثبت احوال ایران از سال 1344 است. بعضی از عواملی که در بیشتر شدن طلاق نقش دارند، تغییرهای گریزناپذیر عصر امروز است.
بنا بر گزارش سازمان ثبت احوال تعداد 175 هزار مورد طلاق در سال 1396 داشتهایم که بیشترین آمار ثبتشده در تاریخ ایران است. به صورت دقیقتر نسبت طلاقها به ازدواجهای ثبتشده در سال گذشته به 29 درصد رسیده که بالاترین آمار در تاریخ ثبت احوال ایران از سال 1344 است. بعضی از عواملی که در بیشتر شدن طلاق نقش دارند، تغییرهای گریزناپذیر عصر امروز است. جالب اینکه بعضی از این تغییرات گریزناپذیر که منجر به بیشتر شدن آمار طلاق میشوند، اتفاقاً تغییرات مثبتی هستند. همیشه اتفاقهای بد، نتیجه تغییرات بد نیستند. چهبسا تغییرات خوب، عارضههای جانبی داشته باشند که پیامدهای منفی به بار بیاورند. به عنوان مثال سادهترین و دمدستیترین تحلیل این است که میانگین عمر زیاد شده است و انسانها وقت بیشتری برای فکر کردن به طلاق دارند. شاید اگر نسلهای قبل به اندازه ما عمر میکردند، آمار طلاق بیشتری هم داشتند. مساله دیگر استقلال اجتماعی و مالی زنها در جامعه است. در حال حاضر خیلی وقتها زنان پیشنهاد جدایی میدهند. این اتفاق در زمانی که زنان به شوهرانشان وابستگی مالی داشتند خیلی کمتر میافتاد. بیشتر شدن میانگین عمر و استقلال زنان، به خودی خود اتفاقهای مبارکی هستند. بنابراین برای تحلیل مسائل پیچیده و چندعلتی اجتماعی باید پذیرفت که گاهی اتفاقهای خوب، میتوانند نتایج منفی به بار آورند. هیچ عقل سلیمی با یک اتفاق خوب به خاطر به بار آوردن چند نتیجه منفی مخالفت نمیکند. درست مانند چیزی که در عارضه جانبی داروها دیده میشود. داروها کمک خیلی زیادی به بیشتر شدن طول عمر و کیفیت زندگی ما کردهاند. البته هر دارویی عوارضی هم دارد. عارضه دارویی دلیلی برای حذف و عدم تجویز دارو نیست. بعضی از عوامل مستعدکننده طلاق ریشه در بیشتر شدن انتظارهای انسان مدرن از ازدواج دارند. انتظاری که امروزه جوانها از ازدواج دارند بیشتر از گذشته است. در گذشته ازدواجها بیشتر عملگرایانه بود. ازدواج تنها راه مطمئن برای برآورده شدن نیاز جنسی، فرزندآوری و تشکیل یک کانون اقتصادی بود. اما امروزه زوجها از یکدیگر انتظار همفکری، صمیمیت به معنای واقعی و عشقورزی دارند. در نظام سنتی برای طلاق حتماً باید یک دلیل محکمهپسند وجود میداشت و چیزی به نام «طلاق توافقی» قابل تصور نبود. برای کسی قابل فهم نبود که چه چیزی باعث میشود یک زن تصمیم بگیرد از شوهرش جدا شود؛ در حالی که شوهرش اعتیاد ندارد، دست بزن ندارد، خسیس نیست و رفتارهای غیرمتعهدانه هم انجام نمیدهد. اما امروزه برای بسیاری از مردها و زنها پیش میآید که به جدا شدن فکر کنند، در حالی که همسرشان هیچ خطایی از جنس موارد محکمهپسند مرتکب نشده باشد. بنابراین در نظام ارتباطی مدرن، عشق و همفکری اهمیت بیشتری پیدا کرده است. انسان امروز نسبت به گذشته پیچیدهتر شده است، لذا همفکری و عشقورزی او هم دشوارتر شده است. زنان و مردان باید مهارت عشقورزی و ارتباط درست با جنس مخالف را یاد بگیرند. در جامعه ما به خاطر اینکه روند اجتماعی شدن در طول مدت تحصیل با همجنسان صورت میگیرد، به طور طبیعی یک ضعف همگانی در شناخت و ارتباط با جنس مخالف وجود دارد. بنابراین لازم است به فکر طرحریزی راههای جایگزین متناسب با فرهنگ برای مراوده بیشتر دختران و پسران پیش از ازدواج بود. یکی دیگر از عوامل مهم در طلاق، سردرگمی در تعریف «نقشهای جنسیتی» است. در نظام سنتی، زنها و مردها در ازدواج نقشهای تعریفشدهای داشتند. مرد نانآور خانواده بود و زن هم نقش خانهداری را ایفا میکرد. در نظام مدرن، نقشهای جنسیتی به سمت همسان شدن پیش رفتهاند. یعنی یک زن و شوهر غربی معمولاً در مسائل اقتصادی و شغلی و در وظایف مربوط به خانه با یکدیگر مشارکت میکنند. اما در جامعه ما به دلیل وضعیت در حال گذار، زنان و مردان دچار سردرگمی نقشها شدهاند و همین سردرگمی و شفاف نبودن نقشها میتواند یکی از عوامل مهم در طلاق باشد.
