تخریب خلاق
رشد اقتصادی پس از انقلاب صنعتی ناشی از چه عواملی بود؟
دوره تحول اقتصادی پیامدهای گستردهای دارد. طبقهای میرود، طبقه تازهای میآید. حرفهای از بین میرود و حرفه جدیدتری مشغول به کار میشود. سنتی میرود و سنت نوینی برپا میشود. همه اینها یک ثمره مفید دارد و آن این است که انسان تازه با تفکر تازهای خلق میشود. این نوع تغییرات و تحولات عملاً در ذات خود یک روند تکاملی را دارد. اگر دقت کنیم فناوریهایی که امروزه استفاده میکنیم، هم از لحاظ سرعت و هم از لحاظ کیفیت و هم از لحاظ حجم با فناوریهای یک دهه پیش کاملاً فرق میکند. آلوین تافلر در کتاب موج سوم از سه موجی که تمدن بشری را دچار تحول کرده است مینویسد. به اعتقاد او، موج اول، ده هزار سال قبل با اختراع کشاورزی به راه افتاد، موج دوم، تحول تکاندهندهای بود که حاصل انقلاب صنعتی بود و ما فرزندان دگردیسی بعدی؛ یعنی موج سوم هستیم. موجی که ظهور «عصر فضا»، «عصر اطلاعات»، «عصر الکترونیک» یا «دهکده جهانی» را در خود دارد. موج اول تمدن، یعنی انقلاب کشاورزی هزاران سال طول کشید تا ماموریت خود را به پایان رساند. اما موج دوم از شروع انقلاب صنعتی در اواسط قرن هفدهم آغاز شد، و موج سوم از اواسط قرن بیستم تحول خود را آغاز کرد. به گفته آلوین تافلر، امروز حرکت تاریخ، شتاب بیشتری گرفته است و گویی موج سوم با سرعت زیاد بستر تاریخ را درمینوردد تا طی چند دهه به کمال خود برسد.
اما همه اینها در ذات خود تحولی را که رقم میزنند، تحول قدیمی را کنار میگذارند. جابهجایی این تحولات در بیان فیلیپ آگیون، «تخریب خلاق» نام دارد. فیلیپ آگیون، 65ساله، استاد اقتصاد کالج فرانسه و مدرسه اقتصادی لندن است. این استاد فرانسوی همچنین در دانشگاه هاروارد هم درس داده است. آگیون کتاب «قدرت تخریب خلاق: تحول اقتصادی و ثروت ملل» را با کمک دو فرد دیگر به نامهای سلین آنتونین و سیمون بونل، نوشته است. اهمیت کتاب «قدرت تخریب خلاق» در این است که تحلیلوار به تحولات اقتصادی جهان پرداخته است و به سوالات زیادی پاسخ گفته است. مثلاً چرا انقلاب صنعتی در کشور کوچکی مانند انگلستان رخ داد، نه در چین که هم جمعیت زیادی داشت و هم اکتشافات بسیار. یا اینکه آیا در حال حاضر استفاده از جیدیپی برای تبیین رشد اقتصادی کفایت میکند یا خیر. چرا اقتصاد جهان تا سال 1000 میلادی ثابت و بدون تحول بوده است. چرا از سال 1800 به این طرف، سرعت تحولات اقتصادی زیاد و پیچیده شده است و مهمتر از اینها تعریف جعبه سیاه رشد اقتصادی در کجاست و با توجه به فناوریهای تازهای که دارد سال به سال خلق میشود، این رشد چگونه تعریف میشود و مهمتر از آن چه میشود؟
کتاب «قدرت تخریب خلاق» در اواسط سال گذشته میلادی از سوی دانشگاه هاروارد منتشر شد.
در واقع این کتاب بازخوانی تاریخ اقتصاد است و مشخصاً بازخوانی معمای رشد اقتصادی از عینک همین تخریب خلاق. اما تعریف «تخریب خلاق» چیست؟ نویسندگان کتاب این واژه را این گونه تعریف میکنند: «تخریب خلاق فرآیندی است که از طریق آن ابداعات تازه به طور مداوم پدیدار میشوند و فناوریهای موجود را وادار به تسلیم میکنند. شرکتهای تازه به طور مداوم برای رقابت با شرکتهای موجود میرسند و شغلها و فعالیتهای تازه برپا میشوند و جایگزین شغلها و فعالیتهای موجود میشوند. تخریب خلاق نیروی رانشگر سرمایهداری است و بازتولید و بازپروری مداوم آن را تضمین میکند اما در همان زمان ریسکها و جابهجایی را که باید مدیریت و منظم شوند ایجاد میکنند.»
