تاریخ انتشار:
گفتوگو با علی واعظ، درباره تحریم، آینده مذاکرات ایران و آمریکا و دستاوردهای نشست ژنو
جزییات یک پرونده ویژه
دکتر علی واعظ تحلیلگر ارشد ایران در «گروه بینالمللی بحران»، در گفتوگو با تجارت فردا میگوید که چرا مذاکرات ژنو محرمانه بود و برای نتیجهبخشی باید تا توافق نهایی محرمانه بماند، چرا برداشتن تحریمها دشوار است
مذاکرات هستهای که ۱۴ و ۱۵ مهرماه در شهر ژنو برگزار شد، چه تفاوتهایی با مذاکرات قبلی در طی هشت سال گذشته و به خصوص مذاکرات ماه قبلی در آلماتی داشت، غیر از اینکه به هر حال مذاکرات برای اولین بار به زبان انگلیسی انجام شد؟
من تا به حال در چند دور از این مذاکرات شرکت و در حاشیه آن با مذاکرهکنندگان گفتوگو کردهام. تا به حال برداشتم بر این بود که با وجود آنکه دو طرف بر سر یک میز مینشستند اما یک طرف شطرنجبازی میکرد و دیگری تخته نرد و به همین لحاظ بازی بینتیجه و با سردرگمی به پایان میرسید. برای نخستین بار در این دور گفتوگوها دو طرف یک بازی مشترک را بر اساس قوانینی که برای هر دو قابل پذیرش بود، انجام دادند. البته هنوز تصورشان از اینکه سرانجام این بازی به کجا ختم خواهد شد متفاوت است ولی اینکه اکنون با زبانی مشترک با هم صحبت میکنند به خودی خود پیشرفت محسوب میشود. در ضمن اینکه سد زبانی وجود ندارد باعث میشود که از تمام فرصت مذاکرات برای تبادل نظر استفاده شود و وقت طرفین برای ترجمه به هدر نرود. دیگر تحول مثبت از بین رفتن تابوی گفتوگوی مستقیم بین دو طرف اصلی این نزاع یعنی ایران و آمریکاست. در دوره آقای جلیلی پس از اینکه توافقی که ایشان با معاون وزیر خارجه آمریکا در چارچوب مذاکرات 1+5 برای تبادل سوخت در سال ۲۰۰۹ به دست آورد به شدت مورد انتقاد جناحهای مختلف سیاسی قرار گرفت، ایشان دیگر هرگز حاضر به دیدار دوجانبه با مذاکرهکننده ارشد آمریکا نشد. این مساله باعث شده بود که طرفهای ایرانی و آمریکایی با توسل به دیگر اعضای گروه 1+5 برای یکدیگر پیام بفرستند که زمینه کجفهمی و سوءتفاهم بیشتری را فراهم آورده بود. در این دوره و با توجه به شناخت عمیق وزیر خارجه جدید ایران از آمریکا -که متاسفانه همتای مشابهی در طرف آمریکایی ندارد- امکان سوءتفاهم به حداقل کاهش مییابد. گو اینکه سوءظن همچنان به جای خود باقی است.
از نظر فنی و اطلاعرسانی چطور؟ آیا تغییرات در تیم مذاکرهکننده و ترکیب و کیفیت آن با مذاکرات قبلی چشمگیر بود؟
از نظر فنی تیم جدید ایران یکی از مجربترین تیمهای دیپلماتیک کشور محسوب میشود و اشراف کاملی بر مسائل ژئواستراتژیک و سیاسی مربوط به این پرونده دارد. همچنین نمایندهای از سازمان انرژی هستهای ایران هم در تیم حضور دارد که به جنبههای فنی موضوع اشراف دارد. اما در دو زمینه تیم جدید همچنان دارای کمبود است. اول در زمینه اطلاعرسانی. مسوولان ایرانی در این دور مذاکرات چند جلسه خصوصی با تیم خبرنگارانی که از ایران با هیات ایرانی سفر کرده بود برگزار کردند و اطلاعاتی را در اختیار آنها قرار دادند. ولی به علت دشواری ترجمه به زبان انگلیسی و پیچیدگیهای کلامی و مفهومی منجر به ایجاد سردرگمی در مواضع ایران شد و بازار شایعه را داغ کرد. تیم ایرانی در واقع نیاز دارد که چند متخصص رسانههای خارجی را علاوه بر خبرنگاران ایرانی با خود همراه داشته باشد تا مواضع ایران را به زبانی که برای جهان قابل درک باشد بیان کنند. دومین کمبود در مورد فهم جامع و دقیق از تحریمهاست. شبکه تحریمی که به دور ایران تنیده شده بسیار پیچیده است و ریشه در لایههای به هم تنیده قوانین ملی و بینالمللی دارد. با وجود اینکه تیم جدید هستهای درک بسیار واقعبینانهتری از پیشینیاناش دارد ولی همچنان با یک درک کامل فاصله زیادی دارد. امیدوارم این کمبودها در آینده جبران شوند.
نکتهای که تعجب بسیاری به همراه داشت این است که بهرغم حضور افراد مجرب، آقای ظریف در کنفرانس مطبوعاتی خود در پایان اجلاس گفتند که در هیات ایران کارشناس تحریم وجود نداشت در حالی که طرف مقابل با خود کارشناس تحریم داشت. سوالی که پیش میآید این است که چرا در حالی که مهمترین درخواست ایران از چنین مذاکراتی برداشتن تحریمها یا بحث در مورد چگونگی کم کردن آن است، در تیم ایرانی هیچ کارشناس تحریمی وجود نداشت تا حداقل بتوانند با همتایان خود در حاشیه نشستها دیدار و تبادل نظر کنند؟
اصولاً مشکل این است که در ایران واقعاً متخصص تحریم نداریم یا اینکه من تا به حال کسی را با چنین تخصصی ملاقات نکردهام. ممکن است افرادی باشند که بتوانند لیست جامعی از تحریمها را تهیه کنند ولی آشنایی حقوقی به پیچیدگیهای قانونی برای لغو آنها امری است متفاوت. در ضمن اگر حساسیتهای سیاسی و افکار عمومی در کشورهای تحریمکننده در نظر گرفته نشود ایجاد توقعهای نابجا خواهد کرد. به عنوان مثال بسیاری از تحریمهای تجاری آمریکا مربوط به این موضوع هستند که آمریکا ایران را بر اساس قوانین داخلیاش به عنوان یک کشور حامی تروریسم شناخته است. اگر رئیسجمهور آمریکا بخواهد ایران را از این فهرست خارج کند باید به کنگره شهادت دهد که دولت ایران در شش ماه گذشته از هیچ گروه تروریستی حمایت نکرده است و در ضمن به دولت آمریکا تضمین داده که در آینده هم چنین نخواهد کرد. بنابراین مشاهده میکنید که این هم از لحاظ سیاسی امری است دشوار و هم از لحاظ قانونی؛ و البته مختص ایران هم نیست. تحریمهایی که آمریکا بر میانمار وضع کرده با وجود دگرگونیهای عمده در آن کشور هنوز بر سر جای خود باقی هستند و در بهترین حالت فقط بعضی از آنها موقتاً تعلیق شدهاند. چرا که افکار عمومی در آمریکا و گروههای حقوق بشری در مقابل لغو این تحریمها مقاومت میکنند.
