تاریخ انتشار:
نگاهی به پدیده بابک زنجانی
ما متهمیم
گذشته زنجانی را میتوان دو جور روایت کرد؛ روایتی که خود برساخته است و روایتی که اسناد و ناقلان دارند.
یک روی سکه: در سال 1925 بانک مرکزی پرتغال به شرکت «واترلو» انگلستان که در چاپ اسکناس فعال بود سفارش چاپ 600 هزار قطعه اسکناس 500 اسکودویی داد که در آن زمان واحد پول پرتغال بود. قرار شد طرح اسکناسها منقوش به تصویر «واسکودوگاما» جهانگرد و کاشف پرتغالی باشد که برای اولین بار از راه دریا از اروپا به هند رفت. پس از مدتی شرکت واترلو سفارش مجددی با حجم و طرح قبلی از بانک مرکزی پرتغال دریافت کرد. یعنی چاپ 300 میلیون اسکودا جدید. واترلو سفارش را مطابق درخواست بانک مرکزی پرتغال انجام داد و به نماینده جوان بانک مرکزی تحویل داد.
روی دیگر سکه: در سالهای 1925 بانک کوچکی در پرتغال شروع به فعالیت کرد. بانکی کوچک که توانست خیلی زود پرآوازه شود. همه این بانک را به هم معرفی میکردند زیرا این بانک بهراحتی به همه قرض میداد و به راحتی از همه خرید میکرد. کار بانک آنچنان گرفت که مالک بانک توانست بخشی از سهام بانک مرکزی پرتغال را بخرد. اما دو نکته عجیب در فعالیت بانک وجود داشت؛ بانک در حالی دست و دلبازانه قرض میداد که سپردهگذاری در آن بسیار اندک بود. عجیبتر اما این بود که صاحب این بانک پرآوازه جوانی 24ساله بود. یک جای کار میلنگید، شاخکها تیز و پچپچها شروع شد؛ مالک جوان از کجا پول میآورد؟ تجسس آغاز و پلیس وارد ماجرا شد. سرنخها به واترلو رسید. مالک جوان پولها را از واترلو گرفته بود، اما چگونه؟ با جعل درخواست بانک مرکزی پرتغال. سفارش دوم به درخواست بانک مرکزی پرتغال نبود بلکه ترفند جوان 24ساله بود تا صاحب 300 میلیون اسکودا شود. او دوسوم این رقم را صرف قرضدهی به مردم و خرید دارایی کرده بود.
روی دیگر سکه: در سالهای 1925 بانک کوچکی در پرتغال شروع به فعالیت کرد. بانکی کوچک که توانست خیلی زود پرآوازه شود. همه این بانک را به هم معرفی میکردند زیرا این بانک بهراحتی به همه قرض میداد و به راحتی از همه خرید میکرد. کار بانک آنچنان گرفت که مالک بانک توانست بخشی از سهام بانک مرکزی پرتغال را بخرد. اما دو نکته عجیب در فعالیت بانک وجود داشت؛ بانک در حالی دست و دلبازانه قرض میداد که سپردهگذاری در آن بسیار اندک بود. عجیبتر اما این بود که صاحب این بانک پرآوازه جوانی 24ساله بود. یک جای کار میلنگید، شاخکها تیز و پچپچها شروع شد؛ مالک جوان از کجا پول میآورد؟ تجسس آغاز و پلیس وارد ماجرا شد. سرنخها به واترلو رسید. مالک جوان پولها را از واترلو گرفته بود، اما چگونه؟ با جعل درخواست بانک مرکزی پرتغال. سفارش دوم به درخواست بانک مرکزی پرتغال نبود بلکه ترفند جوان 24ساله بود تا صاحب 300 میلیون اسکودا شود. او دوسوم این رقم را صرف قرضدهی به مردم و خرید دارایی کرده بود.
