شناسه خبر : 38979 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

لویاتان بی‌سر‌و‌ته

بوروکراسی ناکارآمد چگونه اقتصاد را کافکایی می‌کند؟

 

مرتضی مرادی/ نویسنده نشریه

42تصور کنید یک روز از خواب بیدار می‌شوید و می‌بینید به یک حشره غول‌پیکر تبدیل شده‌اید. می‌خواهید از روی تخت بلند شوید اما چون دست و پاهایتان از بین رفته نمی‌توانید طبق معمول این کار را بکنید. تقلا می‌کنید خودتان را از روی تخت روی زمین بیندازید و به آینه برسید تا ببینید چه بلایی سرتان آمده است. با زحمت زیاد به آینه می‌رسید اما متوجه می‌شوید آینه آنقدر بالاتر از زمین است که نمی‌توانید خودتان را در آن مشاهده کنید. تنها چیزی که می‌توانید در آینه ببینید دو شاخک است که از بدنتان خارج شده است. در همین حال اولین چیزی که به ذهنتان می‌رسد و برایتان یک دغدغه بزرگ به شمار می‌رود این است که یک مصاحبه کاری دارید که از روز قبل خودتان را برای آن آماده کرده‌اید و به فکر این هستید که چه زمانی راه بیفتید تا سر وقت به مقصد برسید.

در همین حین پدر و مادرتان در اتاق را باز می‌کنند و وقتی شما را در آن وضعیت می‌بینند با وحشت فراوان به شما می‌گویند: «چرا هنوز آماده نشدی؟ مصاحبه‌ت دیر میشه!» مادرتان می‌گوید: «صبحانه‌ت روی میز آماده است، زود بیاد بخور!» خودتان را به میز می‌رسانید و به زور روی صندلی قرار می‌گیرید اما چون هیچ دستی ندارید نمی‌توانید چیزی را از روی میز بردارید. خواهرتان از اتاقش بیرون می‌آید، به شما صبح‌بخیر می‌گوید و از شما می‌خواهد که یک لیوان آب به او بدهید. شما تبدیل به یک حشره غول‌پیکر شده‌اید و اطرافیانتان متوجه این تغییر نمی‌شوند و از شما انتظار دارند که همچون روزهای قبل کارها را انجام دهید.

 

کافکا و کافکایی شدن

حالا که این داستان کوتاه را خواندید، ممکن است با خودتان بگویید: «این چه بود که خواندم؟!» چیزی که تصور کردید، توضیحی کوتاه و مبهم از یک دنیای «کافکایی» است. کافکایی شدن، جهانی را توصیف می‌کند که در آن، کاراکترها به طور مداوم در موقعیت‌های هولناک و بی‌معنا قرار دارند؛ موقعیت‌هایی عجیب و پیچیده.

فرانتس کافکا را عمدتاً به خاطر رمان‌های کوتاهی چون «مسخ»، «دادگاه»، «محاکمه» و «قلعه (قصر)» می‌شناسند. در دنیای ادبیات، کافکا یکی از اثرگذارترین چهره‌های قرن بیستم به شمار می‌رود و آثارش، غالباً غرق در عناصر سوررئالیسم است. در رمان‌های او، معمولاً شخصیت اصلی داستان با موقعیت‌هایی پیچیده و غیرقابل باورِ سوررئال مواجه می‌شود که تحت تاثیر بوروکراسی بیهوده، به دردنخور و دلهره‌آور موجود در محیطی که در آن زندگی می‌کند، به زبان عامیانه، قفل می‌کند. نتیجه دنیاهای فانتزی کافکا که در رمان‌هایش مشهود است، به وجود آمدن واژه  «کافکایی» یا Kafkaesque شد که به معنی موقعیت‌هایی شبیه به آن چیزی است که شخصیت‌های اصلی رمان‌های کافکا درگیر آن می‌شوند.

کافکا رمان کوتاهی دارد به نام «مسخ» که در آن، شخصیت اصلی داستان به نام «گرگور سامسا» که فروشنده‌ای دائم‌السفر است از خواب بیدار شده و متوجه می‌شود که به یک حشره غول‌پیکر تبدیل شده است.

گرگور همراه با پدر، مادر و خواهرش زندگی می‌کند و تنها نان‌آور خانه است. گرگور باید آماده شود و سر کار برود اما به دلیل شرایط جدیدی که برایش به وجود آمده، چنین چیزی برایش ممکن نیست. چون طبق عادت همیشگی در اتاقش را قفل کرده است، پدرش تنها می‌تواند با زدن به در اتاق به گرگور یادآوری کند که کارش دیر شده است... ساعتی می‌گذرد و یکی از همکاران گرگور به سراغ او می‌آید. همگی پشت در اتاق گرگور می‌روند تا ببینند چرا گرگور از اتاق بیرون نمی‌آید و گرگور پس از تلاش بسیار موفق می‌شود در اتاق را باز کند. همه با دیدن او وحشت می‌کنند؛ مادر حالش بد می‌شود، از حال می‌رود، همکار گرگور از خانه فرار می‌کند و پدر او سعی می‌کند گرگور را به داخل اتاق برگرداند.

این پیچیدگی شرایط، بی‌معنایی موقعیت‌ها، دلهره‌آور بودن رخدادها و غیرقابل تصور بودن همه چیز، ویژگی دنیاهایی است که کافکا در رمان‌هایش خلق کرده است. چنین دنیاهایی در رمان‌های قلعه، محاکمه و سایر آثار کافکا نیز وجود دارند. مثلاً در رمان قلعه (قصر) که در سال 1922 به چاپ رسید، نقشه‌برداری ماهر به نام «ک‌» (K) به دعوت مقامات بلندپایه به دهکده‌ای مرموز سفر می‌کند اما وقتی به دهکده می‌رسد، به او می‌گویند؛ نیازی به نقشه‌بردار ندارند و تلاش‌های «ک» (K) برای فهماندن این موضوع که به دعوت مسوولان قصر به آنجا سفر کرده، بی‌نتیجه می‌ماند. خودتان را جای آقای «ک» (K) بگذارید. تصور کنید به خاطر کاری که در آن تخصص دارید به شهری دعوت می‌شوید ولی وقتی به آن شهر می‌رسید نمی‌دانید باید به کجا مراجعه کنید. دعوت‌نامه را به اهالی شهر نشان می‌دهید و می‌گویید شما را برای پیدا کردن نویسنده نامه راهنمایی کنند اما موفق به یافتن نویسنده نامه نمی‌شوید. چون در آنجا غریب و بی‌کس هستید. با هزار خواهش و تمنا کاری دست‌و‌پا می‌کنید که هچ ربطی به تخصصتان ندارد. درک چنین شرایطی پیچیده است؟ آیا چنین رخدادهایی برایتان بی‌معنا و دلهره‌آور است؟ برایتان غیرقابل تصور است که چنین شود؟ اگر به چنین احساسی رسیده‌اید، دقیقاً در جایی قرار دارید که می‌توانید بفهمید کافکایی شدن یعنی چه.

رمان دیگر کافکا به نام دادگاه یا The Trial که در سال 1925 به چاپ رسید، نمونه دیگری از یک جهان کافکایی است. کافکا این رمان را در سال‌های 1914 و 1915 نوشت اما انتشار آن در سال 1925، یک سال بعد از مرگ کافکا، انجام گرفت. داستان در مورد مردی به نام «یوزف ک» است؛ مردی که یک روز به طور ناگهانی دستگیر می‌شود بدون آنکه بداند جرمش چیست، چه کسی از او شکایت کرده یا باید چه کار کند. به او هیچ توضیحی داده نمی‌شود.

«یوزف ک» که صندوقدار بانک است، در تولد سی‌سالگی‌اش توسط دو مامور ناشناس و از طرف یک سازمان غیرمشخص و به خاطر یک جرم نامعین دستگیر می‌شود. یوزف زندانی نمی‌شود، بلکه آزاد می‌شود و به او می‌گویند منتظر دستورالعمل‌های بعدی بماند. در طول داستان، هیچ چیز سر و ته ندارد و «یوزف ک» کاملاً گیج بوروکراسی پیچیده‌ای می‌شود. رمان دادگاه، یکی از بهترین نمونه‌هایی است که می‌توان برای توضیح بوروکراسی کافکایی و جهان کافکایی به آن توسل کرد.

 

طویله‌های اوجیاس

43بوروکراسی کافکایی و جهان کافکایی، فقط در رمان‌های خود کافکا وجود ندارد. داستان‌ها، فیلم‌ها، نمایشنامه‌ها و آثار هنری متعددی به کافکایی بودن و کافکایی شدن می‌پردازند. یکی از این آثار، نمایشنامه‌ای معروف با عنوان «طویله‌های اوجیاس» است که «فردریش دورنمات» نوشته و بخش‌هایی از آن توسط محمد علی جمالزاده در سال 1341 به فارسی ترجمه شده‌ است.

