راست افراطی و ایران
انتخابات 2024 آمریکا چه تاثیری بر چشمانداز زندگی ایرانیان دارد؟
تحلیلگران سیاسی در فضای عمومی و نیز در آکادمی، توافق هستهای سال 2015 میلادی بین ایران و کشورهای 1+5 (برجام) را به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای دیپلماسی جهانی در قرن بیستویکم در نظر میگیرند که متاسفانه نهتنها آمریکا و اروپا، بلکه ایران نیز نتوانستند عمارتی جدید را بر این موفقیت بنا کنند. در واقع، گرچه تحریمهای غرب علیه ایران از حدود یک سال پس از پیروزی انقلاب 1979 کلید خورد و با گشایش پرونده اختلافات هستهای ایران با کشورهای غربی در سال 2002 میلادی وارد مرحله تازهای شد، اما در عمل، این سیاستهای غیرواقعگرایانه و تهاجمی محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پوپولیست ایران، بود که با انتقال پرونده هستهای کشورمان از آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل در هشتم مارس 2006 و متعاقباً، صدور شش قطعنامه علیه ایران در فاصله سالهای 2006 تا 2010 میلادی، «مناقشه خارجی» را به عنصر اصلی اقتصاد سیاسی کشورمان در طی دهه گذشته بدل کرد. در این میان، انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال 2013 و پیروزی حسن روحانی، سیاستمدار عملگرا، فرصت منحصربهفردی را برای عادیسازی و بهبود چشمگیر روابط ایران با کشورهای غربی ذیل برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) فراهم کرد. اما این دریچه نیز با پیروزی غیرمترقبه دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری 2016 آمریکا و اقدام وی به راهاندازی کمپین «فشار حداکثری» که با استفاده گسترده از تحریمهای یکجانبه علیه ایران تعریف شده بود، بسته شد. گرچه بهطور رسمی هدف از این استراتژی متقاعد کردن تهران برای موافقت با یک توافق بهتر بود اما در عمل تحریمهای گسترده اقتصادی، بیآنکه بر الگوی سنتی دشمنی متقابل حاکمان ایران و غرب تاثیر بگذارد، تنها رنج عمیق شهروندان ایرانی را در پی داشت. علاوه بر این، کمپین فشار حداکثری با ایجاد دست بالاتر برای تندروها و ذینفعان داخلی تحریمهای اقتصادی، تلاشهای دولت بایدن برای آغاز فصلی جدید از دیپلماسی در سال 2021 را نیز با شکست مواجه کرد. با توجه به آنچه گفته شد، تاریخ مناقشه خارجی ایران طی دهه گذشته را میتوان به این صورت خلاصه کرد که «کاغذپاره» فرض کردن قطعنامههای سازمان ملل توسط یک سیاستمدار پوپولیست در ایران، سنگ بنای وضع تحریمهای یکجانبه و چندجانبه علیه کشورمان را بنیان گذاشت و شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» یک سیاستمدار پوپولیست در آمریکا از بهثمر نشستن تلاشها برای تغییر مسیر تاریخ جلوگیری کرد.
سال 2024 میلادی هم برای ایران - انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان -و هم برای ایالاتمتحده- انتخابات ریاستجمهوری و کنگره- سال انتخابات خواهد بود. علاوه بر این، ایران در سال 2025 نیز انتخابات دوره چهاردهم ریاستجمهوری را برگزار خواهد کرد. در حالی که هنوز برای گمانهزنی در مورد انتخابات 2024 ریاستجمهوری آمریکا زود است، اما به هر حال این احتمال وجود دارد که این انتخابات، شبیه به انتخابات 2020 باشد. جو بایدن، رئیسجمهور فعلی آمریکا تایید کرده است که بهدنبال دور دوم ریاستجمهوری است و سلف و رقیب او در سال 2020، دونالد ترامپ، نیز مبارزه انتخاباتی خود را برای بازپسگیری کاخ سفید آغاز کرده است. مروری بر تاریخچه رقابتهای ریاستجمهوری در آمریکا نشان میدهد که اکنون برای چندین دهه است که هیچ یک از احزاب سیاسی اصلی این کشور تمایلی به فرصت دوم دادن به نامزدهای ناموفق نداشتهاند. در واقع، آخرین بار در سال 1968 بود که جمهوریخواهان ریچارد نیکسون را که در سال 1960 در برابر جاناف کندی شکست خورده بود، به عنوان نامزد انتخاباتی برگزیدند. به هر حال، در صورت رقابت بین جو بایدن و دونالد ترامپ، این هفتمین رقابت مجدد دو نامزد ریاستجمهوری در تاریخ ایالاتمتحده و اولین آن از دهه 1950 خواهد بود. برای درک بهتر شرایط حاکم بر چنین رقابتی میتوان به نتایج نظرسنجی اخیر مرکز تحقیقات پو (جولای 2023) اشاره کرد. در نگاهی ابتدایی چنین به نظر میرسد که با توجه به نظر منفی 63درصدی آمریکاییها نسبت به دونالد ترامپ، این سیاستمدار از شانس چندانی در انتخابات 2024 برخوردار نباشد. اما نگاهی دقیقتر به نتایج همین نظرسنجی نشان میدهد جامعه آمریکایی در نگاه به ترامپ بسیار قطبی است به گونهای که 66 درصد از جمهوریخواهان نظر مثبتی نسبت به این سیاستمدار دارند. این در حالی است که از هر 10 دموکرات 9 نفر (91 درصد) نگاهی نامطلوب نسبت به دونالد ترامپ دارند. علاوه بر این، جو بایدن و معاون وی، کاملا هریس، نیز به لحاظ محبوبیت وضعیت مشابهی دارند بهگونهای که از هر 10 آمریکایی، شش نفر (حدود 60 درصد) نظری نامطلوب نسبت به این دو سیاستمدار دارند.
باید توجه داشت که در نقطه مقابل انتخابات 2024 و 2025 کشورمان که احتمال اثرگذاری پایینی بر جهتگیری سیاست خارجی دارد، انتخابات ریاستجمهوری 2024 ایالاتمتحده میتواند تاثیرات عمیقی بر چشمانداز دیپلماسی در سطح جهانی داشته باشد: چنانچه جو بایدن بار دیگر به مقام ریاستجمهوری آمریکا برگزیده شود، تهران ممکن است با علم به پیشبینیپذیری سیاست ایالاتمتحده برای یک دوره چهارساله به تعامل با واشنگتن در مورد موضوع هستهای یا سایر موضوعات تمایل نشان دهد؛ در نقطه مقابل، پیروزی یک سیاستمدار راست افراطی، همانند دونالد ترامپ، میتواند به تشدید تنش و حتی، در شرایطی، به درگیری نظامی منجر شود. نگارنده در این یادداشت تلاش میکند با مروری بر عناصر شکلدهنده به سیاست خارجی آمریکا در مقابل ایران، بهطور عام، و سیاستهای دونالد ترامپ، بهطور خاص، پیامدهای پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات 2024 برای کشورمان را بررسی کند.
