نیروهای دافعه، نیروهای جاذبه
عوامل موثر بر شکلگیری موج جدید مهاجرت در ایران چیست؟
«با خوشحالی از پذیرش دانشگاهی خود گفت و اینکه رویای همیشگی او، یعنی تحصیل در دانشگاه خارجی و البته رشته مورد علاقهاش را میتواند جامه عمل بپوشاند. سپس برای اینکه دل خود را آرام کند، گفت: «تحصیلم تمام شد حتماً برمیگردم تا در دانشگاههای داخلی تدریس کنم.» حالا نزدیک به 15 سال از مهاجرت وی میگذرد و او در کشور دیگری بهعنوان یک جوان نخبه و استادیار مشغول فعالیت است بیآنکه کوچکترین قصدی برای بازگشت داشته باشد.»
«در تمام نشستهای دوستانه و گپوگفت در گروههای خانوادگی و دوستانه شبکههای اجتماعی قاطعانه از تصمیم «ماندن» خود در کشور دفاع میکرد. حوادث چند سال اخیر که با دوران جوانی، ازدواج و حتی پدر شدن او گره خورد نیز نتوانست دلیلی محکم برای ترک وطن باشد. با این حال شکاف شدید طبقاتی، تورم رو به رشد، معضلات اجتماعی و بدتر از آن ناامیدی از اصلاحاتی که سیاستمداران در چندسال اخیر به شدت آن را وعده میدادند او را نسبت به آینده فرزندانش نگران کرد. نهایت اینکه تصمیم گرفت در 40سالگی بر سوابق کاری و تجارب زندگی در میهن خویش چشم بربندد و راه غربت را در پیش گیرد.»
«سالها تجارت و فعالیت پدر و بعدها تلاش و دوندگی خودش سبب شده بود در سنین جوانی جایگاه مناسبی به لحاظ مالی و موقعیت اجتماعی بیابد. حالا با دو دوره تحریم و رکود سنگین تصمیم گرفت چمدانها را ببندد، دست خانواده را گرفته و سرمایه خود شامل هر آنچه این سالها کسب کرده و هر آنچه سهم او از سوی پدر بود را با خود به کشوری دیگر منتقل کند تا شاید بتواند از شرایط بیثبات اقتصادی خود را نجات دهد.»
سه مورد صدرالاشاره و موارد متعدد دیگر، از تجارب شخصی نگارنده با دوستان و اطرافیانی است که در سالهای اخیر بهخصوص از سال 88 به بعد به دنبال مهاجرت، کشور را ترک کردهاند.
در این میان اگرچه دهها و حتی صدها نفر دیگر هستند که بهرغم مهیا بودن حداقلی از شرایط و دارا بودن توان فردی، مالی و موقعیت علمی همچنان بهواسطه ریسمانهای محکم شخصی یا اجتماعی، حضور در کشور را برگزیدهاند اما خیل عظیمی از بهخصوص جوانان در این سالها عزم سفری (به ظن خود) دائمی کردند تا زندگی را در مسیر دیگری بیابند.
ایرانیان که بهواسطه تجارب تاریخی و بهخصوص سیاست مرکزگرای دولتهای قرن اخیر سابقهای طولانی در «مهاجرت داخلی» دارند، حالا دورهای از مهاجرت را طی میکنند که مقصدش کشورهای دیگر است. ایران بهعنوان کشوری در حال توسعه و البته در حال گذار از سنت به مدرنیته به صورت مزمن از دوگانگی و اختلاف طبقاتی رنج میبرد. مهاجرتهای داخلی را اگر بتوان نتیجه (و البته تشدیدکننده) توسعه نامتوازن در سطح کشور دانست، مهاجرت بینالمللی را شاید بتوان حاصل احساس ناامیدی شهروندان از موطن خود نسبت به کشف موقعیتهای برابر و اخذ پاداشی متناسب با تلاشهای انجامشده دانست.
ایران که زمانی به لحاظ داشتن نیروی جوان جزو کشورهای دارای ظرفیت بالا محسوب میشد با ایجاد بستر آموزش عالی فراگیر به کشوری دارای سرمایه انسانی کمنظیر متشکل از جوانان تحصیلکرده بدل شد. فارغ از طبقهبندی نخبه و غیرنخبه که به اثرات زیانبار در اصطلاح عمومی «فرار مغزها» اشاره دارد، خروج نیروی انسانی، سرمایه مادی و تخصص در همه ابعاد یک مساله برای کشور مبدأ است.
بدیهی است از بدو تاریخ بشر عزیمت و جابهجایی برای یافتن محیطی مطلوب زندگی (در قیاس با استانداردهای تعریف و پوشش نیازها و در تکامل بیشتر دست یافتن به خواستهها و آرزوها) وجود داشته است.
مهاجرت بینالمللی نیز به تبعیت از همین رویکرد بشر به امری متداول در جهان امروز تبدیل شده است. با این حال در یک تراز هزینه-فایده میتواند مزایای متعددی برای کشورهای مقصد و البته مضراتی نیز برای کشور مبدأ داشته باشد.
براساس آخرین گزارش مجمع جهانی اقتصاد در سال 2019 جمعیت مهاجران جهان بالغ بر 272 میلیون نفر بوده و سهم مهاجران ایرانی در همین سال حدود 9 /1 میلیون نفر است که 29 /2 درصد از جمعیت ایران را تشکیل میدهد. این در حالی است که در سال 1990 این میزان بالغ بر 820 هزار نفر بوده است و نشان از رشد 3 /2برابری آمار رسمی مهاجران ایرانی دارد. اگرچه ایران با سهمی 07 /1درصدی از جمعیت جهان، 7 /0 درصد جمعیت مهاجران را به خود اختصاص داده که همچنان زیر یک درصد است.
بر این اساس میتوان گفت مهاجرت پدیدهای نه مختص ایران که یک مساله فراگیر است اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد چرایی این پدیده و میزان اثرگذاری آن بر کشور است.
تئوریها و مدلهای نظری متعددی در خصوص تحلیل چرایی و چگونگی مهاجرت وجود دارد.
برخی همانند «نظریه کارکردگرایان» بر این فرض تاکید میکنند که نیازهای اجتماعی در چارچوبی از نظام اجتماعی آموخته میشود و از آنجا که نیازهای اجتماعی شهروندان در محیط موطن آنها برآورده نمیشود افراد برای برآوردن نیازهای خود دست به مهاجرت میزنند. از نظر طرفداران «نظریه وابستگی» مهاجرت و توسعه نابرابر با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و یکدیگر را تقویت میکنند بهطوری که مهاجرت از طرفی معلول توسعه نابرابر و از جنبهای عامل گسترش و تعمیق نابرابری است. اما از معروفترین گروه نظریات، مدلهای «جاذبه-دافعه» است که مهاجرت را تحت تاثیر عواملی که در ادامه میآید، بیان میکند: «عوامل مرتبط با حوزه مبدأ مهاجرت» یا نیروهای دافعه در مبدأ (pushing forces)، «عوامل مرتبط با حوزه مقصد مهاجرت» یا نیروهای جاذبه در مقصد (pulling forces) و «عوامل شخصی» که هر آنچه به عنوان بازدارنده یا تقویتکننده دو عامل قبلی باشد را نیز دربر میگیرد. دوری از خانواده، دوستان و حتی محل زندگی در دوران رشد میتواند نوعی عامل بازدارنده باشد.
اگر از مباحث آکادمیک بگذریم در یک نمای کلی مهاجرتهای بینالمللی از نظر عوامل محرکه و قصد از مهاجرت، به سه گروه اصلی: تحصیلی (دانشجویی)، شغلی (اقتصادی) و اجباری (پناهجویی) تقسیم میشوند. بنابر شخصیت و ویژگیهای فردی، نظیر سن، جنسیت، میزان تحصیلات، سطح مهارت، نژاد، گروههای قومی و... اثر هر یک از عوامل هم در مبدأ و هم در مقصد برای فرد مهاجر متفاوت خواهند بود. اینکه انتخاب هر فرد برای مهاجرت با تکیه بر چه عواملی است و این مساله بیشتر به خود وی بستگی دارد یا نظر به آینده برای فرزندان است میتواند حتی بر نتیجه مثبت یا شکست مهاجرت موثر باشد. افراد در سنین کار و فعالیت تمایل بیشتری برای مهاجرت داشته و انگیزههای اقتصادی عامل مهمی در این جابهجاییها (انتخابی یا اجباری) هستند.
در نهایت دور از انصاف نیست اگر نتیجه بگیریم مهاجرت در بیشتر موارد ابتدا در درون افراد شکل میگیرد. زمانی که شهروندان نسبت به آینده خود در کشور محل زندگی نامطمئن بوده و روند شرایط نیز ثبات آتی را نوید ندهد، افراد با دل بریدن از داشتههای خود به دنبال خواستههایشان میروند. بدون شک افراد زمانی چمدان سفری (به احتمال زیاد دائمی) میبندند که برآیند جاذبه جامعه هدف بر موطن آنها بیشتر بوده یا با هر معیار و استانداردی دافعه محل زندگی آنها را بیشتر براند. چه به دنبال زندگی جدید و چه برای تغییر زندگی فعلی با مهاجرت نهتنها محل زندگی افراد بلکه وضعیت اجتماعی آنها هم دچار دگرگونی میشود؛ دگرگونی در دانستنیهای فردی و رفتارهای اجتماعی، تغییر در وضعیت اجتماعی و اقتصادی، تعلق به گروه اجتماعی خاص و در یک کلام تغییرات موثر بر هویت افراد و نسلهای بعدی وی.
در این زمان است که جامعه مقصد ابتدا مهاجر را در خود جذب و سپس با خود همانند میکند و فرد مهاجر بعد از همانند شدن به یگانگی (هرچند دربسیاری موارد نسبی و ظاهری) با میزبان دست یافته و به ساختن جامعه جدید میپردازد. فرصتی که بهرغم هزینههای مستقیم و غیرمستقیم به سبب مهاجرت، از موطن این افراد سلب میشود.