شناسه خبر : 5865 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مستند فروپاشی اعتماد به روایت عباس کیارستمی

مرگی که روشنگری بود

مرگ عباس کیارستمی نه‌تنها ضایعه‌ای فرهنگی و غیرقابل جبران بود، بلکه ضربه سهمگینی هم به اعتماد جامعه نسبت به سیستم درمان و پزشکی ایران زد. عباس کیارستمی چهره سرشناسی که در دو دهه اخیر مرزهای حسن شهرت را چنان درنوردیده بود که یکی از سرآمدان هنر و سینما در جهان به حساب می‌آمد، در دل پایتخت قربانی نظام درمانی شد که برای تعطیلات سال نو به سفر رفته بودند و هیچ نمی‌دانستند عباس روی این تخت را وقتی نادیده بگیرند، چه پژواکی در جامعه خواهد داشت.

امیلی امرایی / روزنامه‌نگار
«گفته شده کادر درمانی او را نشناخته و به همین دلیل توجهات لازم طی درمان صورت نگرفته است. یعنی مثلاً سیستم درمانی ما به سلبریتی‌ها توجه کامل دارد و به مردم عادی خیر. نکته دیگری که از این توجیه می‌توان دریافت کرد و از قبلی هم وحشتناک‌تر است آنکه جامعه درمانی و پزشکان ما مطلقاً از فضای فرهنگی جامعه به دور هستند. متاسفانه پزشکان ما در حیطه اطلاعات عمومی در سطوح مناسبی قرار ندارند. حالا کیارستمی را به چهره نمی‌شناختند، اما ندانستن نام او واقعاً وحشتناک است.»
این ایده‌های دکتر یوسف اباذری جامعه‌شناس شهیر درباره مرگ غم‌انگیز عباس کیارستمی است. او به ‌تازگی در نشست تخصصی نقد اجتماعی مرگ چهره‌ها و امر پزشکی به مرگ دردناک عباس کیارستمی اشاره کرد، مرگی زودهنگام که سیستم پزشکی و کادر درمانی با خطاهای پیاپی برای او رقم زد. 14 تیرماه 95 خبر بد رسید، کمی از آغاز 95 که گذشت معلوم شد عباس کیارستمی در بستر بیماری است و ماه‌های بعد اخبار ضدونقیض از هر سو می‌رسید. سینماگران و اطرافیان کیارستمی رفته‌رفته با وخامت وضعیت او اعتراض‌هایشان به وضعیت موجود بلند و بلندتر شد و دست آخر 14 تیرماه او در حالی که برای برخورداری از امکانات درمانی پیشرفته‌تر به پاریس منتقل شده بود، با زندگی وداع کرد. کیارستمی کمی پیش از رفتن در فایل صوتی‌ای که پس از مرگش منتشر شد، درباره رفتنش به پاریس می‌گوید: «قماربازها همه چیزشون بد نیست‌... تو شرایط اینکه باختند صندلی‌شون رو عوض می‌کنند. منم به جایی رسیدم برم ببینم چی می‌شه.»
مرگ عباس کیارستمی نه‌تنها ضایعه‌ای فرهنگی و غیرقابل جبران بود، بلکه ضربه سهمگینی هم به اعتماد جامعه نسبت به سیستم درمان و پزشکی ایران زد. عباس کیارستمی چهره سرشناسی که در دو دهه اخیر مرزهای حسن شهرت را چنان درنوردیده بود که یکی از سرآمدان هنر و سینما در جهان به حساب می‌آمد، در دل پایتخت قربانی نظام درمانی شد که برای تعطیلات سال نو به سفر رفته بودند و هیچ نمی‌دانستند عباس روی این تخت را وقتی نادیده بگیرند، چه پژواکی در جامعه خواهد داشت. این بار عباس روی این تخت بیمار از همه‌جا بی‌خبری نبود که در راهروهای بیمارستان دنبال پزشک بدود و پزشک در جوابش بگوید در روند درمان دخالت نکنید، هر کاری صلاح بدانیم و تشخیص بدهیم انجام می‌دهیم. اما پزشک در راهروهای بیمارستانی در تهران با یکی از ده سینماگر سرشناس جهان چنان کرد که با هر بیمار دیگری می‌کند. بهمن کیارستمی مستندساز و پسر کارگردان فقید در این باره گفت: «ما در دالان تاریکی بودیم که مرتب تاریک و تاریک‌تر می‌شد.» در مواجهه عباس کیارستمی و مرگ دردناکش آزاردهنده‌ترین بخش بی‌علاقگی پزشک به توضیح درباره روند درمان بود. نکته‌ای که یوسف اباذری هم روی آن دست می‌گذارد و می‌گوید: «بیمار آدم یتیمی است که درباره خودش مزخرف می‌گوید و محل درست درد را نه او که عکس و آزمایش تشخیص می‌دهند. عقلانیت معطوف به هدف که به ایران صادر شده ابعاد تحول‌آسای عجیبی پیدا کرده است. درست این است که به عکس و آزمایش استناد شود ولی تجربه بیمار را هم در نظر بگیریم. پزشک ایرانی این تجربه را فراموش کرده است و قطع ارتباط بیمار و پزشک او را به عدد و فرمول در نتیجه آزمایش مبدل کرده است.»
کیارستمی برای جراحی یک پولیپ روده در شرایط غیراورژانسی به بیمارستان رفت. خانواده می‌گویند هرگز و در هیچ مرحله‌ای تشخیصی مبنی بر سرطان برای او داده نشد. چهار عمل پیاپی او را از پا درآورد، و به گفته خانواده‌اش سه جراحی بعدی او به دلیل خطای پزشکی بود که در اولین جراحی رخ داد. و بعد عباس کیارستمی در دالان تاریک بی‌اطلاعی ماند. او از آنچه پزشکان بر سرش می‌آوردند اطلاعی نداشت. بعد از عمل چهارم در حالی که او به شدت ضعیف شده بود، خبر رسید که امید پزشکان به زنده ماندنش تنها ده درصد است و از اینجا بود که وزارت بهداشت و شخص وزیر وارد پرونده حیرت‌انگیز روند درمان عباس کیارستمی شدند. وزیر ارشاد وقت از قول وزیر بهداشت نوشت که اگر دکتر هاشمی به بالین عباس کیارستمی نرفته بود، همان شب بیماری و عوارض ناشی از آن او را از پای درمی‌آورد. نیمه اسفند سال 94 او برای اولین‌بار برای برداشتن پولیپ روده به بیمارستان رفت و جراحی شد. چند روز بعد به دلیل احتمال وقوع خونریزی داخلی دوباره جراحی شد، جراحی سوم به دلیل بروز عفونت در ناحیه شکم بود و منجر به برداشتن کیسه صفرای او شد. و در جراحی چهارم پارگی مجرای انتقال ادرار از کلیه به مثانه و عفونت خونی بود. برای کنترل بیماری مدتی در خواب مصنوعی بود و با دستگاه‌های تنفسی ادامه داد. سپس به بیمارستان دیگری منتقل شد تا سوند دبل جی را از او جدا کنند و در نهایت با آمبولانس هوایی موسسه کایه‌دوسینما به پاریس منتقل شد.
مرگ عباس کیارستمی نه‌تنها ضایعه‌ای فرهنگی و غیرقابل جبران بود، بلکه ضربه سهمگینی هم به اعتماد جامعه نسبت به سیستم درمان و پزشکی ایران زد. عباس کیارستمی چهره سرشناسی که در دو دهه اخیر مرزهای حسن شهرت را چنان درنوردیده بود که یکی از سرآمدان هنر و سینما در جهان به حساب می‌آمد، در دل پایتخت قربانی نظام درمانی شد که برای تعطیلات سال نو به سفر رفته بودند.

جمشید اکرمی، استاد سینما در آمریکا و از دوستان نزدیک کیارستمی درباره او گفته است: «برای مدت‌های مدید او را نماینده‌ای می‌دانستیم که از زبان ما حرف می‌زند - از طرف ایرانی‌ها - و او بهترین نماینده همه چیزهای خوب زندگی و فرهنگ ایرانی بود. متاسفانه، ایران بهترین تصویر ممکن را در چشم باقی جهان ندارد، برای همین همیشه نزد افرادی مثل آقای کیارستمی می‌رفتیم؛ شخصیتی که به حرفه‌اش افتخار می‌کرد و نماینده خوبی برای ایرانی‌ها بود. منظورم این است که مردم باقی جهان به تدریج با او احساس پیوند کردند و اینکه فیلم‌هایش نماینده چیست؛ در تضاد با فیلم‌های هالیوود. آثار او مثل هوای تازه در سینمای بین‌المللی بود.»
اما پزشک کیارستمی با او مثل بقیه آدم‌های این شهر برخورد کرده است. اصلاً برایش اهمیتی نداشت که چه کسی را به اتاق عمل می‌برد و او بسان هر پزشک متعهدی تفاوتی بین بیمارهایش قائل نمی‌شد. و البته با عباس کیارستمی همان کرد که این روزها بخش اعظمی از مردمی که گذرشان به بیمارستان می‌افتد با آن مواجه می‌شوند. دالانی که بیمار و همراهانش مجبورند در آن سر کنند، چون میان پزشک و بیمار فاصله است و بیمار هیچ نمی‌داند که قرار است روی تخت جراحی چه بر او بگذرد اگر خطایی رخ دهد و به سرنوشت عباس کیارستمی دچار می‌شود. او روی تخت بیمارستان در قالب شهروندی فرو رفت که کسی نمی‌شناسدش و جسم و جانش ذره‌ذره از دست رفت.
بهمن کیارستمی همچنین در یادداشتی نوشت که وقتی به استناد مطالب روزنامه‌ها «اهمیت» پدرش را به پزشک معالج او یادآوری کرده، آقای میر به او گفته که «اجازه بدین خیالتون رو راحت کنم. بنده نه این روزنامه‌ها رو می‌خونم و نه برام اهمیتی داره که چی می‌نویسن...».

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها