دشمن سوسیالیسم
فون میزس اقتصاددانی که دوستش داریم 139ساله شد
لودویگ فون میزس 139 سال پیش در چنین روزهایی در منطقهای بین اتریش و مجارستان در یک خانواده متمول و اشرافی متولد شد. زندگی پرماجرایی داشت. از سمینارهای پرشوری که در وین برگزار کرد، تا خدماتش در جنگ جهانی اول و مشاوره اقتصادی به دولتهای وقت، تا هجرتش به سوئیس، متعاقباً فرارش از دست ارتش در حال پیشروی نازیها به ایالات متحده و جدلهای علمی که پای ثابت آنها بود، همه و همه از او اقتصاددانی پرتلاش و خستگیناپذیر ساختهوپرداخته کردند.
در روزگاری که سوسیالیسم مقدس شمرده میشد، در دانشگاهها و محیطهای علمی افکارش را نامطلوب تشخیص میدادند و این باعث شد تا با وجود کارهای مهمی که در عرصه اقتصاد و فلسفه انجام میداد، نتواند به کرسی دانشگاهی نزدیک شود و بیش از 30 سال تنها به عنوان استاد مدعو دانشگاه نیویورک باقی ماند.
با وجود این، سخنرانیها و سمینارهای میزس در دهه 1950 در دانشگاه نیویورک، باعث پرورش چهرههای دانشگاهی و روشنفکری مهم پس از جنگ شد. افرادی چون مورای روتبارد، هانس سنهولز، جرج رایسمن، رالف رایکو، لئونارد لیگیو و عزرائیل کرزنر از این دستهاند. میزس در سن 87سالگی در حالی که رکورددار مسنترین استاد دانشگاه بود بازنشسته شد و پنج سال بعد در سن 92سالگی در سال 1973 درگذشت.
میزس آزادیخواه
فون میزس مانند همه اقتصاددانان مکتب اتریش، طرفدار پرشور آزادی اقتصادی است و آزادیهای سیاسی را محصول عملکرد اقتصاد بازار میداند. به عقیده وی هیچ دولت و هیچ قانونی نمیتواند، آزادی را تضمین کند، مگر در چارچوب دفاع از نهادهای اساسی اقتصاد بازار. قدرت با آزادی سازگاری ندارد، از اینرو آزادی زمانی میتواند به وجود آید که حوزه عمل قدرت محدود شده باشد، یعنی قدرت حاکمه در عرصه آزادیهای اقتصادی دخالت نکند. آنجا که اقتصاد بازار وجود ندارد، مفاد بهترین قوانین اساسی برای برقراری آزادی بیاثر میماند. آزادی در درجه اول به معنای فارغ بودن از تحمیل اراده دیگران است. میزس به تاکید میگوید، آزادی در جامعه مبتنی بر اقتصاد بازار ناشی از رقابت است: سرنوشت کارگر وابسته به نیت خیر یک کارفرما نیست، چون میتواند به کارفرماهای دیگر و رقیب برای استخدام مراجعه کند. مصرفکننده زیر سلطه یک فروشنده نیست و به راحتی میتواند، مشتری کسان دیگری باشد. هیچکس لازم نیست از ترس بیمهری کسی دیگر، دست او را ببوسد. رابطه بین افراد جامعه مبتنی بر بدهبستان است. مبادله کالاها و خدمات دوجانبه است. با خریدن یا فروختن کسی لطفی در حق دیگری نمیکند، انگیزه مبادله منافع متقابل طرفین است از اینرو کسی را بر دیگری منتی نیست. این وضعیت آزادی خوشایند قدرتطلبانی نیست که میل به سلطه و قیمومیت دیگران دارند. اقتصاد آزاد با ایجاد حوزه حفاظتشدهای برای انتخاب افراد، چالشی بزرگ در برابر امیال سلطهطلبانه حاکمان است.
خصومت ذاتی
لودویگ فون میزس همواره از «خصومت ذاتی «همه» دولتها با مالکیت خصوصی» حرف میزد. میزس در همه شصت سالی که نوشت به گونهای خستگیناپذیر تاکید داشت که دولتها اساساً با مالکیت خصوصی سر ناسازگاری دارند و در هر فرصتی که دست دهد به آن دستدرازی میکنند و بر آن قید و بند میزنند و میکوشند محدود و مهارش کنند. اینکه میزس چگونه به چنین نتیجه عمومیتیافتهای رسیده بود خودش داستان مفصلی است، خلاصهاش اینکه به باور او مالکیت پیششرط آزادی و فردیت است و جایی که مالکیت باشد فردیت و آزادی هم هست و اساساً دولت بنا به ماهیتش خصم قسمخورده این دو، آزادی و فردیت، است و هیچ میانهای با آنها که ندارد هیچ، همواره دستاندرکار آن است که نَفَسشان را بگیرد.
منطبق بر نظر میزس، بدون هیچ توجیهی، هیچ دولت و سازمان و نهادی نباید مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید را محدود کنند و به هیچ بهانهای نباید بر سر انباشتِ ثروتِ طبقاتِ مالک مانع بتراشند و سازوکارهای طبیعی بازار را مختل کنند. میزس اما باور داشت هیچ دولتی داوطلبانه عقب نمیکشد و مالکیت خصوصی را برحسب منطق درونی خودش به رسمیت نمیشناسد. به همین دلیل دولت را باید به زور واداشت که از دخالت در مالکیت خصوصی عقب بنشیند و آن را، در مقام قلمرو آزادی و فردیت، به حال خود واگذارد.
چیستی کُنش انسانی
میزس در شاهکار علمی خود «کُنش انسانی» همة قضایای بنیادی علم اقتصاد را از مقوله کُنش استنتاج میکند. او با این کار نشان میدهد که چرا و چگونه علم اقتصاد افق معرفتی جدیدی را به روی انسان گشوده است که متفاوت از معارف شناختهشده قدیمی یعنی علوم طبیعی، ریاضیات و منطق است. او در حقیقت بینش شهودی اقتصاددانان کلاسیک را، که معتقد بودند علم اقتصاد نوعی نظام معرفتی استنتاجی مبتنی بر برخی اصول بدیهی است، به صورت علمی و با دقت و انسجام بینظیری بیان میکند.
میزس در کتاب «کُنش انسانی» همه جوانب تئوری اقتصادی خود را در نزدیک به هزار صفحه به طور فشرده مطرح ساخته است. البته همانگونه که او در مقدمه کتاب خود تاکید دارد تئوری وی منحصر به اقتصاد به معنای محدود و مرسوم کلمه نیست بلکه نظریهای فراتر درباره کل حیات انسان و معرفتشناسی مرتبط با آن است. نویسنده در مقدمه خود این ادعای بسیار مهم را مطرح میکند که اقتصاد صرفاً علمی در میان سایر علوم دوران مدرن نیست بلکه به لحاظ فلسفی و معرفتشناختی منزلت متفاوتی دارد که اغلب از آن غفلت میشود. او مینویسد: اقتصاد قلمرویی را برای علم انسانها گشود که پیش از آن دستنیافتنی بود و هیچکس به آن فکر نکرده بود. کشف نوعی قاعدهمندی در توالی و وابستگی متقابل پدیدارهای بازار، از محدودیتهای نظام سنتی دانش فراتر میرفت. بیانگر دانشی بود که نمیشد آن را از مقوله منطق، ریاضیات، روانشناسی، فیزیک یا زیستشناسی دانست.
