شناسه خبر : 42290 لینک کوتاه

کشش فقر

رشد اقتصاد به سود فقراست یا ثروتمندان؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

72چند نفر در جهان در فقر زندگی می‌کنند؟ بر اساس گزارش بانک جهانی، حدود 10 درصد از مردم جهان که درآمدی کمتر از 90 /1 دلار در روز دارند در فقر شدید زندگی می‌کنند. فقر یکی از بزرگ‌ترین معضلات جهان است و با وجود تلاش‌های جهانی هنوز ۱۰ درصد جمعیت زمین زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند. به گزارش بانک جهانی سه محدوده درآمدی برای شناسایی فقرا در دنیا وجود دارد:

1- اولین گروه افرادی هستند که زیر خط فقر مطلق قرار دارند و میزان درآمد روزانه آنها کمتر از 90 /1 دلار است.

2- گروه دوم افرادی هستند که درآمد روزانه آنها بین 90 /1 تا 2 /3 دلار در روز است.

3- سومین گروه افرادی هستند که کمتر از 5 /5 دلار در روز درآمد دارند.

 تمامی این گروه‌های درآمدی در زمره افراد فقیر در دنیا هستند در حالی‌ که در آمارهای جهانی تنها افرادی که زیر خط فقر مطلق هستند در نظر گرفته می‌شود. بانک جهانی در ادامه این گزارش اشاره کرده که: «یک‌چهارم مردم دنیا درآمدی کمتر از 2 /3 دلار در روز دارند و سهم افرادی که کمتر از 5 /5 دلار در هر روز درآمد کسب می‌کنند برابر با ۵۰ درصد جمعیت دنیاست. به تعبیر بهتر هم‌اکنون 8 /1 میلیارد نفر در دنیا با درآمدی کمتر از 2 /3 دلار در روز و 3 /3 میلیارد نفر با درآمدی کمتر از 5 /5 دلار زندگی می‌کنند و تمامی این افراد امکانات لازم برای زندگی مناسب و تفریح و تامین هزینه‌های درمانی را ندارند. اما راه‌حل کمتر شدن فقر در جهان چیست؟ عده بسیاری از اندیشمندان اقتصادی راه کاهش فقر را در افزایش تولید و رشد و توسعه اقتصادی می‌بینند و معتقدند رشد اقتصادی مولفه بسیار مهمی برای دستیابی به هدفی مانند کاهش فقر و نابرابری است. با وجود این، رابطه میان فقر و رشد اقتصادی همچنان جای سوال بوده تا جایی که تحقیقات متعددی در زمینه رابطه بین رشد اقتصادی و فقر انجام شده است که طی آن اقتصاددانان به دنبال پاسخ به این پرسش بوده‌اند که: آیا رشد اقتصادی شامل فقرا می‌شود یا اینکه اثر اصلی رشد به وسیله ثروتمندان جذب شده و به مقدار کمتری افراد کم‌درآمد را منتفع می‌کند؟ تصور کلی این است که هر چه رشد اقتصادی بیشتر باشد فاصله میان غنی و فقیر بیشتر می‌شود و نابرابری بین آنها بیش از پیش به چشم می‌آید. در سال 1980 کاکوانی شاخصی در این زمینه طراحی کرد که می‌توان به وسیله آن اثر مداخلات اجتماعی را بر مولفه‌های اجتماعی همچون فقر و نابرابری بررسی کرد. اما مطالعات انجام‌شده در زمینه رشد نشان داده است که اثرات رشد اقتصادی بر فقر خیلی کمتر از آن چیزی است که کشش فقر کاکوانی و شاخص او پیشنهاد می‌کند؛ دلایل آن هم عبارت‌اند از افزایش نابرابری در طول زمان، خطاهای اندازه‌گیری، اختلاف بین نظرسنجی‌ها و حساب‌های ملی و تغییر در تعریف معنای «فقر». اختلاف‌نظرها درباره استفاده و عدم استفاده از شاخص کاکوانی در بررسی‌ها باعث شد تا برخی از اقتصاددانان به این موضوع ورود کنند. در همین راستا، مارتین راوالیون در مقاله‌ای که با نام «کشش‌های کاهش فقر» در سال 2022 در ژورنال NBER به چاپ رسید، به بررسی نقاط قوت و ضعف شاخص کاکوانی پرداخت. او با استفاده از یافته‌های مقالات انجام‌شده بر اساس این شاخص به بررسی این موضوع می‌پردازد. در ادامه خلاصه‌ای از این مقاله ارائه می‌شود.

