زن مارشال
مری پیلی چگونه نام خود را در آکادمی اقتصاد زنده نگه داشت؟
در یک خانه روستایی، پوشیده از گلهای رز در لینکنشایر انگلستان به دنیا آمد. پدربزرگش، فیلسوفی مسیحی، مخالف سرسخت بردهداری و نویسنده کتاب «الهیات طبیعی» بود و پدرش، پسرِ ویلیام پیلی، رئیس دهکده آفورد و عضو سابق کالج سنت جانِ کمبریج. کشیشی که به «مدافع تمامعیار حقوق زنان» معروف بود و همیشه در کلیسا، از مردم میخواست «اگر قصد دارند، عذرخواهِ مسیح باشند و از مسیحیت در «کلام و گفتار» دفاع کنند، به این هم بیندیشند که چرا مخالف پیشرفت زنان و دختران هستند، این همه زنستیزی از کدام باور آمده و چگونه میتوان ذهنیت بیمار جامعه را درمان کرد». همان ذهنیتی که دختر او را هم بعد از 13سالگی از درس خواندن محروم و به خاطر این نابرابری جنسیتی، او را مصمم کرده بود تا خودش به مِری ریاضی و علوم یاد دهد؛ به این امید که دخترِ کشیش توماس پیلی، معلم زنانِ آینده و اولین زنی شود که در کمبریج، اقتصاد درس میدهد و امضایش، پای ثابتِ تمامی طومارهای اعتراضی در تضییع حقوق زنان باشد. امیدی که فقط آرزو نماند. مری پیلی، در سال 1871، با سطحی بالا در یادگیری زبان، بورسیه تحصیلی مرکزِ هنری سیدگویک، اقتصاددان و نخستین فعالِ پیشگام در کسب حق تحصیلات عالی برای زنان را به دست آورد؛ مرکزی که در نهایت به کالج نیونهام، کمبریج تبدیل شد. او در این کالج به عنوان یکی از پنج دانشجوی ممتاز در رشته علوم اخلاق، فارغالتحصیل شد و امتحانات نهایی آن را با موفقیت گذراند. مری، در آن زمان یکی از معدود زنان دانشجوی کمبریج بود که تحت تاثیر آلفرد مارشال، از اقتصاد سیاسی الهام گرفت و با تشویق بنیانگذار اقتصاد نئوکلاسیک و راهنمایی کمیتهای متشکل از گروه کوچکی به رهبری سیدگویک، در آزمون تریپوس کمبریج که هیچ زنی تا آن زمان، به آن فکر هم نکرده بود شرکت کرد و موفق شد آن را پشت سر بگذارد.
آغاز بردگی
مری پیلی با گذراندن دوره کارشناسی و با آنکه به خاطر زن بودن تا 30 سال از دریافت مدرک لیسانس محروم ماند، در سال 1875، یعنی 43 سال قبل از اینکه زنان بریتانیا بتوانند حق رای داشته باشند، توانست در 25سالگی، به عنوان اولین زن مجردِ مستقل، وضعیت مالی خود را تثبیت کند و مدرس مقیمِ اقتصادِ کمبریج شود؛ استادی که مانند زنان پیشارافائلیِ تابلوهای نقاشی اتاقش، لباس میپوشید. فراتر از زنان ویکتوریایی بود. سبک زندگی و پوشش جدیدی برای خودش ثبت کرده بود و نه فقط شاگردانش که اقتصاددانانی چون آلفرد مارشال هم او را میپرستیدند. ستایشی که برای آلفرد مارشال، سخنران حامی او، با عشق همراه شده بود و طی سال 1877-1876، پس از بازگشت آلفرد از تور مسافرتی بزرگ ایالاتمتحده و تامین مالی با ارث سهمبرده از عمویش، به ازدواج با مری ختم شد. ازدواجی که مری در آن شرط کرد، تابع هیچ خواسته اطاعتی نباشد و اگر قرار است آلفرد را همراهی کند، همراهی او صرفاً کمک به یک اقتصاددان باشد و در همه چیز با هم شریک شوند. یک مشارکت برابر و به دور از «هنجارهای جنسیتی برخاسته از ایدئولوژی مردسالارانه» که نخستین نتیجهاش بعد از سخنرانی «اگر با ما رقابت کنید، دیگر با شما ازدواج نخواهیم کرد»، در حمایت از حقوق زنان که قویاً به تبیین نابرابریهای جنسیتی در نتایج بازار کار میپرداخت، از دست رفتن موقعیت دانشگاهی هر دو بود. هرچند کمبریجیها قانون «تجرد برای تدریس» را دلیل آن میدانستند. بهانهای به ظاهر بد اما پردستاورد برای مارشالها. چون مری پس از کمبریج به همراه آلفرد، به بریستول رفت و زندگی جدیدی را شروع کرد؛ هرچند بسیاری چون آستین رابینسون بعدها آن زندگی را «آغاز بردگی مری» نامیدند.
مسلخِ آلفرد مارشال
وقتی شرط تجرد، آلفرد را مجبور کرد از مشارکت و حمایت خود در کمبریج دست بکشد؛ آنها در جستوجوی شغلی جدید، یک سبک زندگی رادیکال با درآمد پیلی از نیونهام را انتخاب و در مقابل به کالج دانشگاهی بریستول نقل مکان کردند. آلفرد در این کالج، سمت مدیر بنیاد تازهتاسیسِ بریستول و عنوان پروفسور اقتصاد سیاسی را گرفت و برای داشتن زمانِ بیشتر، مری را به عنوان استاد منصوب کرد و تعداد کلاسهای بیشتری برای تدریس به او داد. در مقابل، مری که قول داده بود همیشه همراه و شریک آلفرد باشد، موافقت کرد که با او کتاب درسی «اقتصاد صنعت» را به صورت مشترک بنویسند و چاپ کنند. مری در اقدامی غیرمعمول برای آن زمان، در این کتاب، فصلی را به شکاف دستمزد جنسیتی اختصاص داد و در این فصل تاکید کرد «زنان برای کار مساوی، کمتر از مردان دستمزد دریافت میکنند اما دلیلش پایین بودن ارزش کاری که انجام میدهند نیست، بلکه به این خاطر است که آنها به اجبار و کارفرمایانشان به اختیارِ مطلق، مثل بدیهیات عادت کردهاند که دستمزد زنان باید پایین باشد» و بدینرو نیاز است از آموزش زنان به گونهای دفاع شود تا بتوانند «کارهای سختتری را انجام دهند و مطالبهگریشان بیشتر شود؛ به نحوی که کارفرمایان بپذیرند زنان برای کاری که میکنند باید به اندازه، کافی و برابر با مردان حقوق بگیرند و مردان کارفرما به عنوان یک بینش و ایدئولوژی معتقد شوند زنان حتی در انجام کار دقیقتر، عادلتر و کارآمدتر هم هستند و دستمزد بالا حق آنهاست». آن چیزی که جان مینارد کینز بعدها در آگهی ترحیم پیلی آن را یک شاهکار نامید. کتاب را از آنِ مری دانست و دربارهاش نوشت: «او کتابی بسیار خوب پیرامون موضوعاتی به نگارش درآورد که مفیدتر از آن، تا قبل از او نوشته نشده بود و البته مارشال هم متاسفانه از آن سوءاستفاده کرد و به همین خاطر بیانصافی است اگر اعتراف نکنیم که بدون درک و فداکاری مِری، آلفرد، هیچگاه آن اقتصاددان معروف نمیشد؛ چرا که او روحیهای بیش از حد حساس داشت و مری بخش زیادی از زندگی خود را برای تسکین آلام او صرف کرد. این زن با همه چیز جنگید تا مارشال نیازی به جنگیدن و تلاش کردن نداشته باشد. کاری که با وجود قدرناشناسی مارشال، ارزشش از بین نرفت و نمیرود. هرچند میدانم نهتنها برای من و معاصران مارشال که برای آیندگان هم عمیقاً گیجکننده خواهد بود که چرا او کتاب را به نام خودش تمام کرد و بدتر آنکه بعدها و وقتی به کمبریج بازگشتند بهطور علنی و شدید در مقابل مری و بینش برابریخواهانه او ایستاد، با تحصیل زنان، بهطور کلی، مخالفت کرد و به قول آستین رابینسون (شوهر جوآن رابینسون)، زندگی پیلی را وارد مرحلهای کرد که بقیه بتوانند عملاً آن را «اجبار عاشقانه به بردگی و خودانکاری چندینساله آلفرد» بنامند»؛ در حالی که مری سزاوار اینها نبود و موفقیت او در تدریس و علاقه دانشجویانش به او و بینش فکریاش این را کاملاً اثبات میکرد. البته و شاید هم حسادت آلفرد به پیشرفت مری دلیل مخالفتهای او با زنش و حتی با دیدگاههای قبلی خودش بود. کتابی که آنها با هم نوشته بودند عملاً کار مری پیلی بود و وقتی آلفرد خودش در محفلی دوستانه و غیررسمی گفت: «اندیشههای مطرح در کتاب، از فکر و بینش مری است که بر روی کاغذ آمده و کتاب را به خاطر مشغلههای زیاد او نوشته است نه من»؛ آرامآرام و چون هر محرمی یک محرم دارد، همه فهمیدند که این کتاب شاهکار مری است و استقبال بینظیر دانشگاهیان و مردم از آن بیشتر و بیشتر شد. موضوعی که برای آلفرد قابل پذیرش نبود و حتی برایش گران تمام شد. به قدری سخت که وقتی کتاب «اصول اقتصاد» را منتشر کرد، در جلسهای رسمی اعلام کرد: «کتاب «اقتصاد صنعت» در برابر کتاب «اصول اقتصاد» دفترچهای بیش نبوده و نیست، از این به بعد ناشر حق چاپ مجدد آن را ندارد و به خاطر عدم استقبال عمومی نباید دیگر چاپ شود؛ کاری که مری را به شدت اندوهگین کرد.» اما مری زنی نبود که غمش را دیگران ببینند و به همین خاطر کنار نکشید اما از او هم شکایت نکرد. حتی وقتی که همسرش در دانشگاه، طی یک سخنرانی به شدت توهینآمیز، فقط مردان را لایق تحصیل، پیشرفت و حمایت دانست.
اقتصاد مردانه و زنانِ اقتصاددانان
مارشال طی یک سخنرانی در سال 1894 ادعا کرد: «زنان اساساً از درک اطلاعات جدید ناتوان هستند» و پیرو آن خطاب به مسوولان کمبریج در نامهای نوشت: «اقتصاد مانند صندوقچهای با ابزارهای کارآمد است که به جز در دستان ماهر مردان جای دیگری ارزش ندارد و قطعاً زنان شایسته داشتن این صندوقچه نیستند.» استدلالی که مری را رنجاند، ولی باعث انزوای او نشد. مری ترجیح داد به جای اعتراض، استعدادهای پنهانش در نقاشی و مسوولیتپذیری اجتماعیاش را در همراهی با تیم 10نفره لوئیز کریتون، فعال حقوق زنان برای راهاندازی یک باشگاه خصوصی غذاخوری که عملاً یک اقدام اعتراضی شدید برای احقاق حقوق زنان در آن زمان بود یا در همراهی با اگلانتین جب، کاریزماتیکترین فعال حقوق بشر، برای تشکیل انجمن صندوق نجات کودکان (Save the Children) پررنگتر کند و صرفاً به پاسخ مطالعاتی دوست صمیمیاش، النور سیدگویک، مدیر وقت کالج نیونهام اکتفا کرده و تا وقتی آلفرد زنده است حرفی نزند. النور در پاسخ به اتهامات مارشال، طی یک پژوهش با حضور 500 زن فارغالتحصیل آکسبریج (کمبریج و آکسفورد)، نشان داد: «تحصیلات دانشگاهی زنان به هیچ بُعد اجتماعی به ویژه به قانون اساسی آسیب نمیرساند. دانشجویان بهعنوان مادرانِ خانوادههای سالم، رضایت بیشتری نسبت به خواهران فاقد تحصیلات آکادمیک خود دارند و اگر شکستی در عملکرد زنان دیده میشود فقط و فقط به دلیل کمبود فرصتها در یک میدان بازی بسیار نابرابر است. چرا که زنان در کمبریج از تمام جوایز دانشگاهی، بورسیهها، کمکهزینههای تحصیلی، پستهای آموزشی یا حتی کسب مدرک دانشگاهی محروماند و در کوچکترین موضوعات مانند دسترسی به کتابخانه با شدیدترین محدودیتها مواجه هستند» و از طرفی «وقتی همسر زنی که جان مینارد کینز، بالاترین سطح احترام را برای او قائل است؛ او را یک زن اقتصاددان، روشنفکر، متفکر و اثرگذار بر روند و سیر تاریخی اقتصاد میداند و در کتابِ خودش «زندگینامه اثرگذاران اقتصاد»، نام مری پیلی را در ابتدای فهرست اثرگذارترین زنان اقتصاد جهان میآورد، اما خود آن مرد، منکر تواناییهای همسرش میشود و اجازه میدهد چون او صرفاً همکار غیررسمی کتابها و مقالههایش است در دانشگاه تدریس کند، دیگر حرفی برای گفتن و اعتراض نمیماند».
