تاریخ انتشار:
نرخ بهینه مالیات با نرخ بیشینهساز مالیات یکسان نیست
منحنی «لافر» و درآمدهای مالیاتی
یکی از ویژگیهای اقتصاد طرف عرضه، اعتقاد پیروان این مکتب به منحنی لافر است.
شکل (1)، منحنی فرضی لافر را نشان میدهد که وقتی نرخ مالیات صفر است، درآمد مالیاتی نیز صفر است و با افزایش نرخ مالیات، درآمد مالیاتی افزایش مییابد، تا زمانی که نرخ مالیات به سطح t* برسد. از این سطح به بعد با افزایش نرخ مالیات، درآمد مالیاتی دولت نزول میکند. البته خود آرتور لافر مدعی نیست که مبدع این منحنی بوده است و پیش از وی چند اقتصاددان دیگر نیز به این نکته اشاره کرده بودند. اما این روزنامهنگار و اقتصاددان آمریکایی، جود وانیسکی بود که در جلسهای که لافر در سال 1974 با مقامات دولت فورد، یعنی دیک چنی و دونالد رامسفلد داشت، حضور پیدا کرده بود و لافر برای تشریح عقیدهاش نسبت به درآمدهای مالیاتی این منحنی را روی یک دستمال کاغذی کشید و به آنها نشان داد. لافر معتقد است که در درآمدهای مالیاتی دو اثر وجود دارد. یکی اثر «حسابی» است که در آن با ضرب میان درآمد و نرخ مالیات، درآمد مالیاتی دولت به دست میآید و چون نرخ مالیات صفر باشد، درآمد هر چقدر باشد، درآمد مالیاتی صفر خواهد بود. اثر دیگر، اثر اقتصادی است که همچنان که ذکر شد، بر مبنای انگیزه کار کردن حاصل میشود. وقتی نرخ مالیات 100 درصد باشد، انگیزهای برای
کسب درآمد وجود ندارد و درآمد مالیاتی باز صفر میشود. با توجه به این دو نقطه با درآمد مالیاتی صفر، لافر چنین منحنیای را پیشنهاد میدهد. اما چند نکته در مورد این منحنی وجود دارد. اولاً حتی اگر نرخ مالیات 100 درصد شود، باز برخی از فعالیتهای اقتصادی وجود خواهند داشت، زیرا بقای جامعه بدان فعالیتها بستگی دارد. نکته دیگر آنکه بر خلاف شکل (1)، که به نظر نرخ بیشینهساز درآمد مالیاتی 50 درصد است، در دنیای واقعی نه این شکل، قرینه است و نه نرخ بیشینهساز 50 درصد است. تحقیقات زیادی در مورد ارتباط میان نرخ مالیات و درآمد مالیاتی انجام شده است و در اقتصادهای مختلف، این نرخ بیشینهساز درآمد مالیاتی جا به جا شده است. پل پکرینو در مدل خود در سال 1995، نشان داد که این رقم در حدود 65 درصد است.در حالی که هسینگ با دادههای آماری ایالات متحده از سال 1959 تا 1991 این نرخ را بین 32 تا 37 درصد تخمین زد. اما به باور بسیاری، میانگین این نرخ 70 درصد است. از همین رو بسیاری شکل واقعیتر منحنی لافر را مانند
شکل (2) میدانند. اقتصاددانان طرف عرضه که همواره از برطرف کردن موانع پیشروی فعالیتهای اقتصادی طرفداری کردهاند و یکی از این موانع مالیات است، با اعتقاد به منحنی لافر به خصوص در دولت ریگان، به وی پیشنهاد میدادند تا برای افزایش درآمدهای مالیاتی خود نرخ مالیات را کاهش دهد. اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد؛ چرا؟ مساله این است که یافتن آن که اقتصاد در کجای منحنی قرار دارد، بسیار سخت است. اگر نرخ مالیات کمتر از نرخ بیشینهساز درآمد مالیاتی باشد، کاهش نرخ موجب کاهش درآمد مالیاتی میشود، از همین رو به نظر میرسد که در هنگام توصیه اقتصاددانان طرف عرضه به سیاستمداران برای افزایش درآمد مالیاتی از طریق کاهش نرخ مالیات، اقتصاد به نقطه بیشینهساز نرسیده بود. آنچه مشخص است آن است که اولاً یک رابطه دوسویه آن طور که منحنی لافر نشان میدهد وجود دارد، اما معلوم نیست که نرخ بیشینهساز درآمد مالیاتی کجاست؟ و در عین حال باید در تعیین وضعیت اقتصاد و یافتن جایگاه آن بر منحنی لافر بسیار دقت کرد وگرنه
توصیه سیاستی ممکن است کاملاً معکوس از آب درآید. البته نباید از نظر دور داشت که به اعتقاد بسیاری از اقتصاددانان، اصولاً در تدوین سیاستهای مالی مهم نیست که نرخ بیشینهساز درآمد مالیاتی کجاست و به آن نرخ دست یافت، زیرا این نقطه اصولاً نقطه بهینه مالیاتی نیست. سیاست مالیای بهینه است که بتواند نرخ بهینه مالیاتی را وضع کند که طی آن اقتصاد با کمترین انحراف از مسیر رشد پایدارش مواجه باشد و این ابداً به معنای آن نیست که این نرخ با نرخ بیشینهساز برابر است. نکته اینجاست که منحنی لافر از آن رو مورداستفادهقرار میگیرد که بسیاری از سیاستمداران به دنبال افزون کردن درآمدهای مالیاتی خود هستند، فارغ از اینکه این کار برای کل اقتصاد بهینه است یا نه. وجود تعهدات مالی فراوان دولتها، آنان را بدین سو میکشاند که تا جای ممکن درآمدهای مالیاتی خود را افزون سازند و از همین رو به جای آن که به دنبال نرخ بهینه مالیات باشند، اتفاقاً به دنبال نرخ بیشینهساز درآمد مالیاتی هستند. این گرایش دولتها موجب شده که منحنی لافر هنوز مورد توجه دولتها و کارشناسان قرار گیرد.
دیدگاه تان را بنویسید