تکنوکرات جسور
علیاصغر سعیدی پاسخ میدهد: چرا رضا نیازمند مدیری موفق بود؟
علیاصغر سعیدی میگوید: تیم اقتصادی دکتر عالیخانی انواع محرکها را بهکار گرفتند. ممنوعیت واردات بعضی کالاها، معافیت مالیاتی و نظایر اینها. بعد رفتند سراغ مبارزه با بوروکراسی دولتی که گویا تشکیل شده بود تا مجوز فعالیت به بخش خصوصی ندهد. بیشتر مجوزهایی که به صنایع بخش خصوصی داده شد و موجب صنعتی شدن ایران در دهه ۱۳۴۰ شد با درایت و مدیریت نیازمند بود.
مرحوم دکتر نیازمند از جمله پیشروان تکنوکراسی در ایران است، خودش میگفت ذهنیت بوروکراسی ایرانی را تغییر داد و به تکنوکراسی بدل کرد. او جسارت را مهمترین ویژگی یک مدیر میدانست و در مدیریتش از مشاوران کارکشته استفاده میکرد، و معتقد بود دانش مشاور باید از مدیر بیشتر باشد. بوروکراسی دولتی گمان میکند با گسترش بخش خصوصی و سایر بخشهای غیردولتی اقتدارش را از دست میدهد. تمرکزگرایی قدرت تولید میکند و توزیع آن برای بوروکراسی عذابآور است، از اینرو سازمانهای دولتی راضی نیستند بخش خصوصی وظایف آنها را انجام دهد و به بخش خصوصی تهمت میزنند. تا پایان عمر به بازاندیشی خویش و به نقد برنامههای گذشته میپرداخت و هیچوقت گلایهاش را از مقاماتی که باعث توقف برنامههای صنعتی کردن ایران در دهه ۴۰ شدند پنهان نمیکرد. درباره ویژگیهای مدیریتی دکتر نیازمند با دکتر علیاصغر سعیدی به گفتوگو نشستیم.
♦♦♦
نقش رضا نیازمند در توسعه صنعتی ایران چه بود؟
دکتر نیازمند بدون شک در توسعه صنعتی ایران نقش مهمی دارد، هم نقش شخص خودش و هم به عنوان یکی از اعضای تیم اقتصادی دکتر عالیخانی در دهه ۱۳۴۰. او در اجرای پروژههای صنعتی نقش مهمی بازی کرد. درباره اهمیت چنین نقشی باید بگویم که به یکی از وزرای بعد از انقلاب که به دیدنش رفته بود و درباره برنامه صنعت صحبت میکردند تاکید داشت که در هر برنامه و پروژهای باید مشخص باشد چه کسانی میخواهند آن را اجرا کنند. او هم برنامه را میشناخت چون بعد از اتمام تحصیل و بازگشت از آمریکا به سازمان برنامه رفته بود و درک و اعتقاد بسیار درستی از برنامه داشت و هم آن را بهخوبی اجرا میکرد.
نظر وی در مورد برنامهریزی در ایران چه بود؟
به طور کلی او آموخته بود کشوری مثل ایران بدون برنامهریزی توسعه پیدا نمیکند چون منابع طبیعی آن متعلق به نسلهای آینده هم هست و این مصرف بهینه منابع را طلب میکند. دوم اینکه بدون هماهنگی که لازمهاش برنامهریزی است توسعهای در بخشهای مختلف به وجود نخواهد آمد.
دکتر نیازمند همواره به سازمان برنامه انتقاد داشت که طبق برنامه عمل نمیکند؟
بله درست است. تجربه خوبی از کار با سازمان برنامه نداشت حتی به من گفتند یکبار با دکتر سمیعی سر این مساله دعوای مفصلی کرده بود، البته بعدها دوست صمیمی هم شده بودند و از گذشت دکتر سمیعی تعریف میکرد. انتقاد او هم این بود که چرا نمیگذارند کارش در سازمان گسترش را طبق برنامه انجام دهد. البته نقد اصلی او دخالتهایی بود که شاه در هر برنامهای انجام میداد و مقامات سازمان برنامه نیز مجبور بودند اولویت را در تخصیص اعتبارات به خریدهای نظامی شاه بدهند. وقتی شاه ماموریت مس سرچشمه را به او داد بر سر رئیس هیاتمدیره که شاه انتخاب میکرد مخالفت کرد و از طریق انصاری وزیر اقتصاد پیام داد و این ماموریت را نپذیرفت تا اینکه شاه قبول کرد اعضای هیاتمدیره به پیشنهاد دکتر نیازمند باشند.
دو سوال پیش میآید، اول اینکه این افراد چه کسانی بودند و دوم اینکه چطور او میتوانست جلوی خواست شاه بایستد؟
فردی که شاه پیشنهاد کرده بود، موقعی که نیازمند کارخانههای تبریز را میساخت استاندار آذربایجان شرقی بود. آنطور که خودش میگفت مردم تبریز از او اصلاً راضی نبودند. شاه هم تحت تاثیر خواهرش، اشرف پهلوی او را معرفی کرده بود. اما اینکه او چنین جراتی داشت را من چندبار از ایشان پرسیدم. در حقیقت وقتی خاطرات ایشان را چاپ کردم سوال بسیاری از خوانندگان بود که حتی با خود ایشان هم در میان گذاشته بودند. پاسخ دکتر نیازمند این بود که خودش هم نمیداند چرا شاه او را به خاطر این سرپیچی مواخذه نمیکند. استدلال من این است که شاه میدانست این پروژهها را فقط نیازمند میتواند انجام دهد.
شناخت او از برنامه صنعتی چگونه بود؟
اگرچه او در زمان مدیرعاملی در سازمان برنامه بهخوبی با برنامهریزی آشنا شده بود، اما استراتژی توسعه صنعتی را با کمک دکتر یگانه و دکتر عالیخانی و ساداتتهرانی تدوین کرده بود، هرچند اجرای برنامههای صنعتی با او بود. به غیر از این او معدن و صنعت را هم خوب میشناخت و راههای توسعه آن را هم در بعد کلان و هم خرد تجربه کرده بود. بعد از کسب هر تجربهای مثلاً بعد از اولین تجربه مدیریت فنی در کارخانه ونک، به تحصیل پرداخته بود تا کمبود دانش در حسابداری صنعتی و مدیریت صنعتی را جبران کند. بعدها این دانش نظری را در اولین مرکز راهنمایی صنایع ایران به کار گرفت.
فلسفه تشکیل این مرکز چه بود؟
کمک و راهنماییهای مختلف به صنایع کشور. اگر توجه کنید کارخانههای دولتی بعد از جنگ دوم همه زیر نظر و وابسته به سازمان برنامه شدند. بعد از کودتای ۳۲ هم که کمی آرامش و ثبات به وجود آمد، برای تجدید ارزیابی ارزش جواهرات سلطنتی در سالهای آخر دهه ۱۳۳۰ صندوقی درست شد و به طرحهای صنعتی وام میدادند، اما این کافی نبود از اینرو این مرکز تاسیس شد تا صنایع را راهنمایی کند. دکتر نیازمند میگفت اغلب صنایع نمیدانستند حسابداری صنعتی چیست؟ انبارداری چیست؟ فقط فکر میکردند اگر مهندس ماشینآلات راه بیندازد کار تمام است. این مرکز بعدها به سازمان مدیریت صنعتی ایران تغییر نام داد و او اولین مدیرش بود. همیشه اعتقاد داشت وجود این سازمان نیاز مدیران صنایع بخش خصوصی را رفع میکند.
اما مراکز دیگری مثل مرکز مطالعات مدیریت ایران نیز تاسیس شدند.
درست است، حبیب لاجوردی و برخی صاحبان صنایع با همکاری دانشگاه هاروارد این مرکز را تاسیس کردند. دکتر نیازمند آن موقع با تاسیس این مرکز موافق نبود و میگفت نیازهای اساسی صنایع با برنامههای آن مرکز رفع نمیشود و سازمان مدیریت صنعتی این نیازها را بهخوبی رفع کرده، اما برخی معتقد بودند که صنایع آنقدر بزرگ شدهاند که مشکل اصلیشان فقدان مدیر حرفهای است.
اما وظیفه اصلی توسعه صنعتی نخست گسترش صنایع بخش خصوصی بود؟
دکتر نیازمند میگفت بعد از اینکه دکتر عالیخانی مستقر شد و تیم اقتصادیاش را تشکیل داد ما چند جلسه با گروههای مختلف برگزار کردیم تا ببینیم چطور میتوان اعتماد تجار را به سرمایهگذاری صنعتی جلب کرد. میدانید که در این دوره کمکهای اعتباری دولت آنچنان نبود و تجار باید ریسک میکردند. او میگفت ما این را حس میکردیم کسی که سالها در حجرهاش نشسته و با یک نامه جنس وارد میکند و راحت میفروشد به آسانی خود را درگیر مهندس، کارگر و ماشینآلات و بعد تولید و فروش نمیکند. پس باید چنان اعتمادی را ایجاد کنند که آنها وارد صحنه شوند. انواع محرکها را بهکار گرفتند. ممنوعیت واردات بعضی کالاها، معافیت مالیاتی و نظیر اینها. بعد رفتند سراغ مبارزه با بوروکراسی دولتی که گویا تشکیل شده بود تا مجوز فعالیت به بخش خصوصی ندهد. بیشتر مجوزهایی که به صنایع بخش خصوصی داده شد و موجب صنعتی شدن ایران در دهه ۱۳۴۰ شد با درایت و مدیریت او بود.
اما انتقادی که سالهای بعد به این شیوه شد این بود که صنایع مونتاژ را وارد ایران کرد.
اما این انتقاد وارد نبود، چون دکتر نیازمند میگفت تنها مجوز به تولید کالاهایی داده میشد که برنامه زمانبندی تولید داخلی داشتند. جلوی مونتاژ کارخانه جیپسازی را گرفت که تنها در ایران چند قطعه ماشین را سرهم میکرد. مطالعاتی که در مورد کارآفرینان دوره پهلوی شده نشان میدهد بسیاری صنایع در فرآیند تولید داخلی قرار داشتند. به علاوه در مقابل اجرای استراتژی جایگزینی واردات به دنبال استراتژی توسعه صادرات رفتند، یعنی راهاندازی صنایع سنگین مثل ذوبآهن و ذوب آلومینیوم که ماده اولیه بسیاری از صنایع سبک بود.
برخی ورود دولت به کارخانهسازی را اینطور تفسیر کردهاند که شاه عقاید سوسیالیستی داشت و نگذاشت بخش خصوصی وارد این فعالیتها شود.
این حرف درست نیست. اولاً این برنامه را دکتر نیازمند و همکارانش طراحی کردند. خود ایشان نقش یگانه را در این ایده بیشتر میدانست. دکتر یگانه معتقد بود که بخش خصوصی وارد این سرمایهگذاریها نمیشود و باید دولت این کار را انجام بدهد، از اینرو رفتند دنبال صنایع سنگین و کسی جز دکتر نیازمند نمیتوانست این برنامه را اجرا کند.
سازمان گسترش کار نوسازی صنایع را انجام میداد. علت اینکه این وظایف را به گردن این سازمان انداختند چه بود؟
در دهه ۱۳۳۰ صنایع زیادی درست شده بودند که در حال ورشکستگی بودند. عرض کردم مرکز راهنمایی صنایع و بعداً سازمان مدیریت صنعتی برای هدایت این صنایع بودند اما این راهنماییها هم در بعضی موارد کافی نبود و باید کاملاً اینها را در دست میگرفتند و نوسازی میکردند. دکتر نیازمند چندین کارخانه ورشکسته را با مدیریت خودش بازسازی کرد، به سود رساند و به صاحبانش پس داد. مثلاً مدیر یکی از این کارخانهها فاتح بود که سالها مدیرعامل شرکت نفت ایران و انگلیس بود. منظورم از ذکر نام ایشان این بود که نوسازی کارخانهها هم کار سادهای نبود، چون فاتح مدیر برجستهای بود و کاریزمای مدیریتی هم داشت، اما از پس کارخانه صنایع فلزی بر نیامده بود و دودستی کلید کارخانه را تحویل دکتر نیازمند داد. به نظر من جز او با ویژگیهایی که در طول دو دهه به دست آورده بود، کس دیگری از پس نوسازی صنایع برنمیآمد، کمااینکه کس دیگری را سراغ نداریم که بعد از او این کار را کرده باشد. البته صنایع زیادی از بخش خصوصی به مالکیت دولت درآمدند، اما هیچگاه برگردانده نشدند و در دست دولت بدتر شدند که بهتر نشدند.
نیازمند چگونه توانست به عنوان یک مسوول دولتی محرک و مشوق فعالان بخش خصوصی باشد؟
اولاً باید گفت کشورهایی مانند ایران بعد از جنگ دوم جهانی و بهویژه بعد از سال ۱۳۳۲ بیشتر به طرف استراتژی جایگزین واردات بر پایه گسترش بخش خصوصی رفتند. یکی از اهداف برنامهریزی متمرکز حمایت از تولیدات داخلی بود، بنابراین این ذهنیت حاکم بود و استراتژی حمایت از صنایع داخلی بسیار مد بود. در ایران زمینههای رشد صنایع از سوی بخش خصوصی از دوره رضاشاه شروع شده بود. در سال ۱۳۴۱ یک گزارش اقتصادی نشان میدهد که از 16 کارخانه مهم کشور که بالای هزار شاغل داشتهاند تنها کارخانه برق و دخانیات دولتی بودند و 14 کارخانه دیگر کاملاً خصوصی بودند. تشکلهای تجاری هم قوی بودند. نقش اتاق بازرگانی و شخص عبدالحسین نیکپور در حمایت از بخش خصوصی را نباید نادیده گرفت. نیکپور تا سال ۱۳۳۵ که احتمالاً شاه با قدرت گرفتنش او را کنار گذاشت، هر کاری برای قدرتمندکردن اتاق و بخش خصوصی انجام داد، هرچند مقابله با ایدئولوژی حزب توده نیز علت مهمی در گرایش به بخش خصوصی بود.
البته این یک تیغ دو لبه بود، چون اندیشه چپ حضور داشت و با رشد بخش خصوصی از طریق بدنه صنایع یعنی کارگران بیشتر فضای فعالیت پیدا میکرد.
کاملاً درست است، حتی وقتی میخواستند کارگران را منفعل کنند سیاستهای حمایت از کارگران یعنی تقسیم سهام و سود کارخانجات خودش سیاست ضد بخش خصوصی بود، چون آنها هنوز به مرحلهای نرسیده بودند که به سرمایهگذاری از طریق فروش سهام نیاز داشته باشند. به هر حال یکی از دلایلی هم که دکتر نیازمند توانست محرک بخش خصوصی باشد این بود که صاحبان صنایع بخش خصوصی که در این دوره تاسیس شدند، بدون شک به نحوی تحت تاثیر اندیشه ملی شدن صنعت نفت و جنبش ملی ایران بودند. بنابراین، دکتر نیازمند در چنین بستری محرک بخش خصوصی شد. به علاوه او اعتقاد داشت سازمانها و شرکتهای دولتی هم باید سودده باشند و خیلی روی این مساله حساس بود و معتقد بود این کار را معمولاً مدیر خصوصی با انگیزههایی که دارد بهتر انجام میدهد. با این زمینه فکری او مدیریت صنعتی و معدنی کشور را به دست گرفت. نخست محیطی امن ایجاد کردند و آن ثبات تعرفهها و نرخ مالیات برای چند سال بود. سپس، تغییرات در بینش بوروکراتها و کارمندان دولتی. او میگفت من به کارمندانم میگفتم هرچقدر این صاحبان صنایع و معادن پولدارتر بشوند ما باید خوشحالتر شویم. اول این کار سخت بود. او نخست از بالا دستور میداد و وقتی کارمندان پاییندست دیدند رویه عوض شده و گام نخست آنها نیستند، بلکه گام آخر در صدور مجوز هستند سراغ آنها رفت و تلاش کرد به کارمندان نشان دهد که ما برای تسهیل در صدور مجوز صنایع اینجا هستیم، نه به قول خودش برای مجوز ندادن. او میگفت باید کاری کنیم که کارمندان کاغذبازی را کنار بگذارند و مثل ما تکنوکراتها کارخانهبازی کنند. ایشان تعریف میکرد باید وضع را چنان عوض میکردم که وقتی کسی برای گرفتن مجوز مراجعه میکند مدیر کشوی میزش را بکشد و مجوز صادرشده را به او بدهد نه اینکه از متقاضی بخواهد چیزی درون کشوی او بگذارد.