شاخص کاکوانی

به‌طور شهودی، با استفاده از مولفه‌هایی مانند میانگین توزیع درآمد و میزان «نابرابری» می‌توان معیار مناسبی برای اندازه‌گیری فقر در جامعه طراحی کرد. در این صورت می‌توان تاثیر رشد بر چنین معیاری از فقر را خنثی در نظر گرفت، به این معنی که درآمد همه افراد جامعه با یک نرخ رشد می‌کنند، بنابراین نابرابری در طولانی‌مدت ثابت باقی می‌ماند. این دقیقاً دیدگاهی است که رابرت لمپمن (اقتصاددانی که در اواسط دهه 1960 به رئیس‌جمهور ایالات‌متحده لیندون بی. جانسون در مورد «جنگ علیه فقر» مشاوره می‌داد) درباره عواقب فقر در ذهن خود داشت. لمپمن فرض کرده بود که توزیع نسبی درآمد افراد ثابت می‌ماند و بر این اساس استدلال کرده بود که نرخ فقر در ایالات‌متحده روند کاهشی خواهد داشت و برای مدت‌ها این روند ادامه‌دار خواهد بود و با این حساب انتظار می‌رفت که فقر در آمریکا تا سال 1990 از بین برود. در حالی که در واقعیت چنین اتفاقی نیفتاد. بر اساس استانداردهای مدرن، محاسبات لمپمن خام به نظر می‌رسد. او از ویژگی‌های تحلیلی معیارهای فقر استفاده نکرده بود و برای تحلیل‌های خود داده‌های زیادی هم در دسترس نداشت. هر دو این موارد تا سال 1990 تغییر بسیاری کرده بودند که باعث شده بود تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های لمپمن اشتباه از آب دربیایند. در مقاله مهمی در این زمینه، نانک کاکوانی (1990، 1993) مفهوم «کشش کاهش فقر» را معرفی کرد. در حدود 30 سال پیش کاکوانی یک شاخص برای اندازه‌گیری و سنجش پیشرفت مداخلات اجتماعی طراحی کرد. این شاخص عموماً در مسائل مربوط به نابرابری استفاده می‌شود و از لحاظ نظری شاخص کاکوانی معمولاً عددی بین یک (نابرابری کامل) و منفی یک (برابری کامل) باشد و هر چه عدد بزرگ‌تر شود، نابرابری بیشتر می‌شود. این شاخص و شاخص ضریب جینی بسیار شبیه به هم هستند. خصوصیت قابل توجه شاخص کاکوانی مانند شاخص جینی این است که این دو شاخص رابطه نزدیکی با منحنی لورنز دارند. شاخص کاکوانی برخلاف شاخص جینی، از حساسیت بیشتری نسبت به انتقال درآمد در سطح پایین درآمدی برخوردار است و این موضوع باعث می‌شود که در بررسی‌های مسائل مربوط به فقر، استفاده از این شاخص کاربردی‌تر باشد و از سوی بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی، آماردانان و اقتصاددانان مورد استفاده قرار گیرد. آنها در بررسی‌های خود عموماً به دنبال یافتن آثار یک سیاست بر روی شرایط اجتماعی جامعه هستند که این شاخص به خوبی می‌تواند این خواسته آنها را برآورده کند. به عنوان مثال زمانی که مالیاتی افزایش می‌یابد یا یارانه‌های پرداختی به اقشار کم‌درآمد جامعه زیاد می‌شود با بررسی این شاخص قبل و بعد از اجرای این سیاست می‌توان پیامدهای سیاستی را که سیاستگذار اجرا کرده است به خوبی درک کرد. اینکه آیا افزایش مالیات باعث فقیرتر شدن افراد شده یا خیر؛ آیا حذف یارانه حامل‌های انرژی وضعیت اقشار کم‌درآمد را بدتر می‌کند یا خیر؛ تصمیمات سیاستی بر کدام قشر تاثیر بیشتری می‌گذارد؛ با بررسی این شاخص می‌توان به همه این سوالات پاسخ مناسبی داد.

73

کشش رشد فقر چیست؟

کشش (Elasticity) به معنی درصد تغییر در یک متغیر نسبت به درصد تغییر در سایر عوامل موثر بر آن است. یکی از انواع کشش، کشش تقاضاست. طبق تعریف، تغییر در «مقدار تقاضا» در نتیجه تغییر در یکی از عوامل موثر بر آن را «کشش تقاضا» (Demand Elasticity) می‌گویند که به صورت درصدی بیان می‌شود. در این صورت، کشش درآمدی تقاضا، درصد تغییرات مقدار تقاضا در ازای درصد تغییر در مقدار درآمد تعریف می‌شود. به عبارت ساده‌تر می‌توان گفت با کاهش (افزایش) یک درصد در درآمد افراد، میزان تقاضای آنها برای کالاها و خدمات مختلف به چه میزان تغییر می‌کند. به همین صورت، مفاهیم مشابهی مانند کشش عرضه و کشش متقاطع را می‌توان تعریف کرد. اما کشش رشد فقر چیست؟ «کشش کاکوانی» یا همان کشش رشد فقر (GEP) درصد کاهش نرخ فقر است که با درصد تغییر در درآمد متوسط (سرانه) همراه است. کاکوانی فرمول‌هایی برای این کشش برای معیارهای مختلف فقر ارائه کرد. او همچنین فرمول‌هایی برای کشش با توجه به نابرابری ارائه کرد. این فرمول‌ها پاسخی فوری و عملیاتی به این سوال ارائه می‌دهند که نرخ رشد معینی از درآمد سرانه یا تغییر در نابرابری چقدر بر فقر تاثیر می‌گذارند. به‌طور کلی می‌توان گفت به وسیله این شاخص می‌توان اثر مولفه‌های کلان اقتصادی مانند رشد تولید و درآمد را بر مولفه‌های اجتماعی مانند فقر مورد بررسی قرار داد. موضوعی که این مقاله به آن پرداخته این است که آیا در عمل هم می‌توان به این شاخص اعتماد کرد یا خیر.

کشش فقر در دنیای واقعی

در یک بحث عمومی مشهور در مورد فقر، ج. گالبریت ارزیابی ظاهراً خوشبینانه لمپمن از چشم‌انداز کاهش فقر را از طریق رشد اقتصادی در ایالات‌متحده زیر سوال برد و استدلال کرد که در واقعیت نابرابری افزایش خواهد یافت که باعث می‌شود روند رشد در آینده به نفع زیرگروه‌های کم‌درآمد نباشد و در نتیجه منافعی که قرار است بین همه افراد جامعه پخش شود، نهایتاً به گروه‌های با درآمد بالا می‌رسد و مردم فقیر جامعه همچنان در وضعیت خود باقی می‌مانند. با نگاهی به اتفاقات 50 سال گذشته در آمریکا، به این نتیجه می‌رسیم که بدبینی گالبرایت در مورد چشم‌انداز رشد و تاثیر آن بر زندگی فقرا در آمریکا به حقیقت نزدیک‌تر از دیدگاه لمپمن بود. این بحث قدیمی به یک دلیل واضح اشاره می‌کند که چرا کشش‌های رشد کاکوانی ممکن است اثر رشد اقتصادی بر فقر را بیش از حد نشان بدهد. دلیل آن افزایش نابرابری بین مردم است. برای کشورهای فقیر، کشش کاکوانی برای نرخ فقر معمولاً در محدوده منفی چهار تا منفی یک است و میانگین آن حدود منفی دو است. به این معنی که (مثلاً) پنج درصد افزایش در درآمد متوسط، نرخ فقر را به میزان 10 درصد کاهش می‌دهد. زمانی که این کشش‌ها را با کشش‌های واقعی و تجربی به‌دست‌آمده از تقسیم تغییر نرخ فقر بر نرخ رشد اقتصادی مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم این اعداد چقدر با هم تفاوت دارند. چنین کشش‌های تجربی ممکن است به‌طور بالقوه فریبنده و اشتباه باشند، اما مقایسه‌هایی که انجام شده نشان می‌دهد در عمل، ما کشش‌هایی را به اندازه کشش‌های محاسبه‌شده به روش کاکوانی در دوره‌های زمانی نسبتاً طولانی نمی‌بینیم. در همین راستا، پژوهش رام (2011) میانگین کشش جهانی فقر نسبت به رشد را محاسبه می‌کند که کمتر از واحد است؛ این یعنی حدوداً کمتر از نصف کشش‌های محاسبه‌شده به روش کاکوانی. مثال دیگری که در این زمینه وجود دارد، کشش فقر کاکوانی برای هند است که حدوداً منفی 2 /3 است. این عدد حدوداً دو برابر عدد کشش واقعی فقر طی 60 سال گذشته در این کشور است. به عبارت دیگر می‌توان گفت تاثیر رشد اقتصادی بر کاهش فقر به آن میزانی که کاکوانی تخمین می‌زند، نیست.

جمع‌بندی

در اوایل دهه 1990 کاکوانی شاخصی را برای پیوند دادن رشد اقتصادی و تاثیرات آن در میزان نابرابری و فقر طراحی کرد که با نام «کشش فقر» شناخته می‌شود. محاسبه این کشش نیازی به مدل‌های پارامتری یا فرضیات در مورد توزیع درآمد یا شرایط خطای رگرسیونی ندارد و داده‌های مورد نیاز عمدتاً چیزی بیش از اندازه‌گیری‌های فقر نیست. مبهم بودن میزان تاثیرگذاری رشد اقتصادی بر فقر باعث شد مارتین راوالیون در مقاله‌ای با نام «کشش‌های کاهش فقر»، به بررسی نقاط قوت و ضعف کشش کاکوانی بپردازد. او با بررسی مشاهدات نابرابری در بسیاری از اقتصادهای در حال توسعه متوجه می‌شود که تاثیر رشد بر فقر از آن حدی که شاخص کاکوانی تخمین می‌زند کمتر است. دلیل چنین اتفاقی این است که مقایسه خط فقر در کشورهای درحال‌توسعه در حال حاضر نسبت به زمانی که کاکوانی شاخص خود را معرفی کرده بود، بسیار تغییر کرده و خطوط فقر با بالاتر رفتن استانداردهای زندگی به‌طور کلی افزایش یافته است. این موضوع باعث شده کشش کاکوانی به‌طور متوسط تقریباً به نصف کاهش یابد که سبب‌شده بررسی تاثیر رشد اقتصادی بر فقر از این روش کمی غیرواقعی به نظر برسد. با این حال، به عنوان نمونه اولیه شکل‌دهنده این رویکرد تحلیلی، کشش کاکوانی را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ اندیشه درباره فقر و نابرابری در نظر گرفت. 

دراین پرونده بخوانید ...