ریشههای دشمنی ترامپ با ایران
دلایلی با ماهیت و نظم متفاوت زیربنای دشمنی شدید ترامپ با ایران را شکل دادهاند. اولین دلیل، «بار تاریخ» است: آنتاگونیسم، مضمون غالب -و اغلب، تنها مضمون- تعیینکننده رابطه بین آمریکا و ایران پس از انقلاب بوده است. بهطور خاص، سرنگونی محمدرضا پهلوی در سال 1979 میلادی نهتنها ایالاتمتحده را از داشتن یک متحد کلیدی در منطقه محروم کرد، بلکه در نهایت به استقرار حکومتی مذهبی در ایران منجر شد که بافت ایدئولوژیک -و در نتیجه، مشروعیت سیاسی آن- با آمریکاستیزی گره خورده بود. از این منظر، بحران گروگانگیری دیپلماتها و مقامات سفارت آمریکا در تهران (1981-1979) مقدمه تاریخ اتهامها و اقدامات خصمانه متقابل بوده است. در واقع، ایالاتمتحده مدعی است که مقابله ایران با مخالفان سیاسی آن در خارج از مرزها، حمایت از گروههای مسلحمحور مقاومت، آموزش و هماهنگی گروههای شیعه در طول اشغال عراق و نظایر آن از جمله سیاستهایی بودهاند که در دهههای پس از پیروزی انقلاب به بیاعتمادی واشنگتن دامن زده است. در نقطه مقابل، حمایت آمریکا از صدام حسین در طول سالهای جنگ ایران و عراق (1988-1980)، سرنگونی هواپیمای مسافربری غیرنظامی ایرانی توسط نیروهای دریایی آمریکا در سال 1988 میلادی و پیگیری دستور کار تغییر رژیم مواردی از فهرست اتهامات متقابل ایران را تشکیل میدهد. از این منظر، تلاشهای بهطور معمول اپیزودیک برای همکاریهای عملگرایانه -برای نمونه، سخنرانی مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت ایالاتمتحده، در 17 مارس 2000 و اعتراف وی به نقش آمریکا در کودتای 1953 علیه محمد مصدق یا همکاری دو کشور در مورد افغانستان در اواخر سال 2001 میلادی- در کاهش بیاعتمادی عمیق دوجانبه کمک چندانی نکرده است.
دومین ریشه دشمنی ترامپ با ایران را میتوان در «وزن سیاست» جستوجو کرد. دشمنی با ایران بخشی از شکافهای سیاسی در ایالاتمتحده را تشکیل میدهد و در میان رسانهها، افکار عمومی و اندیشکدههای مستقر در واشنگتن گسترده است. این دشمنی اغلب با حمایت از اسرائیل مرتبط است. گروههای طرفدار اسرائیل همانند کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک) بهطور منظم از مواضع خشونتآمیز ضدایران حمایت میکنند. این کمیته از حمایت نمایندگان کنگره و سناتورهای هر دو حزب اصلی آمریکا برخوردار بوده و به اندازهای تاثیرگذار است که همه نامزدهای ریاستجمهوری، ایراد سخنرانی در برابر اعضای آن را برای خود الزامی مییابند. بهطور مشابه، بهندرت از اندیشکدههای واشنگتن صداهایی به نفع نزدیک شدن به ایران شنیده میشود و برخی از این اندیشکدهها (همانند بنیاد دفاع از دموکراسیها، موسسه امریکن اینترپرایز یا مرکز واشنگتن برای سیاست شرق نزدیک) با مواضعشان در حمایت از تقابل برجسته میشوند. در نهایت، باید توجه داشت که از آغاز هزاره جدید، حزب جمهوریخواه بر اساس یک تضاد سازشناپذیر نسبت به ایران مشخص شده است. بهطور خاص، جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور سابق آمریکا، به دنبال حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، ایران را در باشگاه «محور شرارت» قرار داد و در سال 2006 نیز کشورمان را به عنوان بزرگترین تهدید علیه منافع آمریکا در خاورمیانه معرفی کرد. در سالهای بعد نیز، جمهوریخواهان نسبت به تلاشهای دولت اوباما برای مذاکرات هستهای بدبینی زیادی نشان دادند و در نهایت، بهطور جمعی با توافق هستهای 2015 مخالفت کردند.