پس چگونه ایران میتواند بدون شناخت جزییات تحریمها، ناآشنایی با نحوه تصویب و اعمال و مکانیسمهای برداشتن آن و در نهایت فقدان حضور افرادی که پیچیدگیهای دهها هزار صفحه لوایح تحریم را میدانند، بتواند درخواستی را مطرح کند که برای طرف مقابل معنیدار باشد و صرف نظر از کارکرد رسانهای واقعاً بتواند قدمی عملی باشد در راه برداشتن تحریمها؟ حال به هر میزان و شکلی که مورد نظر تیم ایرانی است.
به دست آوردن درک بهتری از این تحریمها دشوار است ولی ناممکن نیست. اگر تیم ایرانی متوجه این کمبود شده باشد -که به نظر میآید شده است - میتواند در مدتی نسبتاً کوتاه این کمبود را جبران کند. چند هفته پیش دفتر یکی از سناتورهای آمریکا از بازوی پژوهشی کنگره خواست گزارشی در مورد نحوه لغو تحریمهای آمریکا بر ایران تهیه کند. پاسخ متخصصان این مرکز که هر روز بر روی این تحریمها کار میکنند این بود که ما به چند هفته کار مداوم بر روی این موضوع نیاز داریم تا بتوانیم این کار را انجام دهیم. مسلماً برای ایران این کار زمانگیرتر خواهد بود ولی بینهایت لازم است. چون مسلماً طرف غربی در لغو تحریمها بیشتر منافع خود را در نظر میگیرد تا منافع ایران را. این امری طبیعی است و راه
از نظر فنی تیم جدید ایران یکی از مجربترین تیمهای دیپلماتیک کشور محسوب میشود و اشراف کاملی بر مسائل ژئواستراتژیک و سیاسی مربوط به این پرونده دارد. همچنین نمایندهای از سازمان انرژی هستهای ایران هم در تیم حضور دارد که به جنبههای فنی موضوع اشراف دارد. اما در دو زمینه تیم جدید همچنان دارای کمبود است. اول در زمینه اطلاعرسانی. دومین کمبود در مورد فهم جامع و دقیق از تحریمهاست.
حلش این است که ایران پیشنهاد دقیقی در مورد تحریمهایی که همتراز با امتیازهای هستهای خود میداند ارائه کند. با توجه به سری بودن این گفتوگوها دیگر این نگرانی هم نباید وجود داشته باشد که چنین اقدامی نقاط ضعف ایران را نشان میدهد و زمینه را برای فشار بیشتر فراهم میکند.آیا چنین افرادی اساساً در ایران وجود دارند؟ یعنی توان وزارت خارجه در این حد است که بتواند چنین نیاز تخصصی را فراهم کند؟ یا مثل خیلی از شرکتهای آمریکایی که برای فهم تحریمها و در امان ماندن از خطرات رد کردن تحریمها به استخدام کارشناسان سابق وزارت خزانهداری میپردازند، وزارت خارجه نیز باید متخصصانی را که در این زمینه کار کردهاند از خارج از وزارت خارجه استخدام کند؟
وکلایی در ایران هستند که تحصیلکرده غرب هستند و به تجار ایرانی در یافتن پیچیدگیهای قانونی تحریمها کمک میکنند. ولی این گروه بیشتر از جزییات تحریمها آگاه هستند تا از کلیات آنها. از آن سو در وزارت خارجه هستند افرادی که از کلیات تحریمها آگاه هستند اما از پیچیدگیهای فنی و اجرایی آنها آگاهی ندارند. از همین رو میتوان به راحتی گفت غربیها خود تحریمها را وضع کردهاند و خود هم باید آنها را بردارند و مسوولیت را به دوش طرف مقابل انداخت، با توجه به اینکه تحریمها به زندگی مردم گره خوردهاند، نیاز به ایجاد کمیتهای ویژه و کارشناسی است که نقشه راهی برای آنچه ایران لغو واقعبینانه و منصفانه تحریمها میداند تهیه کنند.
مذاکرات ژنو با درخواست ایران محرمانه برگزار شد. اساساً محرمانه بودن مذاکرات دلیلش چیست و چه منافعی دارد و آیا به ادعاهایی که چندین رسانه مطرح کردند در خصوص دسترسی داشتن به برخی از جزییات مطرحشده در جریان مذاکرات ژنو توسط منابع بدون نام، میتوان اعتماد کرد؟ اگر چه آقای ظریف هم گفتند موارد مطرحشده توسط برخی از رسانهها غیردقیق است.
محرمانه بودن مذاکرات نشانه جدی بودن آنهاست. اصولاً اگر شما به مذاکرات مختلف دیپلماتیک نگاه کنید، به عنوان مثال مذاکراتی که بین اسرائیل و فلسطین در حال انجام است، این مذاکرات پشت درهای بسته انجام میشود. این محرمانه بودن به خصوص در مورد مذاکراتی صادق است که حساسیتهای بسیاری در مورد جزییات آنها وجود دارد و مذاکرهکنندگان نمیتوانند اسیر حساسیتهای افکار عمومی و همچنین گروههای تندرویی بشوند که در داخل کشورها خواستار این هستند که مذاکرات به شکست بینجامد. اما در تمام مواردی که در گذشته جزییات مذاکرات بین ایران و کشورهای 1+5 به بیرون درز کرد، این درز اطلاعات از سوی ایران صورت گرفت. به عنوان مثال بعد از گفتوگوهای بغداد که پیشنهاد کشورهای 1+5 به بیرون درز کرد، از طرف ایرانی این اطلاعات به روزنامه کریستین ساینس مانیتور داده شد. همچنین بعد از اینکه کشورهای 1+5 در آلماتی پیشنهاد خود را روی میز گذاشت، مجدداً جزییات این پیشنهاد از طریق ایران، به رسانه المانیتور درز کرد. در هر دو مورد علت این بود که ایران پیشنهادی را که طرف مقابل مطرح کرده بود پیشنهادی ناعادلانه میدانست و تصور میکرد از این طریق افکار عمومی را با خودش همراه میکند. اما پیامی که به طرف مقابل داد این بود که ایران در مذاکرات جدی نیست و تنها خواستار یکسری اقدامات نمایشی در انظار عمومی است. به همین علت هم وقتی این بار پیشنهاد محرمانه بودن مذاکرات از سوی طرف ایرانی مطرح شد، طرف غربی آن را نشانهای بر جدیت ایران تلقی کرد. حقیقت هم این است که آن دسته از گفتوگوهای گذشته ایران و کشورهای غربی که به نتیجه رسیده است، مثل قرارداد ژنو یا قرارداد پاریس، تا زمان امضای قرارداد به صورت محرمانه بوده و تنها بعد از امضای آن جزییاتش در اختیار افکار عمومی قرار گرفته است.
پس اظهاراتی که برخی خبرنگاران مطرح کردهاند حدس و گمان است؟
گمان نمیکنم درز این اطلاعات از منابع موثقی صورت گرفته باشد بلکه بیشتر احتمال بر این است که از طریق افرادی صورت گرفته باشد که میخواهند خود را صاحباطلاع و نزدیک به تیم مذاکرهکننده ایرانی جلوه بدهند. برای اینکه این بار افرادی که از طرف ایران در میز مذاکرهکننده حضور داشتند تیم نزدیکی هستند که سالها با هم سابقه کار دارند و امکان اینکه کسی از آن گروه کوچک اطلاعات را درز داده باشد به گمان من بسیار کم و نامحتمل است.
برخی از نمایندگان مجلس ایران نسبت به محرمانه بودن مذاکرات اعتراض کردند و خواستار اطلاع از محتوای آن شدند. چنین رویکردی از سوی مجلس چه تبعاتی دارد؟
هم نمایندگان آمریکا و هم نمایندگان ایران احتمالاً گزارشهای محرمانهای به مجلس خود خواهند داد اما به نظرم به جای جزییات به کلیات بسنده خواهند کرد. چون هم در کنگره آمریکا افرادی هستند که خواهان این هستند که با درز این اطلاعات، گفتوگوها به نتیجه نرسد و منافع خود را در ادامه این بحران میبینند و هم شاید در مجلس ایران. به خصوص آنکه آقای ظریف از اولین گزارشی که بعد از سفر نیویورک به مجلس ایران دادند، تجربه چندان خوبی ندارند. با توجه به اینکه در سطوح بالای نظام تصمیم گرفته شده که مسوولیت پرونده هستهای به وزارت خارجه داده شود و دست وزارت خارجه در اقدامات تاکتیکی مربوط به مذاکرات باز گذاشته شود، به احتمال زیاد آقای ظریف و تیمشان تحت فشار قرار نخواهند گرفت که این اطلاعات را در اختیار گروه بزرگی از طبقه سیاسی ایران قرار بدهند. به احتمال زیاد جزییات مذاکرات در شورای امنیت ملی مورد بحث قرار خواهد گرفت ولی گمان نمیکنم فشارها برای اینکه تمام جزییات منتشر شود به نتیجهای برسد.
در حال حاضر درخواستهای مشخص کشورهای غربی و آمریکا از ایران برای اعتمادسازی چیست؟
همچنان نخستین گام اعتمادساز برای طرفین مساله غنیسازی ۲۰درصدی از سوی ایران و لغو برخی از تحریمها از سوی 1+5 خواهد بود. البته در ژنو بحث بیشتر حول به دست آوردن تعریفی مشترک از هدف نهایی مذاکرات و تعیین نقشه راهی برای رسیدن به آن میچرخید. ولی در دیدار کارشناسان دو طرف در ظرف چند هفته آینده مسلماً جزییات گام نخست مورد بحث قرار خواهد گرفت و بیشک دو طرف با چالشهای بسیاری مواجه خواهند شد. ایران اعتقاد دارد که غنیسازی ۲۰ درصد که باعث حساسیت بسیار زیادی در غرب و اسرائیل شده است کارتی استراتژیک است و به راحتی نباید از دست داده شود. از طرف دیگر غرب حاضر نیست در مراحل نخستین تحریمهای اصلی روی نفت و معاملات بانکی را تضعیف کند. بنابراین در گام نخست یک عدم توازن وجود دارد.
در مذاکرات قبلی موضوعاتی مانند تعلیق ۲۰درصدی، بازرسی کامل از تاسیسات پارچین، انتقال سوخت غنیشده به خارج از کشور، یا موضوعاتی مانند کاهش تعداد سانتریفوژهای ایران و دیگر موضوعات به مقدار قابل توجه مطرح شده بود. آیا قرار است مذاکرات جدید بر اساس درخواستهای جدیدی باشد یا همچنان بخش عمدهای از این درخواستها روی میز است؟
در واقع خواستههای غرب را میتوان در دو گروه کلی قرار داد. اول شفافیت شامل پروتکل الحاقی و کد 3.1 پادمان و گامهای دیگری در همین راستا و دوم محدود کردن دامنه و عمق برنامه هستهای ایران برای اطمینان از اینکه این کشور امکان گریز به سمت سلاح هستهای را بدون اطلاع آژانس بینالمللی انرژی هستهای و امکان واکنش از طرف غرب نداشته باشد. این دو درخواست تفکیکناپذیر هستند و لازم و ملزوم یکدیگر. البته مساله فعالیتهای گذشته ایران و مشکلات با آژانس هم مطرح است ولی جزو اولویتهای فوری نیست. کد 3.1 ایران را ملزم میکند تا آژانس را در جریان ساخت مراکز هستهای در زمان تصمیم به ساخت آنها قرار دهد نه پیش از استفاده مواد هستهای در آنها.
ظاهراً دو موضوع امکان و سطح غنیسازی و دیگری میزان و نوع سانتریفوژهای مورد استفاده ایران یکی از پیچیدگیهای مذاکرات است. مطالبه غرب و ملاحظات ایران در این خصوص چیست؟
خواستههای غرب از ایران خواستههای مشخصی هستند. در مورد غنیسازی سه بخش وجود دارد. یکی در مورد سطح غنیسازی است که خواستار این هستند که ایران غنیسازی را در سطح ۲۰ درصد متوقف کند و فقط در سطح 5/3 درصد ادامه دهد و دومین درخواست این است که ایران تعداد سانتریفوژهایش را به عددی محدود کند که اجازه رفتن به سمت سلاح هستهای در کوتاهمدت را به ایران ندهد و مورد سوم حجم انباشته غنیشدهای است که در هر زمان در ایران میتواند وجود داشته باشد. غرب میخواهد اطمینان حاصل کند که این حجم غنیشده به اندازهای نیست که بتوان از آن برای تولید سلاح هستهای استفاده کرد. نهایتاً مساله نوع سانتریفوژهاست؛ بازدهی نسل جدید سانتریفوژها در حدود سه چهار برابر سانتریفوژهای نسل قدیمی است. یعنی سانتریفوژهای نسل جدید میتوانند بازده زمانی را برای رسیدن به سلاح هستهای کاهش دهند و به همین دلیل غرب خواستار کم شدن حجم غنیسازی است. به نظر میرسد ایران با توجه به سابقه مذاکراتی خود، با مورد محدود کردن سطح غنیسازی احتمالاً موافقت میکند و همچنین با محدود کردن تعداد سانتریفوژها هم موافقت میکند. در هر دو این موارد، زمانی که آقای روحانی و آقای لاریجانی قبلتر مذاکره میکردند، ایران حاضر بود سقفی برای تعداد سانتریفوژهایش در نظر بگیرد بنابراین این بار هم احتمال چنین موافقتی وجود دارد اما حجم انباشته غنیشده یکی از مسائلی است که مورد اختلاف دو طرف خواهد بود. ایران میخواهد به اندازهای حجم اورانیوم غنیشده داشته باشد تا اگر روزی نیروگاه بوشهر نتواند سوخت داشته باشد، به اندازه کافی سوخت از محل دیگر داشته باشد. اما از ۲۰ تن حجم غنیشده تقریباً میتوان در 15، 16 بمب هستهای استفاده کرد.
20 تن منظورتان اورانیوم غنیشده است؟ آیا چنین میزانی برای غرب قابل قبول است؟
چند هفته پیش دفتر یکی از سناتورهای آمریکا از بازوی پژوهشی کنگره خواست گزارشی در مورد نحوه لغو تحریمهای آمریکا بر ایران تهیه کند. پاسخ متخصصان این مرکز که هر روز بر روی این تحریمها کار میکنند این بود که ما به چند هفته کار مداوم بر روی این موضوع نیاز داریم تا بتوانیم این کار را انجام دهیم. مسلماً برای ایران این کار زمانگیرتر خواهد بود ولی بینهایت لازم است.
منظورم اورانیوم غنیشده پنجدرصدی است و این مسلماً برای غرب قابل قبول نخواهد بود.
راه حل برونرفت از این اختلاف نظر چیست؟
راه حلی که این مساله دارد این است که غرب مدرنترین فناوری برای تولید میله سوخت هستهای را در اختیار ایران قرار دهد و قسمتی از قرارداد نهایی بین غرب و ایران هم این باشد که ایران مواد غنیشده را بلافاصله تبدیل به میله سوخت کند. چون کاری که ایران در حال حاضر انجام میدهد این است که مواد غنیشده را اکسید میکند و این اکسید کردن با وجود آنکه مواد هستهای را از شرایطی که بتوان از آن برای غنیسازی در سطح تسهیلاتی استفاده کرد دور میکند، ولی با این حال یک پروسه بازگشتپذیر است و فقط نیاز به برخی فعل و انفعالات شیمیایی دارد تا بتوان آن مواد را دوباره در سطح بالاتری غنیسازی کرد. اما اگر آن را به میله سوخت تبدیل کرد آن وقت این روند بسیار مشکلتر میشود و چندین ماه وقت نیاز است که دوباره آن را تبدیل به گاز اورانیوم برای استفاده (احتمالی) در سلاح هستهای کرد. این میتواند یک راه حل باشد.
در مورد نوع و تعداد سانتریفوژهای نسل اول و دومی چطور؟
ایران مشکل قبول خواهد کرد که فناوری خودش را محدود کند به سانتریفوژهای نسل اول که مربوط به تکنولوژی دهه ۷۰ است و دائم دچار مشکلات مکانیکی میشوند و نیاز به تعویض قطعات دارند. در عین حال اگر ایران بخواهد تکنولوژی سانتریفوژهایش را پیش ببرد، شاید باید قبول کند که تعدادش را کمتر کند. مثلاً ایران تقریباً ۱۰ تا ۱۵ هزار سانتریفوژ نسل اول داشته باشد و سقف را در آن حد تعیین کند. یا اگر بخواهد سانتریفوژهای نسل جدیدش را حفظ کند، سقفی پایینتر برای آنها در نظر بگیرد. به عنوان مثال سه هزار سانتریفوژ نسل جدید داشته باشد. این هم شاید راه حلی باشد.
یکی از موضوعاتی که کشورهای غربی همواره مطرح میکنند، موضوع شفافیت و همچنین پذیرفتن پروتکل الحاقی است. جنبهها و ملاحظات فنی چنین درخواستی چیست؟
پیوستن به پروتکل الحاقی چون امری برگشتناپذیر است به احتمال زیاد در مراحل پایانی این توافق اجرا میشود. اما در این فاصله ایران میتواند بعضی از گامهای اعتمادسازی را بردارد و مکانیسمهای شفافسازی را اجرا کند که لااقل در این مراحل نخستین اطمینان جامعه جهانی را از ماهیت غیرنظامی برنامه هستهای ایران بیشتر کند. به عنوان مثال ایران میتواند دوربینهای مداربسته را در مراکز غنیسازیاش کار بگذارد تا تصاویر زندهای را به آژانس بینالمللی هستهای در وین بفرستند. برخلاف دوربینهایی که در حال حاضر در این مراکز وجود دارند که روی کاست ضبط میشوند و هر بار میتوانند این کاستها را مورد بررسی قرار بدهند. یا اینکه ایران میتواند در بعضی از مراکز غنیسازیاش از بازرسانی که به طور دائم در محل حضور دارند استفاده کند. یا یکی دیگر از مکانیسمها این است که تعداد بازرسیها بیشتر شود. به عنوان مثال بازرسان از تاسیسات فردو به طور متوسط تقریباً یک بار در هفته دیدار میکنند ولی از تاسیسات نطنز یک بار در طول دو هفته بازدید میکنند. حالا میتوان تعداد بازرسیها را از فردو به چند بار در هفته و تعداد بازرسی نطنز را هم به هفتهای یک بار افزایش داد. کار دیگری که میتوان در راستای شفافیتسازی انجام داد این است که ایران به برخی از مراکز غیرهستهای که قراردادهای موضوعی با آژانس دارند اجازه بازرسی بدهد. مرکز پارچین یکی از پرسروصداترین و مناقشهبرانگیزترین مراکز است. البته مراکز دیگری هم هستند که آژانس خواهان بازدید از آنهاست و حتی میتوان قبل از اجرای پروتکل الحاقی اجازه بازدید به اینها را داد. بنابراین میتوان اقداماتی را در راستای شفافیت انجام داد تا در نهایت ایران پروتکل الحاقی را اجرا کند. مورد سوم فعالیتهای گذشته ایران است، پی. ام. دی یا Passive Military Dimentions است که جنبه احتمالی نظامی برنامه هستهای ایران را در بر میگیرد. در این مورد شاید کار چندان زیادی نتوان کرد غیر از اینکه تضمین سیاسی به ایران داده شود که در صورتی که اطلاعاتی را آشکار کند -به این معنا که اگر در گذشته ایران فعالیتهایی داشته که از ماهیت دوگانه یا ماهیت نظامی برخورد بودند- این مساله باعث نشود که با ایران برخورد شود.
آیا سابقه ارائه چنین تضمینهایی در مورد کشورهای دیگر وجود داشته است؟
این موردی است که قبلاً برای کشور لیبی اتفاق افتاد. وقتی لیبی تمام فعالیتهای گذشتهاش را که جنبه تسلیحاتی هم داشتند به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام کرد، آژانس این گزارش را به شورای امنیت داد اما فقط به منظور اطلاع بود و نه به منظور اعمال تحریمهای بیشتر. این همکاری لیبی باعث شد تحریمهای اعمالشده بر لیبی لغو شود. اما لیبی این کار را نکرد تا زمانی که تضمین سیاسی به او داده شد که اطلاعاتاش باعث تحریم و فشار شدیدتر بر لیبی نخواهد بود. حالا با توجه به سوءظن شدیدی که بین ایران و غرب وجود دارد غیر از یک تضمین سیاسی جدی که قسمتی از توافق نهایی بین کشورها باشد نمیتوان انتظار داشت که ایران نسبت به فعالیتهای گذشتهاش به صراحت بخواهد با آژانس همکاری کند. اما شاید بتوان گامهای نمادینی را برداشت تا رابطه ایران با غرب بهتر و زمینه برای تضمین سیاسی دادن از سوی کشورهای 1+5 به ایران فراهم شود.
در بین مواردی که نام بردید پذیرش کدامیک از سوی ایران دشوارتر است؟ با توجه به اینکه در داخل کشور موضوع اعمال موادی که در پروتکل الحاقی وجود دارد خیلی تابو است، اگر ایران قبول کند که پروتکل الحاقی را اجرا کند آیا به قول معروف دارد امتیاز زیادی میدهد؟ یا با توجه به اینکه برنامه ایران صلحآمیز است و معطوف به ساخت سلاح هستهای نیست تفاوتی نمیکند، چون ایران به هر حال به آن سمت هم نمیرود حتی اگر بازرسی شود؟
برخی در ایران مساله قرارداد الحاقی را متضاد با امنیت ملی میدانند و مترادف با باز شدن تمام درهای کشور تصور میکنند به همراه بازرسانی که ممکن است اطلاعات نظامی و امنیتی کشور را در اختیار منابع غربی قرار دهند. اما واقعیت این است که حدود ۱۴۰ کشور قرارداد الحاقی را امضا کردند و بیش از سهچهارم این کشورها قرارداد را اجرا میکنند و هیچکدام اطلاعات مربوط به امنیت ملیشان به خطر نیفتاده و در اختیار کشورهای دیگر قرار نگرفته است. علتش هم این است که قرارداد الحاقی یک چک سفید امضا به بازرسان نیست. بلکه فقط دسترسی بازرسان به مراکز هستهای کشورها آسان میشود. به عنوان مثال برای بازدید از مراکزی که آژانس در حال حاضر آنها را بررسی میکند تنها نیاز به دو ساعت هشدار قبلی است و برای مراکز نظامی و غیرهستهای نیاز به ۲۴ ساعت قبل هشدار است و در عین حال بین کشور میزبان و آژانس توافقی صورت میگیرد بر این مبنا که بازرسی به چه شکلی باشد. در سال ۲۰۰۵ وقتی آژانس از سایت پارچین بازدید کرد، ایران و آژانس توافق کردند که سایت پارچین را به چهار قسمت تقسیم کنند و به صورت رندوم (تصادفی) دو قسمت از آن چهار قسمت را بازرسی کنند. بنابراین این نشان میدهد که قرارداد الحاقی چک سفید امضا به بازرسان نخواهد داد و همچنان فعالیت آنها با هماهنگی کشور میزبان محدود خواهد بود. اما باید در نظر گرفت که تصویب قرارداد الحاقی دست مجلس است. پس مسلماً این موضوع وارد رقابتهای درونجناحی در ایران خواهد شد و خود دولت نیز از این کارت مجلس استفاده خواهد کرد در مقابل کارت کنگره آمریکا که معمولاً دولت آمریکا از آن استفاده میکند. به این علت که کنگره تحریمها را کنترل میکند و حالا دولت ایران میخواهد بگوید که مجلس شفافیت را در ایران کنترل میکند و حالا این دو امتیاز را باید با هم مبادله کرد. در مورد فعالیتهایی که مربوط به محدود کردن دامنه و عمق برنامه هستهای ایران است باید گفت دولت روحانی با توجه به سابقه مذاکرات خود آقای روحانی و ظریف در گذشته، چندان با پذیرش و موافقت آن راحت نیست. به دلیل اینکه از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ این دو نفر یعنی آقای روحانی و آقای ظریف که مذاکرهکنندگان اصلی ایران بودند، حاضر شدند غنیسازی را به حالت تعلیق در بیاورند و پروتکل الحاقی را به صورت داوطلبانه اجرا کنند اما چون طرف غربی نتوانست امتیازاتی که وعدهاش را به ایران داده بود عملی کند، آقای روحانی و آقای ظریف در طول هشت سال گذشته مورد حمله جناح محافظهکار قرار گرفتند و متهم به سادهلوحی شدند. بنابراین نمیشود از آنها انتظار داشت این بار هم چنین امتیازاتی را پیش از آنکه امتیازاتی را از طرف مقابل بگیرند به طور یکجانبه در اختیار غرب بگذارند. اگر مقامات غربی با شیوهای که از قبل در پیش گرفته بودند یعنی انتظار داشتند که اول ایران امتیازاتی را به غرب بدهد و غرب امتیازاتی را در آینده بدهد، عمل کنند قطعاً چنین فرمولی محکوم به شکست خواهد بود و علتش را همان طور که گفتم باید در سابقه مذاکراتی ظریف و روحانی جستوجو کرد.
آقای روحانی طی چند ماه گذشته بارها تکرار کرده است که این مذاکرات نه چند سال بلکه بیشتر از چند ماه طول نخواهد کشید. اما با توجه به گفتههای شما ظاهراً در بخشهایی از این توافق ایشان اصلاً کنترل ندارند. پس به نظر شما این خوشبینی مقامات ایرانی از کجا میآید و دلیلش چیست؟
بستگی دارد که به نتیجه رساندن را چگونه تعریف کنیم. اگر هدف پیشرفت و خارج شدن از دور باطل است و تمام شدن این بازی که ایران از یک طرف تعداد سانتریفوژهایش را بیشتر میکرد و از سوی دیگر غرب جنبههای تحریمش را بیشتر میکرد، و این دور تمام شود و توافقهای اولیه در چند ماه به دست بیاوریم چندان واقعبینانه نیست. اما اگر توقع داشته باشیم که در عرض مدت کوتاهی کل بحران هستهای ایران حل شود و تحریمها برداشته شود اصولاً فکر نمیکنم این انتظار قابل دست یافتن باشد. حداقل ۱۱ سال طول کشیده تا ما به این مرحله رسیدیم. پس حداقل چند سال هم طول میکشد که ما این پروسه را به عقب بکشانیم. به گمان من علت اینکه آقای روحانی حل آن را در مدت کوتاه میطلبند، سه نکته است. یکی اینکه ایشان متوجه هستند اگر گفتوگوها بیش از حد طولانی شود و فضاهای خالی زیادی در دورههای مختلف مذاکره وجود داشته باشد این فضاها میتواند مورد استفاده تندروها قرار بگیرد که خواهان شکست این دیپلماسی هستند و به راحتی میتوانند چوب لای چرخ دیپلماسی بگذارند. از طرف دیگر روحانی میداند حتی اگر تحریمها برداشته شود غیر از اثر روانی، اثر فیزیکیاش با تاخیر چندماهه یا حتی چندساله در کشور ظاهر خواهد شد یعنی کمپانیهایی که میخواهند به ایران برگردند و سرمایهگذاری کنند باید اطمینان حاصل کنند که این پروسه طولانی خواهد بود و ایران واقعاً به توافق هستهای وفادار خواهد ماند و غرب هم واقعاً تحریمها را برمیدارد و شش ماه یا یک سال بعد دوباره وضعیت قبلی ایجاد نخواهد شد بنابراین کمپانیهای خارجی قبل از اینکه دوباره به بازار ایران وارد شوند مدتی صبر میکنند بنابراین این باعث میشود که آثار فیزیکی رفع تحریمها در اواخر دور نخست ریاستجمهوری آقای روحانی در کشور ظاهر شود. به همین دلیل است که آقای روحانی امیدوار هستند نتایجی در ماههای اولیه به دست بیاید که اثرش در ماههای پایانی ریاستجمهوریاش در کشور پیاده شود.
از طرف غربی چطور؟ یعنی اگر ایران دستور کار را بپذیرد و شروع به همکاری کند چه اقداماتی را طرف مقابل میتواند به صورت مقطعی در هر دوره از مذاکرات انجام دهد که حداقل در داخل ایران فشارها کاهش پیدا کند تا مقامات ایرانی در مقابل امتیازاتی که میدهند دست خالی به تهران برنگردند؟
هم نمایندگان آمریکا و هم نمایندگان ایران احتمالاً گزارشهای محرمانهای به مجلس خود خواهند داد اما به نظرم به جای جزییات به کلیات بسنده خواهند کرد. چون هم در کنگره آمریکا افرادی هستند که خواهان این هستند که با درز این اطلاعات، گفتوگوها به نتیجه نرسد و منافع خود را در ادامه این بحران میبینند و هم شاید در مجلس ایران. آقای ظریف در این زمینه تجربه چندان خوبی ندارند.
ایران خواستار دو چیز از سوی کشورهای 1+5 است. یکی شناسایی حقوق هستهای است و دیگری رفع تحریمهاست. اگر هدف شناسایی کاملاً مشخص و رسمی حقوق هستهای ایران باشد چنین امری هرگز اتفاق نمیافتد. من این را با جدیت میگویم چون در پیمان ان.پی.تی به صورت مشخص از کلمه غنیسازی استفاده نشده است و طرف غربی حاضر نیست این را به صورت رسمی بر زبان بیاورد چون این باعث میشود در آینده کشورهایی که علاقه به آغاز فعالیت غنیسازی دارند این اتفاق برایشان پیشینهای به وجود بیاورد که جلوی غنیسازی را به دشواری میتوان گرفت.
ضمن اینکه آمریکاییها همیشه میگویند ما حق انرژی هستهای شما را به رسمیت میشناسیم اما هیچ وقت نمیگویند که ما حق غنیسازی شما را به رسمیت میشناسیم.
درست است و اگر ایران دنبال شناسایی دوفاکتو حقوق غنیسازیاش باشد قابل دسترسیتر و عملیتر است. به طور مثال اگر قسمتی از توافق نهایی این باشد که ایران سانتریفوژهایش را خواهد داشت و در حد 5/3 درصد به غنیسازیاش ادامه میدهد، این یک جور شناسایی حقوق هستهای ایران است بدون آنکه لازم باشد بر زبان بیاید. من تصورم این است که شاید شناسایی تلویحی حقوق هستهای ایران برای تیم آقای روحانی قابل قبول باشد. چون اگر شما اعلامیه تهران را در سال ۲۰۰۳ و قرارداد پاریس را در سال ۲۰۰۴ نگاه کنید - که هر دو امضا آقای روحانی را دارند و البته اینها تنها قراردادهای هستهای هم هستند که تاکنون ایران با غرب امضا کرده است- کلماتی که در آن در مورد شناسایی حقوق هستهای ایران استفاده شده برای دستیابی تکنولوژی هستهای صلحآمیز است و کلمه غنیسازی در آن استفاده نشده است. اگر این بار هم هدف این باشد، به نظرم این مساله سد راه دیپلماسی نخواهد بود. اما اگر ایران دنبال شناسایی حق غنیسازی به شکل صریح و روشن باشد به نظرم مجدداً گفتوگوها را به شکست میکشاند.
اما حتی اگر ایران چنین توافقاتی را انجام بدهد، با توجه به پیچیدگیهای تحریم و سخت بودن برداشتن آنها، آنچه ایران به دست میآورد با تاخیر به تهران خواهد رسید.
رفع تحریمها با دشواریهای زیادی روبهرو است. در مراحل اول آنچه واقعبینانه است رفع بعضی از تحریمهای غیرنفتی است که به صورت موضوعی، محدود و به صورت بازگشتپذیر یعنی فقط با اجازه رئیسجمهور آمریکا صورت میگیرد و میشود کشورها را مستثنی از تحریم کرد. بنابراین مواردی مانند آنچه کشورهای 1+5 در نشست آلماتی پیشنهاد دادند یعنی رفع تحریمهای فلزات گرانبها- حالا حتی میشود فلزات معمولی را هم در همین طبقه قرار داد - و رفع تحریمهای پتروشیمی که دومین صادرات مهم ایران است یا حتی بعضی تحریمهای محدود بانکی مثل توانایی ایران برای بازگرداندن در آمد نفتش از کشورهایی که همچنان مشتری نفت ایران هستند به صورت ارز، یا دسترسی ایران به خدمات بانکی سوئیفت (که انتقالات مالی بینالمللی را امکانپذیر میکند) قابل دسترستر است اما تحریمهای ایران که یک شبکه به هم پیچیده است و شامل تحریمهای بیمه، کشتیرانی و تحریمهای مربوط به پرداخت درآمدهای نفتی و شرکتهای نفتی و کشتیرانی ایرانی هستند، اینها مسلماً در مراحل آخر قابل دسترسی هستند و تنها در صورتی محقق میشود که دولت آمریکا بتواند به کنگره آمریکا نشان دهد دولت ایران به طور جدی برنامه صلحآمیز هستهای را دنبال میکند.
ما الان با چند لایه تحریم روبهرو هستیم. یکی تحریمهای سازمان ملل است و دیگری تحریمهای آمریکا. تحریمهای سازمان ملل پیچیدگی ماجرا را بیشتر میکند چون از ایران خواستهاند تا به موافقت رسیدن نهایی، غنیسازی باید در حالت تعلیق بماند اما ایران سالهاست که از این مرحله گذشته است و ظاهراً دیگر بحث مذاکرات هم نیست. اما از نظر عملی این تحریمها چگونه عمل میکنند؟
پنج عضو دائم شورای امنیت همگی بر سر میز مذاکره با ایران نشستهاند و هر وقت این پنج کشور تصمیم بگیرند میتوانند قطعنامه شورای امنیت را تغییر دهند. اما اگر تغییر این قطعنامهها هم مدنظر نباشد با برخی فعالیتهایی که ایران ظرف چند ماه به عنوان بخشی از نقشش انجام میدهد میتوان به شرایطی که در این قطعنامهها وجود دارد دسترسی پیدا کرد. قطعنامهها خواستار تعلیق غنیسازی در ایران هستند تا زمانی که برای جامعه جهانی این اطمینان حاصل شود که برنامه هستهای ایران فقط برای مقاصد صلحآمیز استفاده میشود. اگر ایران در چند ماه آینده بتواند با برخی از شفافسازیها و با محدود کردن دامنه برخی فعالیتها ثابت کند که برنامهاش فقط جنبه صلحآمیز دارد آن وقت حتی یک تعلیق ۲۴ساعته یا چندروزه کفایت میکند تا به شرایط ویژه که در قطعنامه شورای امنیت است دست یافت. من فکر نمیکنم قطعنامههای شورای امنیت مشکل باشند. مشکل بزرگتر برخی تحریمهای یکجانبه هستند که نهتنها به مساله هستهای گره خوردهاند بلکه به فعالیتهای ایران در سطح منطقه و وضعیت حقوق بشر در ایران مربوط است.
ولی تحریمهایی که مربوط به وضعیت حقوق بشر در ایران هستند هیچ کدامشان اقتصادی نیستند.
میشود گفت نیستند. برای اینکه بعضی از ارگانهای حکومتی در ایران که در فعالیتهای اقتصادی هم نقش عمدهای دارند توسط این تحریمها هدفگیری شدهاند و برخی از شرایطی که برای لغو تحریمهای آمریکا در نظر گرفته شده مسائل حقوق بشری را هم دربر میگیرند و این اصولاً یکی از مشکلات تحریمهای آمریکاست. برای لغو تحریمهای آمریکا استاندارد بسیار بالایی وجود دارد و فقط مربوط به مسائل هستهای نمیشود.
ما در لوایح تحریم میبینیم که در بندهای مختلف از بحث اقتصادی، صنایع، بیمه و کشتیرانی شروع میشود و در بندهای بعدی به مسائل حقوق بشر میپردازد. این پیچیدگی به خاطر انشا و نگارش یا لایحهنویسی تحریمهاست؟
بله، این به خاطر نوع قانونگذاری در آمریکاست. به طور مثال شما اگر تحریمهای اروپا را نگاه کنید تحریمهای حقوق بشری کاملاً مجزا از تحریمهای هستهای هستند. در حالی که در تحریمهای آمریکا معمولاً همه موضوعات در یک لایحه تحریمی جاسازی شدهاند و اگرچه در بندهای مختلف هستند ولی بین همهشان یک ارتباط ارگانیک وجود دارد یا اگر تحریمهای شورای امنیت را نگاه کنید فقط مربوط به برنامه هستهای ایران هستند و شرایط لغوشان هم کاملاً مشخص است. متاسفانه تحریمهای آمریکا چندان از انعطافپذیری که برای پیش بردن گفتوگوهای دیپلماتیک پیچیده و دشوار مانند برنامه هستهای لازم است، برخوردار نیستند و این خودش کار دیپلماسی را با دشواریهایی همراه میکند.
اگر در دولت ایران جناحبندی وجود دارد و بدبینی در میان برخی نسبت به آمریکا وجود دارد، در آمریکا هم نهتنها بدبینی نسبت به ایران وجود دارد بلکه بخش عمدهای از نمایندگان مجلس که متولی تحریمها هم هستند از اینکه دولت اوباما بخواهد اعتباری از عرصه داخلی و بینالمللی بگیرد، حذر میکنند و این نگرانی وجود دارد که حتی اگر دولت اوباما به توافق برسد آنها کارشکنی کنند، مانند کارشکنیشان در بودجه و سیاستهای دیگر داخلی. فکر میکنید اگر دولت آقای اوباما به تفاهم برسد این عامل چقدر میتواند تعیینکننده باشد؟
بدون شک این یکی از دشواریهای رفع تحریمها در آمریکاست و فقط هم مربوط به تحریمهای ایران نیست. اگر شما به تحریمهای عراق نگاه کنید، تحریمها هفت سال بعد از اشغال عراق کاملاً رفع شدند به علت اینکه سیستم سیاسی در آمریکا اجازه رفع سریع تحریمها را نمیدهد و تحریمها بازیچه رقابتهای درونجناحی در داخل آمریکا قرار میگیرند. اما برای دولت ایران دو راه برای مواجهه با این مساله وجود دارد یکی اینکه علاوه بر مساله هستهای سعی کند از طریق گفتوگوهای دوجانبه با آمریکا که الان هم مقدار زیادی از آن تابوشکنی شده، وضعیت را بهبود بخشد و همچنین در مواردی که بین دو کشور اشتراکات منافع ملی وجود دارد با دولت آمریکا همکاری کند. به طور مثال در مورد سوریه میتواند با آمریکا از همان نوع همکاریای داشته باشد که در سال ۲۰۰۱ در مورد افغانستان داشت. میتواند برای دولت آمریکا زمینهای را فراهم کند که دولت آمریکا به کنگره فشار بیشتری بیاورد که به ایران امتیاز بدهد چون دولت آمریکا میتواند بگوید ایران علاوه بر مساله هستهای که در مورد آن حاضر به مذاکره شده است، در مورد مساله منطقهای هم نقش مثبتی بازی میکند. مورد دوم اینکه قدرت تحریمها فقط در وضعشان نیست بلکه در اعمالشان هم هست و اگر دولت ایران در مذاکرات حسننیت نشان دهد به شکلی که واقعاً خواهان حل موضوع است و دولت آمریکا و کنگره آمریکا هستند که در این مورد انعطافپذیری نشان نمیدهند قطعاً کشورهای دیگر به تدریج تحریمها را اجرا نخواهند کرد و خود به خود به خنثی شدن تحریمها خواهد انجامید، البته در بلندمدت. بنابراین این دو راه حلی است که دولت ایران میتواند در صورتی که کنگره آمریکا مانع رفع تحریمهای جدی شود، به نفع خودش استفاده کند.
با توجه به پیچیدگی برداشتن تحریمها از سوی آمریکا یا شورای امنیت، چقدر برداشتن تحریمهای اتحادیه اروپا در ماههای آینده محتمل است؟
تحریمهای اروپا از انعطافپذیری بیشتری برخوردار هستند و شرایط لغو آنها به دشواری تحریمهای آمریکا نیست. اما مشکل این است که الان آنقدر بین تحریمهای اروپا و آمریکا همپوشانی وجود دارد که رفع تحریم یکطرفه از جانب اروپا عملاً در واقعیتهایی که از نظر اقتصادی در ایران وجود دارند بیتاثیر خواهد بود. چون هیچ شرکت اروپایی تا وقتی تحریمهای آمریکا همچنان بر جای خودشان هستند این ریسک را نخواهد پذیرفت که وارد بازار ایران بشود. به عنوان مثال میتوان به تحریمهای مربوط به سوئیفت اشاره کرد. زمانی که اروپا این تحریمها را اعمال کرد، در آمریکا مشابه این تحریم وجود نداشت. اما دو سه ماه بعد کنگره آمریکا، قانونی را گذراند به نام قانون «کاهش تهدید ایران» و بندی را در آن گنجاند که شامل تحریمهای مربوط به «سوئیفت» هم میشد. البته این قانون رئیسجمهور آمریکا را ملزم به اجرای تحریمهای سوئیفت نمیکند، بلکه به رئیسجمهور آمریکا اختیار میدهد که در صورتی که صلاح بداند چنین تحریمهایی را اعمال کند. اما مساله این است که اگر اروپا تحریمهای سوئیفت را بردارد، تا زمانی که آمریکا این تحریمها را به صورت قانون داشته باشد، بانکها از اینکه بخواهند با بانکهای ایرانی رابطه برقرار کنند که از طرف آمریکا در لیست سیاه قرار دارند، به احتمال قریب به یقین اجتناب خواهند کرد. بنابراین هر گونه تحریمی برای اینکه موثر باشد نیاز به هماهنگی بین ایالات متحده و اروپا دارد و در عین حال از ایران هم بعید است که بخواهد کارتها و امتیازهای عمدهاش را در برابر رفع تحریمهای اروپا از دست بدهد، در حالی که تحریمهای آمریکا همچنان بر سر جای خودشان باقی بمانند. اصولاً فکر میکنم طرف غربی نباید دچار این خطا بشود که تصور کند با نگاه داشتن ساختار تحریمها بر سر جای خودش، میتواند از ایران انتظار امتیازدهی عمده داشته باشد.
بحث دیگری که مطرح است این است که آمریکا به صورت مقطعی برخی از سرمایههای مسدودشده ایران را در قبال امتیاز هستهای که ایران میدهد آزاد کند. حالا چه سرمایههایی که بلافاصله بعد از انقلاب ایران مسدود شده و چه برخی از درآمدهای نفتی ایران که خارج از ایران هستند و ایران توان دسترسی به آنها را ندارد. این چقدر برای ایران قابل پذیرش است؟
فکر میکنم برای ایران قابل قبول نخواهد بود. چون به این صورت جلوه خواهد کرد که ایران باید امتیازهای نقدی را بدهد و در برابرش به صورت نسیه امتیازهایی را دریافت کند. اشکال این قانون این است که تحریمهای آمریکا را همچنان بر جای خودش باقی میگذارد در حالی که ایران کارتهای استراتژیک خودش را از دست خواهد داد و هیچ تضمینی وجود نخواهد داشت که در آینده این تحریمها دوباره اعمال نشود، آن هم با بهانههایی که با برنامه هستهای ایران غیرمرتبط هستند. در ضمن این ایده توسط کسانی مطرح شده مثل گروه بنیاد دفاع از دموکراسی که خودشان در وضع تحریمها نقش عمدهای داشتند و هدفشان این است که تحریمهای فعلی به هیچ وجه تضعیف نشوند. اگر چنین برنامهای بر اساس پیشنهادهای آنها پیش برود، بندی هم به قانون تحریم آمریکا اضافه خواهد شد که این امتیاز در صورتی به ایران داده خواهد شد که ایران همکاری کند و در صورتی که ایران همکاری نکند، حتی از سرمایههایی که در حال حاضر در خارج از کشور دارد برای پرداخت بدهیها یا معاملههای پایاپای هم نمیتواند استفاده کند. بنابراین چنین پیشنهادی به هیچ وجه راه مناسبی برای خروج از بحرانی که در آن قرار داریم نیست.
دیدگاه تان را بنویسید