شاهزاده فاشیست
چرا نام مافئو پانتالئونی در اندیشه اقتصاد ماندگار شد؟
پدرش سیاستمدار، سناتور و یک پزشک بود؛ او بیمارستان سان روکو معروف به «دل سلاته» را برای زنان «پنهان» که با چهرههای پوشیده سه «اسکودو» میدادند تا از مراقبتهای بارداری بهره ببرند، بازسازی کرد و آثار زیادی با ماهیت سیاسی مارژینالیسم از خود بر جای گذاشت. مادرش ماریانا پتروچی نیز یکی از زنان ثروتمند دوره خودش بود و صفات و ویژگیهای خاصی را به پسرش مافئو پانتالئونی هدیه داد به نحوی که او را سالها بعد «شاهزاده اقتصاد» نامیدند؛ شاهزادهای که در دوم ژوئیه 1857 در فراسکاتی یکی از کومونههای ایتالیا به دنیا آمد. در پنجسالگی به خاطر تبعید پدرش به «نیس» فرانسه، مجبور شد در یکی از مدارس شبانهروزی «سن ژرمن آنلایه» در «ایل دو فرانس» درس بخواند؛ برای گذراندن تحصیلات متوسطه به آلمان برود و از سال 1870 تا بیست و دوم ژانویه 1877 و زمان فارغالتحصیلی در یکی از دبیرستانهای پوتسدام براندنبورگ آلمان بماند. اما برای تحصیلات دانشگاهی به رم بازگردد. دکترای خود را در رشته حقوق از دانشگاه لاساپینزای رم در سال 1881 بگیرد. به طرز عجیبی به مطالعات اقتصادی و مالی به ویژه «تئوری پولی» علاقهمند شود. در سال 1883 بتواند با انتشار مقاله «کمک به تئوری تخصیص هزینههای عمومی» بر اساس تحلیل «نظریه حاشیهای ارزش»، برای اولینبار، قانون برابری مطلوبیتهای حاشیهای را برای تعیین تعادل کارآمد بودجه عمومی از حیث درآمد در ایتالیا مطرح کند و برای تبدیلشدن به شاهزاده اقتصاددادن و یکی از بزرگان مکتب اقتصادی ایتالیا، راه خود را بیابد. راهی که بیشک آشنایی با «آنتونیو دی ویتی د مارکو» کشاورزِ نجیبزاده و مدافع حاشیهگرایی و ارزیابی مجدد «نظریه اقتصاد سیاسی» ویلیام استنلی جونز، اقتصاددان و یکی از مشارکتکنندگان اصلی «انقلاب حاشیهای» که نظریه اقتصادی را متحول کرد و اقتصاد کلاسیک را به اقتصاد نئوکلاسیک تغییر داد، متمم اصلی آن بود. مافئو پانتالئونی، زمانی که برای تحصیل در رشته حقوق به رم بازگشت، مطالعات گستردهای درباره نوسانات قیمت، قیمتگذاری تبعیضآمیز، کارتلهای صنعتی و بانکداری انجام داد و درباره آنها نوشت. او که به دنبال توسعه یک نظریه پویا از اقتصاد بود تلاش کرد نظریه مطلوبیت حاشیهای را با نظریه ارزش ریکاردی ترکیب کند. مشارکت قابل توجه او در کارهای کمی نیز باعث شد که توماسو تیتونی، دیپلمات و سیاستمدار ایتالیایی او را «شوالیه آنونزیاتای اقتصاد» بنامد که در تدریس، تحقیق و اثبات نظریهها، «کوههای آلپ اقتصاد» را بالا رفت و چون گوهری درخشید.
روشنفکر ضد سوسیالیسم
تیتونی در 18 نوامبر سال 1924، در سمتِ رئیس مجلس سنای ایتالیا خطاب به رئیسجمهور، در اولین جملهاش مافئو را «جنگجوی مکتب اقتصادی ایتالیا» خواند و درباره او گفت: «او ویژگیهای استثنایی خود را به عنوان یک محقق در دنیای علم ثابت کرد و برای آن جنگید. پانتالئونی در بهار سال 1882، اولین قرارداد تدریس خود را با دانشگاه آزاد کامرینو ماچراتا بست و در 25سالگی استاد دانشگاه شد. در سال 1884 تدریس علوم مالی در دانشگاه سلطنتی ماچراتا را بر عهده گرفت؛ سپس کرسی اقتصاد در مدرسه عالی بازرگانی ونیز را به دست آورد و در سال 1888 مدیر یک مدرسه در شهر «باری» ایتالیا شد. بعد از آن کرسی دانشگاه ژنو را از آن خود کرد. در سال 1901 به دانشگاه پاویا رفت و سرانجام از آنجا به دانشگاه رم انتقالی گرفت، جانشین آنجلو مسداگلیا، دانشمند علوم اجتماعی و آماردان ایتالیایی شد و تا آخر عمر استادتمام اقتصاد سیاسی این دانشگاه ماند. اما استادتمام بودنش فقط به حوزه دانشگاهی محدود نبود.» ادعایی که آنتونیو بیانکو در «فرهنگ ایتالیاییها»، ماریو بالداساری، سناتور پارلمان ایتالیا و لوکامیشلینی، استادتمام تاریخ دکترینهای اقتصادی در دانشگاه پیزا، آن را تایید میکنند. به باور آنها، «مافئو پانتالئونی، محقق، نویسنده، روزنامهنگار و مبارز سیاسی، مرد سیاست، نماینده بااخلاق ایتالیا در کمیسیونهای مالیِ جهانی، روشنفکری جهانی، یک سناتور و اقتصاددانِ سزاوار تقدیرِ جوزف آلویس شومپِیتر «اقتصاددان و مبدع عنوان «تخریب سازنده» در علم اقتصاد» بود و فعالیتهایش نتایج درخشانی از او بر جای گذاشت. به باور آنها، گرچه ضد سوسیالیسم بودن در زندگی سیاسی پانتالئونی یک اصل ثابت بود، حتی در همان دورهای که به نام مبارزه مشترک علیه رژیم فرانچسکو کریسپی که متهم به تمایلات اقتدارگرا، نظامی و تبانی با جهان بود، با حزب سوسیالیست کارگران ایتالیا به رهبری فیلیپو توراتی همگرایی کرد، اما این همه نگرشهای او در حوزههای مختلف نبود. او یک شخصیت غیروابسته داشت و به همین دلیل، هرگز مکتب یا حزبی تشکیل نداد. از ترکیب با یک مکتبِ اقتصادی خاص و برچسب مکاتب مختلف را خوردن، خودداری کرد و عملاً مخالف سرسخت مکاتب بود تا بدانجا که در سال 1897 در ژنو اعلام کرد فقط دو مکتب را میشناسد: «مکتب کسانی که اقتصاد میدانند و مکتب کسانی که نادان به علم اقتصاد هستند».
درمانگر جنونِ دولتگراها
جملهای که درباره آن، جوزف تامپسون گودمن، روزنامهنگار آمریکایی در اپیگراف نوشت: «جای تعجب دارد و دردناک است که مردان ناآگاه از واقعیتها درگیر حل مسائل ریاضی شدهاند.» نظری که کل داستان تئوریک پانتالئونی را آشکار کرد اما به اعتقاد جیامپیترو برتی در مقاله «لیبرال اقتصاددانِ درمانگر جنونِ دولتگراها»، کمی تضاد را هم نشان داد. برای مثال، پانتالئونی یاد گرفته بود در عین امتناع از کمک مالی خاندان پدری، با پولی که از تدریس دروس یونانی و لاتین در دبیرستانهای محلی به دست میآورد بر روی مطالعاتش سرمایهگذاری کند. ولی او در اولین مطالعه و مشارکت خود در تئوری «اقتصاد محض» مبتنی بر این فرض لذتگرایانه که انسانها فقط برای به دست آوردن حداکثر رضایت از خواستههای خود با کمترین فداکاری فردی حرکت میکنند، از این پیشفرض به دلیل تناسب آن با نظریهاش استفاده و اعلام کرد اهمیت چندانی ندارد که «آیا انتزاعات نظری دقیقاً پدیدههای انضمامی پیچیده را منعکس میکنند یا نه». در بیانی دیگر، در حالی که پانتالئونی اصرار داشت «اقتصاد محض» و «اقتصاد کاربردی» در ارتباط با واقعیتهای تجربی متفاوت هستند، بسیاری از مشارکتهای خودش را بین این دو نوع ادعای اقتصادی پنهان کرده بود. بدین نحو که او در «نظریه ارزش» که نظریه مبادله اجزای معین ثروت است، تاکید داشت مولفهها موضوع مبادله هستند، تا آنجا که در درجه سودمندی نهایی هر جزء تفاوتهایی وجود دارد و این در حالی بود که در بررسی «پدیده مطلوبیت»، آشکارا از تحلیل نظریهپردازان سودمندی حاشیهای به ویژه تحلیلهای هرمان هاینریش گوسن وام گرفته بود. او میدانست گوسن نه فقط اصل نزولی بودن مطلوبیت نهایی را تنظیم و (با گذاشتن زمان روی محور افقی) آن را ترسیم کرده، بلکه به تمایز میان منحنی مطلوبیت نهایی با شیب منفی و منحنی تقاضا با شیب منفی نیز واقف بوده است. مطلبی که ژول دوپویی، اقتصاددانی با پیشینه مهندسی اساساً متوجه آن نشده و ویلیام استنلی جونز هم با تعجب فهمیده بود که گوسن نظریهای برای عدم مطلوبیت نهایی نیروی کار تنظیم کرده که شباهت زیادی به نظریه خود او در این مورد دارد و در عین حال شامل نمودار برابری عدم مطلوبیت نهایی کار و مطلوبیت نهایی محصول ایجادشده است. اما این تحلیلها برای تئوری پانتالئونی کافی نبود، بنابراین آنها را با تحلیلهای کلاسیک دیوید ریکاردو، تاثیرگذارترین نظریهپرداز تئوری ارزش-کار یا ارزش مطلق پیش از مارکس ترکیب کرد تا به توضیح نسبتاً کاملی از ارزش کالاها برسد؛ یافتهای که مشابه نگرش ارزش آلفرد مارشال و تلفیقی از تئوری «کار ارزش» ریکاردو با تئوری «مطلوبیت ارزش» مارژینالیستها بود با اینکه پانتالئونی از پذیرش مطالعات موردی مارشال در مورد توابع تقاضا و عرضه خودداری کرده بود. و البته همه این پذیرش و عدم پذیرشها در حالی بود که باز هم مطالعه پانتالئونی در مورد مشکلات مربوط به تعیین ارزش کالا برای سالهای متمادی به عنوان مطالعه استاندارد منتشرشدهای با عنوان «مقدار احتمالی ثروت خصوصی در ایتالیا»، مورد استناد قرار میگرفت. دادههایی که او گردآوری کرده بود نقش مهمی در رد تزهای اقتصادی نظریهپردازان سودمندی حاشیهای ایفا میکرد و این بدان معنا بود که پانتالئونی، فراتر از همه انتقادها در میان اقتصاددانان ایتالیا جایگاهی مورد ستایش دارد.
رسوایی و انفجار ایتالیا
جایگاهی که ردِ قدردانی از آن در دنیای سیاسی مافئو هم دیده میشود. او در سال 1886، زمانی که آلبرتو زورلی بار دیگر «مجله اقتصاددانان» را به راه انداخت و آن را از دوماهنامه به ماهنامه اقتصاددانان تبدیل کرد، تامین محتوای ستون مالی آن را بر عهده گرفت، از طریق آن تجزیه و تحلیل مقایسهای امور مالی کشورهای مختلف را در راستای نظریه «اثر مالیاتی» توسعه داد و پیشنهاد «ژیمناستیک ایدههای اقتصادی» را به موفقیت رساند. موفقیتی که احترام لئون والراس، واضع نظریه «تعادل عمومی» و «قانون والراس» را در کنار انتشار جلد اول کتابش «اصول اقتصاد محض» برایش به ارمغان آورد، پیشنهاد خرید مجله به او داده شد و او در سال 1890، همراه با آنتونیو دی ویتی دی مارکو و اوگو مازولا ماهنامه را بالاخره از آلبرتو زورلی خرید. در پی این تغییر، ویلفردو پارتو نیز به جرگه همکاران دائمی آنها پیوست و پانتالئونی با کنار گذاشتن تدریس برای پنج سال، «مجله اقتصاددانان» را به نشریه نظری مکتب جدید حاشیهنشینی و همچنین بدنه سیاسی لیبرالیستها تبدیل کرد. این در حالی بود که از سال 1887، نخستوزیر جدید، فرانچسکو کریسپی متوجه شده بود که مجبور است تجدید تعرفه گمرکی با فرانسه، شریک اصلی تجاری و مالی ایتالیا را مدیریت کند و نمیتواند. بدین جهت او که با آلمان و اتریش-مجارستان اتحاد سهگانهای را ایجاد کرده بود، با تاکتیک فرانسویها که به چرخش حمایتگرایانه مبتنی بر تقویت روابط با آلمان به چالش کشیده شد، درگیر شد و جنگ تجاری فرانسه و ایتالیا یک فاجعه اقتصادی را برای ایتالیا رقم زد به گونهای که طی یک دوره 10ساله دو میلیارد لیره صادراتی از دست رفت و روزنامهنگاری ضد جووانی جولیتی، وزیر خزانهداری کریسپی در آوریل 1892، هدایت مدرسه باری را از مافئو گرفت و مقاومتهایش هم فایدهای نداشت چون هیچ وکیلی حاضر به حمایت از او نبود. به همین دلیل پانتالئونی پیشنهاد مدیریت شرکت بزرگ غذایی «Cirio» را به جای از دست دادن مدیریت مدرسه باری پذیرفت. اما متوجه شد که فراسکارا، سهامدار شرکت اوراق بهادار عمومی و مدیر انجمن فروش داراییهای پادشاهی ایتالیا در ازای چنین انتصابهایی به «Cirio» وام مشروط داده است. از اینرو اندکی پس از مرگ سناتور جوزپه جاکومو آلویسی، مافئو فارغ از هرگونه محدودیت اخلاقی، یک نسخه از گزارش آلویسی درباره بانک رومانا را به معاون رادیکال ناپلئون کولاجانی تحویل داد و بدین ترتیب در 20 دسامبر 1892 نتایج کمیسیون پارلمانی تحقیقات در مورد موسسات صادرکننده اعلام شد و با رسوایی بانک رومانا، دولت ایتالیا عملاً رسوا و منفجر شد. اما این رسوایی با آنکه مافئو به صورت ملموس به عنوان شاهد در جریان تحقیقات نیز دیده نشد، خشونت مطبوعات را به همراه داشت و برای همیشه تعادل رابطه او با سیاست را برهم زد و ارتباط عاطفی با همسرش را نیز مخدوش کرد. تا جایی که در ژوئن 1904 از سمتش استعفا کرد تا بر کار و خانوادهاش بیشتر تمرکز کند؛ که البته چندان هم بد نبود و نتایج خوبی داشت.
دفاع از فاشیسم
ماجرای رومانا، الهامبخش او برای نوشتن مقاله «اسناد ارزشها در غیاب شکلگیری قیمت بازار» و جلد دوم کتاب «اروتمی دی اکونومیکا» شد و جاده ایتالیا را به مطالعات اقتصادی کسبوکار کشاند. در کنگره سال 1907 انجمن ایتالیایی «پیشرفت علوم»، رقابت را به عنوان یک نوآوری در رفتار بازار مطرح کرد. طی سالهای 1911 تا 1912، توضیح داد که چگونه تجارت اوراق بهادار با استراتژیهای کوتاهمدت عامل بیثباتی بازارهای مالی است. با شروع جنگ جهانی اول «جنگ بزرگ» که افکار عمومی بین بیطرفی سوسیالیستی و مداخلهگری ناسیونالیستی به دوقطبی شدن رسید، یک استراتژی تبلیغاتی مداخلهجویانه را سازماندهی کرد که فراتر از مباحث معاصر بازتاب داشت. علاوه بر فرصتی برای جبران «کسری اخلاقی» ناشی از آشوبها و حکومتگراییهای گیولیتیها و سوسیالیستها، جنگ را مبارزهای صرف برای استقلال و جدایی از آلمان تفسیر کرد. هرچه طولانی شدن جنگ به ترس از شکست و تایید سوسیالیستی در ایتالیا دامن زد، او با شدت بیشتری سوسیالیستها را به شکستگرایی متهم کرد. با مرگ همسرش در سال 1910، منسجمتر به عرصه سیاسی بازگشت. در سال 1920، پس از یک همکاری کوتاه و عقیم با ژنرال گابریل دآنونزیو در فیومه، جایی که مدیریت امور مالی نایبالسلطنه در استان کارنارو ایتالیا را بر عهده داشت، «پیروزی مثلهشده» را نتیجه تبلیغات بلشویکها و توطئه یهودیان با هدف تسلط بر ملتها به کمک سلاح دانست و به عنوان تنها اسطورهای که میتوانست از واکنش لیبرال و محافظهکار ارزشهای ریسورْجیمِنْتو حمایت کند، یک اسطوره ناسیونالیستی که جذب یک واکنش فاشیستی شده بود، اعلام کرد که انقلاب روسیه و کنفرانس پاریس، نظم اقتصادی جهان را بر روی یک خطالراس به نفع سوسیالیستها تغییر داده است. در اول مارس 1923 وقتی توسط ویتوریو امانوئل سوم، به عنوان سناتور منصوب شد، با همکاری آلبرتو دی استفانی، وزیر دارایی و شاگرد سابقش با پیشینه لیبرالیسم تا فاشیسم تلاش کرد دولت موسولینی را به مواضع لیبرال برساند. در مجلس سنا، بدون فاش کردن شرایط «چِست پین» و بیماری آنژین صدریاش که همیشه او را عذاب میداد، تحت راهنمایی تئاتین اومبرتو ریچی، استاد دانشگاه ماچراتا و یکی از سهنفری که در سال 1933 به دلیل نپذیرفتن سوگند تحمیلشده به وسیله فاشیسم استعفا کرد، ماند. پس از قتل و پیدا شدن جسد قطعهقطعه شده گیاکومو ماتئوتی، رئیس فراکسیون سوسیالیستها در پارلمان ایتالیا به خاطر انتشار کتاب «فاش میکنم» در سال 1924، باز هم از دولت دفاع کرد و البته هیچگاه از طرح مجدد بزرگترین دغدغه و سوال زندگی سیاسی خود «چگونه ناآگاهی از تکنیکهای بانکی باعث ایجاد تضاد منافع و تضعیف سیستم مالی شد» دست نکشید. او حتی برای آخرینبار در 29 اکتبر 1924 درباره این دغدغهاش در «کنگره بینالمللی بانکهای پسانداز میلان» 50 دقیقه سخنرانی کرد و بهمحض اینکه دفاعیات و صحبتهایش به پایان رسید، قلبش ایستاد، بر زمین افتاد و حاضران گفتند: «ایتالیا در میلان شاهزاده اقتصاددان خود را از دست داد.»