فرار از فقر
جعفر خیرخواهان از تشدید فقر در ایران میگوید
اخیراً بحثهایی درباره رسیدن خط فقر به 10 میلیون تومان مطرح شده و همزمان برخی مقامات سیاسی و نظامی نسبت به فقیر شدن جامعه ایران هشدار دادهاند. حسین دهقان که یک چهره ارشد نظامی است، گفته: «تا کجا میشود بخشی از جامعه را با توزیع غذای گرم و پخش پول اداره کرد؟». همچنین عباس آخوندی هم گفته: «مردم ایران دارای جاهطلبی و بلندپروازیهای تاریخی هستند و هیچوقت موقعیت خودشان را در این فقر نمیبینند و اساساً چنین فقری را برنمیتابند.» جعفر خیرخواهان، اقتصاددان و عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی مشهد، معتقد است که در شرایط فعلی فقر میتواند آسیبهای جدی را به زندگی مردم و به تصمیمهای آینده آنها در انتخاب سیاستگذاران وارد کند. او معتقد است که شرایط فعلی، در حالی که مردم احساس میکنند سرمایهشان در حال دزدیده شدن است باعث افت روحی آنها شده است. همچنین در این شرایط خطر انتخاب اشتباه فردی که با شعارهای عوامفریبانه بخواهد توجه مردم را به خودش جلب کند نیز وجود دارد.
♦♦♦
طبق آماری که در خردادماه مرکز پژوهشهای مجلس اعلام کرد، قدرت خرید هر فرد ایرانی در سال 90 تا 98 به بیش از یکسوم کاهش پیدا کرده است. البته این وضعیت در سال اخیر به مراتب بدتر شده است. کاهش قدرت خرید مردم چه پیامدهایی را به دنبال دارد؟
ابتدا توضیحی درباره تعیین خط فقر و اینکه چند درصد ایرانیان بالا یا پایین این خط هستند، بدهم. درباره خط فقر مطلق میتوان تقریباً به راحتی آن را به شکل یک حداقلهایی که به تفکیک هر زن و مرد و کودک برای زنده ماندن و ادامه بقا نیاز دارند تعریف کرد و مبلغی را به عنوان خط فقر در نظر گرفت. اما این اعدادی که در رسانهها برای خط فقر اعلام میشود و معمولاً هر چند سال هم به قیمت واقعی افزایش داده میشود مربوط به خط فقر نسبی است که تا حد زیادی محل بحث و جدل است. این رقم محاسبهشده برای خط فقر نسبت به چه چیزی اعلام میشود. به نظرم واقعبینانه نیست که وقتی قدرت اقتصادی کشور تنزل یافته و توان و پتانسیل ایجاد درآمد در کشور کاهش شدیدی یافته است بخواهیم همان سطح امکانات و رفاه در شرایط قبلی را برای خط فقر در نظر بگیریم و با توجه به آنها بگوییم که مثلاً 50 یا 60 درصد مردم زیر این خط فقر فرضی ادعایی شما قرار میگیرند و فقیر هستند. اما میتوانیم بگوییم نسبت به مثلاً 10 سال پیش مردم بهطور کلی چند درصد از قدرت خریدشان کاهش یافته است که گویا یکسوم تا نصف بوده است.
با همه آنچه گفته شد باید اعتراف کرد دهه جاری در تاریخ معاصر ایران تقریباً بیسابقه بوده است از این جهت که سطح درآمد و قدرت خرید عمومی کاهش شدیدی یافته است. درنتیجه این دوره را «دهه ازدسترفته» نام گذاشتند که کشورهای آمریکای لاتین در دهه 1990 میلادی تجربه کرده بودند. این فقیرتر شدن جامعه پیامدهای گوناگونی داشته است. ایجاد ناامیدی نسبت به بهبود اوضاع در میان اکثریت مردم که نتیجه آن به شکلهای گوناگون بروز یافته است. از احساس بیتفاوتی در سرنوشت کشور و شرکت نکردن در انتخابات مختلف تا وقوع ناآرامی و نارضایتی و خشم که عده زیادی را به فکر مهاجرت به خارج از کشور انداخته است تا زمزمه ظهور افراد نظامی و به اصطلاح مقتدری که با برقراری یک دیکتاتوری خیرخواه، کشور را به مسیر صلاح و فلاح هدایت کنند.
برخی معتقد هستند که هند و پاکستان نیز افراد فقیر دارد و فقیرهای این کشور این مساله را پذیرفتهاند. چه فرهنگی در این کشورها وجود دارد که افراد فقر را پذیرفتهاند؟
در تاریخ بشر فقر و فقیرانه زندگی کردن حالت طبیعی و پیشفرض بوده است و در کل تاریخ مکتوب و مستند ده هزارساله بشر، به استثنای 200 تا 300 سال گذشته، تمام مردم کره زمین در فقر و فلاکت زندگی میکردند و فقط اقلیت بسیار اندک شاهان و فرادستان و طبقات ممتاز وضع رفاهی متفاوت بهتری داشتند. اما پس از انقلاب صنعتی و با میانگین نرخهای رشد مداوم دو سهدرصدی در 200 سال گذشته که ابتدا از کشورهای غربی شروع شد و سپس به بقیه دنیا رسید اجازه داد تا مردم سراسر دنیا وضع رفاهی بسیار بهتری را تجربه کنند.
در هند یک سنت و هنجار اجتماعی تحت عنوان نظام طبقهبندی کاستی (طبقاتی) وجود داشته است که جامعه را از برهمنها در بالاترین جایگاه تا دالیتها (نجسها) در پستترین مکان قرار میدهد. با وجود آن فرهنگ و سنتهای اجتماعی بود که چنین چیزی را توانستند بهزور به جامعه تحمیل کنند و در واقع نوعی آپارتاید قومیتی شکل گرفته بود. اما خوشبختانه طی چند دهه گذشته شاهد برچیدن و حذف این قیدوبندهای ضدآزادی هستیم و دموکراسی هندی باعث شده است تا فرصتها برای پیشرفت بهتدریج در اختیار همه طبقات هندی و زنان و روستاییان قرار بگیرد. هند از سال 1990 به اینسو با باز کردن اقتصاد خود به روی جهان و ادغام در اقتصاد جهانی و جهانی شدن اقتصادها توانسته است به نرخهای رشد بالایی دست یابد و از مواهب این رشد تقریباً همه طبقات به ویژه فقرا بهرهمند شوند. درنتیجه بسیار بعید میدانم آن سنت قدیمی و تقریباً منسوخشده در هند که سرنوشت فقیر بودن را برای عدهای محتوم میدانست در نسل جدید کارآفرینان و جوانان پرامید و خواهان پیشرفت هندی و به دنبال آن مردم پاکستان رنگ و معنایی داشته باشد.
افرادی که هند و پاکستان را مورد بحث قرار میدهند، به نوعی به دنبال آن هستند که بگویند این روند میتواند در ایران هم رخ بدهد. به نظر شما آیا جامعه ایران میپذیرد که فقیرتر شود؟
واقعیت این است که با توجه به امکانات ارتباطی و شبکههای اجتماعی که در اختیار همه مردم جهان قرار دارد هر کسی خودش را شایسته و مستحق امکانات رفاهی میداند که بقیه مردم کشور خودش یا سایر کشورهای ثروتمندتر در اختیار دارند. من نمیدانم چه کسی یا کسانی این نظر احمقانه و مقایسه بیمعنا را در جامعه ایران مطرح و تبلیغ میکنند که مشکلی نیست و ایران هم میتواند شبیه به جوامع فقیرتر از خود شود. هند و پاکستان با درآمد سرانه بسیار پایینی که دارند در ردیف کشورهای فقیر جهان به حساب میآیند و به تازگی این انتظار و احتمال میرود که به کشورهای درآمد متوسط (با درآمدهای حدود 5 تا 10 هزاردلاری) وارد شوند. اما ایران به لطف نرخهای رشد بالای اقتصادی که در دهه 1340 شمسی به آن رسید حدود 50، 60 سال است در ردیف کشورهای با درآمد متوسط جای گرفته است. چند نسل از مردم ایران با سطح درآمدی و امکانات مصرفی و رفاهی و سبک زندگی کاملاً متفاوتی با مردم هند و پاکستان روبهرو شدند و به آنها عادت کردند که به راحتی قابل دل کندن و فراموش کردن نیست. البته که بخشی از این امکانات ناشی از فروش موهبت طبیعی نفت بوده است و در نتیجه ما نقش پررنگی در ایجاد این امکانات نداشتیم و اکنون هم شاهدیم که ارزش انرژی فسیلی در اقتصاد جهانی روبه کاهش گذاشته است و قدرت درآمدزایی کمتری برای ما خواهد داشت. با این حال از نظام سیاسی حاکم و قدرت فائقهای به اسم حکومت جمهوری اسلامی ایران انتظار میرود وضع اقتصادی مردم را به سمت بهبودی بیشتر و نه پسرفت و عقبگرد هدایت کند وگرنه موجودیت و فلسفه وجودیاش زیر سوال خواهد رفت. پس با تضعیف مشروعیت حکومت اگر نتواند حداقل نرخ رشد دو تا سهدرصدی سالانه برای همه مردم تامین کند زمینه برای مخالفت با نظام بیشتر شده و احتمال ناآرامی و بیثباتی و فروپاشی به شدت افزایش خواهد یافت. بهخصوص که ما با انواع دشمنیها و مخالفتهای داخلی و خارجی در برابر نظم حاکم هم روبهرو هستیم و اگر بنا باشد دهه ازدسترفته کنونی به دو دهه افزایش یابد این خطری جدی برای حکومت خواهد بود.
حسین دهقان گفته است که «رسیدگی به فقرا به توزیع غذا نیست، تا کجا میشود بخشی از جامعه را با توزیع غذای گرم و پخش پول اداره کرد؟ شأن مردم و نظام ما این نیست که مردم را فقیر بخواهیم یا فقر آنها موجب افتخار ما شود». نظر شما در مورد این اظهار نظر چیست؟
اینگونه صحبت کردن را هر کسی بلد است و بهتر و عامهپسندتر از اینها را امثال من هم میتوانیم بسازیم و شعارهای زیبا بدهیم. اما تاسفبار است آن کسانی که خودشان و افکارشان علل اصلی چنین وضع نابسامانی بوده است بدون توجه به چنین واقعیتی بخواهند از جایگاه منتقد وضع موجود وارد شوند و مدعی شوند که میخواهند کشور را از شرایط بحرانی فعلی خارج کنند. متاسفانه جمهوری اسلامی با بستن فضا و محدود کردن حضور انواع افکار و سلیقههای گوناگون راه را برای تقویت جامعه و نظام اداری و برکشیده شدن شایستگان سد کرده است و اصطلاحاً مرتب همان نوشیدنیهای قدیمی را درون بطریهای جدید ریخته است و میخواهد به خورد مردم بدهد. نتیجه چنین وضعی روشن است که هر روز با سیاستهای شکستخورده بیشتر و فقیرترشدن مردم روبهرو میشویم. ما دچار بلیه اقتصاد بد و عملکرد بد اقتصادی هستیم که ناشی از ایرادات و انحرافات جدی در عرصه نظام سیاسی است.
در چند سال گذشته نگاهی ترویج داده میشود که با آمدن یک نظامی در مقام یک شخصیت نجاتبخش میتوان مشکلات اقتصادی را حل کرد و فقر را از بین برد. اما اقتصادهای پیچیده و سریع امروزی با سیستم پادگانی و امر و نهی کردن و اطاعت محض از دستورات بسیار متفاوت است. اقتصاد برای اینکه بتواند به شکوفایی و نوآوری و کارآفرینی و خلاقیت مستمر برسد نیازمند وجود و ترغیب فضای آزاد برای افکار و اندیشههای متنوع و متفاوت است. نیاز به اجازه دادن به اشتباه کردن و راههای متفاوتی رفتن و درس گرفتن از اشتباهات و تصحیح تدریجی مسیر دارد. این بستر نهادی و این زمین بازی کاملاً متفاوت با ذهنیت یک فرد نظامی است.
در واقع نظامیان بذرهای متنوعی را که باعث تحول و پویایی در اقتصادها میشوند میخشکانند و اکوسیستم غیرمنعطف و پرهزینهای به وجود میآورند که قدرت ماندگاری و رقابت با تحولات سریع و پیچیده در عرصه اقتصادی جهانی را نخواهد داشت.
در ادامه سوال قبلی، تحقیقات اخیر برخی از اقتصاددانان از جمله سندهیل مولاهایتان نشان میدهد که دلایل فقر افراد فقیر فقط بحث مالی نیست. یعنی اگر مساله مالی آنها را برطرف کنیم، باز هم تصمیمگیری این افراد دچار مشکل خواهد بود. او در ادامه توضیح میدهد که فرد فقیر آسایش ذهنیاش را از دست میدهد. در شرایط کنونی که تعداد زیادی از افراد جامعه آسایش ذهنیشان را از دست میدهند، چه راهکاری را باید سیاستگذار دنبال کند؟
من از این نوع تحقیقات اینگونه برداشت کردم که فقرا چون قدرت خرید کافی ندارند مجبورند بسیاری از کارهایی را که طبقات متوسط و برخوردار بدون فکر و زحمت انجام میدهند شخصاً انجام دهند و فشار سنگینی بر ذهن و مغز آنها وارد میشود. چنین وظایف انبوه کوچک و بزرگی که یک سرپرست خانوار فقیر باید انجام دهد باعث میشود دچار فرسودگی و خستگی ذهنی شود و نتواند تصمیمات بهینه و بلندمدت به نفع خانوار بگیرد. اینگونه است که فقرا در دام فقر باقی میمانند و امید به آینده برای زندگی بهتر را بهتدریج از دست میدهند و فقر را سرنوشت محتوم خود فرض میکنند. این همان موضوعی است که در کتابهای «اقتصاد فقیر» و «کمیابی» (در ایران با عنوان فقر احمق میکند ترجمه و منتشر شده است) به عنوان یکی از علل فقر بررسی و ارائه شده است. ابتدا اینکه در چنین مواردی دولتها میتوانند با کاهش دادن مراحل اداری و ساده کردن آنها، مردم فقیر را به سمت اقتصاد رسمی و قانونی هدایت کنند. برای مثال دریافت مجوزهای گوناگون کسبوکار را که معمولاً پرهزینه و زمانبر است سادهتر در اختیار فقرا قرار دهند و سنددار کردن املاک و داراییهایشان با کمترین هزینه انجام شود. همچنین تورم وحشتناک دورقمی و پرنوسان را که عامل اصلی بیثباتی است و ضربات ذهنی به فقرا وارد میکند همانطور که دولت آقای روحانی قول داده بود به تکرقمی و حتی زیر پنج درصد در سال برساند. تورمی که امسال شاهدش هستیم به جرات در تاریخ معاصر ایران بیسابقه بوده است. مردم احساس میکنند هر روز که برای خرید مایحتاج خود میروند از درآمد و جیبشان دزدیده میشود و این ضربه شدیدی به فکر و روان همه بهخصوص طبقات فقیر وارد میکند. همچنین قولها و وعدههای بیپشتوانه و سرخرمن دولتمردان که هم دولت را بیاعتبار کرده است و هم مردم را بیاعتماد و بدبین نسبت به حال آینده کرده است مورد دیگری است که باید مسوولان عالی نظام از آن پرهیز کنند.
توجه به سیاستهای فراگیر و طرفدار فقرا نیز وظیفه دیگر سیاستگذاران است. به نظر میآید دولت اکنون گرفتار گروههای ذینفع ثروتمند و قدرتمندی شده است که منافع خودشان را به زیان منافع عمومی دنبال میکنند. پس شایسته است به سیاستهای طرفدار طبقات محروم به شکل واقعی توجه و اجرا شود.
همچنین در زمانهایی که دولت با کسری منابع روبهرو است و قابلیت و توان اجرایی لازم را ندارد لاجرم باید به سمت جوامع محلی رفت و دست کمک به سوی آنها دراز کرد. جوامع محلی با حس همبستگی و همکاری که در اعضای آنها وجود دارد میتوانند ابزار کمک خوبی به اعضای محروم و آسیبدیده خود باشند. این ظرفیت باارزشی است که نباید از آن غافل شد که البته به شکل صادقانه و بدون سیاسیکاری و ظاهرسازیهای حقیرانه و با نیت پاک و خالص اگر انجام شود میتواند مرهمی بر دل محرومان و بیچیزان باشد.
از سال 97 تاکنون با شوکهای اقتصادی واردشده به کشور شاهد اتفاقات ناگوار دیگری بودهایم. بهطور مثال افزایش جرائم خرد بهطور محسوسی افزایش پیدا کرده است. بر اساس تجربیات گذشته در کشور خودمان و بقیه کشورها باید آماده چه عواقب مهمی به دلیل افزایش فقر در کشور باشیم؟
انتظار اتفاقات مختلفی را میتوان داشت. برای مثال از رویگردانی مردم از دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد رقابتی یا ظهور یک شخصیت پوپولیست دیگر که وعده مردمی کردن اقتصاد و توزیع عادلانه امکانات را بدهد اما در عمل کشور را به سمت دره هولناکتری سقوط دهد، بگیرید تا افزایش میزان خودکشیها و ترک تحصیل کودکان و کاهش خدمات درمانی و گرانی انواع خدمات ضروری برای طبقات فقیر جامعه که نتیجه آن به شکل افول و از دست دادن و بیارزش شدن سرمایه انسانی کشور در دهههای بعدی خودش را نشان خواهد داد و کشوری ضعیف و ناتوان خواهیم داشت که قدرت رقابت و مسابقه با بقیه کشورهای همتا و همسایه خود را نخواهد داشت.
جامعهای که دچار ناامیدی و بیپناهی شده است به سمت انواع ناهنجاریهای اجتماعی مانند سرقت و قتل و خودکشی و اعتیاد مواد مخدر و مشروبات الکلی روی میآورد تا خودش را از وضع فعلی خارج و آزاد کند یا اندکی از پریشانخاطری خود را از بین ببرد.