کدام کشورها بیشترین بینوایان را دارند؟
یک سقف کافی نیست
بیخانمانی برخلاف آنچه ممکن است به نظر آید، معضلی خاص یک یا چند کشور محدود یا حتی مخصوص کشورهای در حال توسعه نیست. معضل بیخانمانی در واقع در اکثر کشورهای جهان وجود دارد.
بیخانمانی برخلاف آنچه ممکن است به نظر آید، معضلی خاص یک یا چند کشور محدود یا حتی مخصوص کشورهای در حال توسعه نیست. معضل بیخانمانی در واقع در اکثر کشورهای جهان وجود دارد. بر اساس آخرین آمار جهانی منتشرشده از سوی سازمان ملل متحد در سال 2005، آمار بیخانمانهای جهان 100 میلیون نفر تخمین زده میشود و بیش از یک میلیارد نفر در خانههایی زندگی میکنند که شرایط مناسبی ندارد و امکانات اولیه مانند آب لولهکشی، سرویس بهداشتی و... در آنها وجود ندارد. آمار بهروزتر البته، به صورت تفکیکی در مورد کشورهای مختلف وجود دارد که نهادهای بینالمللی یا داخلی مختلفی اقدام به تخمین و ارائه آن کردهاند.
فرآیند افزایش بیخانمانها تا حدی که به بحرانی بینالمللی تبدیل شود، بیش از نیم قرن است که آغاز شده است. تغییر ساختار اقتصادی جهان، افراد و خانوارها را بیش از گذشته در معرض ریسک از دست دادن سرپناه قرار داده است. در کشورهای توسعهیافته، مهمترین بخش تغییر ساختار، تمایل افراد به زندگی مجردی و مستقل در مقابل تاهل است. در این کشورها دهههاست که نرخ رشد تعداد خانوارها بیش از نرخ رشد جمعیت است، یعنی تقاضای جدید مسکن نهفقط از طرف جمعیت اضافه شده که توسط جمعیت فعلی که تمایل به زندگی مستقل دارند به بازار مسکن ارائه میشود. این به معنای افزایش تقاضا برای مسکن و سرپناه و در نتیجه افزایش قیمت آن است که در نتیجه باعث خواهد شد افراد یا خانوارهای با درآمد اندک نتوانند منزل مناسبی تهیه کنند و به ناچار بیخانمانی را انتخاب کرده یا ساکن محلههای زاغهنشین اطراف شهر شوند. اما همین تغییر ساختار، در کشورهای در حال توسعه، جنبه دیگری را به نمایش میگذارد و از طریقی دیگر بر تعداد بیخانمانها موثر است. در این دسته از کشورها میزان مهاجرت از روستاها به شهر، عامل بسیار موثری در افزایش آمار بیخانمانها محسوب میشود. با توجه به
اینکه در همه کشورها، بیخانمانی معضلی است که بیشتر در مناطق شهری مشاهده میشود میتوان نرخ مهاجرت از روستا به شهر را عامل موثری بر افزایش تعداد بیخانمانها دانست. در کشورهای در حال توسعه، به علت فقر بسیار شدید در مناطق روستایی، نرخ مهاجرت به شهر در حدی است که بر میزان عرضه مسکن (که طبیعتاً به زمان برای تغییر نیاز دارد) فشار وارد کرده و کمبود عرضه و افزایش قیمتها را در پی دارد. اما در بخشی از خانوادههای روستایی هم تنها مرد خانواده با هدف کسب درآمد به شهر مهاجرت کرده، بقیه خانواده در روستا باقی میمانند. در این حالت مردی که به شهر مهاجرت کرده اغلب خوابیدن در اتومبیل، پارک، خیابان و... را به عنوان راهی برای پسانداز بیشتر درآمد و افزایش رفاه خانوادهاش در روستا قلمداد میکند. در واقع در کشورهای توسعهیافته، فهمیدن اینکه آیا افرادی که عملاً در خیابان یا زاغهها زندگی میکنند واقعاً بیخانمان هستند یا نه، میتواند بسیار دشوار باشد.
