چرا کتاب «حقایق و مغالطات در اقتصاد» را بخوانیم؟
خطر همیشگی یک دام
کتاب «حقایق و مغالطات در اقتصاد» نوشته «توماس ساول» به پیشنهاد انتشارات دنیای اقتصاد ترجمه شد و در اردیبهشت ۱۳۹۴ به چاپ رسید.
کتاب «حقایق و مغالطات در اقتصاد» نوشته «توماس ساول» به پیشنهاد انتشارات دنیای اقتصاد ترجمه شد و در اردیبهشت 1394 به چاپ رسید. پیش از اینکه فواید مطالعه این کتاب ذکر شود، نیاز به یادآوری سه نکته مهم است؛ اول اینکه توماس ساول از موضعی لیبرتارینی سخن میگوید و من در اینجا تلاش میکنم که بگویم چرا خواندن این کتاب برای کسانی که در این موضع با او اشتراک ندارند نیز مفید خواهد بود.
دوم اینکه، موضوعاتی که ساول در کتابش به آنها میپردازد، در ظاهر مربوط به کشور و جامعه ایالات متحده است. اما این نباید باعث شود که در نگاه اول این کتاب را بیگانه با وضعیت جامعه ایران به حساب آوریم. هرچند ممکن است مثالهایی که ساول میزند، برای تشریح بهتر قضایایی که مطرح میکند، در بسیاری از موارد نمونهای در ایران نداشته یا با موارد مشابه ایرانی فاصله بسیاری داشته باشند، اما موضوعاتی که در کتاب مطرح میشوند، کاملاً قابلیت تعمیم دارند و اکثراً موارد چالشزایی در جوامع مختلف و از جمله جامعه ایران هستند. به عنوان نمونه، ساول در مورد مسائل شهری، حمل و نقل، محیط زیست، دانشگاهها، اشتغال زنان و... سخن میگوید و تلاش میکند اثبات کند بسیاری از ادعاهای اقتصادی که در این حیطهها مطرح میشود، مغالطه است، یعنی بر اساس واقعیاتی درست، اغلب با استفاده از آمار و اعداد و ارقام، نتایجی غلط گرفته شده و به خورد مردم داده میشود. البته در موضوعی نظیر تبعیض نژادی نیز بحث میشود که هر چند ممکن است عیناً مصداقی در ایران نداشته باشد، اما مشابه این موضوع در ایران کم نیست؛ مسائل مربوط به قومیتها، اقلیتهای مذهبی یا مهاجران خارجی. و
سوم اینکه، هرچند از نام کتاب برمیآید که موضوعات مورد بحث باید اقتصادی باشند، اما در واقع این کتابی است که نویسنده با اشراف به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، از بستر محض اقتصادی خارج شده و کتابی با لحاظ کردن تمام این جوانب به رشته تحریر درآورده است که اقتصاد را به وجهی پررنگ اما نه غالب برای کتاب بدل کرده است. اما فارغ از اینکه با تکیهگاه ایدئولوژیک نویسنده همسو باشیم یا نه، نکات مثبتی را که از این کتاب میتوان آموخت به این شرح میتوان ذکر کرد. نویسنده بدون اینکه نیازی ببیند با مقدمهچینی طولانی اطاله کلام کند، سریع سراغ اصل موضوع میرود. بنابراین او وقت و ذهن مخاطب را درگیر لفاظیهای مقدماتی، توضیح واضحات، بدیهیات یا هر توضیح اضافه دیگری، یا هجمه به ایدئولوژیهای رقیب نمیکند. او بدون اینکه نیازی ببیند مستقیماً به شخص یا ایدئولوژی خاصی اشاره کند، با اشاره به مصادیق و ادعاهای مطرحشده، استدلالهای خود را بیان میکند. با اینکه مشخصاً او تلاش دارد درستی استدلالهایش را به
مخاطب القا کند، اما نهایتاً مخاطب را در مقام قاضی نهایی قرار میدهد. مثلاً او مطرح میکند که قوانینی در ایالات متحده وضع شده است که ساخت و ساز در زمینهای بکر، بایر، یا به هر شکلی خارج از محدوده شهری را منع میکند، این در حالی است که طبق آماری که او ارائه میدهد، عرصههای اشغالشده از سوی انسانها تنها درصد ناچیزی از گستره این کشور را دربر میگیرد. ساول در برابر کسانی که سعی میکنند با استفاده از آمار مغلطه کنند، استدلالهایش را متقابلاً با آمار مستند میکند. این نکتهای بسیار مهم است، چه هر کسی بخواهد به او پاسخ دهد، الزاماً یا باید نشان دهد که آماری که او به آنها استناد میکند، درست نیست، یا او به درستی از این آمار استفاده نکرده است. در واقع ساول با این کار میآموزد که شیوه صحیح استدلال، استفاده از واقعیات عینی و استنتاج منطقی است. به عنوان نمونه، در بحث مربوط به تبعیض جنسیتی، او مدعی است که آنچه به عنوان تبعیض جنسیتی مطرح میشود، بیشتر ادعاها، یا مغلطههایی فمینیستی است، زیرا آنها صرفاً آماری را ارائه میدهند که بر اساس آن میزان اشتغال زنان نسبت به مردان بسیار پایینتر است، اما این را نمیگویند که طبق
آمار موجود، مثلاً بسیاری از زنان پس از ازدواج شغل خود را ترک کردهاند، یا اینکه زنانی که خواستهاند در شغل خود موفق باشند، تا مدارج عالی مدیریتی نیز پیش رفتهاند. ساول میآموزد که همواره به هر اطلاعاتی که ما داده میشود، تا پیش از متقن شدن از طریق منابع متعدد، به دیده تردید بنگریم. به عنوان نمونه، نام دانشگاههای بزرگی مانند هاروارد، استنفورد، ییل و... برای همگان معادل با سطوح بالای آموزش علمی و موفقیت دانشآموختگانش است، در حالی که ساول تلاش میکند اثبات کند نهتنها در این دانشگاهها علم آنطور که باید و شاید آموخته نمیشود، بلکه عمده عوایدی که نام بزرگ این دانشگاهها نصیبشان میکند، صرف اموری غیرعلمی میشود. نتیجهگیری ساول زنگی مهم را در ذهن ما به صدا درمیآورد؛ ما همواره در معرض مغلطهها هستیم. شاید بسیاری از اطلاعاتی که به ما داده میشود و در ظاهر درست و نامتناقض هستند، یا آنچه از پیش میدانیم و همواره درست میانگاشتیم، از جنس مغلطه هستند. شاید نیاز است که نگاهی دوباره به بسیاری از مفروضات، دانستهها و باورهایمان بیندازیم، بلکه خلطی بزرگ میان حقایق و مغالطات در ذهن ما شکل گرفته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید