رشد خارقالعاده اقتصاد آمریکا
آیا سیاست اقتصاد را پایین میکشد؟
هیچ چیز نمیتواند نوآوریهای نبوغآمیز آمریکا را بیان کند. در 13 اکتبر یک موشک تقویتکننده غولپیکر ساخت شرکت اسپیس ایکس (SpaceX) تا لبه جو بالا رفت و سپس به سمت زمین بازگشت. سکوی پرتابی که فقط چند دقیقه قبل آن را به فضا فرستاده بود موفق شد موشک را فرود آورد. به لطف این دستاورد بزرگ مهندسی موشکهای بزرگ قابلیت استفاده مجدد پیدا میکنند و کاوش فضا ارزانتر و جسورانهتر خواهد شد. اما درست همانگونه که پرتاب آن موشک گواهی بر پیشرفت شرکتی آمریکا به شمار میرود ایلان ماسک بنیانگذار اسپیس ایکس نمادی از اشتباهات سیاست آن است. او در جریان حمایت از دونالد ترامپ اطلاعاتی جعلی درباره تقلب در آرا انتشار داد و مخالفانش را سفیهانی دارای سوءنیت خواند. آمریکا با وجود سیاست مسموم خود همچنان عملکرد اقتصادی خیرهکنندهای را به نمایش میگذارد. جمهوریخواهان و دموکراتها برای رایگیری روزهای آینده آماده میشوند. اختلاف نظر و بیاعتمادی آنها به یکدیگر هیچگاه تا این اندازه زیاد نبوده است. آیا اقتصاد شگفتانگیز آمریکا میتواند در چنین فضای تاریکی همچنان پیش برود؟ آمریکا در سه دهه گذشته دیگر کشورهای جهان ثروتمند را با فاصله زیادی پشت سر گذاشت. سهم این کشور از تولید ناخالص داخلی کشورهای گروه هفت در سال 1990 حدود دوپنجم بود. امروز این سهم به یکدوم رسیده است. در حال حاضر تولید سرانه آمریکا 30 درصد از اروپای غربی و کانادا و 60 درصد از ژاپن جلوتر است. این فاصلهها از 1990 تاکنون تقریباً دو برابر شدهاند. شاید بتوان میسیسیپی را فقیرترین ایالت آمریکا دانست، اما درآمد شهروندان سختکوش آن بهطور میانگین از درآمد مردم بریتانیا، کانادا و آلمان بیشتر است. چین هم به تازگی روندی روبه عقب را آغاز کرده است. این کشور در سالهای قبل از همهگیری بهسرعت به آمریکا نزدیک میشد اما GDP اسمی آن از حدود سهچهارم GDP آمریکا در سال 2021 به دوسوم آن رسیده است. رکورد خیرهکننده آمریکا اکنون به خطر افتاده است. آمریکا روزبهروز دوقطبیتر میشود. هر دو نامزد ریاستجمهوری، کاملا هریس و آقای ترامپ بر سیاستهایی تمرکز دارند که به جای گسترش اقتصاد آمریکا به حمایت از طرفدارانشان توجه دارند. قرار نیست آمریکا سلطه اقتصادیاش را از دست بدهد، اما دیر یا زود سیاستهای مسمومش به بهای سنگینی تمام خواهد شد و در مسیری خواهد افتاد که معکوسسازی آن بسیار دشوار است. برای درک چرایی موضوع در ابتدا عواملی را در نظر بگیرید که موفقیت آمریکا را رقم زدند. مزیتهای داخلی نقش مهمی در این امر دارند. آمریکا کشوری وسیع با منابع انرژی فراوان است. از اوایل دهه 2000 نفت شیل عامل یکدهم از رشد اقتصادی آن بود، اندازه بزرگ بازارهای مصرفکننده و سرمایه آن باعث میشود که نظریه جدیدی که در میشیگان آغاز میشود بهسرعت در 49 ایالت دیگر نفوذ کند. سیاست خوب نیز اهمیت دارد. آمریکا از گذشته در دورههای بحران، تسهیل مقررات را با هزینهکردهای سریع و سخاوتمندانه ترکیب میکند. بستههای بسیار بزرگ محرک اقتصادی که در دوران همهگیری معرفی شدند از عوامل تشدید تورم هستند، اما همان بستهها باعث شدند آمریکا از سال 2020 به بعد 10 درصد معادل سه برابر دیگر کشورهای گروه هفت رشد کند. در مقابل، دولت خسیس آلمان در دو سال متوالی گرفتار رکود شده است. این ترکیب عوامل به بروز یک چرخه فضیلت انجامید. بخش خصوصی پویای آمریکا مهاجران، اندیشهها و سرمایهگذاریها را جذب میکند و پویایی را افزایش میدهد. آمریکا نهتنها بزرگترین صنعت پرتاب موشک، بلکه غولهای اینترنتی و بهترین بنگاههای نوپای هوش مصنوعی را میزبانی میکند. ارزش هفت بنگاه بزرگ فناوری آن از مجموع ارزش بازارهای سهام بریتانیا، کانادا، آلمان و ژاپن بیشتر است. هزینهکرد تحقیق و توسعه شرکت آمازون به تنهایی از هزینهکرد تحقیقاتی کل کسبوکارهای بریتانیا فراتر میرود. از آنجا که دلار ارز ذخیره جهان است سرمایهگذاران اشتهای زیادی برای خرید بدهیهای آمریکا دارند. آنها در دورههای بحران به سمت اوراق خزانه آمریکا هجوم میآورند و به دولت آن امکان میدهند تا بستههای محرک اقتصادی را توزیع کند. شرایط سیاسی نامناسب آمریکا تاکنون تاثیر زیادی بر اقتصاد نداشته است. آقای ترامپ و جو بایدن در هشت سال گذشته به دنبال حمایتگرایی و مداخلهگری بودند. این سیاست به نام کمک به کارگران کارخانهها اما به بهای آسیب به کل اقتصاد اجرا میشد. اقتصاد آمریکا به خاطر بزرگی زیادش هنوز وارونه نشده و چندین سال است که بستههای محرک فعال هستند. اما اقتصاد از آسیب سیاست مصون نیست. علاوه بر این کشور دچار تفرقه بیشتری میشود. خانم هریس و آقای ترامپ هر دو وعدههای مخرب بیشتری میدهند. هر دو نامزد سد راه آن دسته از نیروهای بازار شدهاند که تاکنون به آمریکا خدمات زیادی کردهاند. آنها از شرکتهای خاص به بهای آسیب به دیگر شرکتها حمایت میکنند. آنها همچنین توان دولت برای ورود به عملیات نجات در صورت بروز بحران بعدی را کاهش میدهند. هر دو وعده کاهش مالیات و افزایش هزینهکردها را سر میدهند. خانم هریس میخواهد پول بیشتری برای خانوادهها خرج کند و آقای ترامپ برای همه چیز از وام خودرو تا اضافهکاری کارکنان معافیت مالیاتی خواهد گذاشت. اما هیچکدام از آنها برنامهای برای مهار کسری بودجه که هماکنون به شش درصد GDP رسیده است ندارند. این سطح از کسری بودجه فقط در دوران جنگ یا رکود دیده میشد. هزینهکرد افسارگسیخته مبتنی بر کسری بودجه سرمایهگذاری بخش خصوصی را دلسرد و اعتبار بدهیهای آمریکا به عنوان داراییهای بدون ریسک را خدشهدار میکند. آقای ترامپ بزرگترین تهدید برای اقتصاد شگفتانگیز آمریکاست. او از اعمال تعرفههای مخرب بر واردات صحبت میکند و قصد دارد میلیونها غیرشهروندی را اخراج کند که بسیاری از آنها سالهاست بهطور کامل به بازار کار جذب شدهاند. او به نهادهایی مانند فدرالرزرو و حاکمیت قانون توجهی ندارد و اهمیتی نمیدهد که استقلال آنها آسیب ببیند. آمریکا دیگر همانند گذشته استعدادها و سرمایه لازم برای رشد بیوقفه را جذب نمیکند. معلوم نیست که آیا آقای ترامپ به وعدههایش عمل خواهد کرد یا خیر، اما تهدید آن همچنان پابرجاست.
ماموریت حساس
رشد یک حق مسلم نیست، بلکه موهبتی است که باید قدردانش بود و آن را پاس داشت. اگر چرخه فضیلتی که اقتصاد آمریکا را پیش میبرد معکوس شوند سیاستهای مسموم ریشهدار خواهند شد. کسی نمیداند که سیاستهای یک رئیسجمهور تا چه اندازه باید بد باشند تا فروپاشی آغاز شود. شاید نقطه عطف فردا یا حتی چهار سال آینده آشکار نشود. اما هر اشتباهی که سیاستمداران مرتکب میشوند بروز آن را جلوتر میکشاند.
* این مقاله قبل از برگزاری انتخابات آمریکا نوشته شده است.