چین چگونه از انگارههای مخرب مائو عبور کرد؟
پارادایم چینی
تاریخ معاصر چین شاید جذابتر از تمامی دوران عمر چند هزارسالهاش باشد، چرا که علیالخصوص در نیمه دوم قرن بیستم حوادث متعددی را به خود دیده است. حوادثی که آن را به یکی از جذابترین کشورها برای مطالعه بدل کرده است.
سیدمحمدامین طباطبایی: تاریخ معاصر چین شاید جذابتر از تمامی دوران عمر چند هزارسالهاش باشد، چرا که علیالخصوص در نیمه دوم قرن بیستم حوادث متعددی را به خود دیده است. حوادثی که آن را به یکی از جذابترین کشورها برای مطالعه بدل کرده است. یکی از مهمترین این وقایع روی کار آمدن حزب کمونیست در این کشور است که با به قدرت رسیدن مائو در این کشور به اوج خود میرسد. دوران حدوداً 30سالهای که با فراز و نشیبهای بسیاری همراه است. مائو با شخصیت کاریزماتیک خود، میراثی بر جای گذاشت که میتوانست تا نسلهای بعد ادامه یابد. آرمانشهری که او در سر داشت و با سیاستهایی همچون انقلاب فرهنگی آن را دنبال میکرد، طی سالها، جز ویرانهای بر جای نگذاشت و هنگامی که در اواخر دهه 1970 میلادی دنگشیائوپینگ به قدرت رسید، عملاً باید میراثدار رهبری میشد که دیگر عقایدش چندان خریداری در چین نداشتند. اوضاع اقتصادی و اجتماعی آن روزهای چین به خوبی موید این مساله بود. دنگ شیائوپینگ در موقعیت یک انتخاب حساس قرار داشت. میتوانست همسو با سیاستهای حزب کمونیست و ذهنیتهای مائو مسیری را که سه دهه طی شده بود سه دهه دیگر نیز ادامه دهد یا اینکه تصمیم دیگری بگیرد. او درنهایت با تصمیم شجاعانهاش مانند مائو تاریخساز و ماندگار شد، اما این ماندگاری و مسیری که انتخاب کرد به غایت با رهبر قبلی متفاوت بود. تصمیمات او باعث شد تا به نوعی لقب پدر چین مدرن را به او بدهند. به همین بهانه و در شصت و هشتمین سالگرد تاسیس جمهوری خلق چین، نگاهی دقیقتر به تصمیمات متفاوت و اغلب هوشمندانه شیائوپینگ در مقایسه با مائو انداختهایم. تلاش کردیم درک کنیم این تصمیمات در چه بستری و چگونه تشکیل شدهاند. درواقع میخواهیم بدانیم هزینههای این تغییر پارادایم چه بودهاند و چه ثمراتی برای چین به همراه داشتهاند.