پدر اقتصاد سیاسی
چرا جیمز استوارت در تاریخ علم اقتصاد ماندگار شد؟
نجیبزاده، وکیل و اقتصاددان مرکانتیلیست اسکاتلندی، سر جیمز دنهام استوارت یکی از برجستهترین یعقوبیگرایان اسکاتلندی بود. اثر او با عنوان «تحقیق در اصول اقتصاد سیاسی» نخستین رساله نظاممند نوشتهشده در حوزه اقتصاد به زبان انگلیسی محسوب میشود که اصطلاح «اقتصاد سیاسی» را وارد زبان انگلیسی کرد، اما هموطن او آدام اسمیت چند سال بعد او را تحت تاثیر قرار داد. در دهههای اخیر چیزی شبیه به احیای استوارت وجود داشته است، اما با تفاوتهای اساسی در تفسیر ایدههای او همراه بوده است.
محل تولد و کودکی
سر جیمز دنهام استوارت در اکتبر 1712 در خانوادهای از بانکداران و وکلای ثروتمند ادینبورگ به دنیا آمد. خانواده او از خانوادههای محترم اشراف اسکاتلند بودند و خانه اربابی بزرگی در خارج از ادینبورگ داشتند. پدر او نیز معاون دادستان کل و یکی از اعضای پارلمان بود. زندگی استوارت تقریباً دوسوم از قرنی را دربر میگرفت که به خاطر قدرت و غنای فکری در زادگاهش اسکاتلند قابل توجه بود. «دوران روشنگری اسکاتلند» ریشههای عمیقی در فرهنگ کشوری دارد که با وجود اتحاد با انگلستان، سیستم حقوقی، موسسههای آموزشی و نهادهای مذهبی خود را نگه داشت و حسی قوی از هویت ملی خود را حفظ کرد. در قرن هجدهم، اسکاتلند دارای شبکهای از مدارس محلی در سرزمینهای غیرکوهستانی و پنج دانشگاه بود. فرهنگ روشنگری براساس نوشتههای جدید پیش میرفت و بحثهای روزانه در گردهماییهای روشنفکری و دانشگاههای پرسابقهای مانند سنت اندروز، گلاسکو، ادینبورگ و آبردین رو به رشد نهاده بود. قرنها اتحاد سیاسی و نظامی با فرانسه و کشورهای سفلی (لوکزامبورگ، هلند و بلژیک) و ماهیت کاملاً متفاوت قوانین انگلیسی به سنت دیرینه سفر دانشجویان اسکاتلندی برای ادامه تحصیل به کشورهای اروپایی منجر شده بود. نجیبزادگان اسکاتلندی نسبت به همعصران انگلیسی خود بسیار به جریان اصلی فلسفه و اندیشه اجتماعی نزدیکتر بودند. مکتب جامعهشناسی اسکاتلند در این خاک حاصلخیز شکوفا شد، همینطور تفکر اقتصادی منحصربهفرد اسکاتلندی که آدام اسمیت و جیمز استوارت از برجستهترین نمایندگان آن هستند.
استوارت در مدرسه ادینبورگ و سپس دانشگاه تحصیل کرد، که احتمالاً برنامه درسی استاندارد در آموزش عالی اسکاتلند را دنبال میکرد و شامل الهیات طبیعی، عدالت و قانون بود. استوارت تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد، اما برخلاف پدر و پدربزرگش این مرد جوان علاقه کمی به حرفه حقوقی داشت؛ البته فرصت زیادی هم برای ساخت آن نداشت چراکه در نهایت نیمی از زندگی خود را در خارج از کشور سپری کرد.
یک یعقوبی وفادار
استوارت نیز مانند بسیاری از مردان جوان ثروتمند رهسپار سفری به اروپا شد که سالها ادامه پیدا کرد و از هلند، فرانسه، اسپانیا و ایتالیا میگذشت. زمانی که استوارت در رم بود، با چارلز ادوارد استوارت، مدعی جوان تاج و تخت بریتانیا ملاقات کرد و به سرعت به آرمان «یعقوبیگرایی» گروید، که یک جنبش سیاسی در بریتانیا و ایرلند بود و با هدف بازگرداندن کاتولیک رومی و دودمان جیمز دوم پادشاه انگلستان به سلطنت فعالیت میکرد. جیمز دوم پادشاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند بود که در پی انقلاب 1688 از سلطنت خلع شد. او به ایرلند فرار کرد و تلاش کرد تا قدرتش را پس بگیرد. زمانی که استوارت در 1740 به اسکاتلند بازگشت یک یعقوبی وفادار بود، اما دلایل او بیشتر شخصی بودند تا سیاسی یا مذهبی.
با نزدیک شدن به دومین قیام یعقوبی، مشارکت استوارت افزایش یافت. او با یعقوبیهای برجسته ادینبورگ تماس برقرار کرد و در سال 1745 هنگامی که چارلز با نیروی نظامی خود به اسکاتلند وارد شد او در میان اولین کسانی بود که اعلام آمادگی کرد. او فوراً به عنوان فرستاده از طرف شاهزاده به فرانسه اعزام شد. اما زمانی که در فرانسه بود خبر رسید که ارتش یعقوبی در نبرد کالودن شکست سختی متحمل شده است. در نتیجه، استوارت نتوانست به بریتانیا بازگردد و مجبور شد چند دهه آینده را در اروپا بماند. هم امیدهای بازسازی و هم چشمانداز خود استوارت برای داشتن یک مقام عالی دولتی تحت رژیم جدید پایان یافته بود.
او اقامتگاه اصلی خود را در شهر آنگلوم در فرانسه قرار داد اما اغلب برای اقامت طولانی به جاهای دیگر میرفت. هنگامی که جنگ هفتساله میان قدرتهای بزرگ آن زمان اتفاق افتاد او به بروکسل نقلمکان کرد که یک قلمرو بیطرف بود. روشنگری آن زمان در فرانسه در حال رشد بود و استوارت خیلی زود به «جمهورینامه» پیوست که یک جامعه فکری در اروپا و قاره آمریکا بود و ارتباط میان روشنفکران عصر روشنگری را تقویت میکرد. اولین اثر استوارت که در سال 1757 منتشر شد دفاع از گاهشماری 1728 نیوتن در برابر حملات منتقدان روحانی فرانسوی بود. استوارت در این زمان شروع به تحقیق در زمینه اقتصاد کرد و رساله کوچکی هم درباره ضرب سکه در آلمان منتشر کرد.
نخستین رساله اقتصادی
تغییر رژیمی که به دنبال مرگ جرج دوم و به سلطنت رسیدن جرج سوم در سال 1760 اتفاق افتاد به استوارت فرصت داد تا راهی برای بازگشت به خانه بیابد. پس از برقراری صلح در سال 1763 استوارت بالاخره اجازه یافت به اسکاتلند بازگردد. پس از بازگشت بود که او رساله بزرگ اقتصادی خود را به نام «تحقیق در اصول اقتصاد سیاسی» به پایان رساند. او در واقع این اثر را زمانی که در آنگولم بود برنامهریزی کرد و بخش عمدهای از آن در سالهای 1758-1759 نوشته شد. نسخه خطی این اثر در سال 1766 تکمیل و سال بعد منتشر شد.
این اثر شاید اولین رساله حرفهای اقتصادی باشد. اگرچه اغلب به عنوان بخشی از «روشنگری اسکاتلند» در نظر گرفته میشود که دیوید هیوم و آدام اسمیت را به وجود آورد، اما اقتصاد استوارت به اوایل دوران مرکانتیلیستی باز میگردد. در واقع، زمانی که او هنوز در اروپا بود، مرکانتیلیسم روشنگری متداول را جذب کرد؛ یک سیاست اقتصادی ملیگرایانه که برای به حداکثر رساندن صادرات و به حداقل رساندن واردات برای یک اقتصاد طراحی شده بود. به عبارت دیگر مرکانتیلیسم به دنبال آن بود که انباشت منابع را در داخل کشور به حداکثر برساند و از آن منابع برای تجارت یکطرفه استفاده کند. این نظریه به تعرفههای حفاظتی بالا برای استفاده حداکثری از منابع داخلی، گسترش استعمار و انحصار تجارت با آن مستعمرهها منجر شد. تلاشهای بریتانیا برای پیروی از ایدههای مرکانتیلیستی موجب چهار جنگ ناوبری میان انگلیس و هلند و جنگهای استعماری آمریکا در سالهای 1781-1776 و 1846 شد. علاوه بر این در سال 1815 بریتانیا تعرفههای بالایی را به نام قوانین غلات بر همه گندمهای وارداتی تصویب کرد.
استوارت به عنوان یکی از نمایندگان اقتصاد مرکانتیلیستی نقشی کلیدی برای دولت در توسعه اقتصادی جامعه به ویژه در مدیریت جمعیت و اشتغال قائل شد. مداخله دولت در بازار از نظر او برای ایجاد تعادل در بازار مطلوب بود. استوارت بر این باور بود که یک کشور در حال صنعتی شدن، تقاضای بازارهای بینالمللی را از دست خواهد داد، زیرا افزایش دستمزدها باعث میشود محصولات کشور رقابت کمتری داشته باشند. وی بر اهمیت بازارهای داخلی تاکید داشت و خواستار حمایت از صنایع داخلی در برابر رقابت خارجی شد. او همچنین از انتشار پول کاغذی از طریق بانکهای دولتی حمایت کرد و طیف گستردهای از سیاستهای دولتی از جمله یارانههای صادراتی، حمایتهای قیمتی در کشاورزی و برنامههای اشتغالزایی دولتی حمایت میکرد. او میدانست که همه این برنامهها به مالیاتهای بالاتر نیاز دارند، اما با توجه به این فرض که درآمدهای مالیاتی عمدتاً از ثروتمندان به دست میآید از نظر او این مبادلهای عادلانه بود.
دستهای آزاد
استوارت که از طرفداران مونتسکیو و هیوم بود اقتصاد خود را در یک ماتریس جامعهشناختی گستردهتر گنجاند. استوارت حیات اقتصادی را در شرایطی پویا میدید. از نظر او، دو نوع جامعه جانشین یکدیگر میشوند: جوامع بردهای و ملتهای آزاد. در اولی، مردم کار میکنند چراکه تابع دیگران هستند و در دومی مردم کار میکنند چراکه تابع خواستههای خود هستند. هنگامی که مازاد کشاورزی حاصل میشود، جوامع آزاد به بخشهای روستایی و شهری تقسیم میشوند. سپس اقتصاد مبادلهای توسعه مییابد، امیال رها میشوند، تولید تحریک میشود، رفاه القا میشود، تنها به این شرط که «کارآمدی متقابل» وجود داشته باشد؛ به این معنی که شاخههای مختلف اقتصاد با یکدیگر تطابق پیدا کنند. اما به عنوان یک مرکانتیلیست، استوارت بر این باور بود که این تطبیق خود به خود اتفاق نمیافتد. تاجر رقابتی، میانجی میان کشاورزان و «دستهای آزاد» شهری است؛ اما باید در نهایت تضمین و در صورت لزوم از سوی دولت مهندسی شود. به عنوان مثال، رشد جمعیت میتواند صرفاً افزایش تعداد جمعیت را به دنبال داشته باشد، یا افزایش تعداد کارآمدی مستمر را تضمین کند. دولت باید مراقب باشد که مورد دوم برقرار باشد، برخی کسبوکارها تشویق شوند و شغل جدیدی برای کارگران که به وسیله ماشینها آواره شدهاند ایجاد شود.
به گفته او، دولت باید بازار را نیز مدیریت کند؛ یک دولتمرد باید دائماً حواسش باشد و بهمحض اینکه در هر یک از ترازوها تمایل زیادی به برتری پیدا کرد باید به آرامی مقیاس مقابل را اضافه کند؛ بنابراین زمانی که مقیاس تقاضا برتری یافت، باید به ایجاد بنگاههای جدید برای افزایش عرضه تشویق کند تا قیمتها در استانداردهای قبلی باقی بماند؛ زمانی که مقیاس کار در دست برتر (دولت) است، پس هر مصلحتی برای افزایش صادرات باید به کار گرفته شود تا از پایین آمدن سود به زیر قیمت امرارمعاش جلوگیری شود.
استوارت کاربرد «اقتصاد سیاسی» را به این صورت توضیح داد: همانطور که اقتصاد بهطور کلی هنر تامین نیازهای یک خانواده است، اقتصاد سیاسی نیز به دنبال تامین بودجه معینی از معیشت برای همه ساکنان است؛ در پی رفع هر شرایطی است که ممکن است آن را به مخاطره بیندازد؛ به دنبال آن است که هر چیزی که برای تامین مایحتاج جامعه لازم است تامین کند و ساکنان را به کار گیرد، به گونهای که روابط و وابستگی متقابلی میان آنها ایجاد شود تا خواستههای متقابل یکدیگر را تامین کنند.
پیشگام مکتب کلاسیک
استوارت دو تئوری قیمت را مطرح کرد؛ یک نظریه کار بلندمدت و شبهمارکسی ارزش و یک نظریه کوتاهمدت عرضه و تقاضا. در واقع وی جزو اولین کسانی بود که اصطلاح «تعادل» را به کار برد. بنابراین او از بسیاری جهات از پیشگامان مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک محسوب میشود.
اگرچه بهنظر میرسد این اثر به خوبی مورد استقبال قرار گرفته است، تاثیر آن تحتالشعاع ثروت ملل آدام اسمیت قرار گرفت که 9 سال پس از آن منتشر شد. آدام اسمیت هرگز از کتاب استوارت نقل قول نکرد، هرچند با آن آشنا بود. برخی معتقدند که یکی از اهداف اسمیت از نوشتن ثروت ملل رد استوارت بوده است. با این حال این کتاب در سال 1790 به فرانسوی ترجمه شد و از سوی انقلابیون برای اصلاحات خاص به کار برده شد. اقتصاد استوارت همچنین مورد ستایس کارل مارکس قرار گرفت و او به شخصیتی محبوب در مکتب تاریخی آلمان تبدیل شد.
در دهههای اخیر چیزی شبیه به احیای استوارت وجود داشته است، اما با تفاوتهای اساسی در تفسیر ایدههای او همراه شده است. از نظر برخی از مفسران، استوارت یک لیبرال میانهرو، از طرفداران پیشگام اقتصاد مختلط، و یک سلف مهم کینز هم در موضوعات نظری و هم در مسائل سیاست اقتصادی بود. اما دیدگاه برخی دیگر تحت تاثیر پیشینه ایدئولوژیک خود استوارت و همچنین ارزیابی کارل مارکس، این است که او اساساً یک ماتریالیست بود که دغدغه اصلی او رابطه متقابل میان توسعه اقتصادی و تغییرات اجتماعی بوده است.
اثر او پرفروش نبود، اما مورد استقبال منتقدان قرار گرفت و بخشی از علت عفو کامل او در سال 1771 نیز همین کتاب بود. بهطور عجیبی، 60 سال قبل نیز جان لا، یکی دیگر از قانونشکنان ایرلندی تلاش کرده بود با یک رساله اقتصادی عفو بگیرد. استوارت اما چند سال بعد از عفو کامل خود در سال 1780 بر اثر عفونت پا درگذشت و در قبرستان خانوادگی به خاک سپرده شد. لوح یادبودی از او در کلیسای وست مینستر وجود دارد و آثار منتشرشده او به وسیله پسرش جمعآوری شد.