عصبانی هستم
پیامدهای خشم برای فرد و جامعه کداماند؟
کمتر کسی به شنیدن خبر واکنش نشان داد. همه با لبخند معناداری از کنارش رد شدند. گویا دیگر عجیب نیست که نام مردم ایران در صدر فهرست کشورهای خشمگین یا غمگین جهان جای میگیرد. دو سال قبل گالوپ اعلام کرد خشمگینترین کشور جهان هستیم.
کمتر کسی به شنیدن خبر واکنش نشان داد. همه با لبخند معناداری از کنارش رد شدند. گویا دیگر عجیب نیست که نام مردم ایران در صدر فهرست کشورهای خشمگین یا غمگین جهان جای میگیرد. دو سال قبل گالوپ اعلام کرد خشمگینترین کشور جهان هستیم. حالا، در «گزارش 2019 احساسات جهانی»، پس از چاد، نیجریه، سیرالئون و عراق در مقام پنجمین کشور جهان که مردمانش احساسات منفی را تجربه میکنند ایستادهایم. نامآوری در کنار کشورهایی که در بدترین شرایط اقتصادی و اختلافات داخلی قرار دارند اما، چندان هم خوشایند نیست!
تجربه زندگی روزمره ما، چیزی غیر از یافته گالوپ نشان نمیدهد. مردم غمگین و عصبانیاند. از خیابان و کوچه و بازار گرفته تا در محل کار و فروشگاه و حتی پارک به بهانههای کوچک و حتی خندهدار ناگهان از کوره در میروند. خشم برخی به گفتن چند ناسزای زیر لب آن هم پشت فرمان و در ترافیک ختم میشود. برخی کنترل اوضاع از دستشان در میرود و قفل فرمان به دست، میخواهند رانندههای خاطی را ادب کنند. عدهای بعد از مسابقه فوتبال به جان هم و به جان صندلیهای ورزشگاه و اتوبوسها میافتند. برخی هم عصبانیت و نارضایتیشان را بر سر شبکههای اجتماعی خالی میکنند: کامنتهای توهینآمیز میگذارند و تهدید میکنند و قلدربازی مجازی در میآورند! سیاستمداران هم از خشم در امان نماندهاند. گاهی آن را بر سر مامور فلکزده یک سازمان خالی میکنند، گاهی در خانه ملت با هم دست به یقه میشوند، گاهی میکروفن خبرنگار را پرت میکنند و گاهی هم از رسانهها برای تهدید و هشدار و خط و نشان کشیدن برای همدیگر بهره میبرند.
خشم هنگامی که تبدیل به خشونت میشود چهره فردی و اجتماعی نازیبایی دارد. هیچکدام از ما از شنیدن مشاجره دیگران در خیابان لذت نمیبریم؛ تمام روزمان خراب میشود. برای هیچکس خواندن الفاظ رکیک و زشت پای پستهای سیاستمداران و سلبریتیها و ورزشکاران خوشایند نیست. اما، خشمِ بدون خشونت هم کمعارضه نیست؛ آنجا که میتواند سلامت جسمی و روانی افراد را به خطر بیندازد، روی روابط و تعاملات اجتماعی و خانوادگیشان تاثیر منفی بگذارد، تصمیمگیری و کارشان را مخدوش کند یا بدتر از همه به دیگران سرایت کند و جامعه را به آنفلوآنزای خشم مبتلا سازد.
در سببشناسی بروز خشم، زیاد گفتهاند و زیاد نوشتهاند. برخی آن را حاصل مدیریت نامناسب جامعه میدانند و میگویند وقتی در سطوح بالای مدیریت جامعه نزاع و تنش زیاد است طبقات پایینی نیز از سرایت این منازعات در امان نخواهند ماند. برخی دیگر بیثباتی، نااطمینانی و فشارهای اقتصادی را منشأ مهمتری برای بروز عصبانیت در جامعه میدانند. منشأ دیگر خشم هم احساس تبعیض و نابرابری است. دیگران میگویند از اهمیت نادیده گرفته شدن مطالبات جامعه و بیتوجهی به انتظارات فزاینده آن نباید غافل شد. علل بروز خشم هرچه باشد، ما اینک به جامعهای خشمگین بدل شدهایم. جامعهای که به نظر میرسد مهارت کنترل و مدیریت این احساس نامطلوب را از دست داده است. اما، از پیامدهای فردی و اجتماعی خشونت چه میدانیم؟ با خواندن این متن درخواهید یافت اگر گامی برای مدیریت این هیجان منفی برنداریم با مشکلات بدتری روبهرو خواهیم شد. و آنوقت دیگر فرقی نمیکند که مسبب خشم ما سیاستمداران نابخرد هستند یا گرانی یا ترافیک دیوانهکننده شهرهای بزرگ.
خشم مسری!
بدون آنکه متوجه شویم، بسیاری از احساسات و هیجانات ما بر اطرافمان تاثیر میگذارد. حتماً تجربه کردهاید وقتی به روی کسی لبخند میزنید او هم به شما لبخند میزند. ماهیت مسری هیجانات سبب میشود احساسات در یک جا متوقف نشوند. آنها درست مانند ویروس سرماخوردگی و آنفلوآنزا منتشر میشوند و دیگران را هم مبتلا میکنند. اما چگونه است که ما احساسات دیگران را راحتتر از سرماخوردگی میگیریم؟ پاسخ ساده است: شبکه اجتماعی. البته منظورمان توئیتر و اینستاگرام نیست! مجموعه روابطی که فرد با دیگران و جامعه اطراف خود دارد. محققان میگویند شبکه اجتماعی هر فرد، خوشههایی از افراد شاد و ناشاد، آرام و عصبانی، مهربان و خشن در خود دارد که قادرند عواطف و احساسات خود را به یکدیگر و به او منتقل کنند.
برای مثال مطالعات نشان داده است اگر شما فرد خوشحالی باشید دوست نزدیک شما، 25 درصد شانس بیشتری برای شادی دارد و همسر شما نیز احساسات بهتری را تجربه خواهد کرد. احساس شادکامی شما حتی به افرادی که بهطور غیرمستقیم با آنها در ارتباط هستید منتقل میشود. در یک مطالعه، پژوهشگران تعاملات رودرروی پنج هزار نفر از شهروندان یک شهر را در مدت 35 سال مورد بررسی قرار دادند. افتوخیزهای احساسی این افراد از طریق پیمایشهای میدانی دورهای ثبت شد. محققان در پایان اثبات کردند شادی افراد در شبکه اجتماعی آنان منتشر میشود.
اما سرایت، مختص احساسات مثبت نیست. احساسات منفی هم به راحتی سرایت میکنند و آثار تسری آنها بسیار مخرب است چراکه میتوانند سبب بروز ناراحتی، افسردگی، خستگی مفرط یا استرس در سایرین شوند و انرژی آنها را کاهش دهند. ما تصور میکنیم برای در امان ماندن از این احساسات، باید از افراد منفی دوری کنیم. اما این راهحل آنقدرها که به نظر میرسد ساده نیست وقتی پنجمین کشور خشمگین جهانیم و احساسات منفی مانند عصبانیت یا غم گستردگی زیادی دارد. به نظر میرسد در چنین شرایطی احتمال روبهرو شدن با افراد مثبت، آرام و مهربان روزبهروز کمتر شود.
نکته دیگر آنکه لازم نیست با افراد خشمگین، حتماً همخانه یا همشهری باشید تا آنفلوآنزای عصبانیت بگیرید! شواهد دیگری وجود دارد که نشان میدهد هیجانات حتی میتوانند از طریق ارتباطات دیجیتال منتقل شوند. کافی است خلقتان کج باشد و به همسرتان پیام بدهید. گزارش یک پژوهش با عنوان «من عصبانی هستم، تو عصبانی هستی» نشان میدهد که با مبادله چنین پیامی احتمال آنکه همسرتان احساس شما را پیدا و آن را به خودتان بازپس بدهد بسیار زیاد است. این فرآیند تا کجا پیش میرود؟
مطالعهای که روی 700 هزار کاربر فیسبوک انجام شده پیشنهاد میکند که ما هیجاناتی را که در شبکههای اجتماعی مجازی با آن روبهرو میشویم، میگیریم و دوباره منعکس میکنیم. بخشی از این مطالعه نشان داده است که حتی شیوه ارسال پست افراد نیز تحت تاثیر همین احساسات تغییر میکند. وقتی دوستان به پستهای یک نفر واکنش مثبت نشان میدهند فرد به ارسال مطالب مثبت و کمتر منفی تمایل پیدا میکند. و برعکس؛ مشاهده پستهای منفی افراد را وامیدارد تا مطالب ناراحتکننده یا خشمگینانه بیشتری ببینند و ارسال کنند. البته تاثیر این نوع کنشها در مقایسه با تعاملات رودررو کوچک است اما تحقیقات همچنان پیشنهاد میکند که شبکههای اجتماعی مجازی هم قابلیت انتشار ویروس احساسات را دارند.
اغلب ما مصادیق چنین یافتهای را بارها در توئیتر و اینستاگرام مشاهده کردهایم. پس از یک بازی فوتبال، در پی اظهار نظر یک مقام سیاسی، به دنبال گفتار یا رفتاری از یک سلبریتی، یورش ناگهانی کاربران به صفحات مجازی این افراد را دیدهایم. دشنام میدهند، توهین میکنند، و بدتر از همه با همدیگر دست به یقه میشوند و تمام مصادیق آزار و خشونت کلامی را برای هم رو میکنند. بعید است در این کارزار وارد میدان شوید و بخواهید کامنت ملایم و مثبتی بگذارید و بتوانید خونسردی خودتان را حفظ کنید. به احتمال زیاد کامنت شما هم رنگ و بوی پرخاشگری به خود خواهد گرفت.
نکته دیگر آنکه ممکن است این برخوردها و خشونتها در لحظه، سرگرمکننده و خندهدار به نظر برسد اما اگر شما در سمت دریافتکننده این حملات باشید، بیتردید آسیب خواهید دید. ضمن آنکه احتمال رفتارهای مقابلهجویانه در فرد آسیبدیده بیشتر خواهد شد؛ و صدالبته به فضای مجازی محدود نمیماند. کافی است رفتارهای یک چهره سیاسی یا ورزشی را در نشستهای خبری رصد کنید، پس از آن که مدتی در صفحه کاربریاش ناسزا و توهین خوانده باشد!
عصبانیت پرهزینه
خشم، هم فرآیندی فیزیولوژیک و هم روانشناختی است. سادهتر بگوییم، هم بر سلامت جسمی افراد تاثیر میگذارد و هم سلامت روانیشان را به خطر میاندازد. رابطه مستقیمی بین خشم مستمر، رقابت دائم و پرخاشگری و بیماریهای قلبی زودرس مشاهده شده است. برخی مطالعات پیشنهاد میکنند مردانی که از مهارت کنترل خشم بیبهرهاند پیش از سن 55سالگی به احتمال بیشتری دچار حمله قلبی میشوند. مطالعات دیگر نشان میدهد میزان رفتارهای خشمگین و پرخاشگرانه (اینکه فرد در قبال دیگران تا چه اندازه با ستیزهجویی و عصبانیت برخورد میکند) در مقایسه با ریسک فاکتورهایی مانند کلسترول، مصرف الکل و دخانیات و چاقی، شاخص بهتری برای پیشبینی احتمال بروز سکته قلبی است.
پرفشاری (فشارخون بالا) هم از دیگر عوارض خشم و پرخاشگری است. برآشفتگیهای ناگهانی و سریع در بلندمدت سبب تشدید استرس و تنش در افراد میشود و تجمیع این احساسات منفی، عوارض و صدمات تجمیعی جدی برای بدن دارد. شواهد مطالعات واضح است: عصبانیت مستمر و مزمن ستیزهجویی و پرخاشگری، خطر انواع کشنده بیماریهای قلبی را پنج برابر شرایط طبیعی افزایش میدهد. به علاوه سیستم ایمنی افراد عصبانی از دیگران ضعیفتر است؛ سیستمی که نقش مهمی در جلوگیری از بیماریهایی نظیر سرطان دارد. باید بگوییم اگر فردی هستید که هنگام گیر کردن در ترافیک یا معطل شدن در صف و نوبت از کوره در میروید یا پیوسته در حال فریاد کشیدن بر سر این و آن هستید، یا با خواندن اخبار گرانی و تنشهای سیاسی دندانقروچه میکنید و زیر لب ناسزا میگویید به تدریج دارید خودتان را میکشید!
علاوه بر هزینههای جسمی و روانی، خشم هزینههای قابل توجه اجتماعی و عاطفی دارد. افراد عصبانی به احتمال کمتری از روابط سالم حمایتگر برخوردار میشوند. چون پیوسته عصبانی هستند احتمال ابتلا به افسردگی در آنها زیادتر است و احتمال آنکه دیگران را با کلام یا رفتار مورد آزار قرار دهند بیشتر خواهد بود، پس دوستان کمتری خواهند داشت. مهمتر از این همه، خشم مزمن از میزان صمیمیت در روابط فردی میکاهد و سبب میشود همسر یا سایر اعضای خانواده در برابر فرد عصبانی گاردی دائمی بگیرند و در تعامل با او راحت و آسوده نباشند.