حدود 90 سال بعد در ایران نیز پدیدهای ظهور کرد که بیشباهت به جوان پرتغالی نیست. گرچه 24ساله نبود اما قبل از 40سالگی توانسته بود با جلب نظر چند نفر چند میلیارد دلار پول دولت را در اختیار بگیرد. او در ابتدای دهه 90 به مدیران نفتی کشور برای انجام دو ماموریت مهم معرفی شد؛ پرداخت مطالبات پیمانکاران نفتی که در آن زمان به دلیل اعمال تحریمها نمیتوانستند به پولشان برسند ماموریت اول بود. در آن زمان جابهجایی پول برای بسیاری از دستگاهها و نهادهای رسمی سخت بود و مدیران تصور میکردند او از عهده این ماموریت غیرممکن برمیآید. با همین تصور نیز یک میلیارد و 437 میلیون یورو در اختیارش گذاشتند تا به طلبکاران برساند (سایت میزان 6 آبان 94). ماموریت دیگر او فروش نفت و میعانات روی دریا بود که به دلیل اعمال تحریمها مشتریان حاضر به خرید نبودند. در این ماموریت نیز دو میلیون بشکه نفت خام، حدود یک میلیون و 900 هزار تن نفت کوره و 370 هزار تن معیانات گازی به او سپرده شد (کیفرخواست دادستانی). او در ماموریت اول فقط 660 میلیون دلار آمریکا به طلبکاران پرداخت کرد، و از سرنوشت مابقی پول اطلاعی در دست نیست. در فروش محموله نیز توفیق
چندانی نداشت بخشی از محموله ظاهراً تغییر رنگیافته به شرکت ملی نفت بازگشت اما برای بخش فروشرفته ریالی به دست شرکت نرسید. وکیل او از بدهی یک میلیارد و 967 میلیونیورویی سخن میگوید که اگر همین رقم مبنا شود فقط به شرکت نفت نزدیک به هشت هزار میلیارد تومان بدهکار است. گرچه وکلای شرکت نفت از سه میلیارد یورو بدهکاری سخن میگویند.
گذشته زنجانی را میتوان دو جور روایت کرد؛ روایتی که خود برساخته است و روایتی که اسناد و ناقلان دارند. در روایت برساخته او از رانندگی رئیسکل شروع میکند. اما این روایت مستند به مدرک یا شاهدی نیست. او نه راننده رئیسکل فقید بانک مرکزی بوده، نه فروشنده ارز بانک در بازار. در زمانی که زنجانی ادعای فروشندگی ارز را دارد رابطان و فروشندگان ارز بانک مرکزی کارمندان رسمی بانک بودهاند و اتفاقاً در بازار کاملاً شناختهشده و شهره بودند. در بازار هم کسی زنجانی را نمیشناسد. اما از لابهلای آگهیهای روزنامه رسمی میتوان به بخشی از گذشته او دست یافت. زنجانی زندگی تجاری خود را از منطقه آزاد کیش آغاز کرده است. شرکت «سورینت کیش» به نظر اولین تجربه تجاری او بوده است. در مردادماه سال 1382 برند SORINET را به ثبت میرساند. برندی که گل سرخ بزرگ معنا میدهد و قرار بود برای تولید انواع شامپو و خمیردندان استفاده شود. اما در ادامه این برند را با پسوندهای مختلف وارد اکثر حوزههای اقتصادی میکند؛ از صنایع غذایی، فلزی گرفته تا گردشگری و حتی ورزشی. ابتدا تمام اعضای هیاتمدیره شرکت او تعداد مشخصی بودهاند اما هرچه زمان جلوتر رفته تعداد
آدمها و زمینه کاری شرکتها متنوعتر شده است. در اواخر دهه 80 وارد حوزه بانکداری و حتی ارسال پیام سوئیفت!!! شد. پیامی که در ایران منحصراً از سوی شبکه بانکی مورداستفاده قرار میگیرد و استفاده از آن نیازمند مجوز بانک مرکزی است. اما او بیتوجه و ظاهراً هدفمند شرکتهای تودرتویی تاسیس میکند که یک فرد همزمان در شرکتهای مختلف پستهایی همچون بازرس، مدیرعامل و... دارد. تطبیق تاریخهای ثبت شرکت با اخبار و متن محاکمه نشان میدهد سوژه نوشته بیگدار به آب نمیزده است. برای مثال زنجانی اواخر مهرماه سال 90 شرکت «اهرم تراک قشم» را تاسیس کرد. موضوع شرکت ارائه خدمات لیفتراک سنگین جرثقیل، ماشینآلات راهسازی و... است. گشت اخبار در همان زمان با اطلاعات جالبی همراه است. روند پروژه دوطبقه کردن اتوبان صدر در اواخر سال 89 کلید زده شد. به دلیل نبود جرثقیلهای غولپیکر روند پیشرفت پروژه کند شده بود. آبان 91 خبر میرسد چهار دستگاه جرثقیل دروازهای برای تسریع در روند پروژه وارد شده است. به گفته معاون اداری و مالی شهرداری تهران تامین این دستگاهها از طریق بابک زنجانی صورت گرفته است. تاریخهای بیانشده از سوی برخی از اعضای شورای
شهر نشان میدهد میان امضای این تفاهمنامه با تاریخ ثبت شرکت فاصلهای نیست. اما نکته جالبتر نحوه تامین پول خرید جرثقیلهاست.
