نخبهکشی
چرا جامعه نخبهکش و محبوبستیز است؟
میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر و محمد مصدق شاید مصداقهای روشنی از نخبگان ایرانی هستند که مغضوب دستگاه قدرت و با دسیسههای داخلی و خارجی کنار گذاشته شدند. قتل یا مرگ در تبعید، سرنوشت آن سه تن بود.
جواد حیدریان: میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر و محمد مصدق شاید مصداقهای روشنی از نخبگان ایرانی هستند که مغضوب دستگاه قدرت و با دسیسههای داخلی و خارجی کنار گذاشته شدند. قتل یا مرگ در تبعید، سرنوشت آن سه تن بود. کسانی که علی رضاقلی، نویسنده کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» از آنها به عنوان نمونههایی از نخبگان قربانی در تاریخ معاصر ایران یاد کرده و ریشهیابی برخورد با نخبگان و چهرههای محبوب و موثر جامعه را در تاریخ استبداد جستوجو میکند.
حذف نخبگان و چهرههای شاخص و دارای محبوبیت مردمی هنوز هم ادامه دارد اما آنچه امروز را با گذشته متفاوت میکند، مفهوم نخبگی و دخالت ابزارهای امروزی از جمله رسانهها و شبکههای اجتماعی است که شمول و گستردگی و میزان محبوبیت و مردمی بودن و نخبگی را متاثر میکند. اگرچه میتوان رگههایی از پوپولیسم و رفتار تودهوار را در تعریف امروزی از نخبگی هم مشاهده کرد، چراکه امروز یک چهره مشهور و البته محبوب میتواند در شمول و دایره نخبگی قرار گیرد اما آنچه تغییر نکرده نحوه نگاه مردم و البته ساخت قدرت به معروفیت و محبوبیت است. آیا جامعه ما محبوبستیز و نخبهکش است؟
حشمتالله فلاحتپیشه اخیراً در مصاحبهای پیرامون نحوه برخورد مدیران رسانه ملی با یکی از مجریان و گزارشگران محبوب ورزشی تلویزیون ایران، دست به افشاگری جالبی زده است که نحوه نگاه دستگاههای ناظر و حتی امنیتی را بر میزان محبوبیت آدمها به پرسش میگیرد. رئیس سابق کمیسیون امنیت ملی مجلس گفته یکی از نهادهای امنیتی دلیل اصلی حذف عادل فردوسیپور از شبکه سوم سیما را محبوبیت بیش از اندازه او عنوان کرده است! البته نحوه مواجهه صدا و سیما با نخبگان حوزههای متکثر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی همیشه مورد سوال بوده است اما اینکه صرفاً محبوبیت عامل کنار گذاشتن کسی باشد، در نوع خود نیازمند پرسشگری و واکاوی جدی است. بعد از فردوسیپور البته مزدک میرزایی دیگر گزارشگر فوتبال ایران نیز از تلویزیون رفت. او مهاجرت کرد تا در یک تلویزیون ماهوارهای با منابع مشکوک و البته منتقد نظام استخدام شود. تصمیمی که با انتقادهای سخت رسانههای محافظهکار و به اصطلاح اصولگرای کشور مواجه شد. اما بهانه پرونده این هفته صرفاً برخورد با چهرههای محبوب ورزشی نیست، چه آنکه هنرمندانی از جمله محمدرضا شجریان، فاطمه معتمدآریا و حتی برخی سیاستمداران نیز پیشتر به بهانههای شبیه به این، به حاشیه رانده شده و مورد غضب بودهاند. بهانه اصلی این است که آیا با حذف نخبگان حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و با محبوبیتستیزی، مرجعیت فرهنگی از درون مرزهای کشور به خارج از مرزها هدایت نمیشود؟ وقتی نخبگان صدایی در جامعه نداشته باشند و تکصدایی غالب شود، آیا جامعه به سمتوسوی یک جامعه بیصدا و پراشتباه در مدیریت، سقوط نخواهد کرد؟