«طویله‌های اوجیاس» روایتی طنزگونه از زندگی اهالی شهر «الید» در یونان باستان است که با پرورش گاو و گوسفند زندگی می‌کردند. الید چراگاه‌های بسیار داشت و مردم آن نیز عمدتاً به کار گله‌داری مشغول بودند. پادشاه الید که «اوجیاس» نام داشت، بزرگ‌ترین گله‌دار این کشور بود و در طویله‌اش سه هزار راس گاو داشت.

«اولیس» هم پایتخت کشور الید بود که به واسطه انباشت چند‌ساله مدفوع حیوانات زیر خروارها پهن و تاپاله مدفون شده بود. بوی تعفن همه شهر را گرفته بود و مردم در پلیدی و آلودگی زندگی می‌کردند. در خیلی از کوچه‌ها انباشت چند‌ساله مدفوع حیوانات تا پشت‌بام خانه‌ها هم رسیده بود. در نهایت، مردم شهر اولیس اعتراض کردند و دست به دامن اوجیاس شدند. پادشاه الید نشست اضطراری برگزار کرد و در نهایت چاره را در این دید که دست به دامان «هرکول» قهرمان ملی یونانیان شود. از او خواست به الید سفر کند تا شاید برای آلودگی اولیس چاره‌ای بیابد. هرکول به الید سفر کرد و چاره را در هدایت آب دو رودخانه به شهر دید تا در سریع‌ترین زمان ممکن، شهر را از آلودگی پاک کند.

در روایت اصلی، هرکول شهر اولیس را با این ترفند پاک و منزه می‌کند و انباشت مدفوع چندساله را با آب دو رودخانه می‌شوید. اما نویسنده نمایشنامه، برای اینکه کنایه‌ای به بی‌عقلی سیاستمداران و نادانی مردم اولیس بزند، پایان قصه‌اش را تغییر می‌دهد. در نمایشنامه اشاره می‌شود که هرکول قبل از اینکه شهر را پاکیزه کند، از شر افکار مردم و ترفندهای سیاستمداران شهر می‌گریزد.

در قسمتی از نمایشنامه، چوپانی به نام «کامبیزس» که نامی ایرانی دارد به هرکول می‌گوید: «تو از عهده تطهیر این کشور برنخواهی آمد. هرگز، هرگز، من مکرر به تو گفته‌ام و باز هم می‌گویم مغز و کله مردم این شهر است که در نجاست فرو رفته و لانه کثافت گردیده است و تو هرگز نخواهی توانست که با آب دو رودخانه پنه و آلفه مغز آنها را بشویی و مطهر و پاک ‌سازی.»

 

باتل به جای تاتل

در سال 1985، تری گیلیام، فیلمساز معروف انگلیسی فیلمی به نام «برزیل» را کارگردانی کرد. این فیلم روی پرده توفیق چندانی نداشت اما به‌مرور زمان بسیار دیده شد. این فیلم به زیبایی یک وضعیت کافکایی را شرح می‌دهد. خلاصه داستان به این شرح است:

سم لاوری یک کارمند معمولی است که خانواده سرشناسی دارد و با پارتی‌بازی در اداره‌ای استخدام شده است. به‌رغم توانمندی انگیزه آنچنانی برای پیشرفت ندارد. از قضا روزی مگسی در پرینتر این اداره گیر کرده و باعث یک غلط تایپی می‌شود. در نتیجه حکم جلبی که قرار بود برای آرچیبالد تاتل-‌ نصاب غیرقانونی دستگاه‌های تهویه- صادر شود اشتباهی به نام آرچیبالد باتل، که پینه‌دوز است صادر می‌شود.

در نتیجه آقای باتل بی‌گناه دستگیر می‌شود. همسایه باتل‌ها که دختر جوانی است سعی می‌کند با مراجعه به وزارتخانه مربوطه موضوع را پیگیری کرده و خانم باتل را از نگرانی درآورد اما در مقابل پیچ و خم‌های مجاری اداری هربار به بن‌بست می‌رسد. از این اداره به آن اداره و باطل کردن تمبر و زدن مهر و گرفتن امضا و آخر ناامید برمی‌گردد.

در نهایت زمانی سم لاوری متوجه اشتباه تایپی می‌شود و تلاش می‌کند تا موضوع را حل کند که کار از کار گذشته و آقای آرچیبالد باتل موقع بازجویی فوت شده است. فیلم برزیل یکی از معروف‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما در رابطه با ناکارآمدی دیوانسالاری است.

 

مقاله از وبر تا کافکا

مقاله «از وبر تا کافکا: بی‌ثباتی سیاسی و تولید بیش از حد قوانین» که در سال 2020 منتشر شد توضیح می‌دهد که وقتی نهادهای بوروکراتیک ناکارا هستند، ارزیابی اثر قوانینی که وضع می‌شوند بسیار مشکل است و در این شرایط، سیاستمدارانی که در حقیقت صلاحیت پست و مقامشان را ندارند و تصمیم‌هایشان ناکاراست، قوانینی را وضع می‌کنند که به واسطه این قوانین، خودشان را به عنوان اصلاح‌طلبان حاذق به عموم معرفی کنند.

از آنجا که قوانین بیش از اندازه، کارایی بوروکراسی را از بین می‌برد، شرایطی که در آن سیاستمدارانِ فاقدِ صلاحیت، به طور مداوم قانون وضع می‌کنند، وضعیت پایایی را به وجود می‌آورد که در آن، بوروکراسی کافکایی حکمفرماست. وقتی بوروکراسی کافکایی توسعه پیدا می‌کند، در هنگام افزایش نابهنگام بی‌ثباتی‌های سیاسی، انگیزه سیاستمداران برای تولید بیش از اندازه قوانین بالا می‌رود و این قانونگذاری‌های متعدد، اقتصاد را به سمت وضعیت کافکایی پیش می‌برد.

 بنابراین، بوروکراسی کافکایی به خلق یک وضعیت کافکایی منجر می‌شود. دقیقاً مطابق با این نظریه، بعد از افزایش ناگهانی بی‌ثباتی‌های سیاسی در ایتالیا در اوایل دهه 1990، سیاستمداران این کشور اقدام به وضع قوانین متعددِ با کیفیتِ پایین کردند و وضع قوانین متعدد، کارایی بوروکراتیک را در ایتالیا به‌شدت کاهش داد. اما چرا بوروکراسی مهم است و چرا بوروکراسی کافکایی برای اقتصاد سم است؟

 

بوروکراسی وبری و کافکایی

اقتصادهای بازار (اقتصادهایی که بر پایه سازوکار بازار عمل می‌کنند) برای آماده‌سازی و ارائه خدمات عمومی و به طور کلی، اعمال خط‌مشی‌های مربوط به بخش عمومی، به بوروکراسی دولت‌هایشان تکیه می‌کنند. در عمل، با توجه به داده‌های بانک جهانی، کشورهای دنیا در کیفیت بوروکراسی دولت‌هایشان بسیار متفاوت از هم عمل می‌کنند؛ در بعضی از آنها بوروکراسی به‌شدت کارا عمل می‌کند و در بعضی از آنها بوروکراسی آنقدر ناکاراست که همه فعالیت‌های اقتصادی مولد و سالم را با چالش رو‌به‌رو کرده است. به زبان دیگر، بوروکراسی در بعضی از کشورهای دنیا آدم را یاد بوروکراسی ایده‌آل وبری می‌اندازد که در آن، نظم و کارایی وجود دارد و در بعضی دیگر از کشورها، بوروکراسی، آدم را یاد بوروکراسی کافکایی می‌اندازد؛ بوروکراسی‌ای که به شدت ناکاراست.

ماکس وبر در سال 1922 نوشت که یک بوروکراسی خوب، بوروکراسی‌ای است که نظم را ضمانت کند و کارایی را حداکثر کند. در مقابل، فرانتس کافکا در توصیف بوروکراسی دولت‌های هابسبورگی در ابتدای قرن بیستم میلادی که ویژگی آنها، پیچیدگی و بی‌نظمی بود، رمان‌هایی را نوشت که در این رمان‌ها، شخصیت‌های اصلی دائماً در موقعیت‌های پیچیده، غیرقابل باور و بی‌نظم هستند. برای مثال، رمان دادگاه که در سال 1925 به چاپ رسید و رمان قلعه (قصر) که در سال 1926 منتشر شد و همچنین رمان مسخ که در 1915 چاپ شد، از جمله این رمان‌ها هستند. (پادشاهی هابسبورگ، از سال 1282 تا 1918 وجود داشت و بر بخش وسیعی از شرق و جنوب شرق اروپا حکومت می‌کرد و از جمله پایتخت‌های آن می‌توان به وین و پراگ اشاره کرد.)

ماهیت بوروکراسی می‌تواند در طول زمان تغییر کند. در قرن نوزدهم میلادی، پادشاهی هابسبورگ، نمونه‌ای بود که برای توضیح بوروکراسی وبری و کارایی‌های بوروکراسی به آن اشاره می‌شد اما با آغاز قرن بیستم میلادی، بوروکراسی کارای وبری پادشاهی هابسبورگ که در قرن قبل وجود داشت از بین رفت و جای خود را به یک وضعیت کافکایی داد. شرایطی به وجود آمد که لازمه پرداخت تنها یک فقره مالیات در اتریش، درگیر شدن 27 مقام رسمی در فرآیند مالیات‌ستانی بود. با فروپاشی بوروکراسی وبری و رخ نمایاندن بوروکراسی کافکایی، هزینه جمع‌آوری مالیات در دالماسی (منطقه‌ای که امروزه بخشی از کرواسی است) از درآمدهای مالیاتی پیشی گرفت.

 

ریشه‌های کافکایی شدن

گذار دائمی از بوروکراسی وبری به بوروکراسی کافکایی می‌تواند ریشه در قانونگذاری‌های بیش از حد و بی‌کیفیت داشته باشد؛ قانونگذاری‌های بیش از حدی که در زمان بی‌ثباتی‌های سیاسی رواج پیدا می‌کنند (با هدف کنترل اوضاع و کنترل افکار عمومی). فرض نویسندگان مقاله «از وبر تا کافکا: بی‌ثباتی سیاسی و تولید بیش از حد قوانین» این است که سیاست و بوروکراسی در عرصه خط‌مشی‌های بخش عمومی، مکمل یکدیگر هستند: سیاستمداران قوانینی را تصویب می‌کنند که این قوانین تعیین می‌کنند چه چیزی باید اصلاح شود و چگونه باید اصلاح شود؛ بوروکرات‌ها قوانین را اعمال می‌کنند. در چنین فضایی، کارایی بوروکراتیک با تصویب بیش از اندازه و مکرر قوانین از سوی سیاستگذاران کاهش می‌یابد. وقتی سیاستگذاران به طور مکرر قانون وضع می‌کنند، ظرفیت بوروکراسی پر خواهد شد و کارایی آن افت خواهد کرد.

وقتی یک سیاستگذار تصمیم می‌گیرد یک قانون جدید را وضع کند یا نکند، افق زمانی سیاسی محدودی را مدنظر دارد. برای مثال به این فکر می‌کند که وضع کردن یا وضع نکردن این قانون اصلاحی جدید، روی انتخابات آینده چه تاثیری می‌گذارد یا تا زمانی که دولت بعدی سر کار بیاید، دولت فعلی با چه چیزهایی در نتیجه وضع یا عدم وضع قانون اصلاحی جدید رو‌به‌رو خواهد شد. سیاستگذاران هنگام تصمیم‌گیری در مورد وضع یا عدم وضع یک قانون اصلاحی به این فکر می‌کنند که آیا در نتیجه تصمیماتشان، اعتماد رای‌دهندگان به آنها افزایش خواهد یافت یا کاهش و چون دوست دارند رای‌دهندگان را به این باور برسانند که سیاستگذارانی شایسته و حاذق هستند، افق زمانی کوتاه‌مدت دارند.

در این شرایط، اینکه رای‌دهندگان چقدر در مورد کارایی خط‌مشی‌ها بدانند تعیین می‌کند که سیاستگذاران کدام قوانین را تصویب کنند. حالا به جای خوب داستان رسیدیم: اینکه سرعت یادگیری رای‌دهندگان در مورد کیفیت اصلاحاتی که صورت می‌گیرد چقدر باشد (رای‌دهندگان چقدر سریع بفهمند که قوانین اصلاحی کارا هستند یا ناکارا) بستگی به سطح کارایی بوروکراتیک دارد (بستگی به این دارد که بوروکراسی چقدر خوب عمل کند).

زمانی که بوروکراسی کارا عمل می‌کند، اصلاحات پس از بررسی‌های کارشناسی، بی‌درنگ انجام خواهند شد و اثر این اصلاحات نیز به طور شفاف مورد پایش قرار خواهند گرفت. در مقابل، زمانی که بوروکراسی ناکارا باشد، اصلاحات بدون بررسی‌های کارشناسی و با سرعت بسیار پایین آغاز خواهد شد (اگر که در بهترین حالت، اصلاً آغازی برای اصلاحات وجود داشته باشد)، و اثر قوانین اصلاحی مختلف با یکدیگر همپوشانی خواهند داشت و در عمل، پایش اصلاحاتی که در هر بخش و در هر زمان صورت می‌گیرد، ممکن نخواهد بود. در حقیقت زمانی که بوروکراسی ناکاراست، قوانین اصلاحی مختلف به صورت جداگانه تصویب و اعمال خواهند شد اما هیچ کس قادر نخواهد بود کیفیت اجرای این قوانین را به طور جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

افق سیاسی و کارایی بوروکراتیک، روی هم، تعیین می‌کنند که سیاستگذاران انگیزه این را داشته باشند که به قوانین اصلاحی باکیفیت روی بیاورند یا قوانین اصلاحی بی‌کیفیت را تصویب کنند. زمانی که افق زمانی سیاستگذاران کوتاه‌مدت‌تر است یا بوروکراسی ناکاراتر است، سیاستگذاران ناشایسته‌تر و کم‌مهارت‌تر، انگیزه بیشتری برای تصویب قوانین اصلاحی دارای کیفیت پایین خواهند داشت.

در حقیقت، تصویب قوانین اصلاحی در چنین شرایطی می‌تواند به رای‌دهندگان القا کند که سیاستگذار، دارای صلاحیت جهت تصمیم‌گیری و قانونگذاری است؛ چراکه ریسک اینکه رای‌دهندگان بفهمند قوانینی که تصویب می‌شوند، دارای کیفیت پایین بوده و بر اساس افق زمانی سیاسی محدود وضع می‌شوند، کم است. بنابراین یک فضای سیاسی باثبات‌تر و یک بوروکراسی کاراتر، مانع از تولید قوانین بی‌کیفیت می‌شود و در مقابل، وقتی فضای سیاسی بی‌ثبات است، ممکن است تولید بیش از حد قوانین بی‌کیفیت شایع شود.

 

بررسی رفتار قانونگذاران

44نویسندگان مقاله «از وبر تا کافکا: بی‌ثباتی سیاسی و تولید بیش از حد قوانین» برای فرموله کردن این ایده و برای بیان دلالت‌های پویای آن، یک مدل دینامیک از تولید قوانین را مورد مطالعه قرار می‌دهند. آنها فرض می‌کنند که در هر دوره قانونگذاری، سیاستمدارانی که در راس قدرت هستند، فرصت این را دارند که به اصلاحات روی بیاورند، اما فقط سیاستمداران حاذق می‌توانند اصلاحات مفید را طراحی کنند. شایستگی سیاستگذار در تصویب قوانین درست، چیزی است که فقط خودش از آن خبر دارد و جزو اطلاعات خصوصی به شمار می‌رود. ویژگی بوروکراسی، بازدهی نزولی نسبت به مقیاس است: هرچه قوانین اصلاحی که در گذشته تصویب شده‌اند ولی هنوز اعمال نشده‌اند بیشتر باشد، برای بوروکراسی سخت‌تر است که بتواند قوانین اصلاحی را به مرحله اجرا بگذارد. هدف سیاستگذاران این است که تا زمانی که دوره آنها تمام شود، خودشان را باکفایت نشان دهند و شهرتشان را حداکثر کنند.

در مدلی که در مقاله «از وبر تا کافکا: بی‌ثباتی سیاسی و تولید بیش از حد قوانین» ارائه شده است، افق سیاسی بر اساس دوره‌ای که سیاستمدار در قدرت است و فرصت قانونگذاری دارد، تعیین می‌شود. همچنین کارایی بوروکراتیک توسط تعداد قوانین اصلاحی که قبلاً تصویب شده‌اند اما هنوز اعمال نشده‌اند یا در دست اجرا هستند و هنوز به پایان نرسیده‌اند تعیین می‌شود. در شرایط تعادلی، سیاستگذاران بی‌کفایت، با یک بده‌بستان رایج رو‌به‌رو می‌شوند: تصویب یک قانون بیهوده که تا آخر دوره کاری سیاستگذار پابرجا باشد، سیگنال شایستگی سیاستگذار را می‌دهد؛ اما اگر این قانون بیهوده در طول دوره کاری سیاستگذار، اعمال هم شود، نشان می‌دهد که طرفداران آن قانون (خود سیاستگذار که آن را تصویب کرده است) تا چه اندازه نالایق هستند.

 

وضعیت‌های پایا و کانال‌های گذار

می‌توان دو وضعیت را در نظر گرفت: وضعیت پایای وبری و وضعیت پایای کافکایی. ویژگی وضعیت پایای وبری این است که بوروکراسی در آن به طور کارا عمل می‌کند و تعداد قوانین اصلاحی بیهوده بسیار کم است. در مقابل ویژگی وضعیت پایای کافکایی این است که بوروکراسی در آن ناکارا عمل می‌کند و تعداد قوانین اصلاحی بیهوده بسیار زیاد است. بی‌ثباتی سیاسی می‌تواند از سه کانال مجزا، منجر به گذار از وضعیت وبری به وضعیت کافکایی شود. وارد شدن شوک به بی‌ثباتی

 سیاسی می‌تواند:

 1- به طور مستقیم افق سیاسی را کوتاه کند (دوره کاری سیاستگذار را کوتاه‌تر کند)

 2- فشار به سیاستگذار برای تصویب قوانین اصلاحی را افزایش دهد

 3- منجر به شکل‌گیری دولت‌های تکنوکراتیکی شود که عمر بسیار پایینی دارند.

هر کدام از این سه کانال (چه به طور جداگانه و چه همراه با یکدیگر) می‌توانند در شرایطی که بی‌ثباتی سیاسی وجود دارد، اقتصاد را از وضعیت وبری خارج کند و به وضعیت پایای کافکایی برساند. در هر کدام از این سه مورد، تعداد قوانین اصلاحی تصویب‌شده که بوروکراسی باید آنها را اعمال کند، به طور ناگهانی افزایش می‌یابد. چنین وضعیتی به طور پویا کارایی بوروکراتیک را کاهش می‌دهد و بنابراین، سیاستمداران بی‌کفایتی که در آینده بر سر کار می‌آیند، حتی قوانین اصلاحی بیهوده بیشتری را هم تصویب می‌کنند و ریشه‌های بوروکراسی کافکایی و وضعیت پایای کافکایی را تقویت می‌کنند.

 

بی‌ثباتی سیاسی در ایتالیا

بین جمهوری اول (1948 تا 1992) و دوم (1992 تاکنون) ایتالیا، بی‌ثباتی سیاسی به یکباره به‌شدت افزایش یافت. طی جمهوری اول، در سیستم سیاسی ایتالیا، توازن باثباتِ قدرت وجود داشت و دستورالعمل‌های سیاسی ثبات داشتند: حزب دموکراتیک مسیحی که بزرگ‌ترین حزب سیاسی در جمهوری اول بود، در همه دولت‌ها قدرت را در دست داشت در حالی که حزب دوم در این کشور، یعنی حزب کمونیست ایتالیا، قادر نبود با حزب دموکراتیک مسیحی رقابت کند و قدرت را در دست بگیرد؛ چراکه احزاب کمونیست نمی‌توانستند در کشورهای بلوک غرب حکومت کنند.

پایان جنگ سرد، یک شوک برونزا به این تعادل بود. با پایان جنگ سرد، جمهوری اول ایتالیا پایان یافت و جمهوری دوم شروع شد. در این حین، تغییرات بسیار زیادی در دولت به وجود آمد. احزاب جدیدی شکل گرفتند و تعدادی از احزاب پیشین از بین رفتند. دولت‌های تکنوکراتیک فرصت عرض اندام پیدا کردند و انتخابات‌های متعددی برگزار شد. برگزاری انتخابات متعدد، افق سیاسی اعضای پارلمان ایتالیا را کوتاه‌تر کرد به طوری که تخمین زده می‌شود این افق سیاسی، 50 درصد کوتاه‌تر شد (به این معنا که برای مثال اگر قبلاً اعضای پارلمان دید 10ساله برای یک سیاست داشتند، با پایان جنگ سرد و آغاز به کار جمهوری دوم، دید پنج‌ساله برای آن سیاست پیدا کردند).