بابک زنجانی تنها چهرهای نیست که متهم به استفاده از منابع عمومی و مردم شده است. نامهای زیادی از این دست در اقتصاد ایران به چشم میخورند؛ جابر ابدالی، فاضل خداداد و… این نامها هر بار با حجم بزرگتری از تخلفات تکرار میشوند. امروز دغدغه این است که پولها کجاست یا بابک زنجانی نقاب چه کسانی است؟ دغدغه درستی است اما به این هم باید فکر کرد که چرا این نامها در اقتصاد ایران تکرار میشود؟
متن محاکمات دادگاه هم نشان میدهد زنجانی پول جرثقیلها را از محل منابع دولتی که نزدش بوده پرداخت کرده است. اما این پایان ماجرا نیست. زنجانی با پول پرداختشده از منابع نیکو برای ملک خود در ایرانزمین تراکم خریداری میکند. جالب آنکه پول ملک ایرانزمین را هم نیز از منابعی میدهد که برای پرداخت طلب پیمانکاران نفتی در اختیار قرار داده بودند. بابک زنجانی تنها چهرهای نیست که متهم به استفاده از منابع عمومی و مردم شده است. نامهای از این دست زیاد در اقتصاد ایران به چشم میخورند جابر ابدالی، فاضل خداداد و... این نامها هر بار با حجم بزرگتری از تخلفات تکرار میشوند. امروز دغدغه این است که پولها کجاست یا بابک زنجانی نقاب چه کسانی است؟ دغدغه درستی است اما به این هم باید فکر کرد که چرا این نامها در اقتصاد ایران تکرار میشود؟ آیا کماطلاعی و رفتارهای ما در این اتفاق سهیم نیست؟ برای مثال منطقه لابوان مالزی یک مرکز مالی فراساحل و با کمترین استانداردها در زمینه پولشویی است. زنجانی در این منطقه یک بانک خریداری و در سایه آن با ادعای دور زدن تحریمها میلیاردها دلار را در اختیارش قرار دادند. غافل از آنکه هر گردی گردو
نیست زیرا بانک مورد نظر بر اساس تعاریف آن منطقه کارکردی شبیه شرکتهای تامین سرمایه در ایران دارد و از حق سپردهپذیری برخوردار نیست. ما هم مقصر هستیم ما که از او افسانه ساختیم، بزرگش کردیم و برای نزدیک شدن به او مسابقه گذاشتیم بدون آنکه درباره سخنان و ادعایش کمی تحقیق و تامل کنیم. زنجانی شاید سال آینده را نبیند اما سرنوشت او هرچه شود خوب است به دیالوگ پایان مرد هزار چهره توجه شود. شخصیت اصلی سریال که خود را جای طبیب، خلبان، شاعر، مربی فوتبال و... جا زده بود در دفاعیه آخر گفت: «بعضی وقتها یادم رفت که کجا هستم، همه اینهایی که گفتند مال من نیست حق من نیست، من اشتباهیام، تقصیر من بود تقصیر دیگران هم بود حالا من ماندهام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم.»
دیدگاه تان را بنویسید