اما در مورد همه کشورها، میتوان دو عامل مشترک موثر بر نرخ بیخانمانی را، بیکاری و فقر دانست. افرادی در معرض خطر بیخانمانی یا زندگی در سرپناهی با شرایط نامناسب قرار دارند که یا شغلی و درآمدی ندارند یا درآمد آنها به اندازهای نیست که امکان پرداخت اجاره مسکنی مناسب را فراهم کند. تفاوت در اینجاست که در کشورهای توسعهیافته، کمکهای بیمههای اجتماعی، میتواند در بعضی موارد به افراد کمک کند تا با وجود کم بودن درآمد از مسکنی با حداقل شرایط بهرهمند شوند اما در کشورهای در حال توسعه معمولاً چنین پرداختهایی وجود نداشته و خانوارها بیشتر در معرض بیخانمان شدن قرار میگیرند.
همچنین موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که بیخانمانی وضعیت ثابتی نیست. آمار کلی افراد بیخانمان شامل کسانی که مدت کوتاهی را به علت نداشتن منزل (نه به علت دعوای خانوادگی یا مسائلی مشابه) در خیابان گذراندهاند هم میشود. به عنوان مثال ایالات متحده در سال 2016 حدود 565 هزار نفر بیخانمان داشته است که یکچهارم آنها به صورت مزمن بیخانمان بودهاند (به افرادی که بیش از یک سال بیخانمان بوده یا در سه سال حداقل چهار بار جزو آمار بیخانمانها ثبت شده باشند، اصطلاحاً بیخانمان مزمن گفته میشود). در این زمینه هم تفاوت عمدهای بین کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه مشاهده میشود. تعداد افرادی که مشکل بیخانمانی آنها مزمن شده است، در کشورهای در حال توسعه بسیار بیشتر است. بیخانمانی مزمن، علاوه بر همه مشکلات عادی، باعث میشود سلامت عقلی و جسمی افراد بیشتر در معرض خطر قرار بگیرد. به عنوان مثال در انگلستان بر اساس بررسیهای انجامشده حدود 70 درصد از بیخانمانها از مشکلات روانی رنج میبرند که نمیتوان گفت به علت بیخانمانی ایجاد شده است یا خود علت این وضعیت فرد بوده است. بیش از 60 درصد بیخانمانها هم در
این کشور ناتوانی جسمی دارند و ناراحتکنندهتر از همه اینکه متوسط عمر یک بیخانمان در انگلستان، تنها 47 سال است.
اگر بخواهیم به تفکیک وضعیت اقتصادی کشورها، درباره تعداد بیخانمانها و پراکندگی آنها سخن بگوییم، با قاطعیت میتوان گفت کشورهای توسعهیافته تعداد بسیار کمتری از بیخانمانهای جهان را در خود جای دادهاند. با ارائه آمار به صورت درصد بیخانمانها نسبت به جمعیت هر کشور، سهم کشورهای توسعهیافته از قبل هم کمتر میشود. در بین این گروه هم، کشورهای توسعهیافته آسیای جنوب شرقی، کمترین سهم را از درصد بیخانمانهای جهان به نسبت جمعیت، به خود اختصاص دادهاند. ژاپن، هنگکنگ، کره جنوبی در کنار سوئیس و اسلونی (آمار درصد بیخانمانها به نسبت جمعیت کشورها، مربوط به سالهای مختلف است) کمتر از 02 /0 درصد از جمعیتشان را بیخانمانها تشکیل میدهند. همچنین نسبت تعداد بیخانمانها به جمعیت در کشورهای ولز، ایالات متحده، اسپانیا، رومانی، پرتغال، نروژ، هلند، لیتوانی، ایتالیا، ایرلند، هند، یونان، فرانسه، فنلاند، انگلستان و... کمتر از 2 /0 درصد است. البته باید به این نکته توجه داشت که خصوصاً در مورد کشورهای اروپایی، زمان بهروزرسانی اطلاعات مربوط به تعداد بیخانمانها میتواند این درصدهای گفتهشده را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. با وقوع
بحران اقتصادی سال 2008 و وخامت اوضاع در این کشورها، تعداد بیخانمانها بهشدت افزایش یافت. بیکاری، کاهش درآمد یا تبدیل مشاغل تماموقت به نیمهوقت، باعث شد تا به تدریج بر تعداد بیخانمانها در این کشورها افزوده شود. در مورد کشورهای توسعهیافته، به دلیل سابقه مالی و پسانداز مناسبی که اکثریت خانوارهای عادی از آن برخوردارند، زمان بیشتری (در مقایسه با کشورهای در حال توسعه) لازم است تا کاهش درآمد و اوضاع نامناسب اقتصادی منجر به بیخانمانی و حضور در خیابانها شود. متاسفانه جز معدودی از کشورها مانند ایالات متحده و دانمارک و آلمان که آمار مربوط به تعداد بیخانمانهای خود در سال 2015 یا 2016 را اعلام کردهاند، در مورد بقیه کشورها آمار مربوط به سالهای 2004 تا 2012 است که با توجه به آغاز بحران اقتصادی در سال 2008، واقعیت میتواند بهشدت با دادههای آماری فاصله داشته باشد.
