تاریخ انتشار:
جهان توسعهیافته مشکل بیخانمانها را چگونه حل کرده است؟
مدینه فاضله بینوایان
با شیوع بیخانمانی، کشورهای مختلف دنیا درصدد مقابله با آن برآمدند از اینرو پژوهشهای بسیاری در راستای راهکارهای کاهش بیخانمانی در حوزه آکادمیک صورت گرفت.
با شیوع بیخانمانی، کشورهای مختلف دنیا درصدد مقابله با آن برآمدند از اینرو پژوهشهای بسیاری در راستای راهکارهای کاهش بیخانمانی در حوزه آکادمیک صورت گرفت. استفانز و فیتزپاتریک در سال 2007 در مقالهای دریافتند سیستمهای مسکن عمومی ممکن است اثرات رژیمهای رفاهی را روی فقر و نابرابری تعدیل یا تقویت کند. در آمریکا، سیستم مسکن عمومی موجب تقویت نابرابری شده است. مالکیت مسکن به وسیله کاهش مالیات برای درآمدهای رهنی و مالیات مسکن تشویق میشود و این مزایا باعث میشود افراد ثروتمندتر به سمت خانههای گرانقیمتتر بروند. از سوی دیگر، یارانههای مسکن برای مستاجران فقیر از هزینههای مستقیم بودجه میآید. در سال 2002، مزایای مالیاتی مسکن برای آمریکاییها در دو دهک بالایی توزیع درآمدی در مجموع 89 میلیارد دلار بود در حالی که هزینه خانوارهای دو دهک پایینی در مجموع تنها 26 میلیارد دلار گزارش شده بود. در کشورهای مختلف، اندازه بخش مسکن اجتماعی با نرخ بیخانمانی رابطه نزدیکی ندارد. برای مثال، در بریتانیا 18 درصد از سهام مسکن در بخش مسکن اجتماعی وجود دارد در حالی که این رقم در آلمان تنها هفت درصد است با وجود این، نرخ بیخانمانی
در این دوکشور برعکس است. شواهد بیشتر نشان میدهد فقر، دستکم برای خانوادههای آمریکایی، ریشه بیخانمانی است. بررسیها در اروپا نشان میدهد که گروههایی با محرومیتهای اجتماعی و افرادی که به آنها انگی زده شده بیش از هر جای دیگر بیخانمان هستند. در کشورهای مختلف دو خصوصیت مشخص شده است: نژادهای اقلیت و افرادی با سابقه بیماریهای روانی بیشترین نرخ بیخانمانی را دارند. در ایالات متحده، آمریکا-آفریقاییها و آمریکاییهای بومی بیشترین نرخ بیخانمانی را دارند. در فرانسه، آفریقاییها و افراد خارجی بیشترین آمار را دارند. در انگلستان سیاهها در خطرند، در استرالیا بومیها و ساکنانی با اصلیت تنگه تورس بیش از همه بیسرپناهند و بالاخره در ژاپن، تبعیض علیه اقلیتهای قومی نظیر آینو، کرهایها و اوکیناواییها و گروههایی مانند اتا و هینین که خارج از طبقههای اجتماعی اصلی ژاپن قرار دارند منجر به جدایی آنها و اقامت در مناطق مسکونی فقیرنشینی شده که هر لحظه امکان بیخانمانی آنها وجود دارد. افرادی با تجربه بیماریهای روحی بخش عظیمی از افراد بیخانمان را در اروپا، استرالیا و آمریکا تشکیل میدهند. فیتزپاتریک و کریستین پیشنهاد
میدهند عملکرد خوب بازار مسکن، سیاستهای رفاه اجتماعی مناسب و سطح بالای اشتغال ممکن است از شیوع بیخانمانی بکاهد اما افرادی که بیخانمانی را تجربه میکنند احتمالاً با مشکلات شخصی پیچیدهتری مواجه هستند. تحقیق این دو پژوهشگر نشان میدهد رابطه میان بیخانمانی و بیماریهای روانی همانند رابطه میان بیخانمانی و وضعیت اقلیت، تابع انتخابهای اجتماعی است. یکی از تصورات غلطی که وجود دارد این است که همه افراد بیخانمان به این دلیل به چنین وضعیتی دچار شدهاند که با مصرف بیشازحد مواد مخدر خود را به بدبختی کشاندهاند. این احساس به ناچار تنشی را میان جامعه و مقامات ایجاد کرده و کمکرسانی به این افراد آسیبپذیر را با مشکلاتی مواجه میکند. با وجود این، رابطه قدرتمندی میان اعتیاد و بیخانمانی وجود دارد. اعتیاد به مواد مخدر را میتوان هم عامل و هم پیامد بیخانمانی دانست. گزارش ائتلاف ملی برای بیخانمانها در آمریکا نشان میدهد که نزدیک 26 درصد از بیخانمانها معتاد و 38 درصد از آنها الکلی هستند این در حالی است که در کل جامعه این نرخها به ترتیب 8 و 15 درصد گزارش شدهاند.
