تحلیل علی واعظ از روند مواجهه ایران و آمریکا با تحرکات تروریستی در عراق
ناخشنودی اعراب و آمریکا از عملکرد داعش
«عدم موضعگیری واشنگتن در برابر داعش را تنها به این دلیل میدانم که مقامات آمریکایی نمیخواهند منافعشان در داخل یا خارج از این کشور توسط اعضای داعش تهدید شود.»
«عدم موضعگیری واشنگتن در برابر داعش را تنها به این دلیل میدانم که مقامات آمریکایی نمیخواهند منافعشان در داخل یا خارج از این کشور توسط اعضای داعش تهدید شود.» این دیدگاه علی واعظ، کارشناس و تحلیلگر ارشد موسسه «گروه بحران بینالملل» از تحولات این روزهای عراق است. او با مشابهسازی موضعگیری تهران و واشنگتن در قبال فعالیت گروه تروریستی داعش در عراق میگوید: به گمان من همین موضوع در مورد ایران هم صادق است و به همین دلیل هم هست که تهران اعلام میکند قصد دخالت نظامی در عراق را ندارد و اگر این کشور به کمک نظامی احتیاج داشته باشد آن را به صورت مشاوره و تجهیزات در اختیارش قرار میدهد. واعظ معتقد است وارد شدن مستقیم آمریکا به درگیریهای نظامی به این شائبه در منطقه دامن خواهد زد که آمریکا در درگیریهای فرقهای منطقه جانب شیعیان را گرفته است.
وزیر خارجه آمریکا همزمان با برگزاری آخرین دور مذاکرات هستهای ایران و 1+5 از گفتوگوی دوجانبه تهران و واشنگتن پیرامون موضوع عراق و مقابله با تحرکات گروه تروریستی داعش استقبال کرد و از امکان گفتوگوهای قائممقام وزیر خارجه این کشور با آقای ظریف در حاشیه مذاکرات هستهای خبر داد. با وجود اینکه این موضوع از سوی وزیر خارجه ایران تکذیب شد اما برخی بر این باور هستند که چارهاندیشی تهران و واشنگتن برای حل بحران موجود عراق میتواند به توقف پیشرویهای داعش و در ادامه بهبود مناسبات دو کشور منجر شود.
معتقدم که اتفاقنظر تاکتیکی ایران و آمریکا در مورد مساله عراق به همان اندازه بر مذاکرات هستهای و روابط دو کشور تاثیرگذار است که اختلاف آنها در مورد موضوع سوریه. به این معنی که بحث در شرایط فعلی هیچ تاثیری در بهبود مناسبات دو کشور ندارد. متاسفانه در حال حاضر سد بزرگی بر سر راه مناسبات ایران و آمریکا وجود دارد که همان ابهامات پیرامون پرونده هستهای ایران است که تا زمانی که حل و فصل نشود هیچ تحول مثبتی در روند عادیسازی روابط تهران و واشنگتن صورت نمیگیرد و همچنان سایه آن بر سر مناسبات دو کشور سنگینی
خواهد کرد. پیش از این نیز دو کشور در رابطه با برخی موضوعات تاکتیکی همکاریهایی با یکدیگر داشتند. مثلاً در سال 2001 که آمریکاییها با تشکیل جبههای جهانی ضرورت مبارزه با تروریسم طالبانی را در افغانستان مطرح کردند، ایران در گروه 2+6 همکاریهای مثبتی با آمریکاییها داشت و در روند مبارزه با تروریسم اطلاعات مفیدی را در اختیار واشنگتن قرار داد. ایران پس از آن در شکلگیری دولت قانونی افغانستان و روی کار آمدن آقای کرزی نیز نقش بسزایی داشت که البته مقامات آمریکایی نیز به آن اذعان داشتهاند. اما چون این روند بیش از یک همکاری تاکتیکی نبود، مسائل دیگری چون روند صلح خاورمیانه بر آن سایه افکند و نهایتاً این همکاری را گذرا و بیثمر کرد. بهگونهای که پس از مدتی بوش با تقسیمبندی جهان به دوستان و دشمنان آمریکا، ایران را در کنار کشورهایی چون عراق و کره شمالی در محور شرارت جای داد. بر همین اساس نیز گمان دارم که به دلیل آنکه روند احتمالی همکاری ایران و آمریکا در عراق تنها یک روش تاکتیکی است نمیتواند دورنمای چندانی برای آن قائل بود. این موضوعی است که شخص وزیر خارجه ایران نیز به آن معترف است و میگوید در حال حاضر بهترین
سناریو دستیابی به چهارچوبی برای مدیریت اختلافات است نه ازسرگیری مناسبات. با توجه به این واقعیت که ایران و آمریکا نقش بسیار کلیدی در مناسبات جهانی دارند، لازم است پس از برداشتن مانع مساله هستهای از سر راه، با گفتوگوی مستقیم به تعریف مشترکی از یک شیوه منطقی برای همزیستی مسالمتآمیز دست یابند. در غیر این صورت همان موضوعاتی که به آنها اشاره کردم یعنی موضوع فلسطین و اسرائیل و دیگر مسائل منطقهای مورد سوءاستفاده کشورهایی در منطقه قرار خواهند گرفت که از ادامه این خصومت سود میبرند و هرگونه فضای مثبت را از بین خواهند برد.
در مورد گفتوگوهای آقای ویلیام برنز با مقامات ایرانی که در حاشیه مذاکرات هستهای صورت گرفته است نیز به نظرم در این مرحله صحبتی از همکاریهای نظامی یا اطلاعاتی به میان نیامده است و هدف از مذاکره با ایران بیشتر استفاده از توان و نفوذ ایران در تشویق نوری المالکی برای استفاده از تمامی احزاب و گروههای سیاسی این کشور در تشکیل یک دولت فراگیر و ملی است. امری که میتواند در جلوگیری از قدرتگیری گروه داعش تاثیرگذار باشد و زمینه را برای بروز و ظهور فعالیت گروههای تروریستی از بین ببرد.
مشاوره ایران به مقامات عراقی برای تشکیل یک دولت فراگیر را در حالی مطرح میکنید که نوری مالکی و حامیان او گفتهاند در انتخاب اعضای جدید کابینه تنها از کاندیداهای گروههایی استفاده میکنند که مقبولیت سیاسی فراوانی در جامعه داشته باشند، یعنی وزرای دولت آینده نوری مالکی باید حتماً در روند مشارکت سیاسی این کشور دخیل باشند و در غیر این صورت در دولت جایی ندارند.
متاسفانه این کار باید چند سال پیش انجام میگرفت چرا که در حال حاضر برخی مسائل به چندقطبی شدن جامعه عراق انجامیده است و موجب ایجاد فاصله میان شیعیان و اهل تسنن این کشور شده است. گروه داعش نیز از نارضایتی به وجود آمده سوءاستفاده کرده و به تصرف شهرهای این کشور پرداخته است. بر همین اساس نیز آمریکاییها انتظار دارند ایران به لحاظ سیاسی به آقای مالکی که متحد اصلی تهران محسوب میشود مشاورههای لازم را ارائه دهد تا از قدرت کنارهگیری کرده و فردی به عرصه بیاید که حساسیت کمتری نسبت به او وجود داشته باشد و با مقاومت کمتری در جامعه اهل تسنن مواجه باشد. اگر به پیشرفت داعشیها در شهرهای مختلف عراق توجه کنید میبینید که آنها بدون مقاومتی جدی وارد
شهرهای مختلف این کشور شدند و توانستند بر بخشهایی از عراق تسلط پیدا کنند. این خود نشانه عدم وجود انگیزه کافی برای حمایت از دولت مرکزی است.
به اعتقاد بنده دولت عراق یک دولت مستقل است و اینطور نیست که تهران بتواند با تاثیر بر دیدگاههای مقامات بغداد روند اوضاع را در جهت خواست و دیدگاههای خود به پیش برد. عراق دولت دستنشانده ایران نیست و میزان تاثیر سیاسی تهران بر بغداد محدودیتهای خاص خود را دارد. علاوه بر این معتقدم اصولاً گذاشتن موضوع عراق بر روی میز مذاکرات هستهای با ایران به هیچوجه تامینکننده منافع تهران نیست و حتی شاید برای آن مضر هم باشد. هر نوع همکاری تهران با واشنگتن در فیصله دادن به تحرکات گروه داعش میتواند موجب به وجود آمدن یک نوع انتظار دریافت ما به ازا شود و این امید را ایجاد کند که آمریکا هم در موضوع پرونده هستهای انعطاف بیشتری از خود نشان دهد. این در حالی است که آمریکاییها این دو موضوع را کاملاً از هم تفکیک کردهاند. آنها معتقد هستند -درست یا غلط- ایران در برخی موارد از وظایفش تحت پادمانهای «انپیتی» عدول کرده و باید اقداماتی را برای رفع بدگمانی نسبت به اهداف برنامه هستهایاش انجام دهد. همکاری بر سر عراق این دیدگاه را متغیر نخواهد کرد و این خود موجب به وجود آمدن یک نوع کجفهمی در موضوع مذاکرات میشود. میخواهم این
موضوع را یادآوری کنم که چند ماه پیش آقای کری در مونیخ به آقای ظریف پیشنهاد کردند ایران و آمریکا در رابطه با مناقشات سوریه گفتوگوهایی را با هم انجام دهند که در آن زمان وزیر امور خارجه ایران گفت من تنها در زمینه مسائل هستهای اختیار گفتوگو دارم. البته در آن مقطع در مورد بحث مورد نظر تضاد منافع وجود داشت و اینجا اشتراک منافع حاکم است، اما در هر صورت فکر میکنم همان موقع هم وزیر خارجه ایران به این امر مستحضر بود که به میان کشیدن بحثهای منطقهای در خلال مذاکرات هستهای تنها به پیچیدگی کار میافزاید و به نفع ایران نیست.
به همکاریهای ایران و آمریکا در مساله افغانستان اشاره کردید. چرا با وجود تلاشهای ایران در پروژه مبارزه با تروریسم آمریکا حسن نیت ایران را در این همکاریها نادیده گرفت و چرا در حال حاضر امکان اینکه به یک تجمیع دیدگاهی در موضوع عراق رسیده شود، وجود ندارد؟
روند همکاری ایران و آمریکا در مبارزه با تروریسم افغانستان به این علت موفقیتآمیز نبود که دو کشور هیچگاه به درک مشترکی از پتانسیلی که میانشان وجود داشت نرسیده بودند و بر همین اساس هم نتوانستند از آن استفاده کنند. الان هم ما در همان شرایط هستیم و اگر دو کشور بتوانند به اتفاقنظری در روند پاکسازی عراق از گروههای تروریستی برسند، شکی نیست که نمیتوانند از آن به نحو احسن استفاده کنند.
یعنی موانع و مشکلات روابط ایران و آمریکا تا این اندازه زیاد است که هیچ موضوعی بر آن اثرگذار نیست؟
موضوع هستهای به علت ابعادی که پیدا کرده اثرگذار است ولی همکاریهای کوتاهمدت و دورهای خیر، به خصوص با توجه به سابقه روابط دو کشور و پیشینهای که در عدم عادیسازی مناسبات و اختلافات ایران و آمریکا وجود داشته است. البته من نمیخواهم نسبت به همکاریهای تاکتیکی تهران و واشنگتن بدبین شوید اما با در نظرگیری دادهها و اطلاعات موجود درمییابیم که این اقدام به راحتی شدنی نیست. دو کشوری که سالها از وجود یک رابطه عادی دیپلماتیک محروم بودهاند، با وجود خیل عظیمی از اختلافنظرها نمیتوانند به سرعت وارد دوره بهبود مناسبات شوند. کشورهای بسیاری در جهان وجود داشتند که این روند را سپری کردهاند. مثلاً چین و آمریکا با در نظرگیری یک عامل ژئواستراتژیک مشترک به نام خطر اتحاد جماهیر شوروی به یکدیگر نزدیک شدند، اما عادیسازی کامل بین آنها دو دهه به طول انجامید و حتی امروز هم به رقابت و تقابل با یکدیگر ادامه میدهند. عامل ژئو استراتژیک هماکنون در روابط ایران و آمریکا وجود ندارد که یک خطر مشترک منافع دو کشور را تهدید
کند. البته من نمیخواهم پدیده داعش و تندروها را مسالهای کوچک عنوان کنم اما به واقع معتقدم داعش به معنای واقعی کلمه امکان حکومتداری ندارد و علاوه بر اینکه خطری جدی برای تمامیت ارضی ایران تلقی نمیشود، قدرتی هم برای به خطر انداختن منافع آمریکا ندارد و بر همین اساس هم آمریکا هیچوقت سر اسلحه خود را به سمت این گروه نشانه نمیرود و آنها را هدف قرار نمیدهد.
خطر طالبان که برای دو کشور جدی بود. چرا در آن زمان این تهدید مشترک به کاهش اختلافنظرهای مناسباتی ایران و آمریکا کمکی نکرد؟
به دلیل همان مسائلی که به آنها اشاره کردم و در ضمن طالبان هم به معنی واقعی خطر جدی برای دو کشور محسوب نمیشد. من هم معتقدم که همکاریهای ایران و آمریکا در آن مقطع زمانی میتوانست پایههای رابطه جدیدی را در مناسبات دو کشور طراحی کند اما این امر به جهت نبود عامل ژئو استراتژیک مشترک محقق نشد. شاید عوامل تاکتیکی وجود داشت اما عامل راهبردی نبود و به همین جهت هم اختلافنظرهای دو کشور بر اشتراکاتشان فائق آمد. آن هم اختلافنظرهای بنیادین و ریشهدار چون موضوع صلح خاورمیانه، موضوعی که همیشه موجب افتراق دیدگاههای دو کشور شده است. تنها زمانی مسائلی اینگونه بر روند همکاریهای دو کشور تاثیرگذار نیست که اراده سیاسی خیلی قوی در میان باشد و البته اراده سیاسی هم خود منشعب از نیاز ژئو استراتژیک است. مثلاً داستان کشتی «کارین ای» و ادعای ارسال اسلحه به فلسطین که بعد از همکاریهای ایران و آمریکا در زمینه مبارزه با تروریسم افغانستان پیش آمد خود موضوعی بود که بر روند مناسبات درخور
توجه دو کشور و در روند مبارزه با پدیده افراطگرایی در افغانستان تاثیرگذار بود و موجب شد تا بوش نام ایران را وارد لیست محور شرارت کند. آن زمان اراده سیاسی واقعی برای ارتقای روابط دوجانبه وجود نداشت اما اگر به یاد داشته باشید همین چند ماه پیش موضوعی مشابه در رابطه با ارسال سلاح از سوی ایران به غزه توسط کشتی به نام «کلوس سی» دوباره مطرح شد که خوشبختانه به دلیل وجود عزم و اراده جدی ایران و آمریکا برای کاهش تنشهای فیمابین از طریق حل و فصل ابهامات پرونده هستهای ایران به آن توجه چندانی نشد و خبر آن بهرغم تلاشهای اسرائیل به حاشیه رفت.
در نبود یک دیدگاه مشترک در مورد نقش و جایگاه دو کشور در آینده منطقه، هر یک به حمایت از متحدان فعلی خود ادامه خواهند داد و بنابراین این شرایط دوقطبی به حال خود باقی خواهد ماند. بهعنوان نمونه، به احتمال قریب به یقین یکی از کارهایی که آمریکا پس از توافق هستهای با ایران انجام میدهد این است که به متحدان استراتژیک خود یعنی اسرائیل و عربستان این اطمینان خاطر را بدهد که در حال رها کردن آنها نیست. این سیاست احتمالاً منجر به آن خواهد شد که واشنگتن تصمیم بگیرد به اسرائیل و عربستان سلاحهای پیشرفتهای بدهد که مدتها به دنبال دستیابی به آنها بودهاند. همچنین ممکن است قانونی را در کنگره آمریکا به تصویب برساند که رئیسجمهور این کشور اجازه داشته باشد تا در صورتی که ایران از موارد قراردادی تخلف کرد امکان حمله نظامی به آن بینیاز از رای کنگره باشد. این دست اقدامات که نتیجه سیاست داخلی آمریکا و به علت عدم وجود افق طولانیمدت در روابط با ایران است، بدون شک فضای مثبت ایجادشده در نتیجه یک توافق هستهای را خدشهدار خواهد کرد.
اشاره کردید که عدم مقابله آمریکا با داعش به جهت جدی نگرفتن این گروه توسط واشنگتن است اما این دیدگاه هم وجود دارد که گروههایی نظیر «دولت اسلامی عراق و شام» دستپرورده سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و کشورهای ارتجاعی منطقه هستند.
آمریکا و کشورهای دیگر میدانند که هرگونه کمک و حمایتی از این گروهها شاید بتواند در کوتاهمدت منافع آنها را تامین کند اما قطعاً در درازمدت مانند بومرنگ به سمت خودشان بازمیگردد و به ضررشان تمام میشود. حتی خطر این گروهها برای اروپا به مراتب بیشتر از آمریکاست. بسیاری از اعضای این گروه اروپاییتبار هستند. حتی روسیه نیز از خطر داعشیها در امان نیست چرا که برخی از اعضای آن چچنیاند. کشوری مانند عربستان نیز با آگاهیای که نسبت به اقدامات این گروه دارد تمهیداتی را به کار برده است. سعودیها نمیخواهند امنیت کشورشان از سوی اعضای داعش مورد هدف قرار گیرد. کنار گذاشته شدن بندر بن سلطان و روی کار آمدن محمد بن نایف یکی از این اقدامات است. حمایت دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اعراب از این گروههای تندرو را نباید سیاهوسفید دید. چطور ممکن است که آمریکا میلیاردها دلار برای مبارزه
با تندروها در یمن و پاکستان و افغانستان صرف کند و بعد در سوریه و عراق آنها را تامین مالی کند؟ عدم موضعگیری واشنگتن در برابر داعش را هم تنها به این دلیل میدانم که مقامات آمریکایی نمیخواهند منافعشان در داخل یا خارج از این کشور توسط اعضای داعش برای انتقامجویی تهدید شود. به علاوه وارد شدن مستقیم آمریکا به درگیریهای نظامی به این شائبه در منطقه دامن خواهد زد که آمریکا در درگیریهای فرقهای منطقه جانب شیعیان را گرفته است.
شاید رفتن بندر و آمدن بننایف تلاشی برای کاهش حمایتهای سعودیها از مقوله تروریسم تلقی شود اما با وجود سعود الفیصل این برداشت وجود دارد که ریاض همچنان حامی تحرکات گروههای تروریستی منطقه است.
شاید در زمان بروز مناقشات سوریه اینطور بود. در همان زمان کشورهایی چون عربستان، ترکیه و قطر با اعلام حمایت از گروههای تندرو منطقه سعی کردند تا در جبهه مقابل بشار قرار گیرند اما با گذشت زمان و مشاهده این موضوع که این گروهها با وجود دریافت حمایتهای مالی حرفشنوی چندانی از کشورهای موردنظر ندارند پشتیبانیهایشان را کم کردند و در مواردی پایان دادند. تجربه القاعده نیز دلیل دیگری بود تا محمد بن نایف و دیگران تلاش کنند تا تندروهایی که به عربستان بازمیگشتند در ثبات شکننده این پادشاهی تاثیر منفی بر جای نگذارد. آنها میدانند خوشحالی کوتاهمدت از اینکه آقای مالکی دچار مشکل شود نهایتاً منجر به گرفتاریهای عمدهای برای خود آنها میشود. از ابتدای تحولات سوریه تا به امروز کشورهای حمایتکننده از گروههای تندرو دچار تحول شگرفی شدهاند و به اشتباههای خود پی بردهاند. اما نباید فراموش کرد که افراد شخصی هم در برخی از
این کشورها هستند که خارج از سیستم حکومتیشان تنها بر اساس احساسات ایدئولوژیک و مذهبی خود به این گروهها کمک میکنند. جامعه عربستان نیز از این اصل مستثنی نیست و در ساختار حکومتی این کشور گروهها و دستههای مختلفی وجود دارند که خواهان شیوههای متفاوتی در برخورد با گروههای تندرو هستند. سعود الفیصل نیز از جمله این افراد است که دوست دارد همان سیاست قبلی را نسبت به حمایت از این گروهها در پیش بگیرد. به هر حال او یکی از شخصیتهای نزدیک به آقای مقرن، جانشین ولیعهد عربستان است و امکان مانوردهی بر جاهطلبیهای سابق همچنان برایش وجود دارد. البته در حال حاضر کمپ محمد بن نایف در وضعیت بهتری قرار دارد اما اینکه این شرایط تا چه زمانی پایدار میماند به تحولات منطقه بستگی دارد.
ایران از نزدیکی داعش به مرزهای غربی خود خشنود نیست و آن را خطری برای تمامیت ارضی خود میداند؟
گمان نمیکنم خطر جدی وجود داشته باشد اما به هر حال همیشه پیشگیری بهتر از درمان است. بر همین اساس هم معتقدم پیش از آنکه این خطر به مرحلهای برسد که مرزهای ایران به صورت مستقیم تهدید شود باید با آن مقابله کند، البته به هیچوجه نباید مستقیماً وارد این درگیری شود چون این تلهای است که خروج از آن به راحتی ممکن نخواهد بود. اما مساله دیگری که ممکن است برای ایران یک تهدید واقعی محسوب شود از همگسیختگی کامل عراق به علت اختلافات داخلی است. اگر کردها از کرکوک عقب ننشینند یا آقای مالکی نتواند یک دولت ملی تشکیل دهد، امکان تجزیه رسمی یا غیررسمی عراق وجود دارد و این خود میتواند به بیثباتی بیشتر بینجامد و زمینه فعالیت مناسبتر را برای گروههای تندرو فراهم کند.
دیدگاه تان را بنویسید