قله ثروت و قعر فلاکت
کره جنوبی چگونه از کره شمالی پیش افتاد؟
احسان مرادی: کره شمالی و کره جنوبی به شکلی که امروز میشناسیم 73 سال پیش در چنین روزهایی تاسیس شدند. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ که ژاپن تسلیم شد شبهجزیره کره در مدار ۳۸ درجه شمالی به دو قسمت تقسیم شد. اتحاد جماهیر شوروی شمال را اشغال کرد و ایالات متحده نیز جنوب را تحت کنترل گرفت. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده نتوانستند بر سر یک راه برای متحد کردن کشور به توافق برسند و در سال ۱۹۴۸ آنها دو دولت جداگانه تاسیس کردند که هریک دیگری را نامشروع میداند. 73 سال از این تاریخ میگذرد اما فاصله دو کشور در شاخصهای اقتصادی حیرتانگیز است. در حالی که کره جنوبی موفق شده نام خود را در صدر قدرتهای اقتصادی جهان قرار دهد، همسایه شمالیاش در قعر جدول کشورهای فقیر و توسعهنیافته قرار دارد. چگونه نیمه جنوبی یک سرزمین واحد به قله ثروت رسید و نیمه شمالی آن به قعر فلاکت؟ کدام عامل این تمایز را ایجاد کرد؟ مگر نژاد و مذهب و تاریخ و جغرافیا و فرهنگ یکی نبود؟ چه عاملی کشوری را ثروتمند و کشور دیگری را فقیر میکند؟ آیا توسعه به فرهنگ یا مذهب یا تاریخ یا نژاد ربط دارد؟ آیا جغرافیا میتواند توسعه را تقویت یا تضعیف کند؟ یا همه این عوامل افسانه است و توسعه به عامل دیگری مربوط است؟ بسیاری از کارشناسان دلایل جغرافیایی مانند وضعیت مساعد خاک کشور و آبوهوای غالب را به ثروت یا فقر یک کشور ارتباط میدهند، اما دارون عجماوغلو و جیمزآلن رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» بیان میکنند که نظریه جغرافیا در مورد کشورهایی مثل کره شمالی و کره جنوبی که وضعیت جغرافیایی یکسان دارند، صادق نیست. همچنین این نویسندگان در کتاب خود نسبت دادن رشد و توسعه کشورها به عوامل فرهنگی را نیز رد کردند. آنها با آوردن مثال کشورهای کره شمالی و کره جنوبی که از لحاظ فرهنگی شباهتهای بسیاری به هم دارند، این فرضیه را مردود اعلام کردند. نظریه دیگری که در این مورد مطرح است؛ نظریه جهالت است. بنابر این نظریه، دلیل عقبماندگی و عدم رشد اقتصادی کشورها، نبود دانش تخصصی در بهکارگیری سیاستهای اقتصادی است. اما با وجود این کشورهای قاره آفریقا میتوانند این فرضیه را نقض کنند. به عبارت دیگر این کشورها با وجود کمکهای خارجی و توصیههای اقتصاددانان و متخصصان کشورهای پیشرفته نتوانستهاند کمبود دانش و تخصص را در کشورهای خود جبران کنند و به رشد اقتصادی دست یابند. در نهایت نویسندگان این کتاب در بخشی دیگر به این موضوع اشاره کردند که تنها عاملی که میتواند وجود چنین تفاوتهای فاحشی را در کشورهای فقیر و ثروتمند توضیح دهد؛ چگونگی عملکرد نهادهای سیاسی و اقتصادی در کشورهای مختلف است. نهادهای اقتصادی فراگیر با وضع قوانین و مقررات کار سبب رشد اقتصادی کشورها شده و زمینه مشارکت عموم مردم را در سرمایهگذاری و فعالیتهای اقتصادی باز میگذارند. به عبارت دیگر نهادهای مذکور زمینه مشارکت عموم مردم را در فعالیتهای اقتصادی فراهم کرده و از این طریق موجب بالا رفتن سطح رفاه عمومی کشورشان میشوند. در این پرونده به بهانه سالروز تشکیل دو کشور کره به مقایسه وضعیت اقتصادی دو کشور میپردازیم و به این پرسش پاسخ میدهیم که چگونه کشوری کره شمالی و کشوری کره جنوبی میشود.