گرفتار گسست و افراط شدهایم
بررسی عوامل رواج روابط فرازناشویی در خانوادهها در گفتوگو با مهدی مسلمیفر
مهدی مسلمیفر، روانشناس و زوجدرمانگر، میگوید: «ما در گذار از یک جامعه کاملاً سنتی به جامعهای که میخواهد از مرزهای بسیاری عبور کند، دچار نوعی گسست، رفتارهای افراطی و آگراندیسمان جنسی هستیم.»
مهدی مسلمیفر، روانشناس و زوجدرمانگر، میگوید: «ما در گذار از یک جامعه کاملاً سنتی به جامعهای که میخواهد از مرزهای بسیاری عبور کند، دچار نوعی گسست، رفتارهای افراطی و آگراندیسمان جنسی هستیم.» او در مقایسه چندهمسری رایج در گذشته با روابط فرازناشویی امروز، یادآوری میکند که در گذشته چنین روابطی در بیشتر موارد در قالب عقد ازدواج و دارای چارچوب قانونی بود که تا حدودی مسوولیت ایجاد میکرد، اما امروز با وجود فضای مجازی، بخش زیادی از روابط فرازناشویی در این فضا و بدون حضور فیزیکی در خانه شکل میگیرد و در نتیجه جنبهای پنهانی و غیرشفاف دارد. این روانشناس با اشاره به عادیسازی برقراری چند رابطه موازی عاطفی و جنسی در جامعه امروز میگوید: «انتشار اخبار مربوط به روابط موازی چهرههای مشهور در فضای مجازی نیز در عادیسازی این روابط در سطح جامعه و ناخودآگاه جمعی ما نقش دارد.»
***
ریشه رواج تمایل به روابط خارج از خانواده در جامعه امروز چیست و تفاوت آن با موارد چندهمسری که در گذشته رخ میداد، چیست؟
در گذشته چنین روابطی در بیشتر موارد در قالب عقد ازدواج و دارای چارچوبی بود که حداقل از لحاظ قانونی میشد مفهوم خانواده را بر آن بار کرد. این روابط معمولاً به صورت چندهمسری بود و مردی چند خانواده تشکیل میداد که تا حدودی نوعی پایبندی و مسوولیت ایجاد میکرد. امروز با وجود فضای مجازی، بخش زیادی از روابط فرازناشویی در این فضا و بدون حضور فیزیکی در خانه شکل میگیرد و در نتیجه جنبهای پنهانی و غیرشفاف دارد. تغییر مهم دیگری که رخ داده عادیسازی برقراری چند رابطه موازی عاطفی و جنسی است. تغییر عناوینی مثل «زنا» به «سکس» و استفاده از کلماتی مثل «پارتنر» به نوعی تطهیر این روابط با استفاده از واژگان و عادیسازی آن در فضای جامعه است. انتشار اخبار مربوط به روابط موازی چهرههای مشهور در فضای مجازی نیز در عادیسازی این روابط در سطح جامعه و ناخودآگاه جمعی ما نقش دارد. البته در کشورهای غربی هم بازیگران و سلبریتیهایی هستند که چندین بار ازدواج کردهاند یا چند فرزند دارند ولی به صورت رسمی ازدواج نکردهاند، اما تفاوت آن با جامعه ایران این است که در آن جوامع فرهنگ با قانون همخوان است. زنان و مردان غربی از کودکی با هم استخر رفتهاند، از نوجوانی قرار گذاشتهاند، دوست جنس مخالف خود را به خانه آوردهاند و با خانواده شام خوردهاند، سفر رفتهاند و همه از رابطه جنسی آنها با هم با خبر بودهاند. فضای اجتماعی، قوانین و ساختار حمایتی آنها هم تکلیف چنین روابطی را روشن کرده است. در کشور ما از یکسو همخوانی چندانی بین نظامهای قانونگذاری، اجرایی و قضایی دیده نمیشود و از سوی دیگر خود این مجموعه هم گاه با فرهنگ عمومی مردم ناهمخوان است.
