سرگیجه اقتصاد
آیا اختلاف نظرهای اقتصاددانان این علم را بیاعتبار کرده است؟
اقتصاددانان اروپا هنگام بحران 2008 چه کردند؟ یا چه شد که آلمان بعد از تورم سنگین دهه 1920دیگر گرفتار آن تورم سنگین نشد؟ عدنان مزارعی، معاون بخش خاورمیانه و آسیای مرکزی صندوق بینالملل پول گفته بود1 آنها تا توانستند درباره بحران 2008 مقاله و تحقیق نوشتند. یا در آلمان تجربه رکود سنگین و تورم تلخ وارد ژن تحلیلی اقتصاددانان و سیاستمداران این کشورها شد و بسیاری از آنها اگرچه در آن دوران نبودند اما مانع تکرار آن میشوند.
مرضیه محمودی: اقتصاددانان اروپا هنگام بحران 2008 چه کردند؟ یا چه شد که آلمان بعد از تورم سنگین دهه 1920دیگر گرفتار آن تورم سنگین نشد؟ عدنان مزارعی، معاون بخش خاورمیانه و آسیای مرکزی صندوق بینالملل پول گفته بود1 آنها تا توانستند درباره بحران 2008 مقاله و تحقیق نوشتند. یا در آلمان تجربه رکود سنگین و تورم تلخ وارد ژن تحلیلی اقتصاددانان و سیاستمداران این کشورها شد و بسیاری از آنها اگرچه در آن دوران نبودند اما مانع تکرار آن میشوند.
بیش از پنج دهه است اقتصاد ایران از یکسری بیماری مشخص رنج میکشد و پنج دهه است راهکارهای حل مشکل نهتنها وارد ژن سیاستگذاران و اقتصاددانان نشده، بلکه هنوز هم بر سر اصول پایهای اختلاف نظر وجود دارد. گویا به تاسی از آن دیالوگ معروف فیلم مارمولک، به تعداد اقتصاددانان و مکاتب اقتصادی ایران، راه هست برای حل مشکلات!
مروری کوتاه بر اظهارنظرهای اقتصاددانان و اقتصادخواندههای ایرانی این تعدد آرا را به خوبی نشان میدهد: «دولت باید برای بازگرداندن آرامش عمومی با همه توان قیمتها را کنترل کند»، «دولت باید افزایش قیمتها را بپذیرد»، «تعیین قیمت ارز 4200تومانی اقدام درستی بود»، «خود آقای جهانگیری هم قبول دارد که سیاست دلار 4200تومانی اشتباه بود»، «دولت باید تحت هر شرایطی ارز را تکنرخی کند»، «الان زمان خوبی برای تکنرخی کردن ارز نیست»، «با برخوردهای پلیسی و داغ و درفش مشکل اقتصاد حل نمیشود»، «دولت باید با ایجاد گشتهای تعزیراتی و قیمتگذاری شدید بازار را کنترل کند»، «در شرایط رکود تورمی، اولویت با کاهش تورم است» و «در شرایط رکود تورمی، اولویت با خروج از رکود است».
شما جای سیاستگذار! اگر قرار باشد بر اساس توصیههای اقتصاددانان، برای حل مشکلات کنونی اقتصادی نسخه بپیچید، چه میکنید؟ سرگیجه در تصمیمگیری کمترین نتیجه تضاد و تعارض توصیههای اقتصاددانان به سیاستگذاران است. همان نکتهای که گویا رئیسجمهوری در جلسه با اقتصاددانان هم به آن اشاره کرده و گفته بود «من از طرز تفکر هر دو جناح آگاهم؛ اما تا به حال هیچکدام از این دو جریان نتوانستهاند، مرا در خصوص اتخاذ تصمیم حول یک موضوع اقناع کنند.»
قطعاً در تحلیل چرایی روزگار ناخوشایند اقتصاد ایران نقدهای جدی به سیاستگذار وارد است. اما اگر قرار باشد ما در سوی دیگر این ماجرا بایستیم و اقتصاددانان را نقد کنیم، چه نقدی به آنان وارد است؟ مروری کوتاه بر نسخههای اقتصاددانان نشانه واگرایی آنهاست و نه همگرایی راهکارها. آسیب چنین اختلاف عمیقی واضح است. سیاستمداران یا در توجیه بیتوجهی به توصیههای اقتصادی یکسان نبودن دیدگاهها را عنوان میکنند یا از این شکاف نظری سود میبرند و در هر فرصتی به فراخور مصلحت خود به سمت آن سیاستهایی میچرخند که به زعم خودشان مصلحت است. اما در همه این ادوار اقتصاددانان چرا تلاش نکردند حداقل در برخی از اصول به اتفاق نظر برسند و دلیل این همه اختلاف نظر حتی در پایهایترین مسائل اقتصادی ناشی از چیست؟ آیا این همه اختلاف نظر و دیدگاههای مختلف، علم اقتصاد را نزد مردم و سیاستگذاران بیاعتبار نمیکند؟