روزنامهنگاری از دل فقر
باربارا ارنرایک چگونه صدای فراموششدگان جامعه شد؟
باربارا ارنرایک، متفکر اجتماعی و یکی از بزرگترین نمایندگان ادبی طبقه کارگر است. باربارا دارای سبک ادبی منحصر به فرد و زبانی طنزآمیز بود که میتوانست ناراحتکنندهترین موضوعات را به شیوهای مجذوبکننده بیان کند و گواه این بود که کنشگری و روزنامهنگاری نهتنها میتوانند در هم بیامیزند، بلکه حتی ترکیب این دو الزامی است.
سیر زندگی باربارا ارنرایک
باربارا در سال 1941 در بوت، مونتانا قدم به کره خاکی نهاد. در آن زمان بوت یک شهر معدنی شلوغ، پرجنبوجوش و مملو از شهروندان یقهآبی بود. پدر باربارا معدنچی بود. به گفته باربارا، پدرش با سختکوشی و جسارت، موفق شد مدرکی از مدرسه معدن بوت دریافت کند و بهاینترتیب در زمانی که باربارا کودکی خردسال بود شغلی راهاندازی کرد که ناچار بود همراه با خانواده از بوت به شهرهایی مثل پیتسبورگ، نیویورک، و سپس مکانهای مختلف ماساچوست و در نهایت لسآنجلس نقلمکان کند. باربارا درباره این جابهجاییها میگوید: بهسختی میتوانم بگویم ریشهام در کدامیک از این مناطق شکل گرفته است؛ البته به جز بوت، که امروز متاسفانه به لطف شرکتهای معدنی، مکانی بسیار کمجمعیت و بهشدت آلوده است. زمانی که باربارا دوران نوجوانی را سپری میکرد اوضاع خانواده بهبود پیدا کرده بود، به همین دلیل او تحصیلات دوران دبیرستانش را در کالج رید در پورتلند، اورگان گذراند. او از رشته شیمی شروع کرد، اما بعد از چند سال تحصیلاتش را با فیزیک به پایان رساند. با توجه به استعداد چشمگیرش در رشته فیزیک، مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه راکفلر در این رشته با کسب نمره ممتاز به پایان رساند و با همسر اولش نیز در همین دانشگاه آشنا شد. اما در عرض یک سال متوجه شد آمادگی کافی برای ورود به بازار کار را در رشتهاش ندارد، بنابراین به زیستشناسی مولکولی و از آن به زیستشناسی سلولی روی آورد و مدرک دکترای خود را در این رشته گرفت. پس از تحصیل، در سال 1969 بهعنوان تحلیلگر بودجه در نیویورک مشغول به کار شد و سپس در سال 1969 در سمت کارمند در مرکز مشاوره سیاست سلامت غیرانتفاعی مستقر در نیویورک (که اکنون منحل شده) استخدام شد. اولین فرزند باربارا در سال 1970 به دنیا آمد. با تولد فرزندش بینش جدیدی درباره زنان و سلامت آنها در باربارا شکل گرفت و کمکم با «جنبش سلامت زنان» آشنا شد و از مراقبتهای بهداشتی دقیقتر برای زنان و دسترسی بیشتر به اطلاعات بهداشتی که در این جنبش به آن توجه میشد، حمایت کرد. این نگرش جدید به نوشتن «پرفروشترین کتاب زیرزمینی» منجر شد؛ جزوهای کوچک به نام «جادوگران، ماماها و پرستاران: تاریخچه زنان شفادهنده». یکی از دوستان نزدیک باربارا این جزوه را به صورت کتاب درآورد. در سال 1971 او بهعنوان استادیار در علوم بهداشت شروع به کار کرد. اما تحولات اجتماعی و سیاسی دهه 1960 خشم او را برانگیخت و به میل او به نوشتن دامن زد. چند سال بعد باربارا با یک تصمیمگیری شتابزده تدریس در دانشگاه ایالتی نیویورک، اولد وستبری (Old Westbury) را ترک کرد و به یک نویسنده تماموقت تبدیل شد. او سخت مشغول نوشتن بود و کمتر در جامعه حضورپیدا میکرد. همزمان روزهای سخت بیپولی به سراغش آمده بود. وقفه بزرگ او بهعنوان فعال زنان در جامعه موجب شد مجله «بانو» در مقالهای تیتری جنجالی را متوجه او کند: «فمینیسم باعث بیماری قلبی میشود». این تیتر مسئولیت بیشتری را بر دوش باربارا گذاشت و موجب شد به نشریات راه یابد. در دهه 1980، ستونهایی در مجلات «بانو» و «مادر جونز» نوشت و به برخی از نشریات «جریان اصلی» نفوذ کرد.
زندگی کاری باربارا به سه بخش تقسیم شد؛ یک: روزنامهنگاری، عموماً مقالهها و نظرات، عمدتاً با موضوعات مرتبط با بیعدالتی و نابرابری اجتماعی. دو: پروژههای طولانی در زمینه موضوعات تاریخی، که هیچ درآمدی نداشتند، اما او را مجذوب خود کردند و به زندگیاش تداوم فکری دادند. سه: فعالیت در مورد موضوعاتی مانند مراقبتهای بهداشتی، صلح، حقوق زنان و عدالت اقتصادی. باربارا میگوید: من هرگز تعارضی بین روزنامهنگاری و فعالیتهای داوطلبانه ندیدهام. بهعنوان یک روزنامهنگار، به دنبال حقیقت هستم. اما بهعنوان یک انسان از نظر اخلاقی موظفم در این زمینه کاری انجام دهم.
دیدگاه باربارا درباره روزنامهنگاری
باربارا میدانست خط روشنی در رسانهها روزنامهنگاری و دفاع از حقوق اقشار مختلف جامعه را به هم پیوند میدهد. او میدانست آنچه گزارشگری بیطرفانه به حساب میآید، میتواند وضعیت موجود در جامعه را تقویت کند، و فقط آنچه از قبل وجود دارد را، به زبان رسمی که قبلاً پذیرفته و عادیسازی شده است، یا بهصورت ضربالمثلها ثبت کند. این مشارکت سیاسی باربارا ارنرایک بود که کیفیت کار او را مشخص کرد. او به جای مکانهای فوقحرفهای چون اتاق خبر یا مدرسه روزنامهنگاری، از فرهنگ مردم کوچه و بازار آمد. کتاب «نیکل و دیمد» او در سال 2001، که موضوع آن درباره زنی است که در کلوپهای خلوت و کممشتری کار میکند یا به عنوان پیشخدمت یا نظافتچی در خانهها فعالیت دارد، به پرفروشترین کتاب او تبدیل شد. نکتهها و شکل بیان فقر در این کتاب کاملاً تازه بود، همانطور که کتاب داستانی جادوگران و ماماها از این نگاه برخوردار بود. او میتوانست روندها را تا حدی پیشبینی کند، زیرا یک گزارشگر مخفی و زیرزمینی نبود، بلکه تکنوکراتی با اطلاعات و دادههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود. او یک روش علمی (دکترای زیستشناسی داشت) را با تفکر چپگرایی ترکیب کرد، سبکی که در دهه 1970 برانگیخته شد. طرز فکر بسیار خاص او ناشی از بزرگ شدن میان یقهآبیها بود. بیطرفی سیاستمداران، او را آزار میداد و میتوانید این بیزاری را در کتاب «نیکل و دایمد» ببینید. این یکی از پیشروترین کتابهایی بود که کارگران فقیر آمریکا را در شرایط بد و ناخوشایند نشان میداد. همانطور که باربارا نوشت، این کارگران در حقیقت «عناصر اصلی جامعه ما» بودند. چگونه؟ «آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند.» باربارا معتقد بود، خوانندگان طبقه کارگر کشور ما را فراموش کرده بودند، زیرا طبقه اشراف با آنها تعامل نداشتند، مگر زمانی که از آنها خدمات دریافت میکردند. کتاب او در زمانی که روایتها پوچ بودند علاقه مردم را برانگیخت. این کتاب موجب شد وحشتهای روزمره که طبیعی شده بودند برای خوانندگان تکاندهنده و جذاب باشند. 21 کتاب و مقالههای متعدد او در قفسهای در کنار جاودانهترین آثار ادبی قرار دارند. به همین دلیل مرگ او موجی از اندوه در رسانههای اجتماعی برانگیخت.
کتابهای خواندنی باربارا
نیکل و دایمد: میلیونها آمریکایی با دستمزدهای سطح فقر کار میکنند، ازاینرو باربارا تصمیم گرفت به آنها بپیوندد. او تا حدی از اصلاحات رفاهی الهام گرفت، که وعده میداد هر شغلی معادل زندگی بهتر است. اما چگونه کسی میتواند با شش تا هفت دلار در ساعت زنده بماند، چه برسد به اینکه پیشرفت کند؟ برای پی بردن به این موضوع، ارنرایک از فلوریدا به مینهسوتا نقل مکان کرد و در ارزانترین اقامتگاهها سکنی گزید و بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند درحالیکه یک شغل کافی نیست. اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید. نیکل و دایمد آمریکای کمدستمزد را با تمام سرسختی، اضطراب و سخاوت غافلگیرکنندهاش به تصویر میکشد- سرزمین جعبههای بزرگ، فستفود و هزاران استراتژی ناامیدکننده برای بقا. این کتاب که فوراً به دلیل بینش، لحن شوخطبعانه و برانگیزاننده خود مورد توجه منتقدان قرار گرفت، نحوه درک آمریکا از کارگران فقیر را به چالش میکشد. نیکل و دایمد به دور از اینکه کتابی افسردهکننده باشد، به دلیل مطالعات موردی که باربارا انتخاب کرده، و به دلیل استفاده از طنز و کنایه برای قابل تحمل کردن موضوع، هیجانانگیز است. اینها آمارهای خشک و خستهکننده نیستند، بلکه روایتهایی از افراد واقعی هستند. ممکن است برخی انتقاد کنند که برخلاف مطالعات موردی، اقامت کوتاه ارنرایک در موقعیتی زیر خط فقر نمیتواند بهدرستی منعکسکننده آنچه این افراد از سر میگذرانند، باشد، اما آنچه مهم است این است که نویسنده استادانه این موارد را به منصه ظهور رسانده است. لازم است که متخصصان طبقه متوسط سخنگوی کسانی باشند که ناشناخته هستند و نمیتوانند بهطور موثر برای حقوق خود مبارزه کنند. این موضوعی است که کن لوچ، کارگردان سوسیالیست بریتانیایی به خوبی آن را در فیلم«نان و گلهای سرخ» (2000) نشان داده است. لوچ حتی با فیلم مستند تلویزیونیاش «کتی به خانه بیا» (1966) ، که در آن یک زوج جوان شاد به دلیل یک حادثه کاری در فقر فرو میروند و خانواده از هم میپاشد، اثری نفسگیر ساخت و توانست قانون را تغییر دهد. روش ارنرایک نیز به این ترتیب است که چند روز از زندگی مطالعات موردی خود ازجمله زنانلاتینتبار یا سیاهپوست رهاشده یا بدرفتاری با کودکان را توصیف میکند و سپس یافتههای خود را برای خوانندگان طبقه متوسط منتشر میکند؛ به این امید که آنها برای کمک به این هموطنان آمریکایی خود جنبشهایی را سازماندهی کرده و به مبارزه برخیزند. بهعنوان یک فمینیست، او نگران زنان است، اما نه بدان معنا که مردان برایش بی اهمیت باشند.
میدانستم: برنده جایزه PEN /Diamonstein-Spielvogel 2021 (جایزهای که از سوی موسسه پن برای هنر مقالهنویسی اهدا میشود) شد. براساس گزارش نیویورکر «میدانستم» حاوی برانگیزانندهترین و حرفهایترین نوع نویسندگی با توجه به محتوای این کتاب است. باربارا ارنرایک که خود را «اسطورهساز» معرفی میکند، بهعنوان یک روزنامهنگار و فعال سیاسی، طیف گستردهای از موضوعات را پوشش داده است و از فرورفتن در آبهای روشنفکری که دیگران تمایلی به نزدیک شدن به آن هم ندارند، هراسی ندارد. «میدانستم» مقالات و گزیدههایی از زندگی حرفهای باربارا است که بیشتر بر درخشش، آگاهی اجتماعی و شوخطبعی او تاکید میکند. از مقاله «به سرزمین سرطان خوش آمدید» که برنده جایزه شد و مدتی پس از تشخیص سرطان سینه او منتشر شد، تا روزنامهنگاری تحقیقاتی مخفی پیشگامانه او که حاصلش کتاب نیکل و دایمد بود، تا کاوش او در مورد مرگومیر در فهرست پرفروشترین کتابها براساس گزارش مجله نیویورکتایمز قرار گرفت. باربارا ارنرایک بیش از چهار دهه آثاری رادیکال و تفکربرانگیز خلق کرد. نقدهای او در نیویورکتایمز بوک ریویو، واشنگتنپست، آتلانتیک مانتلی و لسآنجلس تایمز بوک ریویو، بهشدت با اقبال مخاطبان روبهرو میشد. همه این مقالات، نقدها، کتابها بهطور خلاصه جمعآوری شده و محتوای کتاب «میدانستم» را تشکیل دادند.
علل طبیعی: این کتاب که درکی کاملاً جدید از بدن و جایگاه ما در جهان ارائه میکند، توضیح میدهد که چگونه ما بیشازحد نگران چیزهایی هستیم که اجتنابناپذیر است. نویسنده یکی پس از دیگری، سبکهایی از زندگی را که هدایتکننده تلاشهای ما برای داشتن یک زندگی طولانی و سالم هستند -از اهمیت غربالگریهای پزشکی پیشگیرانه گرفته تا مفاهیم سلامتی و ذهنآگاهی، از مدهای غذایی گرفته تا فرهنگ تناسب اندام- روایت میکند. در لابهلای پژوهش درباره سلولهای سرطانی، باربارا به اساس سلولی پیری نگاه میکند و نشان میدهد چقدر کنترل کمی روی آن داریم. ما تمایل داریم باور کنیم که در مورد بدن، ذهن و حتی نحوه مرگمان اختیار داریم. اما جدیدترین یافتههای علمی نشان میدهد که زیر واحدهای میکروسکوپی بدن ما «تصمیمات» خود را میگیرد بدون آنکه ما در این تصمیمگیری ها نقشی داشته باشیم و همیشه این تصمیمات به نفع ما نیستند. ممکن است محصولات گرانقیمت ضدپیری یا جراحی زیبایی بخریم، غربالگریهای پیشگیرانه انجام دهیم و کلم پیچ بیشتری بخوریم، یا خود را به مدیتیشن بسپاریم. اما همه این چیزها فقط توهم کنترل را ارائه میدهند. چگونه خوب زندگی کنیم، حتی با شادی، درحالیکه با مشکلات دستوپنجه نرم میکنیم.
جوایز
در سال 1980، باربارا ارنرایک جایزه مجله ملی ایالات متحده را برای برتری در گزارش با همکارانش در مجله مادر جونز برای داستان «جرم شرکتی قرن» را از آن خود کرد. در سال 1998 انجمن انسانگرای آمریکا او را «انسانگرای سال» نامید. در سال 2000، او جایزه روزنامهنگاری سیدنی هیلمن را برای مقاله هارپر دریافت کرد، که بعداً بهعنوان فصلی در کتاب او با همین عنوان منتشر شد. در سال 2002، او برنده جایزه مجله ملی برای مقالهاش «به سرزمین سرطان خوش آمدید»، شد که تجربه خود ارنرایک را از تشخیص سرطان سینه توصیف میکند، سرطان را عادی میکند، آن را زیبا میکند، حتی آن را به شکل انحرافی، بهعنوان یک تجربه مثبت و رشکبرانگیز نشان میدهد. در سال 2007، مدال «آزادی» از سوی موسسه روزولت به او اهدا شد. در نوامبر 2018، ارنرایک جایزه اراسموس را از پادشاه ویلم-الکساندر هلند به خاطر کارش در روزنامهنگاری تحقیقی دریافت کرد و سرانجام در سال 2022 در 81 سالگی وفات یافت و نامی جاودان ازخود در سراسر جهان به جا گذاشت. او بیشتر سالهای زندگیاش را صرف تلاش برای تغییر قوانین علیه زنان کرد، کارگران را بهعنوان یک قشر بیگانه به جامعه معرفی کرد و از جامعه خواست به صدای آنها گوش فرا دهد. قطعاً او یکی از تاثیرگذارترین زنان تاریخ است.