مساله دیگر احترام به حریم خصوصی است. هرچقدر پیش میرود نیاز انسانها به حریم خصوصی بیشتر میشود. انسان امروز «جاهطلب» شده است. البته اینجا مراد، معنای منفی جاهطلبی نیست. منظور میل و نیازی است که انسانها به پیشرفت تحصیلی و اجتماعی و خودشکوفایی دارند. هدف غایی یک جوان امروزی، خودشکوفایی است نه صرفاً ازدواج. برای انسان سنتی ازدواج آخرین مرحله رشد بود، در حالی که برای جوان امروزی ازدواج تازه آغاز راه است. خودشکوفایی نیاز به حریم خصوصی دارد. ما باید یاد بگیریم به حریم خصوصی یکدیگر احترام بگذاریم. داشتن حریم خصوصی و فضای شخصی به معنای غیرمتعهد بودن نیست. در اینجا مرز ظریفی بین «حریم خصوصی» و «بیقیدی» وجود دارد. زن و شوهر پیش از ازدواج و پس از آن لازم است مرتب درباره مصداقهای حریم خصوصی همدیگر صحبت کنند و به خودشان اجازه ورود و دخالت به حریم همدیگر را ندهند. اگر این اتفاق نیفتد زن و شوهر آرامآرام در ازدواج احساس خفگی میکنند و به جایی میرسند که ادامه زندگی برایشان ناممکن میشود.
البته بعضی از عوامل روانی-اجتماعی طلاق، چیزی فراتر از خوانشهای متفاوت فرهنگی است و این عوامل به خودی خود آسیبرسان هستند. یکی از اینها، نابسامانی اقتصادی است. رابطه زناشویی بهشدت از اوضاع اجتماعی و اقتصادی جامعه متاثر میشود. ازدواج یک سرمایهگذاری روانی-عاطفی است و مانند هر سرمایهگذاری دیگری نیاز به یک بستر امن و شرایط قابل پیشبینی دارد. نوسانهای دلار و غیرقابل پیشبینی بودن شرایط اقتصادی از طرفی آمار ازدواج را کم میکند و از طرف دیگر میزان طلاق را بیشتر میکند. عامل آسیبرسان دیگر معضل اعتیاد است. بیشتر شدن مشکلات معیشتی و شیوع زیاد اختلالهای روانی، جوانها را مستعد اعتیاد میکند. خطر مهم مواد این است که بین زن و شوهر جدایی میافکند.
اولویت یک انسان معتاد مواد است، نه همسرش. میزان زیادی از انرژی روانی یک معتاد که انتظار میرود در حالت طبیعی معطوف به همسر و فرزند شود، در راه مصرف مواد به هدر میرود. حتی اگر پرخاشگری، خماری، اختلالهای جنسی مرتبط با مصرف مواد و سایر اختلالهای روانی و جسمی را که پیامدهای اعتیاد هستند در نظر نگیریم؛ در خوشبینانهترین حالت، اعتیاد انرژی روانی را از همسر به سمت مصرف مواد منحرف میکند. گویی فرد معتاد دو معشوق دارد: همسرش و مواد!
زیاد شدن آمار طلاق در جامعه ما اتفاق نامبارکی است که حتماً باید به صورت کارشناسانه ریشهیابی شود. هرچقدر رابطههای یک جامعه ماندگارتر، متعهدانهتر و با رضایتمندی بیشتری همراه باشد، آن جامعه در کل موفقتر است. اما اگر زاویه نگاه را از سطح جامعهشناسی به سمت روانشناسی بچرخانیم، متوجه میشویم که در سطح فردی طلاق، لزوماً مترادف با «شکست» نیست. زن و شوهری را در نظر بگیرید که 10 سال با هم زندگی مشترک داشتهاند و بعد از آن از هم جدا میشوند. این جدایی به این معنا نیست که آنها 10 سال از عمرشان را نابود کردهاند و در زندگیشان شکست خوردهاند. این 10 سال جزئی از زندگیشان بوده، اوقات خوشی را با هم داشته و تجربههای زیادی به دست آوردهاند. حتی گاهی خود سختیهای طلاق به آنها رشد داده است. باید مراقب باشیم که نگاه آسیبشناختی و تحلیلی به مساله طلاق، ما را به سمت یک نگاه تونلی سوق ندهد. باید ظرفیت نگاه چندبعدی را داشته باشیم. طلاق در سطح اجتماعی یک معضل و آسیب است اما در سطح فردی میتواند یک راهحل منطقی برای پایان دادن به تعارضهای زناشویی باشد؛ البته با تاکید بر این نکته که به عنوان آخرین راه در نظر گرفته شود. وقتی از طلاق صحبت میکنیم گویی داریم روی لبه تیغ راه میرویم. طلاق مانند هر واقعیت دیگری نسبی است و خوبیها و بدیهای خودش را دارد. اگر از نگاه واقعبینانه به طلاق دور شویم و جنبههای فردی آن را در کنار جنبههای اجتماعی نبینیم، برای حل این مشکل ناتوانیم. حل مشکل طلاق نیاز به یک نگاه کارشناسانه و واقعبینانه دارد.