فقط مردان موجودیت و اهمیت دارند
مطالعه و خطابهای که البته مارشال را عصبانیتر کرد و در اکتبر 1896، در پاسخ به پرسشنامهای پیرامون«بررسی امکاناتِ در دسترسِ کمبریج برای زنان» به تندی نوشت: «من از این به بعد طوری سخنرانی میکنم و حرف میزنم که گویی مخاطب حرفهای من فقط مردان هستند و اگر مجبور شدم برای زنان سخنرانی کنم، شیوه برخوردیام آنچنان متفاوت خواهد بود که زنان ترجیح بدهند جلسه را ترک کنند»، علاوه بر آن «در راستای تاکیدم در سال 1894 برای مدارک پیشرفته و تحقیقاتی، باز هم اصرار دارم اگر کمبریج حمایت و همراهی من را میخواهد از این به بعد باید از کلمه «مرد» به جای «افراد» استفاده کند تا زنان حتی فکر گرفتن مدرک را هم نکنند». دستوری که مری آن را بعد از باز کردن وصیتنامه آلفرد در سال 1924 هم به چشم خود دید. او در وصیتش قید کرده بود: «به غیر از واگذاری کتابهایم، مبلغی را برای یک دوره دانشجویی به دانشگاه اهدا میکنم اما نه برای دورهای که در آن مردان و زنان به صورت آزادانه برای تحصیل در کنار هم باشند». تعصبی که گرچه نشانگر نگرانی تعصبگونه آلفرد در پسامرگ بود اما قطعاً دیگر نمیتوانست، ابزار تحقیرگر مِری باشد؛ کمااینکه او برای روزهای بعد از نبود همسرش برنامههای خودش را داشت. زمانی که آلفرد پس از یک بیماری طولانی درگذشت، مِری 74ساله بود. او به وصیت آلفرد عمل کرد اما به شیوه خودش. آلفرد پول و مجموعه بزرگ کتابهای اقتصادی خود را به دانشگاه واگذار کرد و قرار شده بود کتابخانه جدیدی به افتخار او ایجاد شود اما مری بلافاصله هزار پوند از سرمایه شخصیاش را برای احداث آن کتابخانه پرداخت کرد و قول داد سالانه 250 پوند دیگر برای نگهداری از این کتابخانه بپردازد. بعد هم پیشنهاد کرد که خودش بدون حقوق در آنجا استخدام شود -آیا کسی بهتر از مِری این مجموعه را میشناخت؟ قطعاً نه- و در 75سالگی به عنوان «دستیار افتخاری کتابدار» در «کتابخانه مارشال» شروع به کار کرد. او تقریباً به مدت بیست سال، هر روز صبح، از جاده مدینگلی، برای رفتن به کتابخانه خیابان داونینگ با دوچرخه رکاب زد و در همه این روزها مردم میدانستند زن دوچرخهسوار با روسریهای رنگارنگ و صندلهای مدل «پیشرافائلی» که آنها را در همه شرایط آبوهوایی میپوشد، کسی جز مِری پیلی مارشال نیست. اقتصاددان متفکر و باسیاستی که به گفته جرج مکالی ترولیان، تاریخدان بریتانیایی، پشت میز، جلوی درِ کتابخانه مینشست، هر دانشجو را به اسم کوچکش صدا میکرد، حالش را میپرسید و نمیگذاشت «هیچ چیزی از چشمان روشن، نافذ و صادق او در حال و آینده دور بماند»؛ چرا که او عاشق کار و اندیشهاش بود و با اهدای هدیه 10 هزارپوندی «برای توسعه و افزایش سودمندی کتابخانه مارشال»، حتی برای روزهای نبودنش هم هدف داشت. او به خودش قول داده بود تا در روزهای بعد از او هم، وقتی دختران دانشجو در ساختمانی مدرن در خیابان سیدگویک با کتابهایشان از پلهها بالا میروند، تصویر زنی را ببینند که مراقب مردِ نشسته بر روی دیوار روبهروییاش است تا در جدال مارشالها، هیچ زنی از حقِ مطالعه و آگاهی محروم نماند.