تاریخ انتشار:
اروپای ناتوان، آمریکای بیمیل
خلاء رهبری جهانی
به منظور تحکیم روابط دو سوی اقیانوس اطلس، جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا هفته گذشته از آلمان دیدن کرد.
به منظور تحکیم روابط دو سوی اقیانوس اطلس، جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا هفته گذشته از آلمان دیدن کرد. در سالهای اخیر سیاست جهانی به حالت سکون در آمده است. آمریکا تمایلی به رهبری ندارد و اروپا و سایر قدرتهای اصلی جهان قادر نیستند این خلأ را پر کنند. مدتها پیش رادرفورد شیمیدان و فیزیکدان هستهای قصد داشت آزمایشهای گستردهای را در آزمایشگاه خود در بریتانیا انجام دهد. او برنده جایزه نوبل شیمی در سال 1908 شده و یکی از اسطورههای رشته خود بود اما اغلب بودجه کافی نداشت. گفته میشود او تیم خود را جمع کرد و گفت: «آقایان پول ما به پایان رسیده و اکنون زمان فکر کردن است.» این جمله رادرفورد در سطح جهان مشهور شد و اکنون در زمینه سیاست کاربرد پیدا کرده است. کاربرد آن را بیش از همه جا میتوان در سفر اخیر جو بایدن به آلمان مشاهده کرد. دلیل آن واضح است: هر چند بایدن آشکارا از همکاریهای دو سوی اقیانوس اطلس صحبت میکند اما در پشت درهای بسته پیام اصلی وی آن است که آمریکا و متحدانش باید روش جدیدی برای تقسیم مسوولیت در جهان پیدا کنند.
ملتی خسته
در سال 1998 مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا کشورش را «خستگیناپذیر» نامید. اما در زمان حال این کشور خسته شده است. این قدرت جهانی رو به افول است و تلاش دارد به جای افغانستان یا خاورمیانه توجه خود را به جبهه داخلی معطوف کند. این شرایط تعجبآور نیست. از زمان جنگ سرد سربازان آمریکایی نسبت به دهههای گذشته دو برابر زمان خود را در جنگ سپری کردهاند. آمریکا پول بسیار زیادی را صرف امور نظامی خود کرده است. در سال 2011 هزینه نظامی آمریکا بیش از مجموع هزینههای 19 قدرت نظامی دیگر بود؛ و البته این کار باعث شد تا بدهی دولتی آمریکا به حجم باورنکردنی 16 تریلیون دلار برسد. جو بایدن پیش از سخنرانی خود پیام رئیسجمهور باراک اوباما را خواند. این پیام محافظهکارانه است. هنگامی که باراک اوباما در مراسم تحلیف خود سخنرانی میکرد به سخنرانی تحلیف جان اف کندی در سال 1961 هیچ اشارهای نکرد. در آن زمان کندی گفته بود آمریکا «به هر قیمتی و با تحمل هر مشقتی بقا و موفقیت آزادی» را در جهان تضمین میکند. اما جمله کلیدی باراک اوباما این بود: «یک دهه جنگ اکنون به پایان رسیده است.» اوباما که برنده جایزه صلح نوبل نیز هست به ایجاد جهانی
بهتر اشاره نکرد. در عوض او از آمریکایی بهتر صحبت کرد که در آن فرصتهای بیشتری برای مهاجران، حقوق بیشتر برای همگان و نابرابری کمتر اجتماعی دیده شود. آمریکا اکنون بیش از هر زمان دیگر تقسیمبندی شده است اما همه طرفها بر یک نکته توافق دارند: رفاه و وضعیت بهتر خود آمریکا مهمتر از جهان است. جرج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا دیدگاههای بلندپروازانهای در سیاست خارجی کشورش داشت اما آنچه از آن برای اوباما باقی مانده است «دکترین آیزنهاور» نام دارد. آیزنهاور ژنرال قهرمان جنگ جهانی دوم بود اما به عنوان رئیس جمهور آمریکا از سال 1953 تا 1961 تصمیم گرفت به هر قیمتی از خونریزی - یا حداقل ریختن خون آمریکاییها- جلوگیری کند. از پایان جنگ کره تا پایان دوره ریاست جمهوری او، آمریکا حتی یک قربانی جنگی نداشت.
سیاست خارجی با نتایج ملموس اندک
اکنون اوباما چاک هاگل را به عنوان وزیر جدید دفاع معرفی کرده است. هاگل که سناتور سابق جمهوریخواه و کهنهسرباز جنگ ویتنام است کتاب زندگینامه آیزنهاور را به عنوان هدیه به اوباما داد و گفت قصد دارد سربازان آمریکایی را از هر آسیبی دور نگه دارد. در واقع او با دیدگاه جهانی اوباما در مورد «رهبری از پشت پرده» چه در لیبی و چه در مالی که فرانسه در آن دخالت دارد، موافق است. اما تقسیم وظایف جهانی هنوز باعث نمیشود بودجه نظامی آمریکا کاهش یابد. مقامات ارشد نظامی اجازه کاهش بودجه را نمیدهند. آنها از این نگرانند که آمریکا تصمیم بگیرد واقعاً تا پشت مرزهایش عقبنشینی کند. از نظر جایگاه آمریکا در جهان تیم اوباما-بایدن پیشرفت خوبی داشته اما سیاستهای خارجی آنها به نتیجه واقعی نرسیده است. در کشورهایی مانند پاکستان که دیدگاه خصمانهای نسبت به آمریکا دارند اوباما به همان اندازه بوش منفور است. شاید لازم بود آمریکا به جای فرستادن پهپادها، دیپلماتهای بیشتری به این کشور اعزام میکرد. سیاست آمریکا در قبال ایران هم ناکام مانده است. مبارزه علیه تغییرات اقلیمی نامساعد به بنبست رسید. اسرائیل و فلسطینیها به یکدیگر چنگ و دندان نشان
میدهند و روابط چین و غرب هنوز متزلزل است.
آیا جهان روندی معکوس دارد؟
دیگر همانند گذشته نمیتوان انتظار داشت که اوباما بر زین اسب بپرد و وارد میدان کارزار شود. حال این سوال مطرح میشود: کدام کشور میتواند جایگزین ایالات متحده شود؟ چین نگران کاهش قدرت اقتصادی خود است. روسیه خود را به سمت دیکتاتوری نفتی کشانده است و برزیل و هند دچار مشکل شدهاند. همزمان نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل، ناتو و اتحادیه اروپا دچار بحران هویت شدهاند و نمیدانند چه وظایفی بر عهده دارند. ایان برمر دانشمند علوم سیاسی در کتاب اخیر خود با عنوان «هر ملتی برای خود» میگوید ما در عصری قرار داریم که دچار خلاء رهبری جهانی شده است. این وضعیت میتواند زمانی برای پیشرفت اروپاییان باشد تا سرانجام به پلیس جهانی تبدیل شوند. اما این احتمال هم بعید است. به استثنای بریتانیا، از پایان جنگ سرد کشورهای اروپایی بودجه نظامی خود را به طور میانگین 15 درصد کاهش دادهاند. بدتر از همه آنکه با بحران یورو و احتمال خروج بریتانیا انسجام اتحادیه اروپا هم در معرض تهدید قرار گرفته است. روند جهانی معکوس شده است. اروپا در موقعیتی نیست که بتواند رهبری جهان را بر عهده بگیرد و آمریکا نیز تمایلی برای این کار ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید