خانواده به مثابه یک نهاد اجتماعی
فرهنگ چگونه بر خانواده اثر میگذارد؟
فریدریش فون هایک، یکی از نوابغ اقتصاد و فیلسوف اتریش، میگوید که خانواده، مهمترین رکن جامعه در دنیای مدرن محسوب میشود که نقش تعیینکننده و مهمی در آزادی بشر ایفا میکند. او بیان میکند که در صورتی که نهاد خانواده متزلزل و سست شود، آزادی از بین خواهد رفت. هایک استدلال میکند که آن چیزی که در جامعه دموکراتیک و مدرن امروزی، مانع دولتی شدن و پرورش افکار کمونیستی در بین انسانها میشود، خانواده است. به عنوان مثال، افرادی که دیدگاهشان در محیطی مانند مدرسه شکل میگیرد، نظرات مشابهی خواهند داشت زیرا در مدارس تنها یک نوع ایدئولوژی بهخصوص تدریس میشود؛ و اگر خانواده نباشد، همه افراد طرز فکر یکسان خواهند داشت و آزاداندیشی خود را از دست میدهند. خانواده، قدیمیترین نهاد اجتماعی در جامعه است و همچنین نهادی است که در عین داشتن بیشترین نزدیکی با فضای فردی، بیشترین نزدیکی را با فضای اجتماعی دارد. در واقع خانواده پل میان فضای فردی و اجتماعی است که ویژگیهای مشترک زیادی را با هر یک از این فضاها دارد. خانواده از نظر اقتصادی نیز یک نهاد مرکزی است؛ نه فقط به خاطر اینکه به طور تاریخی خانواده منشأ تولید و توزیع بوده است بلکه همچنین به این دلیل که نهاد خانواده، مهمترین مخابرهکننده عقاید اجتماعی است. بنابراین مطالعه نهاد خانواده ارتباط ویژهای با مطالعه فرهنگ دارد. اگرچه اقتصاد جریان اصلی تا حد زیادی به نقش خانواده و همچنین نقش فرهنگ در تعیین پیامدهای اقتصادی بیتوجهی کرده بود اما چنین رویهای در طول زمان تغییر کرد و اقتصاددانان نیز به بررسی نقش نهاد خانواده و مسائل فرهنگی در تعیین پیامدهای اقتصادی پرداختند. اقتصاددانان تایید کردهاند که این مهم است که خانواده را در تجزیه و تحلیلهای اقتصادی وارد کنیم تا بتوانیم پدیدههای خرد و کلان، از نرخ باروری گرفته تا چرخههای بیکاری را مورد بررسی قرار دهیم. ناتالی بائو و رکوئل فرناندز در مقالهای که با عنوان «خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی» نوشتند توضیح میدهند که چگونه فرهنگ و خانواده در تعامل با یکدیگر هستند و این تعامل را به چهار طریق مورد بررسی قرار میدهند. اول از همه، آنها به این موضوع میپردازند که نهادهای خانواده متنوعی در سراسر دنیا وجود دارند و در طول تاریخ نیز وجود داشتهاند. آنها در بخش اول مقاله خود به توصیف تغییرات نهاد خانواده در گذر زمان و نیز در مناطق مختلف جهان میپردازند و در ادامه توضیحی برای این تنوع و تغییرات ارائه میدهند. در بخش بعدی، آنها به تشریح برخی انتخابهای خانواده که به پایداری بیننسلی و اقتصاد خانواده مربوط میشود، میپردازند. تمرکز عمده این بخش بیشتر بر روی تصمیماتی مانند بچهدار شدن و نیز مشارکت نیرویکار بانوان است که این تصمیمات پیامدهای چشمگیر هم برای وضعیت زنان و هم در اقتصاد دارند. بخش سوم مقاله نیز مربوط به تاثیرات سنتهای فرهنگی که توسط خانواده تعیین میشود همچون مهریه، چندهمسری و زندگی با خانواده همسر است. آنها به طور خاص، نشان میدهند که چگونه سنتها و الگوهای ازدواج و اولویت پسر داشتن بر مولفههای اقتصادی و اجتماعی از جمله سرمایهگذاری در سرمایه انسانی، الگوهای باروری و خشونت شریک زندگی تاثیر میگذارد. بخش آخر مقاله نیز توضیح میدهد که چگونه تغییر فرهنگی بر نهاد خانواده و وضعیت اعضای خانوادههای مختلف تاثیر میگذارد.