راهحلهایی برای بیخانمانی
برای حل مساله بیخانمانی راهحلهای بلندمدتی نیاز است. به منظور رسیدن به این هدف، سه رویکرد پیشگیری، پاسخ سیستمی و مداخله زودهنگام نمونهای از تلاشهایی است که دولتهای مختلف روی آن متمرکز شدهاند.
پیشگیری
پیشگیری ورود افراد به مساله بیخانمانی را به حداقل رسانده و مدت زمان بدون سرپناه بودن افراد را کاهش میدهد. پیشگیری از بیخانمانی شامل سه اصل متقاطع اولیه، ثانویه و ثالثیه میشود. پیشگیری اولیه یک رویکرد بالادستی به شمار میآید که گروههایی را که به دلیل عواملی چون سوءاستفاده جنسی، اعتیاد یا بیکاری در خطر بیخانمانی هستند مورد هدف قرار میدهد. این مدل با ارائه کمپینها و حمایتهای آگاهکننده هدفمند، ورود افراد به معضل بیخانمانی را حداقل میکند. پیشگیری ثانویه با کمک به افراد برای حفظ مسکن خود یا یافتن اقامتگاه جدید برای مراحل ابتدایی بیخانمانی راهحلهایی ارائه میکند. این راهحل عمدتاً از طریق میانجیگری با صاحبخانه یا خانواده صورت میگیرد. پیشگیری ثالثیه نیز با ارائه حمایت از افرادی که به تازگی سرپناه پیدا کردهاند از بیخانمانی مجدد آنها جلوگیری میکند.
پاسخ سیستمی
پاسخ سیستمی به بیخانمانی با هدف سادهسازی خدمات، گروههایی را با دسترسی مشترک به تمام حمایتهای لازم فراهم میکند. همکاری در انجام کار به سازمان اجازه میدهد تا اطلاعات را به اشتراک گذاشته، مراقبتهای سازگار ارائه داده و تکرار خدمات را حداقل کند. پاسخ سیستمی یک رویکرد «بودن در اشتباه» ارائه میدهد، به این معنا که افراد و خانوادهها میتوانند به تمامی خدمات، بدون در نظر گرفتن اینکه کجا وارد سیستم میشوند، دسترسی پیدا کنند. این موضوع منجر به افزایش احساس ثبات و فرصتهای بزرگتر برای مشارکت اجتماعی، آموزش و تربیت میشود. یک پاسخ سیستمی شامل دو نوع یکپارچهسازی است. یکپارچهسازی عمودی رویکردی متمرکز است که در آن گروهها به وسیله فرآیندهای هماهنگ سازمانی، مراقبتهای ویژه یکپارچه را تضمین میکنند. یکپارچهسازی افقی رویکردی متمرکز است که میان سازمانها در سطوح مختلفی میتواند اتفاق بیفتد. یکپارچهسازی افقی عمدتاً نیازمند یک رویکرد پایین به بالا و بالا به پایین در کنار هم است.
مداخله زودهنگام
اولویت با اسکان (Housing First) یک رویکرد بهبودگرا بر مبنای حقوق انسانی است که به دنبال اسکان مردم در سریعترین زمان ممکن است. تحت این مدل، خدمات حمایتی پس از اسکان هر فرد به آنها معرفی میشود و در نتیجه از حوادث بعدی بیخانمانیها پیشگیری میکند. برخلاف روشهای دیگر اسکان مجدد، اولویت با اسکان در فلسفه اسکان، یک حق و پیششرایط برای بهبود به شمار میآید. مطالعات نشان میدهد داشتن خانه میتواند با فراهمآوردن ثبات و کمک به رشد کرامت فرد، مزایای قابلتوجهی را برای او به همراه داشته باشد.
تجربههای موفق
کشورهای اتحادیه اروپا جامعترین سیاستهای اسکان را در جهان به کار گرفتهاند. در میان کشورهای در حال توسعه، کشورهایی نظیر برزیل، شیلی، کلمبیا، اندونزی، سنگال، سنگاپور و تونس نیز تلاشهای قابل ستایشی در مقابله با بیخانمانی انجام دادهاند. برای مثال در برزیل، شهرهایی چون فرتالزا، رسیف، پرتهآلگره و سانتو آندره برنامههای اسکان نسبتاً موثری را به انجام رساندهاند. در آفریقای جنوبی پساآپارتاید نیز پیشرفت چشمگیری در سیاستهای اسکان ایجاد شده که اوضاع را برای بیخانمانها و فقرا مطلوبتر کرده است. با این اوصاف، اکثر این پیشرفتها در سطوح محلیاند. مکانهایی که در آنها تجربههای موفقی وجود دارد، مناطقی است که سازمانهای اجتماعی قدرتمندی در آنجا حاضر است، درجه بسیار بالای مشارکت در جامعه و نقش دولت به عنوان یک نیروی تسهیلکننده نیز از عوامل دیگر موفقیت این کشورها بوده است. اکثر داستانهای موفق در مقیاسهای کوچک اتفاق افتاده اما با تکرار این موفقیت در مکانهای دیگر، مبارزه با بیخانمانی روز به روز گسترش یافته است.
آمریکا
مفهوم اولویت با اسکان در دهه 1970 و با توسعه برنامههایی نظیر مسیر اسکان در نیویورک که روی اسکان مجدد افرادی با بیماریهای روحی شدید و معتادان متمرکز بود در آمریکا شکل گرفت. در سال 2009، کمیسیون سلامت روحی کانادا برنامه هومچز را معرفی کرد که اولین قدم در تثبیت اولویت با اسکان به عنوان رویکردی برای مقابله با بیخانمانی در کانادا بود. این پروژه آزمایشی پنجساله تاثیر مسکن نخست را در چهار شهر تورنتو، مونترآل، مونکتون و ونکوور مورد ارزیابی قرار داد. نتایج نشان از اثر مثبت چشمگیر این پروژه در حفظ اسکان افراد بالغ با بیماریهای روحی و معتادان داشت. این کشور همچنین راهکارهایی را ارائه داد که گسترش آن در سطح جهانی میتواند منجر به ریشهکن شدن بیخانمانی شود.
اجرای موثر سیاست درهای باز: در ژوئن 2010، شورای بینسازمانی آمریکا در خصوص بیخانمانی (USICH) سیاست درهای باز را ارائه داد: طرح استراتژیک ملی برای جلوگیری و پایان دادن به بیخانمانی که نخستین طرح جامع فدرال به منظور حل مشکل بیخانمانی در تاریخ این کشور به شمار میآمد. این طرح یک فرصت برجسته را برای گردآوری راهحلهای کارآمد در خصوص مساله بیخانمانی ارائه میداد. این طرح که حول چهار هدف برای پایان دادن به بیخانمانی خانوادههای دارای فرزند، سربازان کهنهکار، افراد معلول و گروههای دیگر شکل گرفته بود محدوده وسیعی از استراتژیها را ارائه میداد که شامل نیاز به مراقبتهای بهداشتی جامع، مزایای معلولیت، اسکان مقرونبهصرفه و درآمد کافی بود.
