میراث فرهیختگان
چرا افرادی مانند رضا نیازمند در اقتصاد ایران تکرار نمیشوند؟
هفته گذشته یکی دیگر از طراحان و بزرگان صنعت کشور، آقای رضا نیازمند، دیده از جهان فروبست و ایران را با انبوهی از آثار صنعتی خودش تنها گذاشت. هر موقع اتفاقات مشابهی میافتد، هر ایرانی به فکر فرو میرود که چرا این آدمها در اقتصاد ایران بازتولید نمیشوند؟
هفته گذشته یکی دیگر از طراحان و بزرگان صنعت کشور، آقای رضا نیازمند، دیده از جهان فروبست و ایران را با انبوهی از آثار صنعتی خودش تنها گذاشت. هر موقع اتفاقات مشابهی میافتد، هر ایرانی به فکر فرو میرود که چرا این آدمها در اقتصاد ایران بازتولید نمیشوند؟ چرا احساس میکنیم که با رفتن نیازمندها بخشی از صنعت کشور هم رفته است. حتی از حضور این آدمها در قید حیاتشان نیز نمیتوانیم استفاده کنیم. نمیخواهم روی یک یا چند نفر تاکید شود، ولی تاریخ نشان میدهد که قبل از اینکه شاه با سیاستهای بلندپروازانه و انبساطی خود در دهه ۵۰ بنیانهای اقتصاد ایران را در هم بریزد، اقتصاد ایران در یک شرایط فوقالعاده مطلوب بود.
آنقدر مطلوب که ناظران و محققان خارجی برای تحلیل این دوران کتابها و مقالات متعددی را به چاپ رساندند.
جالب است که بیشتر مدیران لایق صنعتی و تکنوکراتها در این دوران رشد کردند و با رشد خود پایههای صنعت کشور را در قبل از انقلاب پایهریزی کردند. این دوران در تاریخ اقتصادی کشور متفاوت بود. ثبات قابل توجه سیاسی، ارتباط گسترده با جهان خارج، سیاستگذاری اقتصادی متاثر از مطالعات کافی، داشتن نظریه توسعه، دخالت محدود سیاست در اقتصاد و عوامل کمتر مهم دیگر فضایی را در کشور ایجاد کردند که مدیران کارآمد و اثرگذار حاصل این فضا بود. جالبتر اینکه قیمت نفت تقریباً در بیشتر این سالها زیر سه دلار و حجم دریافتیهای ارزی در این دهه تقریباً در هیچ سالی از ۵۰۰ میلیون دلار تجاوز نکرد (هرچند که برای آن زمان پول قابل توجهی بود)، ولی نرخ رشد اقتصادی در بیشتر سالهای این دهه به بیشتر از 10 درصد بالغ میشد. در آن زمان این نرخ رشد مستمر همراه با تورم بسیار پایین (در بسیاری از این سالها نرخ تورم زیر یک درصد بود) دیده میشد.
محرومیت از یادگیری تاریخی
در آن دوره اقتصاد ایران بنیانهای خوبی را ایجاد کرد و در این میان مدیران و راهبران صنعتی خوبی نیز پرورش یافتند. متاسفانه به دلیل تسلط فکری نیروهای چپ یا رادیکال در این دهه و نابسامانیهای دهه 50 و پس از آن انقلاب اسلامی، همه با هم این دوره را از نظر پی بردن به دلایل رشد بالا و پایدار غیرتورمی یک دهه استتار کردند و در بعد از انقلاب نیز با نفی حکومت پهلوی، یادگیری تاریخی از این دوره نیز نفی شد و ما یکبار دیگر از یادگیری تاریخی محروم شدیم. حال که بازماندگان آن دوران به تدریج از دنیا میروند، شرایط تاریخ اقتصادی کشور در دهه 40 تداعی میشود و یک بار دیگر اهمیت این دهه به چشم میآید.
آنچه واضح به نظر میرسد این است که اگر عوامل یادشده را جمع کنیم، به یک فضای مشوق برای تولید، چه در حوزه دولتی و چه در بخش خصوصی، میرسیم که فضای کسبوکار کشور با داشتن موانع کمتر، بیشتر فعالان اقتصادی را به سمت جلو هل میداد و همین فضا بود که شبیه زمینی حاصلخیز محصولات متعددی را به جامعه آن زمان ارائه کرد که نتیجه خدمات این فعالان اقتصادی به سالهای زیادی در بعد از انقلاب نیز کشیده شد.
دهه کاهش دخالت سیاست در اقتصاد
پس از فراز و فرودهای انقلاب و جنگ ایران و عراق مجدداً همین تجربه را با شدتی کمتر در سالهای ۷۶ تا ۸۶ تجربه کردیم.
در این سالها نیز با حفظ ثبات سیاسی نسبی، نرخ تورم پایین و درآمد نفتی نسبتاً پایین، نرخ رشد اقتصادی در اوایل این دهه (یعنی در سال ۷۶) از نزدیک به صفر به ۷ / 6 درصد در سال پایانی این دوره (یعنی در سال 86)رسید و یک بار دیگر نرخ رشد پایدار و غیرتورمی در اقتصاد ایران پدیدار شد. در این دهه دخالت سیاست در اقتصاد با استانداردهای بعد از انقلاب به کمترین میزان خود رسیده بود و فضای کسبوکار مجدداً محرک خوبی برای مدیران و کارآفرینان اقتصادی شد. در این دوره نه شرایط جهانی مهیا بود و نه محرکهای بیرونی قوی در اقتصاد وجود داشت، ولی به مدد ثبات سیاسی و کاهش دخالت سیاست در اقتصاد، اقتصاد توانست نفسی تازه کند و به نرخهای رشدی دست پیدا کند که سالهای بعد از آن با درآمدهای نفتی بسیار بالاتر اقتصاد کشور هیچگاه نتوانست نرخهای رشد این دهه را تکرار کند. این شد که همه چشمانتظار تکرار سال ۸۶ بودیم که متاسفانه این سال تبدیل به قله افتخار اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در بعد از انقلاب شد، به طوری که هنوز این سال و دهه قبل از آن به یک دهه غیرقابل دسترسی تبدیل شده است. (طبق اعلام بانک مرکزی نرخ رشد اقتصادی در سال 1386 با احتساب نفت 7 / 6 درصد و بدون احتساب نفت به 3 / 7 درصد رسیده بود.)
تلاش برای بقا به جای توسعه
این دو دهه (دهه 40 و دهه 76 تا 86) گذشته است و ما هماکنون در شرایطی کاملاً متفاوت زندگی میکنیم. اکنون دیگر آرمانهای اقتصادی مهم نیستند، آنچه مهم است بقا و رودررویی با چالشهای درونی و بیرونی است. الان کاملاً معطوف به مشکل هستیم و هر چه معطوف به هدف میشویم، موانع و چالشهای موجود را بیشتر میکنیم (اشاره به نرخ رشد بلندپروازانه برنامه ششم) و بقا برایمان مهمتر میشود. در این فضا نباید انتظار داشته باشیم کارآفرینان اقتصادی رشد کنند، چراکه محیط اقتصادی کشور برای رشد این نیروها بهشدت ناکافی است.
متاسفانه وقتی بقا مطرح میشود، توسعه متوقف میشود، چه بخواهیم و چه نخواهیم. وقتی ابزار قدرتمند توسعه (تامین مالی توسعه) خود به مانعی برای توسعه (بحران موجود در سیستم بانکی) تبدیل شده است، حرف از نرخهای رشد بالا و پایدار و غیرتورمی زدن، بیشتر به تمایل و خواسته نزدیک است تا به پتانسیلها و فضای مساعد برای پرورش بزرگان اقتصادی.
آنچه کمتر میتوان به آن تردید کرد این است که تا فضای کسبوکار کشور که محور تحولات اقتصادی است مهیا نشود، نهتنها دو دهه رشد اقتصادی کشور در تاریخ باقی خواهد ماند، بلکه حتی قادر نخواهیم بود که مشکلات موجود را از پیش پای فعالان اقتصادی برداریم. ثبات شرایط اقتصادی نیز هسته اصلی این فضاست که این خود بستگی به درجه استقلال اقتصاد از مجموعه سیاسی کشور دارد. رشد فرهیختگان علمی و کارآفرینان اقتصادی و همزیستی و همبستگی این دو با هم بدون حفظ ثبات اقتصادی امکانناپذیر است.
عواقب ورود قدرت سیاسی به اقتصاد
سیاست در ایران باید تکلیف خود را با اقتصاد روشن کند. اقتصاد علمی است که در مورد کمیابیها صحبت میکند و سیاستمدار قادر به درک این مفهوم نیست، چون که کمیابی با ساختار قدرت خوانایی ندارد، اینجاست که اقتصاد وابسته به تحرکات سیاسی میشود و استقلال خود را از دست میدهد و با از بین رفتن استقلال اقتصادی، ثبات نیز میرود.
قربانی عدم استقلال اقتصادی تنها ثبات نیست. وارد شدن قدرت سیاسی در اقتصاد و مقهور شدن قدرت اقتصادی در قدرت سیاسی، مکانیسمهای اساسی بازار را که مبتنی بر آزادی عمل فعالان اقتصادی است زیر سوال میبرد و راه را برای توسعه قدرت سیاسی از طریق میانبر «گسترش فساد» باز میکند. این خود کافی است تا بیماریهای متعددی در اقتصاد پدید آید که هرگونه سیاستگذاری را از قبل با شکست تعریف کند.
بنابراین ما به جای سیاستگذاری و برنامهریزی برای نرخ رشد اقتصادی و به جای استراتژی نوشتن برای این صنعت یا آن صنعت، لازم است متعهدانه و مسوولانه مسیرهای سیاسی را که بر اقتصاد چیره شده شناسایی و در یک زمان معقول این رشتهها را پاره کنیم و این مهم بدون خواست و اراده سیاست امکانپذیر نیست.