به عقیده وی در نظام سنتی دانش، برخی از فلاسفه در پی کشف اهداف خدا یا طبیعت از طریق بررسی تاریخ انسانی بودند و تلاش میکردند به قانون حاکم بر سرنوشت تحول بشری دست یابند. این تلاشها به دلیل پیروی از روش نادرستی که ناظر بر مطالعه بشریت در کلیت خود یا دیگر مفاهیم کلنگرانه (هولیستی) مانند ملت، نژاد یا امت دینی بود به شکست انجامید. آنها تحولات این مجموعههای کلی را به نیروهای متافیزیکی نسبت میدادند و نسبت به منطق رفتاری افراد تشکیلدهنده این مجموعهها غفلت میورزیدند. برخی دیگر از فلاسفه مسائل اجتماعی را از منظر قدرت سیاسی و دولت بررسی میکردند و بر این تصور بودند که جامعه را میتوان به نحو مطلوبی سازمان داد. این گروه هم به منطق حاکم بر کردار افراد در جامعه توجه نداشتند و به هیچگونه قاعدهمندی مستقل در جریان رویدادهای اجتماعی همانند آنچه در کارکرد استدلال انسانی یا در پدیدارهای طبیعی وجود دارد قائل نبودند و تصور میکردند به صرف داشتن حاکمان خیرخواه میتوان جامعه آرمانی را بنا نهاد. کشف قاعدهمندی در پدیدارهای بازار این شیوه تفکر نظام سنتی را متزلزل ساخت و انسانها دریافتند که جامعه را از منظر دیگری میتوان نگاه کرد.
دشمن سوسیالیسم
لودویگ فون میزس تا زمانی که زنده بود، یکی از سرسختترین دشمنان کمونیسم و سوسیالیسم به شمار میآمد. او در این دشمنی آنقدر مقاوم و محکم بود که از او به عنوان غیرقابل انعطافترین عضو حلقه مونت پلرین نام میبردند.
میزس در تمام کارهای خود این اصل را ترویج کرد که تحت سیستم سوسیالیستی، انحصار در منتها درجه خود خواهد بود، چراکه همه چیز در دستان دولت، بزرگترین و خطرناکترین انحصارکننده، قرار خواهد داشت. در حالی که در نظر وی، سرمایهداری، تمایل ذاتی به تنوع و رقابت دارد. میزس بارها تاکید کرد که سوسیالیسم غیرممکن است و این جمله حتی اسم یکی از کتابهای مهم اوست. استدلال این است که در این سیستم، کالاها در مالکیت عمومی هستند، در نتیجه هیچگاه خریده و فروخته نمیشوند بنابراین قیمتهای بازاری شکل نمیگیرند. بدون قیمت بازاری هیچ راه کارایی برای تخصیص منابع وجود ندارد و تصمیمسازی در اقتصاد صرفاً سیاسی و بوروکراتیک میشود که نتیجهاش اتلاف بیحدومرز منابع است. در پاسخ به این انتقاد میزس بود که سوسیالیسم بازار توسط سوسیالیستها وضع شد که در این سیستم سوسیالیستی، بازار وجود دارد اما مالکیت عمومی است. میزس در این باره توضیح میدهد که این جعل، وافی به مقصود نیست و چیزی از غیرممکن بودن سوسیالیسم کم نمیکند. چراکه تنها وقتی بازار کار میکند که قیمتها واقعی باشند و در این سیستم قیمت واقعی شکل نمیگیرد. اگر سوسیالیسم نتواند ابزارهای تولید را به شکلی منطقی تخصیص دهد، آنگاه هدف تولید مادی بهاندازه نیاز (یعنی هدف اولیه سوسیالیستها) هم غیرممکن خواهد بود، چه رسد به آنکه کشور به میزانی از فراوانی مادی دست پیدا کند که برای انتقال جامعه از «قلمرو نیاز» به «قلمرو آزادی» (مدعای غایی سوسیالیسم و کمونیسم) ضروری است. میزس نشان میدهد که اجتماعیسازی ابزارهای تولید در مقیاس اقتصاد یک کشور به فاجعه انسانی منجر خواهد شد. در واقع این پیشبینی میزس، هنگامی که فقر، گرسنگی کشیدن و مرگ میلیونها نفر در اثر برنامهریزی سوسیالیستی را مشاهده میکنیم، دور از واقعیت نیست. در همین راستا، میزس 19 کتاب نوشته است که تقریباً در همه آنها ردپایی از حمله و انتقاد از سوسیالیسم و کمونیسم وجود دارد.
روز به روز دنیای پولی مدرن همانگونه که میزس پیشبینی کرده بود در حال تجزیه و خرد شدن است. میزس همان مردی است که در سال 1922 و در اوج محبوبیت سوسیالیسم آن را تکذیب و ابطال کرد و با شکست سیستمهای پولی دستوری و قلعه شنی ترکخورده نظامهای بانکی که تاب تحمل در برابر نیروهای بازار را نداشتند در حالی که بهشدت نیز مورد حمایت دولت، وامها و مداخله دولت بود، حقانیت او بیش از پیش اثبات شد.
میزس سقوط کمونیسم و متلاشی شدن نظام پول را پیشبینی کرده بود و در نوشتههایش آشکارا به آنها تاخته بود. با این همه پیشبینیهای درخشان او نهتنها زندگی خودش و همسرش مارگریت را که زندگی تعداد زیادی از دوستانش را نیز که اکنون در دنیای تئوریهای اقتصادی اسطوره هستند نجات داد.
وقتی میدانید که سرنوشت بدی در انتظار شماست اگر عجله نکنید و چارهای نیندیشید کارتان بسیار سخت خواهد شد. بسیاری هستند که حتی به اعتقادات قوی و محکم خود هم اطمینان نمیکنند و به جای آن تنها میایستند و به آنچه اتفاق میافتد چشم میدوزند تا سرانجام دیر میشود. اما ترک وطن و رفتن به سرزمینی جدید، جایی که نه زبانشان را میدانی و دوستانی نداری کار شجاعانهای است. اینکه دانشمندی با نزدیک 60 سال که تنها با کلمات و ایدهها کار میکند مجبور به ترک خانه و حرکت به سمت سرنوشتی نامشخص شود چشماندازی ترسناک است. اما میزس هیچ انتخاب آسان دیگری پیشرو نداشت.
این جسارت فکری و فیزیکی میزس بود که حرکت مکتب اتریش مدرن را ممکن ساخته است. اگر سفر شگفتانگیز او نبود پشتوانه روشنفکری جنبش آزادیخواهی نیز وجود نمیداشت. میزس انسانی نبود که نیازمند وجود انسانهای چاپلوس و متملق در اطراف خود باشد یا پستهای راحت و بیدردسر بخواهد. هرگز به دنبال هیچکدام از اینها نرفت. در حالی که در محاصره مشتی انسان کوچک و حسود نیز بود.
اما همه اینها جریان ایدههای فکری او و شکوفایی یک حرکت را متوقف نکرد. شاگردان میزس چون موری روتبارد نیز هرگز پستهای آکادمیک دهنپرکنی نگرفتند اما تنها نتیجه کار خود روتبارد به اندازه صد دانشمند بود. او با شادمانی تا آخرین روز به تولید علم مشغول بود بهرغم اینکه هیچگاه تکریم و احترامی که شایستهاش بود را ندید.
شاگردان میزس در طول زندگی خود همیشه بسیار رادیکال به نظر دیگران رسیدهاند که بهشدت نیز ناسازگارند و برای همین همیشه آنها و ایدههایشان دور از دید نگه داشته شدهاند. در حالی که امروز اتریشیهای بیشتری در دانشگاهها نفوذ و ظهور میکنند و ایدههای آنها در والاستریت و مِیناستریت بسیار بیشتر مورد استقبال قرار میگیرد. این همانگونه است که باید باشد و جای تعجب نیست که میزس بزرگ در کتاب «عمل انسان» مینویسد:
«علم اقتصاد نباید به کلاسهای درس و دفاتر آماری محدود شود. اقتصاد نباید در حلقههای محرمانه بماند. اقتصاد فلسفه زندگی انسان و عمل و دغدغه هر کس و هر چیزی است. اقتصاد جوهره تمدن و وجود بشر است.»
اگر شخصیت این مرد نبود یا ایدههایش با ما نبود چگونه میتوانستیم به دنیا امید صلح، آزادی و کامیابی بدهیم. به افتخار سالروز تولدش سکوت میکنیم، به یاد میآوریم و تجلیل میکنیم از قدمهایی که پیش از ما برداشته شده است. بازتاب این اقدامات الهامبخش و مشعل راه ما برای گذر به نسل جدیدی از پیروان مکتب اتریش است که بتواند سفر دور و درازی را که زمانی فون میزس آغاز کرده بود به پایان برساند.