از این زاویه کتاب به موضوع فناوریهای تازه و تاثیر آن بر رشد اقتصادی و تعریف نوین رشد اقتصادی میپردازد. اگر ما نگاهی به اطراف خود بیندازیم متوجه همین تاثیر فناوریهای تازه میشویم و میبینیم که چطور برخی از شغلها و فعالیتها از دور خارج میشوند. مثلاً خرید بلیت قطار یا هواپیما را در نظر بگیرید یا آژانسهای خودرو که مسافران درونشهری را جابهجا میکردند. تا یک یا دو دهه پیش برای خرید بلیت هواپیما باید به آژانسهای مسافرتی که در سطح شهر تعداد آنها هم زیاد بود میرفتیم و از آنجا بلیت تهیه میکردیم. خدماتی که آنها میدادند به همراه تعداد کارکنانشان به نوعی در جیدیپی کشور ثبت میشد. اکنون با یک اپلیکیشن که بر روی گوشیها نصب شده یا آدرس اینترنتی که میتوانیم توسط آن وارد سایت خرید بلیت شویم، میتوانیم بلیت خود را برای هر کجای دنیا خریداری کنیم، همین امر سبب شده که آژانسهای مسافرتی به تدریج برچیده شوند. یا آژانسهای خودرو که با استارتآپهای تازه تقریباً کنار زده شدهاند. حال جیدیپی را چگونه میتوان محاسبه کرد؟ نویسندگان کتاب معتقدند که: این کتاب بر رشد «یوتیلس» (خدمات رفاهی) متمرکز است، معیاری که نشان میدهد چه چیز مفید است یا روشهای رفاهی در درون یک ملت. بسیاری از این «یوتیلسها» در بازار کالا و خدمات معامله میشوند، بنابراین در محاسبه جیدیپی مشمول میشوند اما دیگر اقلام خیر. مثلاً، جیدیپی در زمانی که بلیت قطار را از طریق اینترنت رزرو میکنیم به جای آنکه در صف خرید بلیت بایستیم محاسبه نمیشود. به طور مشابه عکسهایی که ما با گوشیهای همراهان میگیریم برای ما هزینهای ندارد و در جیدیپی محاسبه نمیشود در حالی که در گذشته پیش از آنکه دوربینهای دیجیتال بیاید مجبور بودیم فیلم بخریم و سپس پول بدهیم که فیلم را ثبوت و ظهور کنند و تمام اینها در آن زمان در جیدیپی محاسبه میشد. ما چگونه میتوانیم اینها را اندازه بگیریم؟ در اصل آنطور که فیلیپ آگیون و دستیاران وی که در نوشتن این کتاب نقش داشتند نوشتهاند، رضایت فرد از زندگانی همبستگی قوی با تولید ناخالص داخلی سرانه دارد. به گفته آنها: یک روند در محاسبه جیدیپی ارزیابی رضایت فرد از زندگی است. همانطور که دانیل کانمن و آنگوس دیتون تاکید دارند، مقایسههای بینالمللی نشان میدهد که میان جیدیپی سرانه و رضایت زندگی همبستگی مثبتی وجود دارد.
کتاب هدفش را بر روی سه محور متمرکز کرده است: اول- برخی از معماهای بزرگ تاریخی را در فرآیند رشد اقتصادی جهان بررسی میکند: مثل جهش صنعتی، موجهای مهم فناوری، رکود درازمدت، تکامل نابرابری، همگرایی و واگرایی در میان کشورها، تله درآمد متوسط و تغییرات ساختاری؛ دوم- بازخوانی بحثهای مهم درباره ابداع و رشد در کشورهای توسعهیافته: مثلاً آیا ما میتوانیم از ابداعات و تخریب خلاق در حالی که در همان زمان از محیط زیست دفاع میکنیم، حمایت کنیم یا ما میتوانیم نابرابریها را در همان حال کاهش دهیم؟ آیا ما میتوانیم از اثرات بالقوه تخریب خلاق بر روی اشتغال، بهداشت و رفاه زندگی اجتناب کنیم؟ آیا ما باید از انقلاب هوش مصنوعی و دیجیتالی بترسیم؟ و سوم- تفکر مجدد درباره نقش دولت و جامعه مدنی: هر کدام از اینها برای تحریک ابداع و تخریب خلاق و بنابراین بالا بردن ثروت ملل چه نقشی را میتوانند ایفا کنند؟ ما چگونه میتوانیم از شهروندان و اقتصاد در مقابل دستدرازیهای سرمایهداری دفاع کنیم؟
همانطور که میبینید سوالاتی که در بالا مطرح شدهاند آنقدر تند و صریح هستند که هر خواننده و اقتصاددانی را به تفکر وامیدارد.
در مورد جهش صنعتی یا بهتر بگوییم انقلاب صنعتی یک اتفاق مهم رخ داد و آن ترکیب دو نوع دانش تئوریک و عملی بود؛ یا آنطور که نویسندگان کتاب از دیوید انکاوا (David Encaoua) اقتصاددان فرانسوی نقل میکنند، دو نوع دانش با هم ترکیب شدند تا جهش صنعتی را بهوجود آورند: علم و فناوری. برای مثال در حوزه شیمی، فرمولهای ترکیبات شیمیایی برای قرنها شناخته شده بودند اما فقط زمانی که ما توانستیم ترکیبات شیمیایی را مفهومسازی کنیم تولید ترکیبات شیمیایی تازه امکانپذیر شد. به همین صورت ابداع میکروسکوپ توسعه میکروبشناسی را ممکن کرد. همچنین ریاضیات مسیر گفتوگو میان علم و فناوری را فراهم کرد. برای مثال، ریاضیات ابزاری را برای فرمول قوانین نیوتن فراهم کرد که توضیح حرکت پرتابه را ممکن ساخت و پیشرفت موشکسازی و هدایت به سمت کشفیات جدید علمی را بهدنبال داشت. این همزیستی تکاملی علم و فناوری مشخصهای است که انقلاب صنعتی را تعریف میکند. رویدادی که اصلاً در چین وجود نداشت.
شاید از همینرو است که صندوق بین المللی پول هم در معرفی این کتاب نقش خود را ایفا کرده است. اندرو برگ، یکی از مدیران این صندوق درباره این کتاب چنین نوشته است: به ر احتی میتوان کوتاهی سرمایهداری مدرن را در ظهور نابرابری، رکودی که پس از بحران مالی رخ داد و پاسخهای غیرکیفی به تغییرات آبوهوایی و اکنون کووید 19، مشاهده کرد. پیشنهاد احزاب دوقطبیشده سیاسی فقط انتخاب میان نگرشهای متفاوت یک دولت قویتر است و به نظر میآید که حالا هر کسی تقریباً به این نتیجه رسیده که اکنون زمان خوبی برای شکست دادن غول فناوری است. اما نویسندگان کتاب تخریب خلاق میگویند ما فکر میکنیم این جمعبندی غلط است.
به نوشته اندرو برگ، درپارادایم نئوکلاسیک یک واژه افسانهای وجود دارد که برچسب آن «مجموع عوامل بهرهوری» است که حاکی از آن است که یک اقتصاد چطور «داده»هایی از قبیل سرمایه و کار را میگیرد و به «ستانده» تبدیل میکند. اسرار رشد درازمدت در این «جعبه سیاهی» است که تاکنون توضیح داده نشده است. اما این کتاب که حاصل دهها سال مطالعه و تحقیقات آکادمیک است سعی دارد این جعبه سیاه را باز کند. آنها پیرو سنت جوزف شومپیتر تاکید دارند که رشد زمانی حاصل میشود که کارآفرینان ابداع کنند و کالاهای جدیدی را خلق کنند و بهرهوری را بالا ببرند اما در این فرآیند، اشتغال و شرکتها هم نابود میشوند.
اگر برای توماس پیکتی، تاریخ اقتصاد داستان رژیمهای نابرابر است، تمرکز در این کتاب بر روی رشد و منافع آن است که آن را باید مدیون رشد بهرهوری پایدار دانست. در اصل جهان از افزایش رفاه قابل توجه، لذت میبرد آن هم به خاطر انقلاب صنعتی و رشدی که مدیون چین، هند و بسیاری از کشورهای درحال توسعه است و در همان حال هم نابرابری رو بهکاهش است.
به اعتقاد مدیر صندوق بینالمللی پول، از نظر آگیون و همکارانش، رشد بیشتر و بهتر راهحل بیماریهای جاری اقتصاد است و پارادایم تخریب خلاق توضیح میدهد که چگونه این اتفاق رخ میدهد. بازارهای صادراتی به نوآورترینها، بیشترین پاداش را میدهند در حالی که واردات و سرمایهگذاری مستقیم خارجی ایدههای تازه میآورند و رقابت است که بهترین شرکتها را تحریک میکند تا خود را بهبود بخشند. بازارهای ملی پرجنبوجوش سرمایهای را فراهم میآورد که شرکتهای موفق تازه برای تلاش و توسعه نیاز دارند. جنگ تغییرات آبوهوایی هم برای انقلاب فناوری سبز فراخوان میدهد. بسیاری از نابرابریها را باید قبول کرد و حتی آن را به عنوان بهای تحریک کردن ابداع و نوآوریها در نظر گرفت.