تضمین دسترسی به مراقبتهای بهداشتی جامع و مقرونبهصرفه: سیستم بیمه سلامت آمریکا شامل هزاران طرح مراقبتهای بهداشتی خصوصی است که از نظر قیمت و عمق پوشش بسیار متنوعند. موضوعی که منجر شده تا بیش از 49 میلیون نفر از مردم آمریکا تا سال 2010 تحت پوشش بیمه نباشند. یقیناً، دسترسی به یک سیستم درمانی ارزان موجب گسترش بهداشت فردی و روحی در سراسر جامعه شده و ریسک بیخانمانی را در میان قشر آسیبپذیر جامعه کاهش میدهد.
دسترسی به مسکن مقرونبهصرفه: بیخانمانی بهطور کلی ناشی از سیاستهای ضعیف اسکان است، بنابراین جای شگفتی نخواهد بود که با کاهش عرضه مسکنهای ارزانتر میزان بیخانمانی نیز افزایش پیدا کند. از سال 2000 تا 2008 تعداد واحدهای مسکونی ارزان در ایالات متحده 900 هزار واحد کاهش داشته است این در حالی است که تعداد افراد کمدرآمد در همین مدت زمان یک میلیون نفر افزایش داشته است. مدلهایی نظیر برنامه اسکان ماساچوست نمونهای از تلاشهای ایالتی برای حل مساله بیخانمانی بود. این برنامهها در جستوجوی حمایت از مستاجران بوده و به خانوادههایی که در معرض خطر قریبالوقوع بیخانمانی قرار دارند، به صورت کوتاهمدت کمک میکند. گسترش و حفظ چنین برنامههایی یک راهحل جهانی برای بیخانمانی ارائه میکند.
تضمین دسترسی به درآمد مناسب: فقر یکی از دلایل ساختاری بیخانمانی است. یک کارگر تماموقت با حداقل دستمزد در آمریکا قادر نخواهد بود در هیچکجای این کشور پهناور هزینههای اسکان خود را پرداخت کرده و همچنان برای مابقی نیازهای روزمره خود پول داشته باشد. این اختلاف میان سطوح درآمدی پایینتر و نیازهای اساسی زندگی در طول زمان بیشتر شده و به منظور جلوگیری از بیخانمانی باید راهحلی برایش اندیشیده شود. دستمزد کافی برای فراهم کردن نیازهای اساسی زندگی نظیر خوراک، پوشاک، سرپناه و بهداشت باید در قانون اجباری باشد. مزایای ناتوانی نیز باید برای نیازهای اساسی کافی باشد. هزینههای اسکان و سلامت نیز باید زیر خط فقر استاندارد تعریفشده به وسیله بانک جهانی کاهش یابد.
استرالیا
پس از تجربه موفق در آمریکا و کانادا این طرح در استرالیا و در دولت مایک ران اجرا شد. نخستوزیر وقت استرالیا بودجه چشمگیری را برای طرحهایی نوآورانه به منظور مقابله با بیخانمانی بهکار گرفت. این طرح با ساخت آپارتمانهایی باکیفیت برای افراد بیخانمان شروع به کار کرد. دولت استرالیا همچنین برنامه از خیابان به خانه و خدمات ارتباط با بیمارستان را به منظور کمک به بیخانمانهایی که در بیمارستانهای عمومی اصلی آدلاید پذیرش میشدند طراحی کرد.
فنلاند
در سال 2007 دولت دست راستی متی وانهانن در فنلاند برنامه ویژه چهار مرد عاقل (four wise man) را به منظور حذف بیخانمانی تا سال 2015 آغاز کرد. این برنامه به منظور کاهش بلندمدت بیخانمانی تنها برخی از افراد بینوا را هدف قرار داده بود. برنامه کاهش بیخانمانی بلندمدت روی 10 مرکز رشد شهری بزرگ فنلاند متمرکز شد، شهرهایی که در آنها بیشترین میزان بیخانمانها وجود داشت. با این حال اولویت اصلی این طرح، منطقه شهری هلسینکی بود که بیخانمانی بلندمدت در آنجا متمرکز شده بود. این برنامه تا حدودی بر اساس اولویت اسکان پایهریزی شده بود. حل مشکلات اجتماعی و سلامتی نمیتواند یک شرط برای سازماندهی اقامت تلقی شود: برخلاف آن، اقامت نیازی است که به واسطه آن مشکلات دیگر افراد بیخانمان قابلحل خواهد بود. داشتن مکانی برای زندگی این امکان را فراهم میآورد تا مهارتهای مدیریت زندگی تقویت شده و فرد به فعالیتهای هدفمند روی بیاورد. به منظور کاهش بیخانمانی بلندمدت اقداماتی همزمان در سطوح متفاوتی نیاز خواهد بود که از میان آنها میتوان به اقدامات سیاستگذاری اجتماعی؛ اسکان جهانی و پیشگیری از بیخانمانی اشاره کرد. دولت فنلاند با طراحی
این برنامه سه هدف را دنبال میکرد: نصف کردن بیخانمانی بلندمدت تا سال 2011، حذف کامل بیخانمانی تا سال 2015 و اقدامات موثرتر برای پیشگیری از بیخانمانی. اقداماتی که در سال 2016 منجر به ریشهکن کردن بیخانمانی شد.
فرانسه
دولت فرانسه در سال 2010 برنامهای مشابه با اولویت اسکان را در چهار شهر بزرگ تولوز، مارسی، لیل و پاریس و با نام «Un chez-Soi d'abord» راهاندازی کرد. این طرح مشابه آن چیزی بود که در کانادا و آمریکا به اجرا درآمده بود و روی افراد بیخانمانی با مشکلات روحی و معتاد به مواد مخدر یا الکل متمرکز بود. این طرح مبنایی سهساله برای هر فرد داشت که در آپارتمانی که از سوی NGOها قرض داده شده بود، اسکان مییافت. اولین خانه از سال 2011 در سه شهر آماده و بهکار گرفته شد، همچنین از می 2012 در حدود 100 آپارتمان نیز در پاریس در اختیار عموم قرار گرفت. NGOهای مختلفی در این آزمایش مشارکت داشتند، آنها مدیریت اجاره و حمایت اجتماعی افراد اسکان دادهشده را تضمین میکنند. این NGOها با دانشمندانی برای بررسی نتایج این آزمایشها در ارتباط بوده و اطلاعات و گزارشهای وضعیت را در معرض عموم قرار میدهند. انتظار میرود نتایج نهایی این برنامه در سال 2017 منتشر شود.
