جری مولر در کتاب «ذهن و بازار» چه میگوید؟
بیم و امید سرمایه
در قرن هجدهم است که میتوان از نظامی اقتصادی سخن گفت که در آن تولید برای مبادله بر تولید برای معیشت غالب میشود و مناسبات بازار برای تولید و توزیع کالاها نقش محوری پیدا میکند. پیش از آن، در اروپای فئودالی مهمترین مولفه تولید زمین بود، و کنترل آن نیز بر قدرت سیاسی مبتنی بود، که آن نیز خود تابعی از قدرت نظامی بود.
در قرن هجدهم است که میتوان از نظامی اقتصادی سخن گفت که در آن تولید برای مبادله بر تولید برای معیشت غالب میشود و مناسبات بازار برای تولید و توزیع کالاها نقش محوری پیدا میکند. پیش از آن، در اروپای فئودالی مهمترین مولفه تولید زمین بود، و کنترل آن نیز بر قدرت سیاسی مبتنی بود، که آن نیز خود تابعی از قدرت نظامی بود. همچنین، در نظامهای پیشاسرمایهداری، این تنها مازاد محصول بود که در بازار عرضه میشد، نهتمام محصول تولیدشده. تحت چنین شرایطی که زمین و مردم هدیهای به قدرت سیاسی بودند، قابلتصور نبود که زمین یا کار را میتوان به هر کسی که بابت آنها پول بدهد فروخت. سنتهای فکری که تا پیش از تولد و رشد نظام سرمایهداری بر اندیشه سیاسی غالب بودند - سنت یونانی و سنت مسیحی- در تصویرسازی از یک جامعه نیک، جایی برای تلاش برای کسب سود در نظر نمیگرفتند. همچنین، در جامعه پیشاسرمایهداری، کسی تصور نمیکرد که بتوان دست به مبادله زمین زد یا نیروی کار انسانها را نیز به عنوان یک کالا خرید و فروش کرد. اما مگر بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری، نظامهای اقتصادی مبتنی بر برخی سازوکارهای فنی اقتصادی و سیاسی نیستند؟ پس به چه
دلیل باید تصاویری که سنتهای فکری از این نظامها ترسیم میکنند، اهمیت داشته باشند؟ جری مولر، نویسنده کتاب «ذهن و بازار: جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن»، که اخیراً با ترجمه مهدی نصرالهزاده و به همت نشر بیدگل، به عنوان نخستین کار از مجموعه «دانش عمومی» منتشر شده است، به پرسش ما اینگونه پاسخ میدهد: «نظام سرمایهداری موضوعی است بسیار مهمتر و پیچیدهتر از آنکه تنها به اقتصاددانان واگذار شود. نیل به درکی انتقادی از سرمایهداری مستلزم چشماندازهایی است فراتر از چشماندازهای خاص اقتصاد مدرن.» مولر مینویسد که به همین دلیل نه کتابی درباره اندیشههای اقتصادی، بلکه اندیشههای مرتبط با نظام سرمایهداری نوشته است، اندیشههایی که هر یک در دفاع یا انتقاد از پیامدهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این نظام اقتصادی برخاستهاند. مولر با حالت گلایه از گرایشی مینویسد که پس از آدام اسمیت زاده شد: «رشد و توسعه اقتصادی به عنوان یک رشته علمی تا حدی با کنارگذاشتن بسیاری از موضوعاتی صورت گرفت که اتفاقاً برای متفکران مورد بحث در کتاب حاضر اهمیت حیاتی دارند.» این تحول به باور مولر هرچند برای شکلگیری واژگان و منطق خاص
علم اقتصاد ضروری و مفید بوده، اما «اسلوب دقیق و انسجام رشتهای به دست آمده به بهای کماهمیت شدن موضوعات بسیاری تمام شده است که مستقیماً به بازار مربوط میشوند و از این حیث به احتمال فراوان دغدغه اهل اندیشهاند». جری مولر، استاد تاریخ اندیشه اروپایی مدرن در دانشگاه کاتولیک آمریکا، با این توجیهها کتاب خود را آغاز میکند. این کتاب 13 فصل دارد که پس از یک فصل مقدماتی، به ترتیب به این متفکران میپردازد: ولتر، آدام اسمیت، یوستوس موزر، ادموند برک، هگل، کارل مارکس، متیو آرنولد، ماکس وبر، گئورگ زیمل، ورنر سومبارت، گئورگ لوکاچ، هانس فریر، جوزف شومپیتر، جان مینارد کینز، هربرت مارکوزه و فریدریش فون هایک.
به باور مولر، تا پیش از ظهور جنگهای مذهبی اروپا در میانه قرن هفدهم میلادی، دو سنت فکری در این قاره غلبه داشت؛ یکی سنت مسیحی، و دیگری سنت جمهوریخواهی مدنی. ویژگی مشترک هر دو این سنتها از نظر مولر، ضدیتشان با تجارت، سودجویی و نفع شخصی بود. سنت مسیحی سودجویی را حرام میدانست و حتی زمانی که رشد اقتصادی شهرهای قرون وسطی، ضرورت وامدهی با بهره را ایجاد کرد، فقط به یهودیان اجازه داد پول نزول بدهند، آن هم به خاطر اینکه آنان خارج از امت مسیحی به شمار میآمدند. سنت جمهوریخواهی مدنی هم که فضیلت اساسی را مشارکت در امور جمهوری و دولتشهر و آمادگی برای دفاع از آرمانها میدانست، تجارت و سودجویی را به خاطر دور کردن مردم از این فضیلت مذموم میشمرد. علاوه بر این، سنتهای مسیحی و مدنی هر دو به دنبال واحدهای سیاسیای بودند که اساسشان را باور همگان به یک خیر و غایت مشترک تشکیل میداد. این گرایش به وحدت نظر، با وقوع جنگهای مذهبی میان کاتولیکها و پروتستانها، و نیز میان فرقههای پروتستانی گوناگون، از هم پاشید. مولر ادعا میکند همین فروپاشی و تشتت ناشی از جنگ داخلی در اروپا زمینههای شکلگیری جامعه مبتنی بر بازار و اقتصاد
را فراهم کرد. در این زمینه جنگ و نزاع، یک سنت فکری دیگر، که از زمان رنسانس احیا شده بود اما زیر تاثیر دو سنت دیگر مغفول مانده بود از نو مورد توجه قرار گرفت: سنت حقوق رومی. ویژگی اصلی این سنت، خلاف دو سنت پیشین، تاکیدش بر حق آدمیان به آزادی از حکومت است. حقوق رومی، برعکس جمهوریخواهی مدنی، به دنبال فضیلت نیست؛ به بیانی دیگر، بر این اندیشه نیست که آدمیان باید برای آزادی و استقلال جمهوری بکوشند. حقوق رومی به دنبال سازوکارهایی است که بنابر آنها، آدمیان با وجود برداشتهای متفاوتشان از خیر و غایت، در صلح و صفا در کنار یکدیگر زندگی کنند. مولر این اندیشه را سرآغاز فکری نظام بازار آزاد میداند.
مدافعان بازار
دفاع ولتر فرانسوی از بازار، در «نامهها» و «واژهنامه فلسفی» بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی بود. سازوکار بازار نه به خاطر اینکه جامعه را ثروتمندتر میکند، بلکه به این خاطر که کمتر از فعالیتهای دیگر -مثل تعصب مذهبی- خطرناک است، ستایش میشد. به نظر ولتر، غیرت مذهبی انسانها را انعطافناپذیر و خطرناک میکند. ولتر در تضاد با سنتهای مسیحی و مدنی، نفع شخصی را در پیشبرد صلح اجتماعی موفقتر و توانمندتر از تعهد اعتقادی میدانست. او در توصیف خود از بورس سهام نشان داد پیجویی منفعت اقتصادی، انسانها را منعطفتر و نجیبتر میکند. ولتر نیز مثل برنارد مندویل - متفکر اسکاتلندی - از تجمل در برابر مخالفان اخلاقگرای آن دفاع میکرد و میکوشید ایده نیازهای انسانی را نسبی کند. او بر این باور بود که آنچه بسیاری از معاصرانش نیازهای انسانی میدانستند، در عمل بسیار استثنایی بودند.
مولر پس از ولتر، به پدر معنوی بازار آزاد، یعنی آدام اسمیت میپردازد. «ثروت ملل» آدام اسمیت که بر تحلیل فرآیندهای برخاسته از نفع شخصی بازار متمرکز بود، بیش از آنکه کتابی برای بازرگانان باشد، کتاب یک استاد فلسفه، منطق و اخلاق برای سیاستمداران و تغییر نگرش آنان به خیر عمومی بود. پیشفرض کتاب اسمیت این بود که سعادت اینجهانی امر مثبتی است و بهزیستی و رفاه مادی منحصر به تجملات مخصوص اشراف و طبقات بالای جامعه نمیشود. این باور در قلب «ثروت ملل» جای دارد که در صورت وجود شرایط و زمینههای نهادی درست، گسترش «جامعه تجاری» به آزادی فردی بیشتر و روابط صلحآمیزتر میانجامد. تصویر کلی آدام اسمیت از پیوند بین نفع شخصی انسان و سعادت و ثروت ملل اینگونه بود: نفع شخصی به مبادله بازاری، مبادله بازاری به تقسیم کار گستردهتر، تقسیم کار به تخصصیشدن، و تخصصیشدن به نوآوری و خلاقیت و در نتیجه به ثروت بیشتر برای همگان میانجامد. نظام اقتصادی قدیمی در داخل کشورها از اواسط قرن هجدهم رو به افول گذاشته بود. با این حال، مبادلات خارجی همچنان تحت سلطه دولتها بود. بخشی از استدلالهای کتاب اسمیت در دفاع از گسترش سامان بازار آزادی داخل
کشورها به قلمرو بازرگانی بینالمللی بود. اسمیت نظام تجاری موجود در اروپا را «مرکانتیلیستی» نام نهاد. به باور مولر، این نظام تجاری که روابط بازرگانی کشورها را نوعی رابطه برد و باخت میدانست و برای تجارت نیز از روابط نظامی و جنگی الگو میگرفت، ریشه در سنت جمهوریخواهی مدنی داشت که دفاع از استقلال جمهوری در برابر دشمنان و رقبایش را بر همه چیز مقدم میدانست. در سرتاسر قرن نوزدهم، لیبرالها در طرح این استدلال که یکی از مزیتهای اخلاقی تجارت بینالمللی رفع نزاعهای بینالمللی و ترویج پیوندهای جهانوطنانه است، از اسمیت پیروی کردند.
الگوی لیبرالی هایک، یک نسخه محافظهکارانه بود که بر آزادی فردی و قیدگذاری بر دولت تاکید داشت، نه مثل کینز و بسیاری از لیبرالهای آمریکایی بر گسترش برابری. هایک در برابر آنچه «جمعگرایی» مینامید، از فرهنگ موفقیت و دستاوردهای فردی دفاع میکرد. هایک، مثل آدام اسمیت، بازار را با فائقآمدن خاصگرایی قومی و ملی و نفعطلبی جمعی مرتبط میدانست. کار عمده او حملهای بود به ایده استفاده از دولت برای حمایت از یک هویت خاص نژادی، طبقاتی، دینی یا قومی خاص. هایک در خانوادهای از طبقه کارمندان امپراتوری اتریش-مجارستان ریشه داشت. این طبقه از حاکمیت قانون، حمایت از مالکیت، مبادله بازاری و ترقی بر اساس دستاورد شخصی دفاع میکردند. هیچ عجیب نیست که لیبرالهای اتریشی نسبت به دموکراسی بدبین بودند، زیرا مرجع اصلی وفاداری آنها امپراتور بود و در راه متحدکردن یک امپراتوری از لحاظ فرهنگی متکثر میکوشیدند.