پارادایم تخریب خلاق همچنین به سیاستگذاری کمک میکند. دولتها باید از ثبت اختراعات دفاع کنند و از مالیات بیش از حد خودداری کنند، به بازندهها اطمینان دهند که بخش تخریب، تخریب خلاق به آنها آسیب نخواهد زد، بازارهای منعطف کار را با سیاستهای بازار فعال کار همراه کنند تا به افراد خواهان شغل تازه کمک کنند شغل جدید پیدا کنند و از تحقیقات پایهای حمایت کنند. آنها باید از همراهی با مبتکران دیروز که میخواهند موقعیت خود را تثبیت کنند خودداری کنند.
به گفته اندرو برگ، کتابی مانند این بدون شک سوالات زیادی را پیش میآورد. آیا سیاستهای بازار کار «انعطافپذیر» حقیقتاً برای برآورده کردن نیازهای بازندگان از تخریب خلاق کفایت میکند؟ آیا چین با «تله درآمد متوسط» که ناشی از شکست انتقال به رشدی که نوآوری پیشتاز آن است که آن هم ناشی از عدم تعادل میان دولت، بازار و جامعه مدنی است مواجه است؟
هرچند که هدف این کتاب پاسخ به این سوالات نیست اما به ما نشانهای میدهد که در جهت درست حرکت کنیم. استعارهها ما را شکل میدهند. به نظر میآید که «دست نامرئی» برای چالشهای فعلی ما کفایت نمیکند. بدیهی است «تخریب خلاق» در کل نگاهها را تشویق نمیکند اما این کتاب به ما یک مورد غنی و قوی ارائه میدهد که میتواند ما را به یک سرمایهداری بهتر هدایت کند.
♦♦♦
شومپیتر و تخریب خلاق
جوزف شومپیتر (Joseph Schumpeter) اقتصاددان اتریشی-آمریکایی برای اولین بار مفهوم تخریب خلاق را مطرح کرد. او در کتاب «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی» (Capitalism, Socialism and Democracy) از عبارت «طوفان تخریب خلاق» صحبت به میان آورد. شومپیتر که نظریههای مارکس را به دقت بررسی کرده بود، در حالی که اعتقاد داشت بحران سرمایهداری در نهایت منجر به نابودی آن میشود، اما این مساله را لزوم ایجاد و رشد بازار جدید نامید. که این مفهوم را تخریب خلاق نامگذاری کرد. شومپیتر در کتاب کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی (۱۹۴۲) میگوید: «نظام سرمایهداری بنا به ماهیت خود شکل یا روشی از تغییر اقتصادی است و هرگز نمیتواند پایدار باشد. آنچه سبب سرپا نگهداشتن نظام سرمایهداری میشود، کالاهای مصرفی جدید، روشهای جدید تولید یا حملونقل، بازارهای جدید و شکلهای جدید سازمانهای صنعتی هستند که شرکتهای سرمایهداری ایجاد میکنند.» کتاب «آموزگار نوآوری؛ شومپیتر و تخریب خلاقانه» (Prophet of Innovation: Joseph Schumpeter and Creative Destruction) که توسط توماس مک کراو (Thomas K. McCraw) نوشته شده است به خوبی این نظریه و نحوه پدید آمدن این نظریه را در ذهن شومپیتر بیان میکند. در قسمتهایی از این فصل آمده است: «شومپیتر نه یک اقتصاددان مکتب اتریشی بود که مدافع سرسخت بازار آزاد و مخالف هرگونه دخالت دولت باشد، نه مدافع مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک و نه یک مارکسیست بود؛ بلکه او خود را محافظکاری میدانست که تفکر اقتصادی خود را با الهام گرفتن از هر چهار آبشخور فکری موجود درست کرد و در نهایت، هیچکدام از چهرههای مکاتب کلاسیک، نئوکلاسیک یا مکتب اتریشی به بزرگترین شارح سرمایهداری تبدیل نشدند، بلکه شومپیتر بود که به تنهایی به چنین چهرهای بدل شد.» همچنین در بخشهای دیگری از این فصل تعریف سرمایهداری را از قول شومپیتر داریم که چنین است: «جامعهای را سرمایهداری میگوییم که فرآیندهای اقتصادی خود را به دست کسبوکارهای خصوصی بسپارد. بنابراین اولین ویژگی این جامعه تملک خصوصی ابزار تولید است و دومین ویژگی آن تولید خصوصی است.» در ادامه این فصل عنوان میشود که تخریب خلاقانه یک حقیقت ذاتی سرمایهداری است و تخریب خلاقانه است که سرمایهداری را شکل میدهد.