او چگونه الگویی برای مقامات دولتی امروز است؟
مطالعه زندگی مدیریتی ایشان برای ردههای مختلف مدیران مفید است. اولاً، چون مدیریت را از مدیریت فنی کارخانه آغاز کرد فهمید اگر بخواهید کارخانه را بچرخانید باید بتوانید هر سوال فنی کارگران را جواب دهید. او میگفت بیشتر مدیران فنی کارخانهها از ترس سوالات کارگران خودشان را در دفترشان حبس میکنند. الگوی دیگری که مدیران رده بالا میتوانند از الگوی مدیریتی او بگیرند استفاده از مشاور باتجربه در همان صنعت است. در مس سرچشمه و سازمان گسترش از بهترین مشاوران استفاده میکرد، حتی مشاوران خارجی. او معتقد بود هرچه مشاور دانشش از مدیر بیشتر باشد، نشان از چشمانداز و دید بالاتر مدیر دارد. الگوی دیگری که میتوان از زندگی دکتر نیازمند اخذ کرد تغییر رفتار و ذهنیت دستگاه بوروکراسی است، بوروکراسی در هر نوعش، یعنی کاملاً عقلانی یا تحت تسلط روابط غیررسمی و خویشاوندگرایی، با تکنوکراسی سرستیز دارد. بوروکراسی دولتی گمان میکند با گسترش بخش خصوصی و سایر بخشهای غیردولتی اقتدارش را از دست میدهد. تمرکزگرایی قدرت تولید میکند و توزیع آن برای بوروکراسی عذابآور است، از اینرو سازمانهای دولتی راضی نیستند بخش خصوصی وظایف آنها را انجام دهد. به بخش خصوصی یک نوع تهمت میزنند و به بخش سوم یا سازمانهای غیردولتی نوع دیگر. او بهویژه به «جسارت» در نزد مدیران برای اجرای برنامهها سفارش میکرد. وقتی از ایشان پرسیدم چطور میتوان جسارت داشت، گفت هرچقدر مدیر درستکارتر باشد جسارتش بیشتر خواهد بود. ویژگی دیگری که او موکداً سفارش میکرد این بود که هر مدیری باید به مدیران مافوقش هر زمان که بخواهد دسترسی داشته باشد. ویژگی دیگری که مدیران میتوانند از او الگو بگیرند بازاندیشیاش در تمام طول زندگی بود. او به نقد برنامههای گذشته نیز میپرداخت، بهویژه گلایه خود را از مقاماتی که باعث توقف برنامههای صنعتی کردن ایران در دهه ۴۰ شدند پنهان نمیکرد. به تدریج ضعفهایش را برطرف میکرد و همین یکی از رموز موفقیتش بود.
آیا اقدامات نیازمند ممکن است مصداق دخالت دولت در اقتصاد باشد؟
اگر بگویید دخالت موثر و مربوط بله. او معتقد به دخالت دولت برای هدایت صنایع بود. شاه هم در یکی از جلسات شورای اقتصاد گفته بود برخی سرمایهگذاران بدون برنامه عملی وارد صنعت میشوند و مثلاً چون شنیدهاند نوشابهسازی سود دارد این صنعت را انتخاب میکنند و بعد از مدتی هم خودشان را دردسر میدهند هم ما را. بنابراین در چنین شرایطی با مجوز دادن به نوعی هوای سرمایهگذار بخش خصوصی را داشتند تا نظارت کنند سرمایهاش را از دست ندهد. نوسازی صنایع هم از کارهای لازم بود که دخالت موجهی است. وظیفه دولت اطمینان دادن به بخش خصوصی است. دکتر عالیخانی در وزارت اقتصاد این کار را به نحو احسن و نهادی انجام داد، یعنی وزارت دارایی را از وزارت اقتصاد جدا کرد. او با این کار به صاحبان صنایع نشان داد که وزارت اقتصادی محرم اطلاعات صنایع است و محرم اطلاعات آنهاست، حتی در مقابل وزارت دارایی. این نوع دخالت باعث شد که در آن زمان تمامی موانع را از سر راه بخش خصوصی برداشتند و انصافاً افرادی که انتخاب میشدند تا مجوز دریافت کنند بعدها کارآفرینان برجسته ایرانی شدند.