ریشه این تضاد آن هم در حالی که مسوولان و مراجع رسمی در جامعه ما مکرراً بر اهمیت حفاظت از کیان خانواده تاکید میکنند، چیست؟
ما در حال عبور از یک جامعه بهشدت سنتی هستیم. در جامعه سنتی ما زندگیها باثبات بود، البته کسی نمیپرسید در این زندگیهای باثبات رضایت هم هست یا نه. امروز هم افراد حاضر نیستند به شیوه سنتی 30 یا 40 سال پیش با همسرشان تعامل کنند. به هر حال ما داریم از یک بافت بهشدت سنتی خارج میشویم و در آغاز راه میل به وانمود کردن به بسیاری از این پیشرویها زیاد است تا زمانی که قانون با فرهنگ و نظام اجتماعی ما سازگار شود و نوعی تعادل شکل بگیرد. در حال حاضر پروندههای طلاق بیشماری داریم. بسیاری از این افراد جداشده وقتی میخواهند مجدداً وارد رابطه شوند به خاطر کاهش اعتماد به نفس و آسیبهایی که دیدهاند، نمیتوانند یک ازدواج کامل داشته باشند. بر اساس پژوهشها هم در جوامعی که آمار طلاق بسیار بالاست، آمار روابط خارج از زناشویی و عرضه و تقاضا برای ورود به این روابط بیشتر میشود. در گذشته اگر مردی وارد یک رابطه جدید میشد، زن دوم میگرفت یا شرعاً صیغه میکرد، به عنوان یک فرد هوسباز که به خانوادهاش جفا کرده، حتی از طرف اهالی و کسبه محل طرد میَشد، اما الان در خانوادهها هم پیمانشکنیهای زناشویی با این استدلال که الان همه مردم دارند این کار را میکنند توجیه میشود.
در نسل جوان متولد دهه 70 از کلمه «سوییچ» استفاده میَشود؛ میگویند من خیانت نمیکنم؛ سوییچ میکنم؛ انتخاب میکنم. کسی حاضر به ازدواج نیست و من باید همزمان با چند نفر وارد رابطه شوم و از یک رابطه به رابطه دیگر کوچ کنم تا ببینم طرف مقابل واقعاً به رابطه بلندمدت با من تمایل دارد یا نه. این افراد ممکن است اعتماد به نفس یا امکانات مالی نداشته باشند یا اصلاً ندانند ازدواج چیست. میخواهند در حال رابطه با یک فرد، همزمان افراد دیگری را هم در سطوح مختلف داشته باشند که اسم یکی را میگذارند دوستپسر، یکی را سکسپارتنر، دیگری را پارتنر ورزشی و دیگری را پارتنر اجتماعی. در این فضا سطوح مختلفی از رابطه تعریف میشود که در گذشته نبود؛ در گذشته همسر بود و نهایتاً گاه معشوقه. امروز حتی در جمعهای دوستانه و خانوادگی فضایی حاکم است که از روی محتوای گفتوگوها و شوخیهای جنسی متوجه نمیشویم کدام زن و مرد با هم دوست، دوست اجتماعی یا زن و شوهرند و حد و حریم اینها چیست. حتی خانوادههایی هستند که در پی تجربههای تازه و به شدت مغایر با فرهنگ عمومی ما میروند. در گذشته اگر چنین چیزهایی به ذهن فردی هم میرسید، جرات گفتن آن را نداشت، چه برسد به اینکه بخواهد آن را انجام دهد. ما در گذار از یک جامعه کاملاً سنتی به جامعهای که میخواهد از مرزهای بسیاری عبور کند، دچار نوعی گسست، رفتارهای افراطی و آگراندیسمان جنسی هستیم. سکسهای گروهی، ارتباط با همجنس و متغیرهایی که ظاهر جنسی دارند، اما در واقع سبک زندگی جدید هستند، به شکل نیمههنجارشده و نیمهپذیرفتهشده مورد تایید نسل جدید است و حتی در کتابهای روانپزشکی بسیاری از روابط جنسی دیگر انحراف محسوب نمیشود و پذیرفته شده است. امروز ما با تغییر مفاهیم جنسی و عاطفی روبهرو شدهایم. در گذشته عشق به مفهوم فداکاری و ایثار بود، اما الان جرات نداریم با جوان نسل جدید از ایثار حرف بزنیم، بلافاصله میگوید من در تله ایثار گیر کردهام، مهرطلب شدهام. بعد باید با او درباره تفاوتهای مهرطلبی، وابستگی، هموابستگی و دلبستگی بحث کنیم تا او بپذیرد که در کدام ردیف ایستاده است.