اما در مورد کشورهای در حال توسعه، چه بخش عقبماندهتر مانند کشورهای آفریقایی، چه کشورهای در حال توسعه آسیایی و آمریکای جنوبی، متاسفانه نمیتوان شفاف سخن گفت. در مورد بخش عمدهای از این کشورها هیچ آماری وجود ندارد. در مورد بخشی دیگر اگرچه آمار موجود است اما نهتنها محل مناقشه است که ممکن است آخرین بهروزرسانی ارائهشده، مربوط به حتی قبل از شروع قرن بیست و یکم باشد. مهمتر از همه اینکه بیثباتی سیاسی و اقتصادی در این کشورها، میتواند باعث شود اوضاع اقتصادی، سطح درآمد و در نتیجه تعداد بیخانمانها حتی در دو سال متوالی، تغییرات شدیدی را تجربه کند. علاوه بر این در اغلب کشورهای در حال توسعه، قانون یا عرف علیه بیخانمانها عمل کرده و در نتیجه جابهجایی دائم آنها (با هدف جلوگیری از زندانی شدن یا حتی مورد آزار و اذیت قرار گرفتن) داشتن آمار دقیق در مورد تعداد این افراد را دچار مشکل کرده و موقعیت جسمی و روانی آنها را در معرض خطرات بیشتری قرار میدهد.
علاوه بر این، مبحث بیخانمانها در کشورهای در حال توسعه با توسعهیافته تفاوتهای ساختاری دارد که به بخشی از آنها در ابتدای این نوشتار اشاره شد. تفاوت مهم دیگر، جنسیت و رده سنی بیخانمانها در کشورهای در حال توسعه است. در این دسته از کشورها، از دست دادن همسر در کنار خشونتهای خانگی دو عامل مهم بیخانمانی محسوب میشوند که طبیعتاً در هر دو مورد زنان قربانی هستند. زنانی که همسر خود را از دست میدهند، یا به هر دلیلی ترک میشوند احتمال زیادی دارد که از خانه بیرون انداخته شوند و معمولاً ضمانت قانونی برای حمایت از آنها وجود ندارد. در چنین وضعیتی فرزندان وابسته به مادر، خصوصاً فرزندان دختر نیز در معرض خطر مشابهی قرار دارند. علاوه بر این بخشی از بیخانمانها در کشورهای در حال توسعه، زنان و دخترانی هستند که از خشونت خانگی و ازدواج اجباری فرار کرده و در غیاب سازوکارهای تامین اجتماعی، بالاجبار زندگی در خیابان یا زاغهها را انتخاب کردهاند.
در واقع به نظر میرسد بیخانمانی در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه یک تفاوت بسیار مهم دارد. در کشورهای توسعهیافته، مشکلات اقتصادی تنها عاملی است که باعث میشود یک فرد یا خانواده بیخانمانی (چه به معنای زندگی در خیابان و بدون سرپناه، چه به معنای زندگی در محلی که اولیهترین امکانات زندگی در آن وجود ندارد) را به عنوان راهحل انتخاب کند. اما در کشورهای در حال توسعه، علاوه بر فقر اقتصادی (که معمولاً مقطعی نیست و در تمام طول عمر فرد و فرزندانش ادامه دارد) مشکلات و فقر فرهنگی هم باعث انتخاب یا اجبار به انتخاب این روش زندگی میشود. البته میتوان این فقر فرهنگی را نیز ثمره درازمدت فقر اقتصادی و عدم دسترسی به آموزش دانست که قوانین این کشورها نیز بعضاً به تقویت آن کمک میکند و علاوه بر این باعث میشود نهادهای بینالمللی و روشهای معمول، موفقیت کمتری در کاهش تعداد بیخانمانها داشتهباشند. به عنوان مثال کشور هند، در سال 2013 بنا به آمار موسسه business standard محل زندگی 78 میلیون نفر بیخانمان بوده است که 11 میلیون نفر از آنها کودک بودهاند. این رقم اگرچه بالاست اما بررسیها نشان میدهد دولت هند به کمک نهادها و
موسسات خصوصی و بینالمللی توانسته است بین سالهای 2001 تا 2013 در حدود 28 درصد از بیخانمانهای مناطق روستایی و 20 درصد از بیخانمانهای مناطق شهری خود بکاهد. اما داستانهای موفق در این کشورها اغلب نادر هستند. در آسیا کشورهایی مانند بنگلادش و اندونزی و... که در معرض توفانهای موسمی قرار دارند به طور دائم با افزایش تعداد بیخانمانها، خصوصاً زاغهنشینان روبهرو هستند. همچنین جنگهای داخلی در این قاره و درگیری بر سر قدرت در آمریکای جنوبی در مواردی میتواند یکشبه، حاصل سالها و بلکه دههها تلاش نیروهای داخلی و بینالمللی را برای کاهش بیخانمانها بر باد دهد. در حال حاضر تخمین زده میشود در پاکستان بیش از 20 میلیون نفر بیخانمان وجود دارد. 70 درصد جمعیت 5 /5میلیوننفری قرقیزستان بیخانمان هستند یا در خانههایی زندگی میکنند که شرایط استانداردی ندارند. از این عده حداقل 30 درصد در سرپناههای کاملاً بدون امکانات و غیرقانونی زندگی میکنند. 44 درصد مردم فیلیپین در زاغه زندگی میکنند. مانیل، پایتخت این کشور بیشترین تعداد بیخانمانهای ساکن یک شهر در جهان را در خود جای داده است. 1 /3 میلیون نفر از شهروندان فیلیپین
در خیابانها زندگی میکنند که بیش از یک میلیون نفر آنها کودک هستند. در آمریکای مرکزی مسوولیت اکثریت بیخانمانها، متوجه بلایای طبیعی است. اگرچه اوضاع بسیار نامناسب اقتصادی این کشورها هم باعث میشود عملاً در فاصله بین دو حادثه طبیعی، بازسازی و نوسازی خانهها و شهرها بسیار کند انجام شود. به عنوان مثال در حالی که 70 درصد از ساکنان پایتخت هائیتی، قبل از زلزله سال 2012 این کشور، در زاغهها زندگی میکردند، وقوع زلزله باعث شد تا 3 /2 میلیون نفر به تعداد افرادی که کاملاً بدون سرپناه هستند اضافه شود. در گرنادا نیز هاریکان سال 2004 به 90 درصد خانههای این کشور کوچک آسیب زد و 600 هزار نفر را (بیش از نیمی از کل جمعیت) بیخانمان کرد. در آمریکای جنوبی نیز اوضاع بهتر نیست. تخمین زده میشود در برزیل بین 7 تا 30 میلیون کودک در خیابان زندگی میکنند. پاراگوئه به 800 هزار واحد مسکونی نیاز دارد تا بتواند جوابگوی بیخانمانها باشد و این در حالی است که بیش از 50 درصد خانههای فعلی در این کشور امکانات اولیه زندگی را ندارند و 30 درصد از آنها عملاً سرپناههایی هستند که مردم در پارکها، حاشیه رودها یا حتی به صورت غیرمجاز در ملک
دیگران برای خود ساختهاند. در بین کشورهای آمریکای جنوبی، تنها شیلی از نظر تعداد بیخانمانها اوضاع مناسبی دارد.
دیدگاه تان را بنویسید