نهاد خانواده
بائو و فرناندز معتقدند نهاد خانواده به نوبه خود کارکرد و نقش مهمی در انتقال اعتقادات و به وجود آمدن مجموعهای از پیامدهای اقتصادی دارد. از اینرو آنها در بخش اول مقاله خود به دنبال یافتن دلایل تغییرات و تنوع خانوادههای مختلف هستند. آنها در این بخش از مقاله نشان میدهند که در بین گروههای قومیتی متفاوت و مناطق مختلف جهان، تنوع قابل توجهی از خانوادههای مختلف وجود دارد؛ از نحوه ازدواج گرفته تا شیوههای زندگی مشترک بین کودکان و والدین. علاوه بر این، این نهاد در طول تاریخ در یک منطقه به خصوص نیز، تحولات قابل توجهی داشته است. میزان ازدواج جوانان، سختی و آسانی و تعداد طلاقها و همچنین جنسیت افرادی که با هم ازدواج میکنند، با گذشت زمان تغییرات زیادی داشته است. به عقیده بائو و فرناندز، این تحولات و سازگاریها، ماحصل تغییرات فرهنگی و انتقال بیننسلی این تغییرات است. این در حالی است که آنها بیان میکنند برای فهمیدن چرایی بهوجود آمدن و تحولات نهاد خانواده و تنوع آن بین مناطق مختلف، نیازمند بینشی ترکیبی از انسانشناسی، تاریخ، جامعهشناسی و اقتصاد هستیم. از اینرو، آنها در این مقاله دو چارچوب مرتبط با انسانشناسی و اقتصاد برای یافتن دلیل تغییرات نهادهای فرهنگی از جمله خانواده ارائه میدهند. انسانشناسان فرض کردهاند که نهادهای مختلف از طریق «یادگیری و محاسبه عقلانی» و انتخاب طبیعی فرهنگی در پاسخ به محیطهای مختلف ایجاد میشوند. به عبارت دیگر، انسانشناسان رشد و تحول نهادهای فرهنگی را به عنوان یک فرآیند تکاملی در نظر میگیرند. بنابرین، نهادهای خانوادگی مختلف به دلیل اینکه پاسخ بهتری برای شرایط محیطی دارند، شکل میگیرند. شرایطی همچون آبوهوا، تکنولوژی در دسترس و همچنین نوع فعالیتهای معیشتی مناسب جامعه که با گذر زمان ممکن است تغییر کند و باعث ایجاد تحولاتی در نهاد خانواده شود. اما اقتصاددانان تعبیر دیگری از این موضوع دارند و دیدگاهی مکمل با ایده فرآیند تکاملی ارائه میدهند. آنها نقش نهادهای غیررسمی در حل قراردادهای ناقص یا مشکلات بازار را عامل شکلگیری و تغییرات نهاد خانواده در نظر گرفتهاند. به عبارت بهتر، اقتصاددانان بیان میکنند که در فرآیند تکاملی، نهادهای فرهنگی مختلف بهوجود میآیند و زمانهایی که از این نهادها کاری ساخته نیست، نهادهای غیررسمی همچون خانواده جایگزین میشوند که میتواند در رفع مشکلاتی اجتماعی مانند مشکلات بیمه یا مسائلی همچون عقد قرارداد ناقص (incomplete contracting) کمک کند.