تغییر سبک زندگی بر اثر گسترش ورودیهای فرهنگی و اجتماعی از طریق شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی چه نقشی در این زمینه دارد؟
با توسعه علم و جهانی شدن، دنیا به سمتی میرود که فرهنگها به هم نزدیک میشوند و بهشدت از هم تاثیر میپذیرند. قبلاً اگر کسی کاری میکرد در خانه خودش بود و برای پنهانکاری تلاش میکرد. امروز در فضای مجازی افراد میتوانند بهراحتی فانتزیهای جنسی خود را هم پیدا کنند. در گذشته رابطه جنسی معطوف به تولید نسل بود، الان ما در جلسات درباره فانتزیهای جنسی بحث میکنیم. با این تحولات سریع انتظارات ناسازگار و روابط آشفتهای شکل گرفته که باعث شده مفهوم، اندازه و شیوه عشق و رابطه جنسی در ذهن افراد از زمین تا آسمان متفاوت باشد. جوان امروز ما درباره «شراکت» چیزی نیاموخته است. نسل قبلی هم امروز بعد از 30 سال رابطه، دل خوشی از آنچه آموخته و بر اساس آن سوخته و ساخته ندارد و ما اثر آن را در فرزندانشان میبینیم که به هیچوجه تحمل رنج مقدس در رابطه خانوادگی را قبول ندارند.
قوانین مربوط به خانواده با تحولاتی که رخ داده چه تناسبی دارد؟
فرد با ازدواج باید وارد یک قرارداد اجتماعی مادامالعمر شود. در حالی که امروز همه مناسبات و روابط در حال سریعتر شدن است و افراد به تداوم عادت ندارند. امروز جوانی که ازدواج میکند، هیچ چیز از این رابطه نمیداند و تصور میکند ازدواج همان رابطه دوستی است فقط طولانیتر و بهجای کافیشاپ به خانه رفتن است. اینها بعد از ازدواج تازه متوجه میشوند که ازدواج با دوستی بلندمدت با جنس مخالف چه تفاوتی دارد. ما به دفعات مراجعانی داریم که به محض عقد کردن اختلافاتشان شروع شده و به محض عروسی گرفتن میخواهند جدا شوند در حالی که چون قانون و نظام حمایتی هنوز در فضای سنتی گذشته مانده، خروج از ازدواج و ازدواج مجدد بسیار دشوار است و بسیاری از افراد در این ازدواجها نه راه پس دارند و نه راه پیش. بسیاری از کسانی که خیانت میکنند میگویند میخواهم از همسرم جدا شوم ولی نمیتوانم. مسائل فرهنگی و قانونی بسیاری وجود دارد که باعث شده افراد نتوانند هزینههای جدایی را پرداخت کنند. در مواردی خیانت و در مواردی در افراد مسنتر طلاقهای شرعی خاموش رخ میدهد یعنی طلاق میگیرند اما حتی به فرزندانشان خبر نمیدهند. در گذار از یک جامعه بهشدت سنتی به مدرن، نهاد خانواده بهسرعت در حال تغییر است، اما موازی با این تغییرات، در تصمیمات متولیان اجتماعی، حمایتی، بهداشتی و قضایی تغییری رخ نداده است. بسیاری از مردان دیگر مسوولیتهای مردان سنتی شامل حمایت، تامین معیشت و سرپرستی زن و فرزند را تقبل نمیکنند. در نتیجه ما موردی داریم که خانمی شش بار کورتاژ کرده است؛ بچهاش را نگه نمیدارد چون احساس امنیت نمیکند و مطمئن نیست این مرد چهار سال دیگر بالای سر بچهاش هست یا چهار روز دیگر غیبش میزند.
ما در مراکز مشاوره و جلسات خصوصی میفهمیم زیر پوست این شهر چه آفات و صدماتی در حال رشد است و هیچکس به فکر نیست. بسیاری از همین متولیان و سیاستگذاران خود به لحاظ مسائل اقتصادی، اجتماعی و اعتقادی دچار تعارض هستند و فقط میخواهند کلاه خود را بگیرند. در این شرایط خانواده به کجا میتواند پناه ببرد؟ مسائل اقتصادی هم میتواند بر افزایش این مسائل تاثیر بگذارد. اقتصاد و روابط انسانی ارتباط بسیار تنگاتنگی با هم دارند. امنیت و آرامش فردی که میداند خانهاش 20 سال قبل یک قیمت داشته و 20 سال بعد هم همین قیمت خواهد ماند، با کسی که هر لحظه منتظر است قیمت خانهاش بالا و پایین شود، قابل مقایسه نیست. اقتصاد زیربنای برنامهریزیهای یک خانواده در زمینههای مختلف بهداشتی، درمانی، فرهنگی و آموزشی است. روانشناس نمیتواند به کسی که در کف هرم مازلو درگیر نیازهای اولیه باقی مانده، بگوید سعی کن استانداردهای روانی را داشته باشی و به سطح خودشکوفایی برسی. بخشی از اختلالات اضطرابی و کابوسهای شبانه و افسردگیها به فشارها و نااطمینانیهای اقتصادی برمیگردد. این مسائل به فقرا هم محدود نیست. هیچکدام از مراکزی که من در آنها کار میکنم حتی در مناطق مرکزی به پایین تهران نیستند. کسانی که به ما مراجعه میکنند مرفه هستند، همه چیز دارند اما حالشان بد است. خوشحال نیستند. احساس عدم امنیت دارند. قبلاً ریشه این مسائل را در کودکی افراد میدیدیم، اما الان در بسیاری از موارد میبینیم که این افراد نازپرورده بودهاند و در کودکی امنیت و رفاه داشتهاند، ولی امروز احساس ناامنی میکنند. الان افراد هر لحظه منتظر تغییر هستند. این فشارها احتمال ابتلا به اختلال اضطرابی را تشدید میکند که یکی از منشأهای اصلی مشکلات جنسی است. روابط فرازناشویی این افراد هم چنگی به دل نمیزند. در این روابط هم بین آن دو نفر درباره وفاداری، ارضای جنسی و حمایت عاطفی مساله وجود دارد. افراد فقط میخواهند اضطرابهای خود را از طریق روابط جدید کاهش دهند. مشکل روابط در جامعه ما دو چیز است؛ یکی احساس تنهایی در تمام سنین حتی با وجود ازدواج و با وجود خیانت و دیگری ناتوانی در نگه داشتن روابط موجود.
برای تخفیف این بحرانها در سطوح فردی، خانوادگی و سیاستگذاری اجتماعی چه باید کرد؟
امروز تناسب چندانی بین سیاستها و قوانین با زندگی واقعی افراد جامعه وجود ندارد. تا زمانی که این تعادل و سازگاری برقرار نشود، مسائل خانوادگی هم حل نمیشود. در حال حاضر نهاد خانواده هم مورد حمایت ساختاری قرار ندارد. از معدود خدماتی که به خانوادهها ارائه میشود خدمات بیمه است که آن هم نه همگانی است و نه پوشش کاملی دارد به عنوان مثال خدمات روانپزشکی در بسیاری از بیمهها هیچ جایی ندارد. در زمینه حقوقی هم یک قانون حمایت از خانواده داریم که بیشتر به صیغه و روابط چندهمسری پرداخته است اما حتی درباره این روابط هم نتیجه عملی این قانون صرفاً دادن صیغهنامه به افراد است تا بتوانند هتل بگیرند. در بعد فردی، برخی افراد جامعه ما هویت خود را از دست دادهاند یعنی اصلاً نمیدانند چرا زندگی میکنند. افراد برای شکوفا کردن استعدادها و تواناییهای خود احساس هویت و آرامش ندارند که بتوانند نقش اجتماعی خود را ایفا کنند. بسیاری از آحاد جامعه دچار مشکلات هویتی و اختلالات افسردگی و اضطراب هستند. من در اطرافیان و مراجعان خودم خانوادهای را نمیبینم که در آن دو یا سه نفر دچار اختلال اضطراب و مشکلات خواب و تغذیه نباشند. وقتی افراد جامعه سالم نباشند نمیتوانیم برای خانوادهها کاری کنیم. سازمانهای حمایتی نیز از نظر بودجه در مضیقه شدید هستند و نمیتوانند وظایف خود را انجام دهند. تدوین قوانین حمایتی هم اثری ندارد چون بدون بودجه قابل اجرا نیست.
با این حال در این شرایط هم میتوان برای تخفیف بحرانهای خانوادگی و جنسی پیشنهادهایی داد. یکی از راهکارها آگاهی زن و مرد از فضای ارتباطی و جنسی مدرن و نیازهای جنسی است که در این فضا ایجاد شده است. پذیرش مساله پیشنیاز تغییر است. همانطور که ما درباره ایدز و روسپیگری ابتدا وجود این مسائل را پذیرفتیم و بعد توانستیم اوضاع را بهبود دهیم، درباره مساله روابط فرازناشویی هم پذیرفتن وجود این مساله و ارائه اطلاعات لازم در رسانهها و آموزش مهم است.
راهکار دیگر ایجاد رسانههای داخلی قوی است. یک سایت تنظیم خانواده و یک سایت دوستیابی قوی میتواند در بهبود روابط افراد موثر باشد. در یک فضای ساماندهیشده افراد رنکینگ میگیرند، پروفایل دارند و سوابق خود را میگذارند و به فرد مناسب خود معرفی میشوند. نیاز امروز جامعه ما ارتباط است. دلیل هجوم به فضای مجازی همین نیاز است. اما آسیب فضای مجازی این است که افراد زندگی خود را با تصاویر سلبریتیها مقایسه میکنند و احساس میکنند همه زندگی شاد و مرفه دارند جز خودشان. البته اینکه فضای مجازی مورد اقبال مردم قرار گرفته جای شکر دارد و میتوان با استفاده موثر از توجه مردم به این فضا به ساماندهی روابط افراد و خانوادهها کمک کرد. راهکار دیگر ارائه خدمات اجتماعی مثل مشاوره ازدواج اجباری و پوشش بیمه برای خدمات روانشناسی است. در حال حاضر مشاورههای پیش از طلاق توافقی اجباری است و 20 تا 30 درصد زوجها در این مشاورهها با حل مساله به زندگی مشترک بازمیگردند. اگر این مشاورههای اجباری را قبل از ازدواج هم داشته باشیم میتوانیم تا حدود زیادی از رخ دادن مسائلی که به خیانت منجر میشود پیشگیری کنیم و مردم را نیز با مشاوره و روانشناسی آشتی دهیم. الان آموزش پیش از ازدواج اختیاری است و اغلب بیمهها هم خدماتی مثل مراجعه به روانپزشک و مشاور را پوشش نمیدهند. بسیاری از اقشار نمیتوانند جلسهای 200 تا 300 هزار تومان هزینه مشاوره و روانشناسی را بپردازند. تقویت ساختارهای اقتصادی و اجتماعی متناسب با سلامت روان و توجه به نقش مددکاری اجتماعی و حمایت از خانواده بسیار مهم است. راهکار دیگر ارائه آموزش حقوقی به افراد است. مساله مردان در این زمینه ناآگاهی از قوانین مربوط به مهریه است. زنان بسیاری هم به ما مراجعه میکنند و میگویند مورد ظلم قرار گرفتهاند، اما نمیتوانند مقابل آن کاری کنند، در حالی که وقتی این افراد به وکیل ارجاع داده میشوند و از حقوق خود آگاه میشوند، میبینند راههایی برای دفاع از خود دارند. اگر افراد با آگاهی از حقوق خود قرارداد ازدواج را درست منعقد کنند و بعد از آن هم با آگاهی از حقوق خود رفتار کنند، از ایجاد و ادامه بسیاری از مسائل در خانوادهها جلوگیری میشود. در شرایطی که عرف از خانواده حمایت نمیکند و فضای مجازی بحرانهای خانواده را عادیسازی میکند، آگاهی حقوقی افراد خصوصاً زنان از اقدامات متقابل و بازدارنده میتواند برای حمایت از خانواده و جلوگیری از پیشروی روابط فرازناشویی موثر باشد.