خطر فقدان احساس حضور
بررسی پیامدهای ناامیدی طبقه متوسط در گفتوگو با حسین سراجزاده
حسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، وضعیت فعلی طبقه متوسط جامعه را با عباراتی چون «سرخوردگی سیاسی و اجتماعی» و «گرفتار دشواریهای اقتصادی و معیشتی» توصیف میکند. این جامعهشناس با اشاره به مطالباتی که طبقه متوسط دارد و در ساختار سیاسی کشور کمتر به آنها توجه شده، از سهمخواهی این طبقه در تصمیمگیریها سخن میگوید و تاکید میکند: «مهمترین موضوع اتخاذ رویکردی است که بر اساس آن طبقه متوسط احساس کند در اتخاذ تصمیماتی که به سرنوشت کشور مربوط است حضور و نقش دارد.» از نگاه این جامعهشناس، در صورت حل نشدن چالشها، ممکن است شرایط به گونهای پیش برود که طبقه متوسط فکر کند «هر اتفاقی بیفتد از وضعیت فعلی بهتر است». سراجزاده این وضعیت را شرایط بسیار خطرناکی توصیف میکند و هشدار میدهد که تصمیمگیران کشور به این خطر توجه کنند.
♦♦♦
به لحاظ اجتماعی کدام اقشار جامعه ایران در طبقه متوسط قرار میگیرند؟ این طبقه چه ویژگیهای اجتماعی، تحصیلی و شغلیای دارد؟
طبقه متوسط در ادبیات علوم اجتماعی، مفهومی گسترده دارد و گاهی در تعیین مصداق آن ابهام ایجاد میشود. معمولاً وقتی میخواهند جامعه را به طبقاتی تقسیم کنند، افراد متعلق به طبقه متوسط دستهای در نظر گرفته میشوند که از حیث درآمدی و سطح رفاهی در حد قابل قبولی هستند و منابع درآمدی کافی را برای گذران زندگی طبق استانداردهای رایج موجود در جامعه دارند. از حیث شغلی، کارمندان و حتی صاحبان مشاغل جزئی و کسبه خرد که از لحاظ معیشتی در حد استانداردی قرار دارند، میتوانند در طبقه متوسط دستهبندی شوند، اما در ایران معمولاً عنوان «طبقه متوسط» برای اطلاق به قشری مشهور شده که دارای تحصیلات دانشگاهی بالا هستند و در دستگاههای اداری دولتی یا بخش خصوصی به عنوان کارمند فعالیت میکنند. طبقه متوسط به این معنا از دهههای 1330 تا 1350 در ایران شکل گرفته و با گسترش بوروکراسی و گسترش بخش خدمات در اقتصاد ایران، بهتدریج گسترش پیدا کرده است. این گروهها از نظر تحصیلی تحصیلات دانشگاهی دارند، از حیث شغلی، در دستگاههای اداری و اجرایی دولتی به عنوان کارمندان متوسط، ردههای میانی و گاهی نزدیک به بالا مشغول به کار هستند، در بخش خصوصی جزو کارفرمایان نیستند، اما از کارمندان دارای مهارت هستند که در بدنه این بخش فعالیت میکنند. افراد متعلق به طبقه متوسط با جهان خارج ارتباط دارند؛ این ارتباط به دلیل تحصیلات دانشگاهی بالای این افراد از طریق مطالعه و رسانهها برقرار میشود، علاوه بر این، بهخصوص از دهه 1350 به بعد با توسعه صنایع هوایی و تسهیل شدن رفتوآمد به کشورهای خارجی، بخشی از ارتباط طبقه متوسط با خارج نیز از طریق سفر صورت میگیرد. این گروه از افراد در ایران طبقه متوسط نامیده شدهاند هرچند تعریف چندان دقیق و مشخصی از این طبقه نداریم که بتوانیم بهصورت روشن و قطعی مصادیق آن را مشخص کنیم. به هر حال طبقه متوسط در فرآیند مدرن شدن جامعه ایران بهتدریج شکل گرفته، گسترش یافته و جایگاه نسبتاً ممتازی در ساختار اداری و اجرایی کشور و همچنین در صنعت و تجارت پیدا کرده است.
در حال حاضر مهمترین مطالبات طبقه متوسط در زندگی فردی و اجتماعی چیست و این طبقه تا چه اندازه به تحقق این مطالبات امیدوار است؟
طبقه متوسط بهتدریج در دهههای 1330 و 1340 و بهخصوص دهه 1350 در ایران گسترش پیدا کرده است. این طبقه در شکلگیری انقلاب سال 1357 نقشی تعیینکننده داشته است. برخی صاحبنظران در تحلیل انقلاب ایران مطالبات طبقه متوسط را بسیار مهم میدانند از جهت اینکه نظام سیاسی قبل از انقلاب بهرغم اینکه از حیث اجتماعی تا حد زیادی به سمت مدرن شدن رفته و خود به شکلگیری و گسترش طبقه متوسط کمک کرده بود، ولی به دلیل استبداد، برای پاسخگویی به مطالبات سیاسی طبقه متوسط آمادگی نداشت. این طبقه آمال و آرزوهای برابری سیاسی و اجتماعی خود را در انقلاب اسلامی ایران متجلی کرد و نمایندگانی هم در این انقلاب داشت که در شکلگیری قانون اساسی تاثیرگذار بودند. حضور نمایندگان طبقه متوسط بود که به شکلگیری ترکیب دوگانه قانون اساسی منجر شد. درواقع بخشی از قانون اساسی که شامل جنبههای اسلامی آن است تجلی خواست گروههای سنتی و روحانیون بود، اما بخش دیگر را که در آن جنبههای جمهوریت، آزادیخواهی، دموکراسی و مباحث مربوط به پیشرفت و توسعه کشور مطرح شده، نمایندگان طبقه متوسط شهری شکل دادهاند. اما از دهه 1360 به بعد بهتدریج حضور نمایندگان طبقه متوسط در ساختار سیاسی ایران روزبهروز کمرنگتر شد و ایدئولوژی حاکم بیشتر بر مبنای همان عناصر تفکر اسلامی و سنتی شکل گرفت. با این حال طبقه متوسط در مجموعه نظام سیاسی ایران در جریانهایی مثل سازندگی، اصلاحات، اعتدال و... سعی کرد مطالبات سیاسی و اجتماعی خود را در درون ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران دنبال کند، هرچند تا امروز توفیق چندانی به دست نیاورده است. نقطه اوج این تلاشهای طبقه متوسط در سال 1388 در جریان انتخابات و مطالباتی که پس از آن در تظاهرات مطرح شد، شکل گرفت و خود را بهخصوص در تهران نشان داد. واقعیت این است که طبقه متوسط جدید شهری از حیث فرهنگی و سیاسی از دهه 1360 به بعد روزبهروز کمتر توانسته خود و نمایندگان خود را در نظام سیاسی حاکم آنطور که باید و شاید ببیند. با این حال این طبقه پویشهایی به راه انداخته تا در درون همین ساختار، مطالبات سیاسی خود را دنبال کند و توفیقاتی هم پیدا کرده؛ از جمله تاثیری که در برنده شدن کاندیداهای اصلاحطلب یا نزدیک به جریان اعتدال و... در انتخابات ریاستجمهوری، مجلس و انتخابات اخیر شورای شهر تهران داشته است، اما خود این پویشها و توفیقات در ساختار سیاسی کشور به بنبست خورده و در نهایت به تحقق مطالبات سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط کمکی نکرده است. از حیث اقتصادی، به نظر میرسد این طبقه بعد از انقلاب، بهرغم وجود تورم بالا طی چند دهه متوالی، در مجموع فشارهای اقتصادی خیلی سنگینی متحمل نشده بود، اما از سال 1388 به بعد و بهخصوص از زمانی که تحریمهای دور اول در سال 1389 و بعد تحریمهای دور دوم شکل گرفت، نرخ تورم بالا رفت، ارزش پول ملی در دو مرحله شدیداً سقوط کرد، این طبقه که حقوق نسبتاً ثابتی دارد بهشدت در مضیقه قرار گرفت. از نظر اقتصادی میتوانیم بگوییم طبقه متوسط بهشدت به سمت دهکهای پایینتر ریزش کرده بهطوری که میزان درآمدش دیگر پاسخگوی نیازهایش نیست. البته به همین نسبت و با شدت بیشتر، طبقات پایین و فقیر جامعه نیز از فشارهای اقتصادی اخیر در رنج قرار دارند. طبقه متوسط از دهه 1360 به بعد برای پیگیری مطالبات سیاسی برآوردهنشده خود بهطور مرتب پویشهایی را در نظام سیاسی موجود دنبال کرد و تا انتخابات ریاستجمهوری اخیر هم امیدوار بود که با نیروی رای خود در سازمان سیاسی ایران بر ساختار موجود اثرگذار باشد، اما از آن جهت هم روزبهروز ناامیدتر شده است. به همین علت در حال حاضر سرخوردگی سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط در کنار دشواریهای اقتصادی و معیشتی قرار گرفته و امروز این طبقه بهشدت از اوضاع و شرایط ناراضی است و البته برای مقابله با این وضعیت و بهبود اوضاع خود گزینههای مختلفی را دنبال میکند.
برخی اقتصاددانان و جامعهشناسان معتقدند سرخوردگیهای اجتماعی و سیاسی در کنار کاهش شدید رفاه برای طبقه متوسط قابل هضم نیست و در بلندمدت تنها راهی که پیش پای طبقه متوسط باقی مانده مهاجرت است. با توجه به اینکه مهاجرت در چنین ابعادی غیرممکن به نظر میرسد، حاکمیت برای کاستن از شدت نارضایتی طبقه متوسط چه راههایی پیش رو دارد؟
از سالها قبل و حتی از دهه 1370 که جنبش اصلاحات شکل گرفت و پس از آن تا امروز مرتب صاحبنظران به حاکمیت پیشنهاد اصلاح رویکردها در نظام حکمرانی و اداره جامعه را دادهاند. اولین و مهمترین آنها تغییر رویکرد در عرصه سیاسی است به نحوی که این طبقه احساس کند تغییری ایجاد شده و از طریق ساختارهای سیاسی جمهوری اسلامی میتواند خواستهها و مطالبات خود را دنبال کند. شرط لازم برای این امر پذیرش یک انتخابات آزاد است به نحوی که همه طبقات و گروههای مختلف اجتماعی بتوانند نمایندگان خود را در بین کاندیداها ببینند و انتخاب کنند. در چند دهه اخیر در درون حاکمیت دو جریان اصلی شکل گرفته است که جریان اصلاحات یا اعتدال از نظر فکری تا حدی نماینده طبقه متوسط است. حداقل نباید این جریانها در درون ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران آنچنان به محاق بروند که طبقه متوسط احساس کند حتی نماینده حداقلی هم در ساختار ندارد یا اگر دارد، آن نماینده توان پیش بردن مطالبات این طبقه را که در جریان رقابتهای انتخاباتی در قالب وعده مطرح شده، ندارد. این مهمترین اقدامی است که باید انجام شود وگرنه امید طبقه متوسط به اصلاح سیستم کاملاً از بین میرود و بعد از آن این طبقه دچار ناامیدی و سرخوردگی میشود که در این صورت یا آنچنان در موضع انفعال قرار میگیرد که رو به خارج میآورد و از هر نیرو و عامل خارجی استقبال میکند یا اینکه بهتدریج مقاومت منفی را شروع میکند که این مقاومت منفی میتواند انرژیهای نظام سیاسی کشور را مستهلک کند. بنابراین راه اصلی تغییر رویکرد در نظام حکمرانی است. علاوه بر این مطالبات سیاسی، بخش دیگر مساله مطالبات اجتماعی و فرهنگی طبقه متوسط است. بخشی از این مطالبات به حقوق زنان مربوط است، بخشی به موضوعاتی مثل حضور زنان در ورزشگاهها، دوچرخهسواری و آزادی پوشش و بخش دیگر به فعالیتهای فرهنگی مثل برگزاری کنسرت. ممکن است این فعالیتها از نظر اقلیتی در جامعه ما پسندیده نباشد، اما از نظر طبقه متوسط شهری کاملاً عادی تلقی میشود و با فراهم کردن آزادی بیشتر قابل تحقق است. این موارد از مطالبات اجتماعی و فرهنگی طبقه متوسط محسوب میشود و جزو عناصر مدرن برابری اجتماعی است. انتظار طبقه متوسط این است که این مطالبات با تسامح بیشتر محقق شوند و برخی آزادیهای سیاسی و اجتماعی دیگر نیز محدود نشوند. اما لازمه همه اینها نیز تغییر رویکرد در نظام حکمرانی است. یکی از موضوعاتی که برای طبقه متوسط شهری اهمیت دارد، مشارکت در سرنوشت سیاسی خویش است. بر اساس برخی تحلیلها نظام سیاسی پیشین به دلیل بیاعتنایی به این موضوع بود که با موج گستردهای از مخالفتها روبهرو شد. در آن دوران طبقه متوسط شکل گرفته بود، مطالبات اجتماعیاش بهراحتی برآورده میشد و هیچ مشکلی از جنس محدودیتهایی که در ساختار کنونی وجود دارد، برای طبقه متوسط وجود نداشت، اما این طبقه از نظر سیاسی مشارکتجو بود و میخواست بر اساس یک اندیشه مدرن و بحق سیاسی، در سرنوشت خود دخالت داشته باشد، اما آن سیستم به مردم اجازه مشارکت سیاسی واقعی نمیداد. اگر در سیستم فعلی هم چنین احساسی به طبقه متوسط دست دهد، در کنار مطالبات اجتماعی برآوردهنشده و فشار اقتصادی مضاعفی که بر مردم تحمیل شده، نارضایتی شدیدی در این طبقه ایجاد میشود همانطور که در حال حاضر تا حدودی این اتفاق افتاده است.
نکته دیگر این است که اگر طبقه متوسط شهری در ساختار سیاسی ایران مشارکت داشته باشد، بر اساس عناصری که در ایدئولوژی این طبقه وجود دارد، اساساً بسیاری از فرآیندها در سیاست داخلی و خارجی کشور هم اصلاح خواهد شد. طبقه متوسط الان احساس میکند که کشور دارد هزینههایی میپردازد بر اساس تصمیماتی که این طبقه در اتخاذ آن هیچ مشارکتی نداشته است. در این زمینه حاکمیت باید به این نکته توجه کند که طبقه متوسط شهری اتفاقاً جزو طبقاتی است که تمایلات وطندوستانه قوی دارد یعنی مساله ایران، عظمت، توسعه و پیشرفت ایران برای این طبقه بسیار مهم است بهطوری که حاضر است برای کشورش جانفشانی کند کمااینکه در دوران جنگ و در زمان تهاجم و تعرض ارتش عراق به خاک ایران، طبقه متوسط حضور بسیار موثری در دفاع از کشور داشت. امروز نیز اگر طبقه متوسط در فرآیند تصمیمات نقشآفرینی داشته باشد، در صورتی که در شرایطی ویژه تصمیماتی اتخاذ شود که لازمه اجرای آنها گذشت و فداکاری برای کشور باشد، این طبقه حاضر است با ساختار سیاسی همراهی بیشتری داشته باشد چون هنوز در بخش قابل ملاحظهای از طبقه متوسط آمادگی برای گذشت و جانفشانی در راه وطن وجود دارد. اما در حال حاضر مساله این است که به خاطر تصمیماتی که گرفته شده کشور از نظر اقتصادی و سیاسی و روابط بینالمللی در شرایط بسیار دشوار و بحرانی و تنشهای خطرناک قرار گرفته است، اما نمایندگان طبقه متوسط در اتخاذ آن تصمیمات هیچ حضور و نقشی نداشتهاند. به همین دلیل گاهی اوقات طبقه متوسط مشکلات جاری در کشور را مساله ملی نمیبیند، بلکه این موضوعات را ایدئولوژیک و برآمده از ایدئولوژی یک اقلیت حاکم میداند. درحالیکه اگر مسائلی مثل تنشهای خارجی برآمده از منافع ملی باشند و طبقه متوسط هم در تصمیمات مربوط به آن شریک و سهیم باشد، برای حل این مسائل و تحمل مشکلات ناشی از آن با حاکمیت همراهی میکنند. طبقه متوسط از لحاظ فکری، وارث جریانی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت خود را نشان داده است و پیش از آن در جریان انقلاب مشروطه جلوه کرده است اگرچه در آن دوران طبقه متوسط به این معنی وجود نداشته، ولی به لحاظ فکری عناصر مشترک بسیاری بین انقلابیون آن دوره و طبقه متوسط فعلی وجود دارد. بنابراین در حال حاضر مهمترین موضوع اتخاذ رویکردی است که بر اساس آن طبقه متوسط احساس کند در اتخاذ تصمیماتی که به سرنوشت کشور مربوط است حضور و نقش دارد. در این صورت بسیاری از مسائل و چالشها هم حل خواهد شد.
اگر تغییر رویکرد مورد اشاره شما در ساختار سیاسی کشور رخ ندهد، چه تحولاتی در انتظار جامعه ایران خواهد بود و چه کنشهایی از طبقه متوسط سر خواهد زد؟
یکی از گزینههای طبقه متوسط مهاجرت است که از دهه 1360 به بعد جریان آن برقرار است و در مقاطعی اوج میگیرد. ما اوایل دهه 1360 یک موج از مهاجرت و در سالهای 1388 به بعد موج دیگری از مهاجرت داشتیم، در سالهای 1394 و 1395 به بعد نیز میل به مهاجرت بیشتر شده است، اما مهاجرت فقط برای یک گروه محدود اتفاق میافتد. بخش قابل ملاحظهای از آدمهایی که ریشه در این آب و خاک دارند، از نظر فکری آماده مهاجرت نیستند، از نظر عواطف و علایق ملی و خانوادگی مایل به مهاجرت نیستند و بسیاری از آنها هم اساساً امکان مهاجرت برایشان وجود ندارد و به زندگی در داخل کشور ادامه میدهند. اینها تاکنون بخش قابل توجهی از تلاش خود برای تغییرات سیاسی را صرف قدرت دادن به جنبش اصلاحات و جریان اصلاحی کردهاند. به نظرم با اینکه ناامیدیهای زیادی ایجاد شده، اما هنوز هم بخش قابل ملاحظهای از طبقه متوسط جامعه ایران به تغییرات مسالمتآمیز، آرام و اصلاحی گرایش دارند. اما در عین حال روزبهروز در حال ناامیدتر شدن هستند و این خیلی خطرناک است. ممکن است بهتدریج وقتی کارد به استخوان آدمها میرسد، بگویند هر اتفاقی بیفتد از این وضعیت بهتر است. این شرایط بسیار خطرناک است. امیدوارم تصمیمگیران اصلی به این خطر توجه کنند. گروهی هستند که تصور میکنند با روشهای قهری حکومت میکنند و اجازه نمیدهند جریانهایی شکل بگیرند که حاکمیت و نظام سیاسی را تهدید کنند، اما این تفکر کاملاً اشتباه است. البته ممکن است روشهای قهری در کوتاهمدت و حتی میانمدت به توفیقاتی منجر شود، اما این آتش زیر خاکستر بالاخره در شرایطی خود را به صورتی بروز میدهد. از سوی دیگر برای ساختار سیاسی ایران به عنوان نظامی برآمده از اراده مردم، چه هنری است که بخواهد اینگونه حکومت کند؟ بخش قابل ملاحظهای از مردم هنوز به تغییرات با روشهای مسالمتآمیز از طریق مکانیسمهای اصلاحی گرایش دارند و امیدوارند در تصمیمگیران اصلی درایت و هوشیاری و توجه کافی به اهمیت این موضوع وجود داشته باشد که رویههایی اتخاذ کنند که مطالبات مردم با روشهای اصلاحی دنبال و تامین شود، اما در غیر این صورت، شرایطی دشوار و غیرقابل پیشبینی ایجاد خواهد شد. هیچکس در سال 1356 تصور نمیکرد نظام سیاسی در کشوری که به آن «جزیره ثبات» میگفتند ظرف یک سال به هم بریزد، اما موج نارضایتیها در اقشار مختلف جامعه از طبقات پایین تا طبقات متوسط به بالا گسترده شد، هرچند این نارضایتیها خود را به دلیل اختناق موجود نشان نمیداد، وقتی شرایطی به وجود آمد که ترسها فروریخت، اتفاقی افتاد که هیچکس پیشبینی آن را نمیکرد. باثباتترین نظامهای سیاسی هم اگر بنایشان بر حکومت کردن بر اساس زور و قوه قهریه باشد، در اوج ثبات ممکن است گاهی با شرایط بسیار شکننده و بیثبات روبهرو شوند.