خانواده به عنوان انتقالدهنده فرهنگ
بائو و فرناندز بر این باورند که خانواده یکی از ارکان کلیدی برای انتقال بیننسلی باورهای اجتماعی محسوب میشود. آنها بیان میکنند که این انتقال، برخی پیامدهایی را به دنبال دارد که میتواند برای مدت طولانی برقرار باشد و بدون تغییر استمرار یابد، حتی در مواردی که شرایط محیطی تغییرات زیادی کرده باشد. در نتیجه، نگرشها و عقاید والدین به طرق مختلف بر دیدگاه فرزندان اثرگذار خواهد بود. بائو و فرناندز توضیح میدهند که این موضوع را به راحتی میتوان از تفاوت و واگراییهای بین افراد مختلف که ریشه فرهنگی متفاوت داشتند، فهمید. بنابراین، انتقال اعتقادات از پدر و مادر به کودکان، همچون عاملی درونزا میماند که از تغییر نگرش و باورهای فرزندان جلوگیری خواهد کرد و میتواند موجب «ماندگاری فرهنگی» (cultural persistence) در جامعه شود. نویسندگان این مقاله اظهار میکنند که نقش باورهای فرهنگی که توسط والدین به فرزندان القا میشود در تعیین متغیرها و پیامدهای اقتصادی همچون سرمایهگذاری سرمایه انسانی، مشارکت نیروی کار زنان و میزان باروری، واضح است و توضیح میدهند که زمانی که افراد مشابه با محیطهای اقتصادی و نهادی مشابه، اقدامات مختلفی را در پیش میگیرند، نشاندهنده این است که آنها بر اساس اعتقاداتشان انتخاب کرده و عمل میکنند. در همین راستا بائو و فرناندز به بررسی مطالعات تجربی مربوط به این زمینه همچون مشارکت زنان در نیروی کار و باروری و همچنین اختلاف نمرات ریاضی بین جنسیتهای مختلف، پرداختند. نتیجه بررسیهایشان نشاندهنده آن بود که خانواده در انتقال باورهای فرهنگی نقش مرکزی را بازی میکند و شکافهای جنسیتی بهوجودآمده در تشکیل سرمایه انسانی بین خواهر و برادر به همین نقش خانواده مربوط میشود.
فرهنگ چگونه بر تصمیمگیری خانواده تاثیر میگذارد؟
سازمان خانواده خود یک عامل تعیینکننده مهم تصمیمگیریهای اقتصادی در کشورهاست، چه کشورهایی با درآمد بالا و چه کشورهای کمدرآمد. این به این خاطر است که نهاد خانواده قدرت چانهزنی و انگیزههای اعضای خانواده را شکل میدهد. این حقیقت که ساختار نهادی خانواده نقش مهمی در تصمیمگیری ایفا میکند، از دیرباز مورد پذیرش انسانشناسان بوده است. با این حال تا همین اواخر، اثرات تنوع در خانوادهها و فعالیتهای فرهنگی مربوط به خویشاوندی در اقتصاد نادیده گرفته میشد. بائو و فرناندز در بخش سوم از مقاله خود به بررسی مسائل مربوط به این موضوع و تاثیرات سنتهای فرهنگی بر نهاد خانواده میپردازند و مسائلی همچون جهیزیه و مهریه، چندهمسری، ترجیح فرزند پسر و زندگی در خانواده شوهر (patrilocality) را مورد برررسی قرار میدهند. بائو و فرناندز ابتدا به پرداختنیهای ازدواج (جهیزیه و مهریه) میپردازند و به این نکته اشاره میکنند که این امر در بسیاری از کشورها همچون هند و کشورهای آفریقای سیاه متداول است؛ در هند و آفریقای جنوبی بیشتر در قالب جهیزیه و پرداختی از سمت خانواده عروس است و در کشورهای آفریقای سیاه بیشتر به صورت پرداختی از سمت داماد و مهریه است. آنها توضیح میدهند که زمانی که خشکسالی در این کشورها فراگیر میشود، ازدواج کودک در هند و آفریقای جنوبی کمتر میشود، زیرا خانواده دختر که باید هزینه جهیزیه را پرداخت کنند تمایل کمتری به ازدواج دخترشان خواهند داشت. از طرفی، در این شرایط ازدواج کودکان در کشورهای آفریقای سیاه بیشتر خواهد شد، زیرا خانواده دختر با دریافت مهریه میتواند میزان مصرف خود را در دوران خشکسالی بدون تغییر حفظ کند. در رابطه با موضوع ترجیح فرزند پسر نیز، بائو و فرناندز بیان میکنند که در بسیاری از کشورها، دیدگاه فرهنگی این گونه است که پسر نانآور خانواده و حامی پدر و مادر در زمان پیری است. همین موضوع باعث پیدایش انتخاب جنسیت در زمان بارداری و سقط جنین در این کشورها شده است. نویسندگان این مقاله بیان میکنند که رواج این دیدگاه در جامعه باعث کاهش مشارکت زنان در نیروی کار و در نتیجه کاهش تولید و رشد اقتصادی خواهد شد. علاوه بر اینها، در این مقاله به بررسی موضوع چندهمسری که در کشورهای حوزه خاورمیانه و آفریقای سیاه وجود دارد نیز پرداخته شد. بائو و فرناندز توضیح میدهند که این مقوله باعث افزایش مصرف خانوادهها و کاهش پسانداز و سرمایهگذاری در بین آنها خواهد شد که در نهایت بر رشد کشور تاثیر منفی خواهد گذاشت.
خانواده و تغییرات فرهنگی
به عقیده نویسندگان این مقاله، با وجود اینکه خانوادهها در تلاشاند که با انتقال فرهنگ به نسل بعدی و هدایت نگرش و باور فرزندان خود، فرهنگ را ماندگار کنند، اما فرهنگ در گذر زمان تغییر میکند. در واقع، فرهنگ میتواند در دورههای نسبتاً کوتاه به طور قابلتوجهی تغییر کند، همانطور که در پذیرش جوامع همجنسگرا و همچنین تطابق مهاجران با جامعه، اینگونه بوده است. تغییر محیط و تعامل افراد با محیط و افراد مختلف، باورها، انگیزهها و نگرشهایی را که والدینشان به آنها منتقل کردهاند تغییر میدهد. تغییرات در محیط میتواند ناشی از تغییرات سیاسی، فناوریهای جدید در دسترس یا دیگر شوکها نظیر تغییر در نسبتهای جنسیتی باشد. این شوکها، فرهنگ را به گونهای تغییر میدهد که به طور مستقیم وضعیت زنان (مشارکت نیروی کار زنان) و دیگر گروهها همچون زوجهای همجنسگرا را در درون خانواده و در جامعه تحتتاثیر قرار میدهد.
نتیجهگیری
خانواده و سنتهای فرهنگی درسهای مهم و پراهمیتی برای اقتصاددانان و سیاستمداران دارد. به همین دلیل است که بسیاری از محققان و اندیشمندان به بررسی در این حوزه پرداختهاند. در این پژوهشها نشان داده شده است، اثرات سیاستها و دیگر شوکهای موجود نهتنها به اصول اقتصادی بلکه به فرهنگ نیز وابسته هستند. سیاستهایی مانند ساخت مدرسه در اندونزی، معرفی برنامههای حقوق بازنشستگی در غنا و اندونزی یا اعطای حقوق شهروندی به مهاجران در آلمان. نادیده گرفتن نقش خانواده و تعاملات بالقوه نهادهای خانوادگی و باورهای فرهنگی میتواند نتایج غیرمنتظرهای به همراه داشته باشد. از اینرو در هنگام اتخاذ سیاستها در زمینههای مختلف، باید در نظر بگیریم که چگونه نهادهای فرهنگی و باورهای اجتماعی غالب جامعه تغییر خواهند کرد. ناتالی بائو و رکوئل فرناندز در مقالهای با عنوان «خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی» به بررسی این موضوع پرداختند. آنها در این مقاله به این موضوع پرداختند که چرا نهادهای خانوادگی متنوعی وجود دارند و چه نیروهایی ممکن است منجر به تغییر آنها شود. علاوه بر این، تغییرات در نتیجهگیریهای مهم خانواده، مانند افزایش مشارکت نیروی کار زن، کاهش ازدواج و افزایش طلاق را مورد بررسی قرار دادند و نشان دادند که چگونه نهادهای فرهنگی بر تصمیمات خانواده موثر است. آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که مطالعه خانواده بدون درنظر گرفتن نقش فرهنگ، ممکن است منجر به نتیجهگیریهای گمراهکنندهای در رابطه با اثرات سیاستها، شوکهای اقتصاد کلان یا تغییر تکنولوژیک شود.