مخالفان بازار
نخستین مخالف جدی جهانیگرایی تجاری اسمیت، از آلمان ظهور کرد، و آن هم نه از جناح چپ، که از جناح راست محافظهکار. او کسی نبود جز یوستوس موزر، مورخ آلمانی. موزر بازار بینالمللی را نابودکننده فرهنگهای بومی - مشخصاً فرهنگ بومی شهر خودش، اُسنابروک - میدانست. بازار بینالمللی این کار را ابتدا با ایجاد نیازهای جدیدی که در قالب اقتصاد سنتی برآورده نمیشود انجام میدهد. سپس، ورود کالاهایی که در خارج از منطقه ارزانتر تولید میشوند، شیوههای صنفی سنتی تولید و ساختارهای اجتماعی و سیاسی تنیده با آن را از بین میبرد. بازار بدین ترتیب خصوصیتهای فرهنگی و در نتیجه تکثرگرایی را نابود میکند. بحثهای یوستوس موزر از آنرو اهمیت دارد که نگرانی نسبت به نقش بازار در تخریب فرهنگهای بومی، قرنها پس از او نیز تکرار میشود.
مولر ادعا میکند نقد کارل مارکس بر سرمایهداری بازتابی از خوارشماری پول درآوردن از سوی مسیحیان و تردید یونانیهای باستان به کسانی که پول به جیب میزنند، اما در ادبیات و واژگانی جدید بود. به بیان مولر، مارکس در فهم خود از «استثمار» در نظام سرمایهداری، به این باور سنتی بازمیگردد که پول مولد نیست و تنها کسانی که با عرق جبین خود کار میکنند، مولدند. در نتیجه، نهتنها بهره، بلکه سود هم نادرست است. این نقدها در میان چپگرایان رادیکال قرن بیستم هم تداوم پیدا کرد. در حالی که مارکوزه و چپگرایان جدید پیرو او، نقدهای سنتی سوسیالیستها را بازگو میکردند، هسته نقد آنها این بود که سرمایهداری فرد را منزوی میکند، درون سلسلهمراتبهای سازمانی خشک جای میدهد و بیش از همه، کار را از خلاقیت جدا میکند.
چکیدهای که در گزارش حاضر از کتاب «ذهن و بازار: جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن» ارائه شد، نماینده مباحث کل کتاب و تکتک فصول کتاب نیست، زیرا متفکران بررسیشده در این کتاب بسیارند و نیز همه آنها را در قالب دوگانه مدافعان و مخالفان بازار نمیتوان گنجاند. برای مثال متفکری مانند وبر به راحتی در این دوگانه نمیگنجد. با این حال، عمده بحث جری مولر، تفکیک دو جبهه در تاریخ فکری اروپای مدرن است: جبهه دفاع از بازار که خاستگاهش در سنت حقوق رومی است، و جبهه نقد بازار که به باور او در دو سنت مسیحی و جمهوریخواهی مدنی ریشه دارد. جری ز. مولر استاد اندیشه اروپای مدرن و تاریخ سرمایهداری در دانشگاه کاتولیک آمریکا، کتابهای دیگری نیز در زمینه تاریخ فکری اروپای مدرن دارد. از جمله آثار او عبارتند از «سرمایهداری و یهودیان» (2010)، «آدام اسمیت در زمانه خودش و ما: طراحی جامعه آراسته» (1993) و «خدای دیگری که زمین خورد: هانس فریر و رادیکالیسمزدایی از محافظهکاری آلمانی» (1987).
دیدگاه تان را بنویسید