چرا بچهپولدارهای تهران دست به خودافشاگری زدند؟
مارپیچ سکوت
شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و اینستاگرام در جوامع امروزی تنها به تبادل عکس و متن محدود نمیشوند بلکه این شبکهها بازتاب سبک زندگی و شیوههای ارتباطی لایککنندگانی است که در فضای مجازی تمنای جهان واقعی را دارند.
شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و اینستاگرام در جوامع امروزی تنها به تبادل عکس و متن محدود نمیشوند بلکه این شبکهها بازتاب سبک زندگی و شیوههای ارتباطی لایککنندگانی است که در فضای مجازی تمنای جهان واقعی را دارند. گسستگی نسل جوان از واقعیت و به چالش کشیدن این واقعیتهای انکارناپذیر، در جلوههای مثبت و منفی به هر حال در امتداد همان خلق دنیای دیگری در برابر دنیای پیرامون است. سیر تحول پذیرش فناوریهای جدید ارتباطی و حضور نسل جوان ایرانی در شبکههای اجتماعی بیانگر سه مرحله امتناع، اکتفا و امتزاج است. ابتدا چنین پدیدهای را منطبق با واقعیتهای اجتماعی نمیدانند و بر اساس تئوری مارپیچ سکوت الیزابت نوئل نئومن آلمانی سکوت به همین مرحله امتناع گره میخورد. مرحله دوم اما، نگاه به دنیای پیرامون و حضور کموبیش انسانهایی از همان نسل در شبکههای اجتماعی است. رسانهای که چند فرد را گرد یک موضوع جمع کرده است. پس آرامآرام سکوت شکسته میشود و اندکاندک جمع مستان میرسند! مرحله سوم مرحله درهمتنیدگی با شبکههای اجتماعی است. با تنوع پیامهای بیشمار و احساس آزادی برای بیان تمنیات درونی بیآنکه هراسی از خودافشاگری خویشتن خویش داشته باشند. پس بیان رذیلتها و شقاوتها به همان اندازه ارزش مبادله مییابند که تفاخر به نشانگاه طبقاتی و پرداختن به تمنیات طبقاتی یک نسل بیتوجه به نیازهای دیگر طبقات و اقشار در جامعهای که واقعیات تلخ و شیرین خود را نه در شبکههای اجتماعی که در درون کوچه و بازار به نمایش گذاشته است. واقعیتگریزی و دل بستن به تخیلات در میان جمعی کوچک در فضای مجازی اکنون به سبکی از زندگی بخش مرفه نسل جوان تبدیل شده است. این پدیده خود برآمده از دل شرایط اقتصادی در دوران تحریم است. گریز از بحران و دوری گزیدن از جمعیت و دل بستن به گروه کوچکی از میان جمع که راهحل مسائل اجتماعی را نه در دست و پنجه نرم کردن با وقایع تلخ بلکه پناه بردن به رویای شیرین تخیل و خودنمایی میدانند، نمایش عجیبی از ضدارزشهای سالهای نهچندان دور را در طول سه دهه عمر بزرگترین تحول اجتماعی ایران (انقلاب اسلامی) رقم زدهاند. تفاخر و تکیه کردن بر توان مالی از طریق آنچه را نسل انقلاب به نفی آن برخاسته بود میتوان نوعی نافرمانی مدنی تلقی کرد. این نافرمانی هرچند فاقد عمق و وسعت به نظر میآید اما همچون مردابی در دشتی دلانگیز به انکار ارزشهایی که فاقد فخرفروشیهای متمکنهای امروز است، برخاسته است. از دیگر سو در همین فضای مجازی کسانی هستند که به جای نمایش تجملات زندگی مانند خانه، ماشین و... به نمایش تفکر و باورهای خود در جهان واقعی دل بستهاند. تجملگراییای که اکنون در اینستاگرام به تقابل با سادهزیستی یعنی همان آرمان مردم در ابتدای انقلاب اسلامی میپردازد، میتواند نمایاننده بحران در میان جوانان مرفه باشد. گویی این نسل مرفه خود را در خطر اضمحلال میداند و به همین دلیل به معرفی خود نه بر پایه باور و ارزشهای مورد تکریم روح جمعی که بر مبنای ارزشهای مادی میپردازد. این فقط یک تبیین خوشبینانه از ماجراست. تبیین دیگر میتواند به سلطه ضدارزشها بر ارزشها تکیه کند. در جامعهای که شخص دوم دولت به مفاسد اقتصادی آلوده میشود. در جامعهای که نمایش اتومبیلهای گرانقیمت در خیابانها به ارزش تبدیل میشود. در جامعهای که ارقام نجومی از اختلاس و زدوبند به گوش میرسد، نسل جوان همین مرفهان بیدرد امروز در شبکههای اجتماعی و فردا در رسانههای دیداری و نوشتاری یا همین رسانههای جمعی مانند مطبوعات و صدا و سیما با خرید فضای تبلیغاتی سلطه ضدارزشهای خود را بر تبلیغات و پیامهای رسانهای قالب میکند. به نظر میرسد برای سد کردن این سیل بیامان و خانهبرانداز برخورد قانونی با ناشران تجملگرایی از یک سو و سالمسازی محیط کار و سرمایه از سوداگران ارزشها دو راهحل مناسب باشند. اما دوریگزینی نسل سوم انقلاب از فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس هم عامل مهمی است که نمیتوان بیتوجه بدان بود. بازآفرینی این فرهنگ باید همچنان در دستور کار مسوولان و مردم باشد.
دیدگاه تان را بنویسید