دانمارک
دانمارک سه رویکرد اصلی را برای حمله به مشکل بیخانمانی به کار گرفت. این ایدهها شامل انتقال پلکانی، مدل عادی و مدل لایهای بود. این سه مفهوم طی سالهای 2009 تا 2012 و به منظور دستیابی به چهار هدف اصلی توسعه یافتند: 1- هیچ شهروندی نباید مجبور باشد تا در خیابان زندگی کند. 2- جوانان به دلیل بیخانمانی هیچگاه نباید در مهمانخانهها زندگی کنند. 3- دوره زمانی اسکان در اقامتگاههای موفق نباید بیش از سه تا چهار ماه طول بکشد. 4- اگر یک نفر از زندان آزاد شود، باید محل اقامتی برایش ترتیب داده شود. انتقال پلکانی روشی است که به منظور انتقال قربانیان بیخانمانی به اقامتگاههای دائمی با حمایت کافی ایجاد شد. این استراتژی نیاز افرادی را مرتفع میکرد که پیشرفت آهستهتری را در زندگی مستقل خود ترجیح میدادند. مدل عادی سیستمی بود که افراد بیخانمان را در ابتدا وارد زندگی مستقل میکرد و حمایتهای بعدی به صورت جداگانهای طراحی شده بود. این مدل در مقایسه با مدل انتقال پلکانی موجب پیشرفت سریعتر فرد میشد. مدل لایهای فرآیندی بود که به وسیله آن به فردی که در مهمانسراها زندگی میکرد زندگی مستقلی ارائه میکرد. این سه مدل در کنار
مفهوم اصلی ایدئولوژی دولت دانمارک (اولویت اسکان) موجب پیشرفت چشمگیری در کاهش بیخانمانها شد. سیستم دیگری که در دانمارک برای مقابله با بیخانمانی مورد استفاده قرار گرفت، «اسکان غیرعادی برای سبکزندگی غیرعادی» نام داشت. این روش نوعی اسکان را ارائه میداد که نیازهای افراد بیخانمانی را که تطبیق با سرویسهای جریان اصلی را چالشبرانگیز میدانستد، برآورده میکرد. این پروسه در ابتدا برای افراد بیخانمان سرپناهی فراهم میکرد و سپس به تدریج و زمانی که فرد به یک ثبات نسبی میرسید، خدمات دیگری چون درمان روحی و روانی را به آنها ارائه میداد.
نروژ
در نروژ مردم بیخانمان گروه هدف اصلی دو برنامه کلیدی با نامهای «پروژه مرد بیخانمان» (2000 تا 2004) و استراتژی «اخذ مسکن برای خود» (2005 تا 2007) قرار گرفتند. در سال 2014، دولت استراتژی جدیدی را راهاندازی کرد که در آن افراد بیخانمان و محروم از بازار مسکن را با هم یکی میکرد. این استراتژی که با همکاری دولت مرکزی و شهرداریها صورت گرفت، بلندمدت بوده و اثر آنها تا سال 2020 مشخص میشود. این استراتژی چشماندازی را در سطح قانونگذاری مشخص میکند و مسوولیت این کار را میان بخشهای مختلف و سطوح دولتی تقسیم میکند. دولت نروژ سه هدف را برای این طرح در نظر داشته است. هر فردی نیازمند مکانی مناسب برای زندگی است، هر فردی نیاز به خدمات دارد و باید در مدیریت سازماندهی زندگی خود کمک دریافت کند همچنین تلاشهای عمومی در این زمینه باید جامع و موثر باشند.
ایدههای تکنولوژیک به منظور کمک به بیخانمانها
درون سیلیکونولی و مناطق دوروبر آن نظیر سانفرانسیسکو، شرکتهای تکنولوژیک به دنبال راهحلی هستند تا با کمک به افراد بیخانمان برای تقویت مهارتهای شغلی و تشویق روح کارآفرینانه در میانشان، آنها را خودکفا کرده و بیخانمانی دیگر نقشی در معادله زندگی آنها نداشته باشد. تلاشهای دیگری نیز در این زمینه وجود داشته، برای مثال در سال 2014 بیش از 100 طراح و کارآفرین در رویدادی چهارروزه برای پایان دادن به بیخانمانی شرکت کردند، رویدادی که شرکتکنندگان در آن را تشویق میکرد تا ایدههایی را به منظور کمکردن مشکل بیخانمانی در سیاتل تجسم و خلق کنند. در حال حاضر نیز با توجه به پروژههایی همانند بیزینس راک 2016، راهحلهای بیشتری میتواند توسعه یافته و اجرایی شوند. این در حالی است که جامعه تکنولوژی جهانی همچنان به حل این علت اجتماعی ادامه میدهد و تغییرات واقعی لازم را برای فراهمکردن سرپناهی باکیفیت برای تمامی افراد دنیا فارغ از اینکه در چه نقطهای از کره زمین هستند، به مرحله اجرا میرساند.
دیدگاه تان را بنویسید