مطالعات نشان میدهد داشتن روابط حمایتکننده در خانواده، یا میان دوستان، همکاران و معاشران برای حفظ سلامتی جسمی و روحی افراد بسیار مهم است. برخورداری از حمایت این گروهها سبب میشود فرد بتواند از پس مشکلات عاطفی و سایر دشواریهای زندگی بربیاید. افراد وقتی از حمایت اجتماعی قدرتمندی بهره میبرند کمتر دچار افسردگی میشوند. اما عصبانیها از این حمایت بیبهرهاند. به علاوه چون به دیگران مشکوکاند حتی وقتی کسی میخواهد از آنها حمایت کند یا تشخیص نمیدهند یا با واکنشهای منفی، همان حمایت را هم از دست میدهند. به علاوه هنگام خشم متوجه نیستند رفتار آنها چه تاثیری بر دیگران میگذارد. نمیدانند رفتار آنهاست که دیگران را فراری میدهد به همین دلیل از دست دادن حمایت بر خشم آنها میافزاید.
عصبانیها همچنین گرایش بیشتری به نوشیدن الکل، سیگار کشیدن و پرخوری دارند. بدون داشتن شبکه اجتماعی از افراد حمایتگر که بتواند این گرایشها را تقلیل دهد احتمال صدمه دیدن سلامتی آنان هم افزایش مییابد. نکته مهم دیگر آنکه خشم، یک پاسخ فیزیولوژیک بدن است تا افراد بتوانند در خطرات فیزیکی از خود محافظت کنند. در دنیای امروز شرایط چندانی وجود ندارد که پرخاشگری پاسخ مناسبی برای آن باشد! این به ویژه در جنبههای عمومیتر زندگی ما از جمله تعاملات شغلی در محل کار مصداق پیدا میکند. پرخاشگری به کارفرما میتواند سبب از دست دادن شغل شود، حمله به موتورسواری که راه شما را قطع کرده یا رانندهای که مقابلتان لایی کشیده هم میتواند کارتان را به دادگاه بکشد.
خشم کنترلنشده میتواند به از دست دادن شغل، از دست دادن خانواده و حتی ارتکاب به جرائم بدتر و زندانی شدن منجر شود. افرادی که نمیتوانند خشم خود را کنترل کنند نهفقط هزینههای سلامتی را بر خود و جامعه تحمیل میکنند که به احتمال زیاد مشکلات اجتماعی جدی پیشرو خواهند داشت.
خشم خرابکار!
دیرتان شده. میخواهید از پارکینگ بیرون بیایید اما یک راننده بیمبالات خودرویش را مقابل در پارکینگ، گذاشته و رفته. منتظر میمانید در حالی که خون خونتان را میخورد. سرانجام راننده خونسرد از راه میرسد و بی عذرخواهی ماشین را برمیدارد و میرود. اگر شانس بیاورید و با او درگیر نشوید، یک ساعت با تاخیر به محل کار میرسید. تازه شروع دردسر است. خشم باقیمانده از یک اتفاق به ظاهر ساده روی تمام تصمیمات و تعاملات شما در محل کار تاثیر میگذارد!
پیامدهای خشم در محل کار میتواند از افزایش تغییر پرسنل و کاهش بهرهوری تا صدمه دیدن اموال و جراحتهای جسمی و حتی بدتر از آن پیش برود. پرهزینهترین نوع ابراز خشم در محل کار بیتردید تبدیل آن به خشونت عملی است که خوشبختانه به ندرت مشاهده میشود. برخیها در محل کار خشم خود را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بروز میدهند و بدین ترتیب به کارمند، کارفرما یا همکاران خود صدمه میزنند. آنها که خشم خود را فرو میدهند و آن را ابراز نمیکنند با مشکلات دیگری روبهرو میشوند؛ کاهش تمرکز، پایین آمدن بهرهوری، احتمال اقدامات بدون اندیشه، کاهش توانایی استدلال و تفکر منطقی، افزایش احساس تفوق و خطا در کار در میان این افراد همچنان بالاست. به علاوه عصبانیت میتواند احساس اشتباه «برحق بودن» را در فرد ایجاد و آن را تقویت کند. این توهمی است که سبب میشود افراد عصبانی، رفتارهای غیراخلاقی و پرخاشگرانه خود را توجیه کنند. بسیاری از سازمانهای هوشیار برنامههایی برای مدیریت خشم کارکنان خود دارند اما واقعیت آن است که نمیتوان از سرایت عصبانیت کارکنان به محل کار و احتمال خرابکاری بهطور مطلق جلوگیری کرد. کارکنان خشم را از یک جروبحث خانوادگی تا ماندن در ترافیک یا خواندن خبر گران شدن موادغذایی و خودرو و مسکن، میگیرند و به محل کارشان منتقل میکنند. چنین افرادی به دلیل ناتوانی در تفکر منطقی، هنگام بروز مشکل در محل کار بدون آنکه شرایط را در نظر بگیرند، دیگران را مقصر میدانند و متهم میکنند. در نتیجه روابط میانفردی و سازمانی آنان نیز به مرور مخدوش میشود. تعهد سازمانی افراد و تلاش آنان برای رسیدن به اهداف کمتر میشود. و در نهایت خشم فراتر از خود فرد، بر عملکرد گروهی و سازمانی تاثیر منفی دارد.
غم، خشم، ناامیدی و دیگر قضایا...
گالوپ میگوید مردم سراسر جهان خشمگینتر از قبل هستند، و زندگی پرتنش و پراضطرابتری را به نسبت قبل تجربه میکنند. از 150 هزار نفر که در 140 کشور مختلف جهان مورد بررسی قرار گرفتهاند، یکسوم میگویند که از استرس رنج میبرند و دستکم یک نفر از هر پنج نفر میگوید که غم یا خشم را تجربه کرده است. اینکه دنیا رو به غم و خشم گذاشته نشان میدهد رابطهای بین این دو احساس منفی وجود دارد اما نکته مهم تفکیک حس«عصبانیت» از «غم و ناشادی» است. خشم غالباً واکنشی نسبت به «تبعیض» و «بیرون رانده شدن» است در حالی که غم واکنشی نسبت به «نادیده گرفته شدن» یا ناامیدی است. در یک مثال ساده وقتی شما میبینید به دلیل گرانی خودرو دیگر نمیتوانید ماشین دلخواهتان را بخرید احتمالاً غمگین خواهد شد اما وقتی میخوانید که گرانی خودرو یا مسکن به دلیل سیاستهای نادرست سیاستگذار است که مردم را نادیده گرفته یا میبینید که هنوز عدهای میتوانند خودرو بخرند چون از فرصتهای نابرابر پول کلانی کسب کردهاند حتماً خشمگین میشوید. حالا تصور کنید در این شرایط سخت هیچ امیدی برای بهبود شرایط وجود نداشته باشد و فکر کنید به خاطر از دست دادن این فرصتها آیندهتان تباه خواهد شد. میتوانید شدت خشم را در خود تصور کنید؟
به نظر میرسد جامعه ایرانی دارد مجموعهای از احساسات منفی و ناخوشایند را بهطور همزمان تجربه میکند. غمگین است چون فرصت بهرهمند شدن از بسیاری فرصتها را ندارد، عصبانی است چون احساس میکند به ناحق از این فرصتها محروم شده، و پرخاش میکند چون احساس میکند در آینده نیز امکان بهرهمندی از فرصتها را پیدا نخواهد کرد. بدتر آنکه مسبب این خشم و ناامیدی را هرکسی میداند: دولت، همکار، همسر، همسایه و فرزند. آنچه نباید از نظر دور داشت این است که مهمترین عارضه جامعه خشمگین و غمگین، کاهش همبستگی اجتماعی است. آنچه در ایران نیز مشاهده میشود و شاخص رفاه لگاتوم هم چند سالی است بر آن صحه میگذارد. مردم نه به دولت اعتماد دارند و نه به یکدیگر. و تامین منافع فردیشان بر اندیشیدن به منافع جمع، پیشی گرفته است.
ایرانیها هم مثل بسیاری از مردم جهان عصبانی هستند اما تکنیکهای مدیریت و کنترل خشم هرقدر موثر باشد نمیتواند از آتش عصبانیتشان بکاهد. کنترل این احساس منفی از درون انسانها به صحنه اجتماع راه مییابد و پیامدهای نامطلوبی دارد. اگر حفظ انسجام و همبستگی، ترویج امید و مثبتاندیشی و مقاومت برای گذار از روزهای سخت دغدغه دولتمردان است، باید بدانند که دستکم خودشان نباید هیزم به آتش خشم مردم بریزند.