دلیل نهایی دشمنی ترامپ با ایران به «لفاظی پوپولیستی» وی مربوط میشود. کَس مود، متخصص هلندی علوم اجتماعی، گفتمان پوپولیستی را به عنوان مجموعهای آزاد از ایدهها با سه ویژگی اصلی تعریف میکند: ضدیت با نظم مستقر، اقتدارگرایی و بومیگرایی. اول، پوپولیسم به عنوان گفتمانی تلقی میشود که بر ایمان به خرد و فضیلت «مردمان عادی» نسبت به «نخبگان فاسد» تاکید میکند (برای نمونه بنگرید به عبارت هیلاری «کج» در توئیتهای دونالد ترامپ). از این منظر، پوپولیسم منعکسکننده بدبینی و خشم عمیق مردمان عادی که بهطور ذاتی «خوب» یا «شایسته» در نظر گرفته میشوند، نسبت به نظم مستقر است. دوم، گفتمان پوپولیستی بهطور معمول بر محور رهبری کاریزماتیک که تصور میشود منعکسکننده اراده مردم است، بنا میشود. بر همین اساس است که پوپولیستها از اشکال مستقیم دموکراسی اکثریتی به جای قواعد نهادی که در فرآیندهای دموکراسی نمایندگی تعبیه شدهاند، طرفداری میکنند. در نهایت، گفتمان پوپولیستی نوعاً بر بومیگرایی، ملیگرایی و بیگانههراسی تاکید میکنند (بنگرید به شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» دونالد ترامپ). در این معنا، پوپولیستها تکفرهنگی را بر چندفرهنگی، یکجانبهگرایی را بر همکاری بینالمللی، مرزهای بسته را بر جریان آزاد کالاها، ایدهها، نیروی کار و سرمایه، و سنتگرایی را بر ارزشهای اجتماعی مترقی و لیبرال ترجیح میدهند. بر اساس همین منطق است که تلاش سیستماتیک دونالد ترامپ برای از بین بردن میراث سلف خود را میتوان به عنوان تنها امر ثابت دوره ریاستجمهوری طوفانی وی در نظر گرفت: از اصلاحات نظام حمایت اجتماعی گرفته تا توافق پاریس در مورد تغییرات آبوهوایی، از مهاجرت گرفته تا مقررات مالی، از تجارت با کشورهای آسیا-اقیانوسیه تا پیشبرد دیپلماسی با کوبا، هیچ ابتکار سیاستی از سوی اوباما وجود نداشت که ترامپ سعی نکرده باشد آن را بهکلی معکوس کند یا از بین ببرد. بنابراین جای تعجب نیست که ترامپ از چشمانداز پایبندی به توافق هستهای با ایران، توافقی که در نهایت دستاورد اصلی اوباما در سیاست خارجی بود و ترامپ، با تمایل همیشگیاش به هذیانگویی، بارها آن را «بدترین توافق تاریخ» نامیده بود، عذاب میکشید. این ویژگی توضیح میدهد که چرا دونالد ترامپ در اکتبر 2017 -بهرغم مخالفت چندین عضو کلیدی کابینهاش از جمله جیم متیس، وزیر دفاع، رکس تیلرسون، وزیر خارجه، و جو دانفورد، رئیس ستاد مشترک ارتش- از تایید اینکه توافق هستهای به نفع آمریکاست، امتناع کرده و در نهایت، در سال 2018 از این توافق خارج شد.
ستونهای سیاست ترامپ در قبال ایران
بهرغم دشمنی آشکار، دولت ترامپ همواره از بیان راهبردی برای تغییر رژیم در ایران، بهویژه راهبردی که شامل زور شود، خودداری میکرد. در واقع، چالشهای آمریکا در عراق، افغانستان و سوریه، دخالت نظامی بیشتر در درگیریهای خاورمیانه را به پیشنهادی نامطلوب برای برنامهریزان نظامی و مهمتر از همه، در میان رایدهندگان آمریکایی بدل کرده بود. به هر حال، گفتمان و عملکرد دولت ترامپ ترجیح بیچون و چرای آن برای تغییر حکومت در تهران را به نمایش میگذاشت. بر همین اساس، تمرکز دولت ایالاتمتحده در دوره ترامپ بر تضعیف حکومت ایران از طریق ناکام گذاشتن برنامههای آن برای ادغام مجدد در اقتصاد بینالمللی و عقب راندن آن از سراسر منطقه قرار داشت. بهطور خاص، سیاست ترامپ در قبال ایران بر سه ستون اصلی استوار بود: مشروعیتزدایی، تحریمهای اقتصادی و مهار.
مشروعیتزدایی
رئیسجمهور ایالاتمتحده مصمم بود تا حدی از «نامناسب بودن» را در روابط با ایران تزریق کند بهگونهای که تجارت با ایران هزینه بالایی به لحاظ شهرت دربر داشته و خطر نارضایتی ایالاتمتحده را به همراه داشته باشد. کلید راهبرد مشروعیتزدایی بر پایه این لفاظی قرار داشت که توسعه برنامه موشکهای بالستیک ایران، حمایت از گروههای موجود در فهرست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا و حمایت از رژیم غرق در خون اسد در سوریه، ایران را به تنها منبع ناامنی و درگیری در منطقه بدل کرده است. در واقع، استراتژی امنیت ملی 2017، ایران را به عنوان یک دیکتاتوری و دولت سرکش تصور میکرد که «مصمم است منطقه [خاورمیانه] را بیثبات کرده، آمریکاییها و متحدان ما را تهدید کرده و با مردم [خود] وحشیانه رفتار کند». به بیان دیگر، ایده اصلی این بود که ایران نه به دلیل منافع مشروع یا دستکم نگرانیهای قابل درک، بلکه به این ادعا که یک رژیم شیطانی است با سیاستهای ایالاتمتحده مخالف است.
تحریمهای اقتصادی
دومین مولفه سیاست ترامپ در قبال ایران، کاهش فضا برای آنچه ایالاتمتحده میتواند به عنوان تعامل اقتصادی مشروع با افراد و نهادهای ایرانی بپذیرد، بود. نگارنده پیش از این در شماره 519 مجله تجارت فردا بهطور مفصل به موضوع اقتصاد سیاسی تحریمهای اقتصادی و اینکه آیا تحریمها، در معنای دستیابی به اهداف اعلامشده، «کار میکنند»، پرداخته است. بهطور خلاصه، منطق اولیه در پس تحریمهای اقتصادی آن بوده است که تغییر رفاه در جامعه هدف تحریمها به نحوی تغییرات سیاسی مورد نظر فرستندگان را ایجاد خواهد کرد. این رویکرد پیشنهاد میکند که درد اقتصادی بهطور خودکار به نتایج سیاسی مطلوب ترجمه خواهد شد؛ زیرا کسانی که رنج میبرند، دولت خود را برای تغییر تحت فشار قرار خواهند داد. به هر حال، هیچ اطمینانی وجود ندارد که شهروندان جوامع تحت تحریمهای اقتصادی، درد فشار خارجی را به رهبران سیاسی منتقل کرده و تغییر در سیاست را اجبار کنند. به بیان دیگر، ممکن است کسانی که بار تحریمها را به دوش میکشند از هیچ قدرتی برای اثرگذاری بر سیاست برخوردار نباشند؛ در حالی که کسانی که در قدرت هستند، بهنسبت تحت تاثیر تحریمها قرار نگیرند. در واقع، وقتی شهروندان از حقوق دموکراتیک اساسی برخوردار نیستند، ابزار کمی برای تاثیرگذاری بر سیاستهای دولتها نیز خواهند داشت. در عوض، آنها احتمالاً بیشتر قربانی تحریمها خواهند شد، چرا که ساختار سیاسی یک حکومت غیردموکراتیک، فشار خارجی را به گروههای اجتماعی سرکوبشده و مخالفان خویش منتقل کرده و در مقابل، از خود و حامیانشان در مقابل تاثیرات منفی تحریمها محافظت میکند. چنین مکانیسمی میتواند در نهایت به «تسخیر دولت» توسط ذینفعان تحریمهای اقتصادی منجر شود.
مهار
سومین مولفه سیاست ترامپ در قبال ایران -و در واقع، فراگیرترین آن- مهار است. نفوذ ایران در خلیجفارس از زمانی که نیروهای انگلیسی-آمریکایی صدام حسین، حاکم مستبد دیرینه عراق، را در سال 2003 از قدرت برکنار کردند، افزایش یافت. پیش از آن، حتی عراقی که به دلیل شکست نظامی در کویت در سال 1991 و تحریمهای جامع سازمان ملل تضعیف شده بود، هنوز لایه اول مهار ایران را شکل میداد. با از بین رفتن صدام و پایگاه قدرت سنیاش، سیاست عراق عمدتاً در تسلط شیعیان که حدود 60 درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدادند و بهطور طبیعی از حمایت مالی، نظامی و سیاسی ایران برخوردار بودند، قرار گرفت. قدرت ایران پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011 میلادی و با شکست دولت اسلامی در عراق و الشام (داعش) در سال 2014 بیش از پیش افزایش یافت. گرچه تصمیم آمریکا برای بازگشت به عراق برای حمایت از جنگ علیه داعش تا حدودی نفوذ ایران بر بغداد را متعادل کرد با این حال، ایالاتمتحده در سوریه که ایران در آن از زمان آغاز جنگ داخلی در سال 2011 منابع مالی و نظامی گستردهای را برای حمایت از بشار اسد سرمایهگذاری کرده، فاقد گزینه بود. علاوه بر این، ناتوانی عربستان سعودی در شکست حوثیهای مورد حمایت ایران و نیز شکست این کشور در محاصره قطر به افزایش قدرت ایران در سطح منطقه منجر شده بود. مورد اخیر، بهطور خاص، شکاف جدی در شورای همکاری خلیجفارس، سازمانی که در ابتدا برای مدیریت بهتر مهار نفوذ ایران تشکیل شده بود، ایجاد کرد. این تغییرات ژئوپولیتیکی این تصور گسترده را ایجاد کرده بود که ایران به دنبال طرحی هژمونیک است که میتواند مشروعیت حکومتهای خاندانهای (سنی) را در کشورهای عربی خلیجفارس، به ویژه عربستان سعودی و امارات، تضعیف کرده و امنیت اسرائیل را تهدید کند. جای تعجب نیست که این سه کشور پرطنینترین درخواستکنندگان مهار تهاجمی ایران (و لغو توافق هستهای) خطاب به ایالاتمتحده بهعنوان تنها کشوری که میتوانست ایرانیها را برای تغییر مسیر بترساند یا اجبار کند، بودند.
قمار با توافق هستهای
دونالد ترامپ بهطور علنی طی دوران رقابتهای انتخاباتی، برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، یعنی توافق هستهای را که در ژوئیه سال 2015 توسط ایران و گروهی متشکل از شش کشور -چین، فرانسه، آلمان، روسیه، بریتانیا و ایالاتمتحده- امضا شده بود رد کرده بود. بیش از این، این سیاستمدار در اکتبر 2017 از تایید کنگره مبنی بر اینکه منافع حاصل از برجام برای ایالاتمتحده متناسب با معافیت تحریمی ارائهشده به ایران است، خودداری کرد. گرچه این «عدم تایید» به منزله خروج رسمی ایالاتمتحده از توافق نبود اما این فرصت را برای دونالد ترامپ فراهم آورد تا نارضایتی خود را از نقصهای احتمالی برجام و نوع اصلاحاتی که از کنگره و متحدان اروپایی آمریکا انتظار داشت، برجسته کند. در همین راستا، دولت ترامپ در ماه می به مشارکت ایالاتمتحده در توافق هستهای ایران موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) پایان داد و به راهاندازی کمپین «فشار حداکثری» که با استفاده گسترده از تحریمهای یکجانبه علیه ایران تعریف شده بود، اقدام کرد. هدف از این استراتژی ظاهراً متقاعد کردن تهران برای موافقت با یک «توافق بهتر» بود که شامل محدودیتهای اضافی بر برنامه هستهای ایران و گسترش دامنه توافق برای پوشش موشکهای بالستیک ایران و نیز درگیریهای منطقهای شود. این همه در حالی بود که آژانس بینالمللی انرژی اتمی که وظیفه راستیآزمایی عدم انحراف برنامه هستهای ایران به سوی مقاصد نظامی را بر عهده داشت، بهجز نقضهای جزئی که بهسرعت اصلاح شدند، تخلفی را شناسایی نکرده بود. در واقع، یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام کرده بود که رژیم راستیآزمایی تنظیمشده برجام «قویترین رژیم» در سطح جهان است.
به هر حال، رویکرد دولت ترامپ در خروج از برجام بر دو فرض مهم اشتباه استوار بود. اول، انتظار دولت ترامپ آن بود که ایران با گسترش فعالیتهای هستهای خود به تحریمهای آمریکا پاسخ نمیدهد. در نقطه مقابل این انتظار، تهران در اواسط سال 2019 زمانی که متوجه شد که به دلیل «فشار حداکثری» هیچ یک از عواید اقتصادی را که از توافق انتظار داشت دریافت نخواهد کرد و در واقع حتی بیشتر از قبل جریمه میشود، شروع به شکستن تعهدات برجامی خود کرد. فرض اشتباه دوم این بود که افزایش هزینههای اقتصادی منجر به امتیازدهی ایران میشود یا دستکم توانایی این کشور را برای قدرتنمایی در منطقه کم میکند. در عوض، ایران با تشدید فعالیتهای نظامی منطقهای خود، سطح تنش را با واشنگتن و شرکای آن افزایش داد. این بدان معنا بود که بهرغم فشار کمرشکن واردشده به ایرانیان، سیاستها هیچگونه تغییری در جهت خواسته تحریمکنندگان نداشته است. نقض برجام از سوی ایران پس از ترور محسن فخریزاده، دانشمند ارشد هستهای در نوامبر 2020 شتاب بیشتری نیز گرفت و دو دستاورد مهم توافق برجام از دید غربیها -یعنی، محدودیتهای اساسی بر برنامه هستهای ایران و تسلیم تهران به بازرسیهای نظارتی چندلایه- بهطور فزایندهای در معرض خطر قرار گرفت. مرکز تحقیقات پو در یک نظرسنجی ملی (ژانویه 2020) برای درک چگونگی واکنش افکار عمومی ایالاتمتحده به نحوه برخورد دولت ترامپ با ایران پس از ترور قاسم سلیمانی این پرسش را مطرح کرد که آیا رویکرد دونالد ترامپ در مورد ایران احتمال بروز یک «درگیری بزرگ» را افزایش داده است. نتایج این نظرسنجی نشان میداد که با اختلاف 43 تا 48 درصد، آمریکاییها حمله هوایی آمریکا را که منجر به ترور قاسم سلیمانی شد تصمیم درستی میدانند. با این حال، اکثریت پاسخدهندگان (54 درصد) معتقد بودند که رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران، احتمال یک «درگیری نظامی بزرگ» بین ایالاتمتحده و ایران را افزایش داده است. شکافهای سیاسی جامعه آمریکا در این مورد نیز روشن است: در حالی که 56 درصد از جمهوریخواهان معتقد بودند که رویکرد ترامپ در قبال ایران، ایالاتمتحده را امنتر کرده است، اکثریت بسیار بیشتری از دموکراتها (75 درصد) گفته بودند که این رویکرد آمریکا را ناامنتر کرده است. در این میان نکته قابل توجه آن است که اکثر جمهوریخواهانی که معتقد بودند رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران، احتمال درگیری نظامی را افزایش داده است (65 درصد)، گفته بودند که تصمیم برای انجام این حمله هوایی تصمیم درستی بوده است.
جمعبندی
انتخاب جو بایدن به ریاستجمهوری آمریکا در سال 2020 میتوانست واجد پیامدهای اقتصادی، دیپلماتیک و امنیتی عمیقی برای ایران باشد. این سیاستمدار آمریکایی در طول مبارزات انتخاباتی بارها متعهد شده بود که به توافق هستهای ایران که دونالد ترامپ در سال 2018 از آن خارج شده بود، بازگردد. بهطور خاص، بایدن در مقالهای در سپتامبر 2020 نوشته بود: «چنانچه ایران به پایبندی دقیق خود به توافق هستهای بازگردد، ایالاتمتحده دوباره به توافق [برجام] به عنوان نقطه شروعی برای مذاکرات بعدی ملحق خواهد شد.» به هر حال، گفتوگوهای غیرمستقیم بین واشنگتن و تهران در سپتامبر 2022 پس از آنکه آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، آخرین پاسخ ایران به پیشنویس توافق را رو به عقب توصیف کرد، متوقف شد.
در حالی که هنوز برای گمانهزنی در مورد انتخابات 2024 ریاستجمهوری آمریکا زود است، اما به هر حال این احتمال وجود دارد که این انتخابات، شبیه به انتخابات 2020 بین جو بایدن و دونالد ترامپ برگزار شود. اخیراً مرکز تحقیقات پو (جولای 2023) در یک نظرسنجی از آمریکاییان خواسته بود تا به این پرسش پاسخ گویند که کدام رئیسجمهور ایالاتمتحده طی 40 سال گذشته بهترین عملکرد را داشته است. نتایج این نظرسنجی نشان میدهد که تقریباً چهار نفر از هر 10 جمهوریخواه (41 درصد) رئیسجمهوری که در دهه 1980 خدمت کرده بود -رونالد ریگان- و اندکی کمتر (37 درصد) رئیسجمهوری که در حال حاضر برای بازگشت به قدرت نامزد شده است -دونالد ترامپ- را برگزیدهاند. در نقطه مقابل، نزدیک به شش نفر از هر 10 دموکرات (58 درصد) معتقدند که اوباما بهترین رئیسجمهور ایالاتمتحده در 40 سال گذشته بوده است و تعداد به مراتب کمتری از بیل کلینتون (19 درصد) و جو بایدن (هفت درصد) که برای انتخاب مجدد در سال 2024 نامزد شده است، نام بردهاند. بهطور کلی، 32 درصد بزرگسالان آمریکایی باور دارند که اوباما بهترین عملکرد را در میان روسای جمهوری آمریکا در 40 سال گذشته داشته و پس از آن ریگان (23 درصد)، ترامپ (19 درصد) و کلینتون (12 درصد) قرار دارند. در این میان، سهم جو بایدن، جورج بوش پدر و پسر، چهار درصد یا کمتر برای هر کدام بوده است. این مشاهدات بیانگر آن هستند که نباید احتمال قدرتگیری مجدد دونالد ترامپ را دستکم گرفت.
در نقطه مقابل انتخابات ریاستجمهوری 2024 آمریکا، انتظار میرود ابراهیم رئیسی در سال 2025 مجدداً به مقام ریاستجمهوری برگزیده شود چراکه هر پنج رئیسجمهور گذشته ایران در دو دوره متوالی پیروز شدهاند. نکته حائز اهمیت آن است که حفظ ثبات سیاسی و تثبیت وضعیت وخیم اقتصادی به عنوان چالشهای اصلی دولت(های) ابراهیم رئیسی بهشدت با «مناقشه خارجی» ایران گره خورده است. از این منظر، گرچه تیم مذاکرهکننده ایران در مذاکرات غیرمستقیم با ایالاتمتحده در سالهای 2021 تا 2023 نتوانست به توافق دست یابد، اما به هر حال، دو کشور پس از بیش از یک سال دیپلماسی آرام، در سپتامبر 2023 مبادله زندانیان نادری را انجام دادند که میتواند به عنوان سابقهای حداقلی برای تعامل با واشنگتن در نظر گرفته شود.
اهمیت تعامل تهران-واشنگتن از آنجا ناشی میشود که بر اساس نظرسنجی شورای شیکاگو در امور جهانی، اکثریت آمریکاییها (53 درصد) برنامه هستهای ایران را تهدیدی حیاتی برای ایالاتمتحده میدانند و اکثریت بزرگتری (79 درصد) معتقدند در صورت توسعه برنامه هستهای، دولت آمریکا باید تحریمهای شدیدتری را علیه ایران اعمال کند. در نهایت اقلیتی از آمریکاییها نیز از بهکارگیری زور برای نابودی تاسیسات هستهای ایران حمایت میکنند.