شواهد نشان می‌دهند که ویژگی تاریخچه جمهوری دوم ایتالیا، تغییرات بسیار زیاد و مکرر در دستورالعمل‌های سیاستی و همچنین اصلاحات پی درپی با شعار افزایش رفاه شهروندان است. نویسندگان مقاله «از وبر تا کافکا: بی‌ثباتی سیاسی و تولید بیش از حد قوانین» با تجزیه و تحلیل متنی (Text Analysis) همه قوانینی که پارلمان ایتالیا از سال 1948 تا 2006 تصویب کرده بود (بیش از 75 هزار قانون شامل 100 میلیون کلمه) این قوانین را مورد مطالعه قرار دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که با پایان جنگ سرد که بی‌ثباتی سیاسی در ایتالیا به یکباره افزایش یافت، تولید قوانین ناسازگار با یکدیگر در ایتالیا رشد قابل توجهی داشت. همچنین تعداد قوانین و تبصره‌های قوانین نیز به شدت افزایش یافتند. به طوری که از بعد از جنگ سرد، تعداد کلمات هر قانون تقریباً دو برابر شد در حالی که به طور میانگین، کیفیت قوانین افت کرد.

ممکن است بپرسید که افت کیفیت قوانین به طور میانگین چطور اندازه‌گیری شده است؟ مطالعات کَسِس در سال 1993 و همچنین بات و کسِل در سال 2006 روی اندازه جملات، جمله‌بندی پاراگراف‌ها و همچنین میزان ارجاعات به قوانین دیگر، نشان داده که بعد از پایان جنگ سرد، کیفیت قوانینی که در ایتالیا تصویب شدند به طور میانگین افت کرد. نویسندگان مقاله همچنین نشان داده‌اند که کارایی بوروکراسی در ایتالیا در طول زمان افول کرده است به طوری که نهایتاً به یکی از مهم‌ترین مسائل مورد بحث در این کشور تبدیل شده است (در رسانه‌های ایتالیا، تعداد دفعاتی که به واژه بوروکراسی اشاره می‌شود بیش از سه برابر شده است).

 

یک سوال مهم و جمع‌بندی

در بسیاری از مباحثات در باب خوب یا بد بودن بوروکراسی، طرفین مباحثه صفر و یکی به مساله نگاه می‌کنند. اما خوب یا بد بودن بوروکراسی بستگی به این دارد که بوروکراسی از چه نوعی باشد. اگر منظور از بوروکراسی، یک بوروکراسی کارایِ وبری باشد، وجود آن برای اقتصاد ضروری است چراکه بدون وجود یک بوروکراسی کارا، قوانین به درستی اجرا نخواهند شد. اما اگر منظور از بوروکراسی، بوروکراسی ناکارای کافکایی باشد، باید با سرعت نور از آن فرار کرد. هر جا لویاتان بی‌سر‌و‌ته است، بوروکراسی از نوع کافکایی است. بعد از خواندن مثال‌های فراوان فانتزی و حقیقی از بوروکراسی کافکایی، درک اینکه این مفهوم یعنی چه نباید کار سختی باشد. اما هنوز یک سوال دیگر بی‌پاسخ مانده است: اینکه در رمان‌های کافکا، چه کسی مسوول وضعیت‌های پیچیده و گنگی است که برای آنها به وجود می‌آید؟ مثلاً در رمان مسخ، چه کسی مسوول وضعیت گرگور است یا در رمان قلعه (قصر) چه کسی باید مسوولیت موقعیت پیچیده‌ای را که K درگیر آن شده است برعهده گیرد؟ در نوشته‌های کافکا، خود شخصیت‌ها مسوول وضعیت‌هایی هستند که درگیر آن می‌شوند. مثلاً در مسخ، گرگور پیش از اینکه به یک حشره غول‌پیکر تبدیل شود، از وضعیت زندگی و کار و بارش به‌شدت ناراضی است ولی در عین حال هیچ تلاشی هم برای تغییر وضعیت خود نمی‌کند. او به حشره‌ای غول‌پیکر تبدیل می‌شود و حتی بعد از آن نیز اگرچه از آنچه به آن تبدیل شده ناراضی است اما تلاشی برای تغییر وضعیت خود نمی‌کند و بی‌هدف، همان وضعیت اسفناک را می‌پذیرد تا زمان مرگش فرا برسد.

 این ویژگی جهان‌های کافکایی، که خود شخصیت‌ها مسوول وضعیتی هستند که در آن قرار دارند (که البته توضیح آن بیشتر از این در این مجال نمی‌گنجد و ممکن است با توضیحات فوق قانع نشده باشید یا برایتان غیرمنطقی به نظر آید)، ویژگی‌ای است که بدون آن نمی‌توان یک جهان را کافکایی نامید اما اغلب از نظر دور می‌ماند و مفسران کافکا از آن غفلت می‌کنند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها